واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: چار ديواري ؛ يك طنز موقعيت: سيروس مقدم بار ديگر با ساخت سريال چارديواري نشان داد كه مديوم تلويزيون را به درستي ميشناسد و به مولفهها و عناصر سريالسازي آشناست. بديهي است مجموعه آثاري كه او براي تلويزيون ساخته بدون عيب و نقض نيست و چه به لحاظ ساختاري و نوع روايت و چه از حيث مضمونپردازي و شخصيتسازي ميتوان نقدهايي بر آثار وي وارد كرد اما او رگ خواب مخاطب را ميشناسد و سوابق كاري وي نيز نشان ميدهد كه مقدم به نيازهاي مخاطب و روانشناسي اجتماعي آنها آشناست.
http://irupload.ir/images/02wo86gxkai0pp3i5iva.jpg
ضمن اينكه نظرسنجيهايي كه از طرف صدا و سيما انجام شده نشان ميدهد سريالهاي او همواره جزو پرمخاطبترين مجموعههاي تلويزيوني بوده است. مقدم، نوروز سال پيش نيز براي اولين بار ژانر طنز را در تلويزيون تجربه كرده بود اما پيامك از ديار باقي، نسبت به آثار ديگر اين كارگردان چندان موفق نبود و مخاطبان آشناي آثار مقدم رضايت چنداني نسبت به اين مجموعه نداشتند. به نظر ميرسد سيروس مقدم از تجربه كار قبلي خود استفاده كرده و در چارديواري تصوير بهتري از يك طنز تلويزيوني را ارائه ميكند. مهمترين عامل موفقيت اين سريال نيز در توجه به جزئيات و ساختار منطقي فيلمنامه و البته خلق يك طنز موقعيت شسته و رفته است.
چارديواري برخلاف مجموعههاي ديگر نوروزي صرفا بر طنز كلامي و شوخيهاي سطحي تكيه نكرده و چارچوب داستاني خود را براساس چيدمان دراماتيكي و پر كششي قرار داده است كه علاوه بر لطافت و سرخوشيهاي طنازانه داراي تعليقهاي مناسب و حساب شده است و در يك كلام، قصه دارد؛ قصهاي كه مخاطب را با خود همراه ميكند و آنقدر داراي ماجرا و اتفاق تازه است كه تماشاگر انگيزه لازم براي پيگيري و دنبال كردن قصه را داشته باشد؛ مسالهاي كه بزرگترين اشكال آشپزباشي است و با وجود عناصر قدرتمند يك سريال جذاب هنوز نتوانسته است مخاطبان را به پاي قصه خود بنشاند. چارديواري بنياد قصه خود را بر يك دروغ مصلحتي گذاشته كه پازلوار موقعيتهاي بعدي داستان را ترسيم ميكند و اين دروغ كوچك همچون يك سنگدانهاي كه به آب پرتاب شده امواج بزرگتري را خلق ميكند كه دامنگير شخصيتهاي قصه ميشود. نقطه قوت چارديواري در همين طراحي ابتدايي قصه و البته انسجام ساختاري داستان در ادامه است كه خيلي هوشمندانه توانسته از درون يك موقعيت مشخص انساني، موقعيتهاي بعدي را خلق كند و منطق درام در طول اين ماجراها حفظ شود. اين ويژگي اكثر كارهاي مقدم است كه به گونهاي قصه را پيش ميبرد كه در پايان هر قسمت به نقطه عطف تعليقي رسيده و با ايجاد سوال و برانگيختن كنجكاوي مخاطب، قصه خود را سر و شكل ميدهد و صورتبندي ميكند.
يكي از جذابيتهاي اين داستان در شخصيتپردازي سريال است و مقدم با تركيب مناسبي كه از بازيگران ترسيم ميكند و استفاده به جا از آنها در پيشبرد داستان بر جذابيت آن ميافزايد. اساسا يكي از مشخصههاي هميشگي آثار مقدم ترسيم كاراكترهاي به ياد ماندني و متفاوتي است كه در ذهن مخاطب به جاي ميماند و حتي برخي از سريالهاي او چنان با نام اين شخصيتها گره ميخورد كه بسياري از مخاطبان، سريال را با نام آنها ميشناسند. قطعا يكي از جذابيتهاي سريال چارديواري در خلق كاراكتر تقي تاكسي است كه با بازي خوب و متفاوت آتيلا پسياني شيرينتر هم شده است. كافي است تا اين شخصيت را با كاراكتر او در سريال قبلي مقدم ـ رستگاران ـ مقايسه كنيد تا به اين تفاوت و فاصله پي ببريد.
http://irupload.ir/images/6gr0spuy4vctulxr5f4.jpg
پسياني با ايفاي اين نقش به سرعت تصوير قبلي خود را از بازي خود شكسته و در چهرهاي متفاوتتر ظاهر شده است. ويژگيهاي ظاهري و لهجه آذري وي و تكيه كلامهايي كه داشته به اين نقش برجستگي بيشتري بخشيده است و كاراكتر وي نسبت به بقيه شخصيتها از تفاوت محسوسي برخوردار است. در واقع ديگر شخصيتهاي قصه چندان تغيير خاصي نداشتهاند و جنس بازي آنها كمابيش مثل نقشهاي قبلي بود. البته مريم اميرجلالي سعي كرده است تا بازي كنترل شدهتري نسبت به قبل داشته باشد و از يك زن جيغ جيغو و پرهياهو فاصله بگيرد. آنچه چارديواري را جذاب و سرگرمكننده كرده يكي خلق موقعيت طنز و به عبارت بهتر حركت در جهت طنز موقعيت و پرهيز از شوخيهاي كلامي و تكراري است و ديگري بازيها خوب و شيرين بازيگران كه فضاي گرم و صميمي در كليت داستان ايجاد كرده و درامي پركشش را رقم زده است. خوشبختانه در اين سريال، مقدم تا حدودي از اخلاق گراييهاي شعاري دوري كرده و بيشتر به سمت قصهگويي و روايتپردازي پيش رفته است. هرچند خود داستان از تازگي برخوردار نيست اما شكل روايت و توجه به جزئيات در فيلمنامه در چارديواري از وضعيت مطلوبتري برخوردار است. در كنار اين عوامل بايد به موسيقي متن مناسب سريال هم اشاره كرد كه هم با فضاي داستان هماهنگ است هم با حال و هواي عيد تناسب دارد.
با اينكه پايانبندي قصه مثل غالب سريالهاي ايراني خيلي سرخوشانه و عاقبت به خيري است و در نهايت همه به رستگاري ميرسند اما با توجه به مناسبتي بودن سريال و عيدانه بودن آن ميتوان با اغماض از كنار آن گذشت. چارديواري در ميان سريالهاي نوروزي نمره بهتري ميگيرد.
زن بابا؛ تكرار عطاران
سعيد آقاخاني به دليل رفاقت و همكاري با رضا عطاران در زن بابا همان راهي را ميرود كه او پيش از اين در سريالهاي مناسبتي تجربه كرده بود. تكيه بر طنز شخصيتمحور و استفاده از بازيگران مشهور كمدي تلويزيوني كه هر كدام با طنازيهاي فردي خود بار اصلي قصه را بر دوش ميكشند. علي صادقي و مهران غفوريان و ناصر نصير و گرجستاني هماني هستند كه قبلا بودند و لابد كارگردان به دليل محبوبيت آنها در نزد مخاطبان تغيير خاصي در شخصيتپردازي آنها نداشته و صرفا از همان كاراكترها در قصهاي جديد بهره برده است. البته به اين معني نيست كه زن بابا داستان بكر و تازهاي دارد . داستان زن گرفتن يك فرد سالمند كه معمولا فرزندانشان با اين كار مخالف هستند و از طرف ديگر بر سر ارث و ميراث پدري نيز در حال رقابت! حالا اين دو موقعيت متضاد جدي و كمدي در كنار حضور بازيگران متعدد طنز تلويزيوني قرار است مجموعهاي از عواملي را تشكيل دهند كه بايد موجب خنده مخاطب شوند. البته مخاطبان نيز به كارهاي برخي از آنها ميخندند اما اين لبخند از سر تصوير ذهني و كليشهاي است كه از نوع و جنس بازيگراني مثل صادقي و غفوريان در ذهن دارند وگرنه خود داستان ذاتا داراي پتانسيل طنز نيست و به عبارت بهتر زن بابا بيشتر بر طنز فردي و كلامي تكيه ميكند نه طنز موقعيت. نه اينكه همه طنزها بايد طنز موقعيت و كمدي داستاني باشند اما مساله اين است كه طنز كلامي در اين نوع از سريالها هم دچار صورتي تكراري و كليشهاي شدهاند و هم اينكه كاراكترهاي تازهاي براي همين شوخيهاي كلامي خلق نشدهاند. كافي است تا برخي از بازيگران نام آشناي اين سريال را از مجموعه جدا كنيد تا ببينيد كه خود قصه چيزي براي خنداندن ندارد. ضمنا بايد توجه داشت كه خيلي از همين طنزهاي كلامي كه به آن اشاره شد اساسا طنز به معني واقعي كلمه نيستند و بيشتر به شوخي و يك نوع بازي كلامي نزديك هستند.
تعارض آشكاري كه در زن بابا و اساسا اين شكل از طنز وجود دارد به دوگانگي در درام برميگردد يعني دوپارگي قصه بين موقعيت جدي و رئاليستي داستان كه از برخي واقعيتهاي اجتماعي نشات ميگيرد و خلق كاراكترها و شخصيتپردازيهايي كه فانتزي است و با متن اجتماعي و واقعيت بيروني خود يعني همان فضاي رئاليستي داستان در تضاد است. اين مساله يكدستي و انسجام قصه را دچار مشكل ميكند و سريال در بين فضاي فانتزي و خيالي وجوه كميك و عناصر واقعي و رئاليستي داستان سرگردان و بلاتكليف ميماند. آقاخاني طنزنويس خوبي است و كاش به همين اندازه نيز در كارگرداني اثر داراي خلاقيت و نوآوري باشد تا برچسب تكرار به كارهايش نچسبد.
دارا و ندار؛ نگاهي به تضاد طبقاتي
بعد از تجربه سينمايي اخراجيها خيليها منتظر بودند تا نخستين كار مسعود دهنمكي را در تلويزيون ببينند و احتمالا به مقايسه اين دو اثر بپردازند. از آنجايي كه سريالسازي و اساسا مديوم تلويزيون ويژگيهاي خاص خود را دارد و با ساختار سينمايي فرق ميكند قطعا بايد انتظار داشت كه دهنمكي به اقتضاي رسانهاي كه با آن كار ميكند و البته نقدهاي جدي و فراواني كه نسبت به اخراجيها انجام شده بود حداقل يك گام به جلو بگذارد و به استانداردهاي فيلمسازي نزديك شود.
http://irupload.ir/images/ozvmm78glg7bt1feokv6.jpg
اما دارا و ندار نشان داد كه ده نمكي هنوز با سينماي حرفهاي فاصله دارد و همچنان ته نشستهاي سابقه ژورناليستي در ترسيم واقعيتهاي اجتماعي در وي حل نشده است. در دارا و ندار نيز وي با استفاده از تعداد زيادي از بازيگران و خلق فضاهاي شلوغ و پر شخصيت و ديالوگهاي شعاري سعي كرده تا به زعم خويش نگاه منتقدانهاي به اوضاع اجتماعي و اقتصادي در جامعه داشته باشد و در پس يك كار طنز و كميك، حرفهاي جدي بزند و به مخاطبان و مسوولان تلنگر زده و هشدار اخلاقي و انساني بدهد كه مراقب اطراف خود باشيد و فقرا را فراموش نكنيد. مشكل عمده دهنمكي اين است كه نگاه سياه و سفيد به تضاد طبقاتي دارد و تصويري كليشهاي از فقير و غني به نمايش ميگذارد .دارا و ندار تكرار اين تصوير است كه فقرا انسانهاي خوبي هستند كه حق آنها توسط طبقه ثروتمند خورده شده و حقوق آن صرفا توسط طبقه بالادست جامعه پايمال ميشود. در واقع آنچه كه در دارا و ندار بسيار برجسته شده و كارگردان بر آن تاكيد داشته است نوعي تقدس بخشيدن به فقر و غسل تعميد بر فقرا از يك طرف و ارائه تصوير سياه و پليد از طبقه مرفه جامعه است كه جز حق كشي و ظلم هيچ كاري از دستشان برنميآيد. ده نمكي خواسته با وارد كردن طبقه مرفه جامعه بر سر سفره فقرا به نزديكي و درد آشنايي آنها دامن بزند تا با همدلي و همدردي به راه حلي انساني بر رفع اين شكاف تلخ طبقاتي برسد اما مساله اين است كه او در ترسيم صورت مساله خطا ميكند و تصور يك سويه و كليشهاي از جنگ شاه و گدا به نمايش ميگذارد؛ تصويري كه با واقعيت اجتماعي و حتي خاستگاه طبقاتي خود كارگردان هم انطباق ندارد. براي درك بهتر اين موقعيت ميتوانيد فيلم هيچ كاهاني را تماشا كنيد تا واقعيت فقر را بيشتر لمس كنيد.
در دارا و ندار برخي بازيگران نقشهاي قبلي خود را تكرار كردهاند مثلا فتحعلي اويسي تكرار همان كاراكتر اويسي در بدون شرح و شهر قشنگ است يا مرجانه گلچين همان شخصيتي كه در شمسالعماره داشت را تكرار ميكند. حالا بماند شعر خواندن و نصيحتهاي اخلاقي مستقيم و اينكه با تصوير سوز و گداز كليشهاي از محروميت و مظلوميت طبقه فقير، ترحم مخاطب را برمي انگيزد تا او را از غفلت انساني بيدار كند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 160]