تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835084891
رئيس اسبق سازمان تربيتبدني در گفتگو با آفتاب (قسمت اول): فلسفه المپيك را درك نكردهايم
واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: رئيس اسبق سازمان تربيتبدني در گفتگو با آفتاب (قسمت اول): فلسفه المپيك را درك نكردهايم
سيد مصطفي هاشمي طبا، هر چند كه مهندسي خوانده و سابقه فعاليت در وزارت صنايع را در كارنامهاش دارد، اما امروز در اذهان ايرانيان بيشتر بهعنوان يك «مدير ورزشي» شناخته شدهاست. هاشميطبا در راس سازمان ورزش كشور، منشاء تحولات گستردهاي شد او تلاش كرد تا با اصلاح اساسنامه فداراسيونهاي ورزشي راه را براي انتخابي شدن روساي فدراسيونها هموار كند، پايگاههاي استعداديابي را براي تقويت ورزش قهرماني ايجاد نمايد و نگاهي نو را بر ورزش ايران حاكم كند. او معتقد است كه براي موفقيت در المپيك، اساساً بايد نگاه به ورزش و يا به عبارتي «فلسفهالمپيك» درك شود، و تا زماني كه اين امر محقق نشود نميتوان به كسب نتايج درخشان در المپيكها اميدوار بود.
آفتاب: مصاحبه سرويس ورزش آفتاب با رئيس اسبق سازمان تربيتبدني و رئيس اسبق كميته ملي المپيك، براي حصول يك تحليل درست و واقعبينانه از ورزش ايران و آسيبشناسي نتايج ضعيف ورزشكاران ايراني در المپيك 2008 پكن انجام شد. گفتگويي كه در آن سعي شدهاست در فضايي فارغ از هياهوي متاثر از نارضايتي افكارعمومي از عملكرد سازمان ورزش كشور، به موضوع ورزش ايران بپردازد. قسمت اول اين گفتگو در پيشروي شماست:
آقاي مهندس، عدهاي موفقيتهاي ورزشي كشورها و يا وضعيت ورزشي آنها را مستقيماً با توسعه يافتگي يا پيشرفت آن كشور در زمينه علم و فناوري ارتباط ميدهند و معمولا شاهدي هم كه ارائه ميشود اين است كه عموما كشورهايي در المپيكها، مسابقات ورزشي موفق هستند كه وضعيت علمي و صنعتي بهتري دارند و پيشرفتهتر هستند،ميخواهيم ابتدا در اين مورد نظر شما را بدانيم.
به طور عموم ميتوانيم اين را قبول كنيم اما به طور مطلق نميتوان اين نظريه را پذيرفت. چرا كه شما اگر شما به جدول بازيها نگاه كنيد، در اين دوره كشوري مانند «جامائيكا» هفت مدال طلا بدست آورده است، در حالي كه فرانسه، به نظرم دو يا سه مدال طلا به دست آورده و بعضي كشورها مانند سوئد كه ميتوان گفت به لحاظ اجتماعي، توسعه يافتهترين كشور دنياست، در المپيك در ردههايي مثل ما قرار گرفته است.
اما به طور عمومي ميشود اين را گفت كه توسعه يافتگي كشورها با موفقيتشان در المپيك ارتباط مستقيم دارد، البته نه فقط به خاطر آنچه كه زمينههاي اقتصادي توسعهيافتگي است. بلكه بهخاطر اينكه اين كشورها معمولا به همراه توسعه يافتگيهاي اقتصادي و اجتماعي در حقيقت «فلسفه المپيك» و «فلسفه المپيزم» را درك كردهاند.
يعني در حقيقت ميشود گفت كه چون آنها توسعه يافته هستند، موفق شدهاند هم درك درست از «فلسفه المپيزم» داشته باشند و هم بتوانند بر مبناي فلسفه المپيزم، كار ورزش و تربيت بدني را در كشورشان درست پياده كنند. پس صرفاً توسعه يافتگي عامل اين مهم نيست، بلكه درك درست «فلسفه المپيزم» و بهرهبرداري درست از آن چه كه ورزش و تربيت بدني در تربيت افراد اثر ميگذارد آنها را به اين مرحله رسانده است.
البته شرايط موفقيت در المپيك فقط اين نيست بلكه تمهيدات مختلف براي موفق شدن در المپيك هم بايد به اين ضميمه شود. يعني در كشوري مثل چين [كه در المپيكها موفق است]، تربيت ورزشي خاصي را دنبال ميكنند. اما درباره كوبا كه در دو سه المپيك گذشته چهره نسبتا موفقي داشت، در اين المپيك نتوانست به آن موفقيت لازم برسد چر كه آنها نتوانستند تمهيدات به اصطلاح المپيكي را براي اين دوره هم ادامه بدهند.
پس مشخصا شما سه مولفه را در موفقيتهاي المپيكي موثر ميدانيد؛ «توسعه يافتگي»، «درك فلسفه المپيك و المپيزم» و نهايتا «تمهيدات خاص براي موفقيت در المپيك»؟
دقيقا، كه البته هر كدام جاي خاص خودش را دارد. كشورها بدون اينكه اين سه تا را رعايت كنند، موفق نخواهند شد.
از نتايج بدست آمده در المپيك كه مطلع هستيد، عموما در افكار عمومي اين تلقي بوجود آمده كه در اين المپيك ناموفق بودهايم، البته اين تلقي هم دو جنبه دارد، يك عده در مقايسه با المپيكهاي گذشته اين وضعيت را ميسنجند، كه اگر به جدول مدالهاي كه ما در ادوار گذشته المپيك كسب كردهايم نظري بيافكنيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه اين دوره يكي از ضعيفترين نتايج را به دست آوردهايم و ديگر هم كساني هستند كه ما را با كشورهاي ديگر ميسنجند مثل همين جامائيكا، يا كشورهاي اطراف خودمان و بعضا كشورهاي عربي كه به لحاظ بنيه و حتي سابقه كشورشدن خيلي ضعيفتر از ما هستند و موفقيتهايي را در آنها سراغ دارند كه ما به آنها هم نتوانستيم دست پيدا كنيم، بنابراين اين تلقي بوجود آمده كه ما ناموفق بودهايم، شما اساساً اين تلقي را ميپذيريد؟
بله، من اصولا و به طور كلي حضورمان در المپيكها را ناموفق ميدانم، يعني در مجموع ما در المپيكها حضور شايستهاي نداشتهايم، براي اينكه اگر قرار باشد كسي حضور شايسته در المپيكها داشته باشد بايد از 28 رشته ورزشي حداقل در بيش از نيمي از اين رشتهها، ورزشكار موثر داشته باشد.
بنابراين وقتي كه ما حداكثر 2 تا 3 رشته ميتوانيم ورزشكار «موثر» داشته باشيم، دقت كنيد كه من ورزشكار موفق نميگويم- بلكه منظور نظرم ورزشكار «موثر» است- پس معلوم است كه اصلا حضورمان به اين شكل نميتواند موفقيت به همراه داشته باشد.
البته اين تلقي قبل از ورود به بازيهاي اين دوره، از طرف مسئولان به مردم ارائه نميشد و در بسياري از رشتهها علاوه بر كشتي و تكنواندو مثل دو وميداني، وزنهبرداري و... نوع اظهارنظر مسئولان، مردم را به اين باور رسانده بود كه ما در تعداد زيادي از رشتهها، شانس داريم و حضورمان «موثر» خواهد بود؟
بله، اگر آن شانسها را هم داشتيم، اين چيزي را تغيير نميداد، فرض كنيد ما در دو وميداني هم يك مدال ميگرفتيم، باز هم تاثيري نداشت،ميشد در دووميداني كه مثلا چندصد مدال توزيع ميشود ما فرض كنيد يك مدال ميگرفتيم.
ما كلاً كشوري نيستيم كه حضورماان در ميدان المپيك، بر مبناي دانش و اجراي «فلسفه المپيزم» باشد، بلكه ما مثل خيلي چيزهاي ديگر تنها ظواهر المپيك را گرفتهايم، مثل اينكه ما در برنامه درس دوره ابتدايي خودمان، در كلاسمان درسهايي چون موسيقي، نقاشي، ورزش و ... را در مدرسه داشتيم، اما به اين كه چرا اينها را در برنامه درسيمان داريم و اينها چه تاثيري در برنامه درسي يك بچه دارد، توجه نميكرديم.
اما وقتي به اروپا مينگريم، ميبينيم كه مثلا وقتي مي گويند مطبوعات ركن چهارم مشروطه است اجازه دادهاند كه مطبوعات انتقاد كنند و مستقل باشند، در حاليكه ما ميخواهيم مطبوعات كاملاً تحت كنترل باشند و هر آنچه كه ما ميخواهيم منتشر كنند، به اين ترتيب ما فقط رو و ظاهر قضيه را گرفتهايم ولي از عمق مسئله و فلسفه بودن آن غافل شدهايم. مطبوعات براي اين است كه كژيها را نشان بدهند و اصلاح كنند ولي ما نميخواهيم آنها كژيها را نشان بدهند بلكه ميخواهيم همواره ما را تاييد كنند.
بنابراين مطبوعات ما نه تنها ركن مشروطه نشدند، بلكه مشروطه ما هم تبديل به استبداد شد، متناسب با آن،مطبوعات ما شدند جيرهخوار استبداد و هركس كه مستقل بود را سركوب ميكردند.
بنابراين مطبوعات در مشروطه ما، نقش خود را مثل مطبوعات در اروپا بازي نكرد. در ساير امور هم آمدهايم از اروپا يك ظاهري را گرفتهايم ولي از عمق موضوع بهدور بودهايم. يا مثلاً پيكان را از انگليس گرفتيم، اما تنها ظواهر پيكان را حفظ كرديم نرفتيم به عمق طراحي اتومبيل، كه آن عمق طراحي اتومبيل را رشد بدهيم، در نتيجه كُره صادر كننده اتومبيل و طراح و سازنده آن شد، اما ما تنها همان «پيكانساز» باقي مانديم،كه البته در سالهاي اخير تغييراتي در اين امر ايجاد شده است.
در نتيجه، المپيك هم همينطور است، «المپيزم» يك فلسفه تربيتي از طريق ورزش است و اين بايد از مدارس و به صورت فراگير شروع شود. ماچون اين كار را نكردهايم، و ساعتهاي آموزش ورزشمان درآموزشگاهها همواره به بطالت گذشته است و ساعتهايش هم خيلي كم و ناچيز بوده و هيچ وسيلهاي هم براي ورزش نداشتهايم در نتيجه زنگ ورزش مدرسه همواره
” الان در فرانسه يك سوم ساعتهاي درسي ورزش است.... “
يا يك زنگ تفريح، زنگ تقويت رياضي و يا زنگ رفتن به خانه بوده است.
در حاليكه در اروپا، چنين چيزي نيست، در اروپا هيچ مدرسهاي بدون امكانات ورزشي، امكان وجود ندارد. يعني مدرسهاي اگر امكانات ورزشي نداشته باشد، نميتواند اساساً وجود داشته باشد و الان در فرانسه يك سوم ساعتهاي درسي ورزش است. چرا كه از طريق ورزش به تربيت ميرسند.
حال در آمريكا يك نوع خاصي از تربيت را ميخواهند، يك چيزي هست به نام «Amrican chaleng»، يعني در ايالات متحده كه ايجاد كشورش هم از طريق chaleng، كشمكش، درگيري گروههاي مختلف و ريسكپذيري بيشتر بوده، الان Amrican chaleng را الان در رواج ميدهند، به همين دليل است كه ميبينيد ورزشهايي كه در آنها chaleng بين گروهها و افراد وجود دارد،بسيار زياد است و سرمايهگذاري روي آنها انجام ميشود.
اما ما در بعد عملي، اساساً فلسفه تربيتي خاصي را دنبال نميكنيم، قبل از انقلاب كه اصلاً نميدانستيم بچهها را چهطور بايد تربيت كنيم، بنابراين قبل از انقلاب تربيت اصلاً مغفول مانده بود. نه اينكه همه آدمها غافل بودند؛ فرض كنند آقاي دكتر بنايي كه از پيشگامان تعليم و تربيت در كشور ما است در پي اين موضوع بود.
ولي در قبل ازانقلاب ورزش را در كشور ما به عنوان يك حضور به اصطلاح «شاهنشاهي» در دنيا مطرح ميكردند، كما اينكه مثلاً خانمها را به عنوان اين كه ما پيشرفته هستيم و اروپايي هستيم به ورزش سوق ميدادند، در حالي كه تعداد زنان ورزشكارمان قبل از انقلاب خيليخيلي كم بود.
بعد از انقلاب هم فلسفه توجه بسياري از سياستمداران و مسئولان به ورزش تغييري نكرده، باز هم پرچم جمهوري اسلامي و سرود جمهوري اسلامي مطرح است، وگرنه مدارس را پايگاههاي تربيت از طريق ورزش ميكردند حال آنكه ما الان تربيت را از طريق نصيحت دنبال ميكنيم و اصلاً نميدانيم كه فرزند ما بايد چگونه باشد و از چه طريقي بايستي به آن چه بايد باشد، تبديل شود. اين يعني اينكه يك نوجوان ما در زندگياش چه كاري بايد بكند كه ما او را آدم تربيتشدهاي بدانيم. براي اين تعريفي نداريم.
خوب اگر بگوئيم او آدم مومني باشد، «مومن» بود به خودي خود كه نمايانگر يك انسان «تربيتيافته» جامعالاطرف نيست. چراكه مومن بودن از طريق «اعتقاد قلبي» حاصل ميشود. اما اينكه آيا اين آدم «ريسكپذير» باشد، «چالشگر» و يا مطيع باشد، را نميدانيم. نميدانيم يك آدم در جمهوري اسلامي چگونه بايد باشد كه ما خوشمان بيايد و او را تربيت يافته بدانيم. ما اصلاً تعريفي از «تربيت» براي نسل جوانمان نداريم.
پس شما معتقديد كه علت اين كه ما در المپيكها به آن جايگاهي كه بايد دست پيدا نميكنيم را بايد در نهادينه نبودن «فلسفه المينرم» در كشورمان جستجو كنيم و اگر بخواهيم مقوله «فلسفه المپيزم»را نهادينه كنيم، بايد از مدارس و آموزگاهها شروع كنيم؟
بله،حتماً، يعني بايد تعريف كنيم كه 1- فرزندانمان چگونه بايد باشند تا پرورشيافته و تربيت شده به حساب آيند. رفتارشان چگونه بايد باشد، تربيتشان چگونه بايد باشد، ما حرفهاي كلي ميزنيم، ميگوئيم كه آدمهاي خوبي بايد باشند آدمهاي مودبي باشند، آدمهاي تربيتشدهاي باشند در حالي كه اينها همهاش يكي است، اينها همش يك ريشه دارد. بعد هم ميخواهيم از طريق نصيحت اين كار را انجام دهيم، ميخواهيم نصيحت كنيم كه آقايان مودب باشيد! دروغ نگوئيد، دزدي
” به نظرم ما اگر بخواهيم آموزش و پرورش خوبي داشته باشيم، حتماً مردم بايد در هزينههاي آموزش و پرورش شريك باشند و گرنه دولت نميتواند. عملاً هم دولت نتوانسته، شعارهايي هم كه دادهاند محقق نشده است. ... “
نكنيد و .... ولي تربيت عمل به جوارح است. ايمان در حقيقت اعتقاد قلبي و عمل صالح است و تربيت «عمل به جوارح» است.
ممكن است كسي ايمان نداشته باشد ولي تربيت شده باشد، يعني جوارجاش عادت كنند به اين كه يك روش خاص داشته باشند. بنابراين شما خيلي آدمهاي بيدين را ميبينيد كه مودباند، با تربيت هستند رفتار اجتماعيشان خوب است، ارتباطاتشان با همسايگان خوب است، اينها تربيت شدهاند ما تعريفي از اين كه جوان ما چگونه بايد باشد و راه رسيدن به آن تربيت چيست كه در ذهنش ملكه شود نداريم. اين از طريق ورزش انجام ميشود.
اول بايد تعريف بشود بعد ورزشهايي را انتخاب كنيد كه در طول مثلاً 6 سال يا 9 سال دوره مدرسه، بتوانند آن تربيت را در وجود «بچهها» نهادينه كنند.
آن وقت،زماني كه ما 20 ميليون دانشآموز داشته باشيم كه ورزش بكنند، ورزش به عنوان يك ركن اصلي زندگيشان باشد از بين اين 20 ميليون استعدادها خودشان را نشان خواهند داد و چون معمولاً ورزشهاي پايه براي بچههاي دوره دبستان انجام ميشود، اينها آمادگيهاي اصلي را پيدا ميكنند. مثل شنا، دويدن، ژيمناستيك و .... بنابراين بدنهاي آماده ورزشي خواهند داشت آن وقت در هر ورزشي كه بروند، استعدادهايشان و تمايلاتشان در هر ورزشي كه باشد در آن جا خوب پرورش پيدا ميكنند، ميتوانند استعدادهاي درخشاني را بروز دهند.
ولي ما الان اين طور نيستيم ما از بين عدهاي معدود كه رشتهاي را دوست دارند و به ورزش خاصي علاقه دارند و احياناً در سنين بالاتر وارد يك ورزش ميشوند، از همانها شروع ميكنيم! به همين دليل است كه فوتبال ما نميتواند به سطوح بالا برسد، فوتبال ما در سطح حداكثر آسيا متوقف است. به دليل آن كه ورزشكاران ما آن ورزشكاراني نيستند كه با آن آمادگيهاي اوليه و استعدادهاي اوليه وارد ورزشي مثل فوتبال شده باشند.
شما راهكار را در چه ميدانيد، يعني اگر بر اساس سند چشمانداز بخواهيم بگوئيم كه ايران 1404 قرار است به قدرت اول منطقه در همه زمينهها تبديل شود، جايگاه ورزش در اين امر كجاست و اگر در اين چشمانداز توجه به تربيت بدني كمرنگ است يا مغفول مانده برنامه بلندمدت تربيت بدني كشور ما چيست؟ و ديگر اين كه راهكاري اين كه، آن چه شما به عنوان مشكلات زيربنايي در ورزش ايران ميدانيد، حل شود چيست؟ يعني راهكار اين كه در مدارس ما، در آموزش پايه كشور ما، ورزش و تربيتبدني نهادينه بشود، حال با هر روشي كه كارشناسان امر آن را مقتضي بدانند، چيست؟ كدام سازمان متولي اين مهم است؟ كدام مدير بايد براي تحقق اين برنامه بلندمدت برنامهريزي كند؟
ببينيد اينكه در برنامهها نوشتهاند، يا اين كه مطالب چگونه بيان ميشود، اينها معمولاً مغفول ميماند، حالا همين سند چشمانداز را هم بعضي قبول ندارند، برنامه پنجساله را هم باز قبول ندارند، يعني اينها همهاش متاسفانه با تغييردولتها، فراموش ميشود. حتي دولتهاي كه بعضاً قانوني را مينويسند خودشان همه باور چنداني به اين قوانين ندارند.
بايد بپذيريم كه اولاً متولي اين كار وزارت آموزش و پرورش است. من يك صحبت دوستانهاي با آقاي عليآبادي در پكن داشتم به ايشان گفتم كه در طول هشت سالي كه من در دولت بودم وزارت آموزش و پرورش هيچ مسئلهاي نداشت، يعني نميآمد بگويد آقا ما چه كار كنيم، درسمان چيست؟ مشكلات آموزشيمان چيست؟ چگونه اين مشكلات را برطرف كنيم.آنها يك مسئله داشتند كه حقوق معلمان بود كه مرتباً تكرار ميشد؛ "توان پرداخت حقوق معلمان را نداريم، بودجه نميرسد، كم است و ...."
آقاي عليآبادي گفت كه الان هم همانطور است. يقيناً در دورههاي بعد هم همان طور خواهد بود، براي آن كه اصلاً آموزش و پرورش ما فرصت فكر كردن ندارد.
1- وزرايي كه براي آموزش و پرورش منصوب ميشوند، بسيار متزلزل هستند به دليل اينكه ميدانيم بايد بروند مجلس، براي اينكه عموماً اكثريت نمايندگان مجلس از معلمان تشكيل شده و اينها اولين دغدغهشان مسئله آموزش و پرورش منطقهشان است كه چه كسي مديركل آموزش و پرورش منطقه است، چه كسي مدير است ....چه كسي معاون است؟ اين خواستهها بلافاصله در چهره وزير انعكاس پيدا ميكند، وقتي هم با وزرا برخورد ميكنند، وزرا كه نميتوانند دائماً مديران را عوض كنند، پس نمايندگان كه به خواستههاي خود نميرسند، ميروند شروع ميكنند عليه وزير به
” بايد اين باور در مسئولينش بوجود بيايد كه تربيت با نصيحت حاصل نميشود آنها بايد باور كنند كه تربيت ابزار و لوازم ميخواهد و بايد ببينند كه در دنيا ابزار و لوازم تربيت چيست؟ ... “
جوسازي ميپردازند يا وزير را استيضاح ميكنند، پس وزراي آموزش و پرورش با اين وضعيت مواجهاند.
حتي در همين دوره آقاي احمدينژاد، ببينيد، وزير آموزش و پرورشي كه با همين اصرار به مجلس برايش راي اعتماد گرفته بودند، خود رئيسجمهور بركنار كردند، وزير جديد هم بحث استيضاحش مطرح است. پس عدم ثبات در آموزش و پرورش ما مسئله بسيار مهمي است.
همچنين به دليل اين كه دولت و حكومت بار كل «آموزش و پرورش» كشور را به عهده وزارت آموزش و پرورش گذاشته است، اين مانند يك بهمن بزرگ روي آدمها در اين وزارتخانه افتاده و چون بودجه و امكانات به اندازه كافي ندارند از مسائل اصلي غافل ميمانند و ميخواهند همين مسائل روزمره را به نحوي حل و فصل كنند. پس بنابراين اساساً آموزش و پرورش ما چون مشاركت مردم در آن خيلي كم است و در حقيقت در سبد هزينه خانوار چيزي به نام هزينه آموزش و پرورش ديده نشده و ميگويند بايد حتماً مجاني باشد، با بضاعت فعلياش كاري نميتواند بكند.
اين يك واقعيت است، يعني به نظرم ما اگر بخواهيم آموزش و پرورش خوبي داشته باشيم، حتماً مردم بايد در هزينههاي آموزش و پرورش شريك باشند و گرنه دولت نميتواند. عملاً هم دولت نتوانسته، شعارهايي هم كه دادهاند محقق نشده است.
راهكار اين كه مدارس ما واقعا در اين زمينه درست بشوند، اين است كه اولا كه بايد زودتر معناي «تربيت» را درك كنيم، كه تربيت چيست؟ تعريف شود. چه توقعي از جوانان داريم، چه طور باشند؟ اينها را بايد اول درك كنيم.
دوم اينكه يك راهكار خيلي ساده من پيشنهاد دادهام. راهكار اين است كه بعد از آن كه مشكل اوليه را «بحث تربيتي»را حل كرديم، براي هر مدرسه، يك استاندارد ورزشي تعريف كنيم. يعني همان طور كه ميدانيم يك مدرسه بايد كلاس داشته باشد، لابراتوار فيزيك داشته باشد، نمازخانه داشته باشد. يك سالن 15×15 هم پيشبيني شود كه كف آن تشك ژيمناستيك باشد كه بچهها از همان ابتدا كار «ژيمناستيك» را در مدارس تمرين كنند.
همين يك قدم را اگر برداريم پيشرفت بسيار زيادي در مدارس ما اتفاق ميافتد.
نبايد فراموش كنيم كه خود شما يك دهه قبل، رياست سازمان ورزش كشور را برعهده داشتيد و اين تفكرات هم كه تفكراتي درست و منطقي است وجود داشته، اما چرا بعد از گذشت ده سال اين حرفها عملي نشده است؟
براي آن كه آموزش و پرورش نميتوانسته اين امر را محقق كند.
الان در بحث نوسازي مدارس كه يك امر جدي در آموزش و پرورش است، استانداردهايي را الزامي كردهايم مثلا داشتن نمازخانه، لابراتورار و ... در ساختمان مدارس جديد الزامي شده است اما براي آنچه كه شما ضروري ميدانيد براي داشتن حداقلهاي ورزشي هيچ الزامي وجود ندارد؟
ببينيد باور آنچه كه بنده عرض ميكنم در آموزش و پرورش نيست. وزرا هم ذهنشان كاملا به دور از مسئل آموزش و پرورش است فقط به مسائل روزمره توجه دارند. انتقال، انتصاب، تامين حقوق، عقبافتادگيهاو ...مسائل آنها را تشكيل ميدهد.
اين روزمرگي در سازمان تربيت هم وجود دارد؟
سازمان تربيت بدني، اصلاً با آموزش و پرورش قابل مقايسه نيست، سازمان تربيت بدني يك واحد جزئي از آموزش و پرورش است و اصلا هيچ وظيفه اجباري كار ندارد، به قول معروف كار سازمان تربيت بدني Option نيست.
كار آموزش و پرورش اجبار است. راه ديگري جز آموزش و پرورش در اين وزارتخانه وجود ندارد ولي در تربيت بدني اين طور نيست. اگر كسي ورزش كرد، كرد و اگر ورزش نكرد، هم نكرد.
آن اجباري و فراگيري كه در آموزش و پرورش هست، اصلا در سازمان تربيت بدني وجود ندارد. سازمان تربيت بدني يك سازمان كاملا روبنايي است و براي تربيت ورزشكار به هيچ وجه وظيفهاي در قبال كساني كه در آموزش و پرورشاند، ندارد. خود اين سازمان همچنين احساسي ندارد. قانونا همچنين وظيفهاي ندارد و آموزش و پرورش هم اجازه نميدهد كه سازمان تربيت بدني بياييد در كارش دخالت كند، براي اينكه ميگويد بچهها در اختيار من هستند لذا اصلاً چنين دخالتي را نميپذيرد.
به همين دليل مثلا ژاپن، اصلا سازمان تربيت بدني ندراد، امر ورش جز شرح وظايف اصلي آموزش و پرورش است، اما فدراسيون دارد كه مستقل عمل ميكنند، كميته ملي المپيك دارد كه مستقل عمل ميكند. يا آلمان كه اصلا چيزي به عنوان سازمان تربيت بدني در آنجا وجود ندارد. آنها
” متاسفانه اين پايگاههاي استعداديابي و قهرماني تعطيل شده است. يعني زماني كه من از سازمان تربيت بدني آمدم اين پايگاهها كه داشت شكل ميگرفت همهاش تعطيل شد.... “
يك كنفدراسيون ورزش دارند كه از باشگاههايشان تشكيل ميشود.
شايد به نوعي اگر رئيس جمهور كشور وزير آموزش و پرورش او را به نگاه جدي به مقوله ورزش و تربيت بدني موظف نمايد، راه هموار شود؟
حالا فقط حكم زدن كافي نيست. اول ما بايد ببينيم كه چه توقعي از آموزش و پرورش در كل كشور داريم، كه اين هنوز به درستي تعريف نشده است. ما از آموزش و پرورش الان تعريفي نكردهايم كه چه بايد بكند.
بعد بايد اين باور در مسئولينش بوجود بيايد كه تربيت با نصيحت حاصل نميشود آنها بايد باور كنند كه تربيت ابزار و لوازم ميخواهد و بايد ببينند كه در دنيا ابزار و لوازم تربيت چيست؟
آن وقت براساس اين باور امكانات لازم را فراهم كنند و برنامهريزي كنند كه چه طور بايد عمل كنند. الان من ميبينم كه آموزش و پرورش سالنهاي دو تا سه هزار نفره در جاهاي مختلف ميسازد، يعني دو تا سه هزار تماشاچي گنجايش دارد. در حاليكه آقاي سجاديان كه در دوره آقاي خاتمي معاون تربيت بدني، آموزش و پرورش شدند با توجه به اينكه ما هم به دنبال اين رفته بوديم كه سالنهاي ساده براي تمرين كردن و نه براي تماشا كردن بسازيم، ايشان هم اعلام كرد هيچ سالني با جايگاه تماشاگر در آموزش و پرورش ساخته نشود، بلكه به دنبال اين رفت كه سالن هاي ساده و زودبازده ساخته شود.
چون ايشان به ورزش واقعا اعتقاد داشت اما اين كه آموزش و پرورش به يك مرحلهاي برسد كه اين باور در آن به وجود آيد من اميد زيادي ندارم. چرا كه اين باورها كه جز لوازم كار است بايد بوجود بيايد. تا وزيري در آموزش و پرورش بخواهد به اين باور برسد عوض ميشود. آن موقع خواستيم با آقاي مظفر كار كنيم عوض شد، با اقاي حاجي خواستيم كار كنيم تغيير پيدا كرد. ضمن اينكه پيش ذهنيت وزرا و معاونانشان هم در آموزش و پرورش خيلي در كارشان تاثيرگذار است. بنابراين من اميد چنداني ندارم كه آموزش و پرورش ما بتواند اين تحول را انجام دهد.
برنامه بلندمدت تربيت بدني ما اساسا چيست؟ آيا برنامهاي داريم كه براساس آن بدانيم در ورزش ميخواهيم به كجا برسيم؟
خير، البته در تربيت بدني در فدراسيون مختلف برنامههايي تعريف ميشود اما نميتوانند اين كار را بكنند براي اين كه ابزار و مصالحي ميخواهند كه اينها در اختيارشان نيست.
بالاخره يك لازمه مديريت اين است كه آينده و هدف نهايي ديده شده و سپس لوازم و ابزاري كه براي رسيدن به آن هدف مورد نياز است، تدارك ديده شود.
زماني كه من در سازمان تربيت بدني بودم براي اين كار دو سه برنامه تدوين كرديم، كه حالا اگر مشكل در آموزش و پرورش وجود دارد ما متوقف در آن مشكلات نشويم؛ يكي اين كه ما پايگاههاي استعداديابي در مراكز استانها درست كرديم كه در آنها افراد و متخصصان، استعدادهاي درخشان را در مدارس يا هر جاي ديگر شناسايي كرده و از طريق بكارگيري مربيان مجرب، كار آموزش آن استعدادها را انجام داده و براي اين استعدادها هزينه شود. چون مثلا شما در خيلي از نقاط ميبينيد كه آدمهاي بسيار مستعدي هستند اما مشكل «تغذيه» دارند، يعني مشكل «زندگي» دارند. در نتيجه به جاي آن كه بتوانند ورزش كنند مجبور هستند از صبح تا شب كار خاصي را انجام دهند.
من مثالش را دارم؛ مثلا ما در يكي از شهرهاي سيستان و بلوچستان، استعدادهاي فوقالعادهاي براي دو و ميداني داريم، ولي اينها به جاي اينكه بيايند ورزش كنند از آن جايي كه شرايط اقليمي شان هم سخت است، بسيار فقير هستند و چيزي ندارند، عموما به دنبال قاچاق، حمل جنس از آنسوي مرز و اين گونه كارهايند.
اگر بتوانيم زندگي اينها را تامين كنيم، به جاي آن كه 40 كيلومتر از تپه پياده بالا بروند تا چيزي را از آن طرف مرز بياورند.،خب ميروند دنبال ورزش.
متاسفانه اين پايگاههاي استعداديابي و قهرماني تعطيل شده است. يعني زماني كه من از سازمان تربيت بدني آمدم اين پايگاهها كه داشت شكل ميگرفت همهاش تعطيل شد.
به هر حال تعطيل شد، مراكز ورزش قهرماني هم كه گذاشته بوديم تا كساني را كه به عنوان با استعداد ميآورند آن جا تست بشوند از آنها آزمونهاي لازم گرفته شود و در حقيقت چهرههاي درست به صورت علمي انتخاب شوند آنها هم باز تعطيل شد دنبالش اصلا نبودند.
بنابراين مثلا يك تستهاي خاصي را گذاشته بوديم كه در ان مراكز بچهها تست شوند و مشخص شود كه وضعيت بدنيشان چگونه است كه نسبت به آن هم بيتوجهي شد و ديگر انجام نشد. اين برنامهها را پيشبيني كرده بوديم كه متاسفانه تداوم پيدا نكرد و گرنه آنها هم ميتوانست يك كمكي به ورزش ما بكند و استعداد بيشتري را بتواند جذب كند.
ادامه دارد...
جمعه 15 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 199]
-
گوناگون
پربازدیدترینها