پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849888631
گزارش جلسه نقد كتاب
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزارش جلسه نقد كتاب
خبرگزاري فارس: گزارش مشروح جلسه نقد كتاب «خاستگاه تشيع و پيدايش فرقههاى شيعى» تأليف آقاى على آقانورى با حضور استاد قاسم جوادي
گروه تاريخ تشيع پژوهشكده تاريخ و سيره اهلبيت عليهمالسلام اولين جلسه نقد كتاب خود را به يكي از آثار اين پژوهشكده اختصاص داد. اين جلسه كه با حضور جمعي از محققان و علاقمندان به مطالعات تاريخ تشيع برگزار شد، مكتوب شده كه بخش هاي اصلي و مهم آن در پي مي آيد. اميد است مطالب مطرح شده در اين نشست مورد توجه و بهره برداري محققان قرار گيرد. گروه تاريخ تشيع در نظر دارد اين نشست را به همراه ديگر جلسات علمي برگزار شده، دست كم در شكلي محدود منتشر و در دسترس محققان و شيعه پژوهان قرار دهد.
در ابتداي جلسه و پس از مطالب كوتاه مدير گروه، ناقد محترم جناب استاد قاسم جوادي كلياتي را در خصوص كتب تاريخ تشيع بيان كرد كه بخشي از آن به شرح زير است:
...امروزه مجموعه كتابهايى نوشته مىشود كه بسيارى از آنها نه روشمند است و نه علمى و نه يك كار تحقيقى است. نكاتى كه خيلى رايج و فراوان است در آنها تكرار مىشود، مثل اجماع و تواتر و اينكه همه يك مطلبى را گفتهاند. همچنين نكاتى كه بيش از آنچه كه حكايت از واقعيت خارجى كند، حكايت از ذهن فرد مىكند، اگر يك وقتى به برخى از فقهاى شيعه اجماعهايى نسبت مىدادند كه ادعا كردن آن چندان مبتنى بر فحص جامع نبود ولى اين وضعيت را امروز در نوشتهها فراوان مىبينيم و مهمترين آفت تحقيقات هم هست چون هر كلمه اجماع به معناى پانزده سال يا ده سال كار است.
پس از آن محقق ارجمند جناب آقاي علي آقانورى مؤلف اين اثر كلياتي را درباره كتاب خود بيان كرد:
من ابتدا كه اين طرح تحقيقى را پذيرفتم فكر مىكردم منابع متعدد و زياد است. وقتى در متن كار قرار گرفتم، ديدم اين اندازه هم آسان نيست. سؤالى كه مىخواستم در اين تحقيق پاسخ بدهم تحت عنوان اينكه تشيع چيست؟ شيعه كيست؟ چرا اين همه انشعاب در اصحاب ائمه و شيعيان رخ داده و از انشعابات ديگر مسلمانها بيشتر است ابتدا تصور مىكردم پاسخ به اين پرسشها آسان است وقتى رفتم ديدم نه واقعا با انبوهى از اختلافها مواجهيم با مبانى متضاد مواجهيم با منابع متنوع حتى با ديدگاههاى متنوع، ديدگاههاى متضاد اين جور نبود كه بخواهى تحقيق جمع و جور و درستى را به سرعت انجام بدهى كه مشكلى در آن نباشد. نه، چون هنوز به يك تعريف درستى از تشيع و شيعه و اينكه شيعه كيست و چه خصوصيتى دارد، چه مقوّماتى دارد؟ اصولش چيست؟ فروعش چيست نرسيديم.
دوستانى كه كتاب را خواندهاند مىدانند كه بعضى پرسشها به طور صريح و آشكار جواب داده نشده و نقايصى دارد مقدارى برخاسته از همين مشكل است كه مقدارى سر درگمى ايجاد مىكند هم تعاريف مختلف از شيعه هم فرقههاى مختلف هم تنوع گروههاى شيعى.
به هر حال من كه مىخواستم تحقيق كنم به عنوان يك متكلم نمىخواستم كار كلامى كنم، دفاع كلامى كنم حتى خودم را در جايگاه يك شيعه اثنىعشرى و امامى هم قرار ندادم.
در هر صورت بيشتر سبقه گزارشى داشت اما گزارشى كه به هر حال مؤلف نتوانسته اين عرق شيعهگرى خودش را نشان ندهد البته اين را هم تذكر دادم كه ما بايد بين اصل جريانى به نام شيعهگرى، تفكر شيعهگرى، با اينكه اين واژه كى پيدا شده بود، به عنوان يك گروه منسجم كى پيدا شده تفاوت قائل شويم.
جوادى: عمده نكته اى كه من درباره كتاب مىخواهم بگويم به اين برمىگردد كه تحقيق بسيار گسترده است يعنى سه قرن، آن هم از بخشهايى از اروپا تا بخشهايى از چين مىخواهيم جريان يك تفكر را در اين سه قرن بررسى كنيم. مجموع كتاب هفت فصل است دو فصلش اختصاص دارد به موضوع كتاب، پنج فصل ديگر به عنوان بحثهاى مقدماتى است كه خوب هم نشان داده شده است. به عنوان نمونه چند صفحه از فصل ششم بحث عصمت و علم ائمه مورد بحث قرار گرفته است. امّا كدام فرقه بر سر عصمت و علم نزاع داشته است؟ كيسانيه اينجور بوده؟ زيديه اينجور بوده يا اسماعيليه؟ ارتباط اين بحث به خاستگاه تشيع چيست؟ خاستگاه تشيع بحث از اين است كه عبداللّه بن سبا بوده يا يهوديها بودند يا جريانات دوره خليفه سوم يا دوره امام على عليهالسلام يا حادثه عاشورا بوده يا دوره امام صادق عليهالسلام اين يك نكتهاى بود كه اول مىخواستم اشاره بكنم.
در بخش ديگر، قسمتهايى را مىتوان تحت عنوان نكات خطابهاى تذكر داد و ممكن است فراتر از آن هم باشد. مثلاً در صفحه 255 و 256 در پايان صفحه آمده است كه زيد بن على از جمله بزرگان اهلبيت است كه احدى در زهد و تقوا و شجاعت و دغدغه او نسبت به اصل امر به معروف و نهى از منكر ترديد نكرده است. چند سطر بعد در رابطه با ويژگى و اهداف قيام زيد و ربط و نسبت او با امامان شيعه سه ديدگاه كلى ارائه شده كه ديدگاه اول به نفى مطلق قيام زيد پرداخته و حركت وى را انحرافى و مخالفت آشكار با امامان به حساب آورده است كه اين دو مطلب با هم تناسب ندارد و اين مطلبى خطابى خواهد شد.
آقانورى: يك بحث، بحث خاستگاه تشيع بود و يك بحث، بحث خاستگاه فرقههاى شيعى. اين فصل ششم كه بحث عصمت و علم امام مطرح شد در واقع مقدمهاى است براى خاستگاه و پيدايش فرقههاى شيعى و خواستم اختلافاتى را كه در حوزه يك فرقه نبوده و كلّ فرقهها را در اين دو سه قرن در برمىگرفته بحث كنم. اختلافات كلامى سياسى كه منجر به فرقه گرايى شد و فرقههاى به اصطلاح شيعى هم به يك نحوى با اين نوع اختلافات درگير بودند. در مقدمه اين فصل (ص 197) نوشتهام: «فشارها و مراقبتهاى دستگاه خلافت بويژه در دوره عباسى بر امامان شيعه و پيروان آنها از يك طرف و سياست تقيه امامان به علاوه عدم بسط يد و اشراف كامل بر شيعيان كه در مناطق مختلف نيز پراكنده بودند پيايدهاى زيان بارى را در عرصههاى فكرى و سياسى در پى داشت پيامدها و آثار مذكور را مىتوان در دو محور عام و خاص مورد بررسى قرار داد. در اين بخش به پيامدهاى عام فكرى، سياسى و اجتماعى آن مىپردازيم». از پيامدهاى عام اين است كه در حوزه وظايف و شئون و مقامات اهلبيت در بين فرقههاى شيعى چنين اختلافاتى پيش آمد. مىخواستم اختلافات عمومى آنها را ذكر كنم كه در عرصه مقام اهلبيت، علم آنان، علم غيب، عصمت يا امور ديگر اين اختلافها مربوط به يك فرقه خاص نبود. «در اين بخش به پيامدهاى فكرى، سياسى و اجتماعى آن مىپردازيم و در فصل بعدى كه در واقع تأثيرات فرقهاى و كلامى خاص و به ديگر سخن نتايج پيامدهاى عام مورد اشاره است، گزارش خواهد شد.» (ص 197) گرچه فصول ديگر هم با توضيحاتى كه در مقدمه ارائه دادهام نمىشد گفت خارج از بحث فرقه گرايى شيعه است چون گذشته از بحث ملل و نحل نگاران براى اختلاف و فرقهگرايى كل مسلمانها عواملى ذكر شده كه من چند عامل را بحث كردم در واقع با اين هدف بوده كه هر كدام از اين عوامل به نحوى در خود فرقهگرايى شيعيان هم دخيل بوده است منتها من چون تأكيدم روى بحث زمينههاى سياسى اجتماعى فرقهگرايى در شيعه بوده روى آنها فقط در حدّ اشاره بسنده كردم.
جوادى: گستردگى مباحث يك آفتى است كه خودش را در بسيارى از جاها نشان مىدهد. خيلى از بخشها نياز به يك وضعيت اين چنين دارد. مثلاً اينكه وضعيت علويان به صورت مستقل در اين فرقهسازىها چه بوده؟ خودش تحقيق مستقلى مىطلبد.
راجع به نفس زكيه در جاهاى مختلف كتاب بحث و اشاره شده است گاهى يك سطر، گاهى نصف صفحه، به مطلب كاملاً توجه داشتهاند ولى كار مستقلى ما بايد انجام بدهيم در اينباره كه نقش علويان از ابتدا تا انتها در فرقهسازىها چه بوده است؟ نفس زكيه خوششانسىهايى داشته و البته نمىفهمم چرا اين قدر خوش شانس بودهاست كه بهرغم تعبيرات تندى كه از او نقل شده، چطور نفس زكيه به عنوان شخصيت خوبى بين ما جا افتاده است؟! مرحوم كلينى در كافى دارد كه وقتى امام صادق عليهالسلام را آوردند و بنا شد آن حضرت را به زندان ببرند وقتى حضرت مىخواهد حرف بزند عيسى بن زيد مىگويد: «لَو تكلّمتَ لكَسَرتُ فمكَ» اين تعبير از فرمانده محمد نفس زكيه است. البته مؤلف اين قسمت از روايت را نياورده است اصل روايت كافى را [درپاورقى صفحه 199 [آورده است.
مورد ديگر كه مقدارى با احتياط برخورد كردهاند برخلاف خيلى جاهاى كتاب كه چنين تعبيرى را نمىآورند و در اين مورد آورده است، راجع به امام هفتم است كه سعايت خود علويان بود و به كتاب آقاى عطاردى آدرس مىدهند [صفحه 188] در صورتى كه در كتاب كافى هم آمده است. ضمن اينكه در آنجا تعبير عموى حضرت آمده كه اشتباه است، پسر برادر حضرت بوده يعنى حضرت عموى آن فردى بوده كه سعايت كرده است. در ديدگاه شخصى خودم، مظلومترين امام در بين امامان شيعه، امام هفتم است. چون هم حاكمان، شيعى بودند و آنطور با ايشان برخورد كردند و هم شيعيان باعث دستگيرىاش شدند و هم اصحاب شيعهاش فرقه واقفه را بوجود آوردند اين اصحابش بود و آن خاندانش و آن هم حاكمان كه همه به نحوى شيعه هستند چون هارون به استناد آنچه مرحوم صدوق در عيون اخبار آورده شيعه است. او در نقلى از مأمون آورده كه مىگويد من تشيع را از رشيد ياد گرفتم. اينجا كه مؤلف اين روايت راجع به امام هفتم را نقل مىكند مىنويسند «اگر روايت درست باشد». در صورتى كه اين ترديد را از اول كتاب تا آخر كتاب مىشد بعد از هر عبارتى گذاشت.
به هر حال بحث علويان بحث مستقل مىطلبد ايشان موارد متعددى را آورده ولى يك تحقيق و يك پژوهش جدى مىخواهد كه نقش اينها در مجموعه فرقهگرايى چه بودهاست كه به نظر مىرسد نقش اول را همينها داشتهاند. حالا آيا سياستها بوده يا مسائل اجتماعى يا عوامل ديگر، مىطلبد اين بحث به صورت مستقل مطرح شود و طبيعى است كه اگر بخواهيم واقعا وضعيت علويان را بررسى كنيم به نظر مىرسد ما بخش فراوانى از كتابهاى زيديه را بايد ببينيم بخش زيادى از كتابهاى اسماعيليه را بايد ببينيم تاريخهاى عمومى را بايد ببينيم روايات را بايد ببينيم چه آنهايى كه به صورت احتمال است و چه آنهايى كه به صورت صريح است. يك تحقيق مستقلى شايد بيش از 200، 300 صفحه هم بشود تا بخواهيم به نتيجه برسيم. اين اولين نكته بود، حالا اگر مطلبى هست بفرماييد تا بقيه مطالب طرحشود.
آقانورى: من خيلى به بحث علويان نپرداختهام فقط از اين جهت كه مقدارى درگيرى با امامان شيعه داشتند و نظرم اين بوده كه در آن زمان يعنى با پىگيرى اين سه قرن متوجه مىشويم كه بعد از رحلت هر امامى تفكر غالب و از نظر كمى از نظر كيفى با علويانى است كه به يك نحو با اهلبيت درگير بودهاند در واقع به يك معنا رقيب اهلبيت بودهاند. من اينجا بيشتر خواستهام بگويم كه حجم زيادى از فرقهگرايى شيعه معلول اختلاف علويان با اهلبيت بود اما حالا شايد به طور صريح اين مطلب بيان نشده باشد در واقع سياست تقيه و سكوت اهلبيت منجر به اين شد كه علويانى كه اقبال عمومى به روش آنها بود بعد از درگذشت هر يك از ائمه و تحت فشار و تعقيب و آزار، عقدههاى متراكم شيعيان ـ چه در قالب سادات علوى يا در قالب ديگر اصحاب اهلبيت ـ سبب مىشد كه به يك معنا يك نوع عدول و تخطى از مكتب و روش اهلبيت كردند كه منجر به اختلاف و فرقهگرايى شيعيان شد و حتى منجر به اين شد كه بعدا تمايز اصلى بين اين تفكرها مشكل شد.
جوادى: بين ما معروف است كه قمىها مقصره بودند و بغدادىها در حد غير تقصير و همه اين را تكرار مىكنند. اولاً به نظر مىرسد بخش مشهور قضيه خيلى توجه نمىشود و اين نياز به تحقيق جدى دارد كه آيا واقعا قمىها اينجور بودند؟ كدام تحقيقى مجموع قمىها را بررسى كرده و به اين نتيجه رسيده كه واقعا قمىها وبغدادىها اين چنين بودند؟ ثانيا روايات كلينى و صفار را كه هر دو هم وابسته به مكتب قم هستند، در كتب كدام يك از بغدادىها سراغ داريد؟ آنچه در اينجا آمده، همان سخن معروف و مشهور است.
در بخش تشيع ايرانيان كار مرحوم مطهرى در خدمات متقابل اگر قوىتر از ديگران نباشد ضعيفتر نيست؛ در صورتى كه هيچ اشارهاى به بحث ايشان نشده و حتى پاورقىهاى آقاى خسروشاهى و آقاى احمدى ميانجى و كتاب شيعه آقاى طباطبايى كه ديدگاههاى متعددى را آورده و بحث كردهاند مورد توجه قرارنگرفته است. در بخش عبداللّه بن سبأ هم آقاى سيدهادى خسروشاهى كار مستقلى انجام داده است. بويژه من تأكيد مىكنم بر كارهايى كه حسن بن فرحان مالكى كه از دانشمندان وهابى است انجام داده و در كتابهاى متعددش آورده است. از جمله در كتاب «نحو انقاض التاريخ الاسلامى». ايشان در عربستان زندگى مىكند و برخى مسئوليتها را هم دارد ولى در مجموعه نوشتههايش بخش دفاع از امام على عليهالسلام جايگاه خاصى دارد. در اين بخش وارد نقد عبداللّه بن سبأ شده كه در اينجا گزارش مسأله هم براى ما مفيد بود.
به هر حال باز من عرض مىكنم به دليل گستردگى تعداد كتابهايى كه به دلائلى اهميتاش بيش از منابع استفاده شدهاست، ديده نشده يا حداقل در كنار منابع ديگر اين منابع هم ذكر مىشد كه نظر شخصىام اين است كه اينها نكات قوىترى نسبت به منابعى كه استفاده شده دارند.
آقانورى: بعضى از تعابير مثل بحث تفكيك مكتب قم و بغداد كه فرموديد نقل به مشهور شده و سخن خيلى تحقيقى نيست، من در آنجا به مناسبت خواستم اشاره كنم به بحث تعريف غلو و صرفا تعريف غلو بود و به اندازه تعريف غلو مىتوانيم اختلاف مكتب قم و بغداد را بيان كرده باشيم كه اين اندازه مشهور هست. حالا تا چه اندازه اين تفكيك درست باشد يا نباشد يا چه شخصيتهايى از مكتب قم معروف باشند تحقيق بيشترى مىطلبد كه من خيلى درصدد بيان اين مطلب نبودم و مطلب را از كتاب آقاى صفرى نقل كردهام.
جوادى: در صفحه 33 باز همين مطلبى آمده كه بين ما معروف هست و كتابهاى فراوانى هم مىنويسيم كه بنىاميه با اهداف سياسى به ترويج جبرگرايى و سركوب قدريه پرداختند. خوب بود حداقل در حد كتاب آقاى حسين عطوان «فرقههاى اسلامى در سرزمين شام» ديده مىشد. ايشان دو فصل درباره قدريه و جبريه آوردهاست ديگر عناوينى كه آورده عبارتند از: موضع امويان در برابر قدريه ستيز قدريه با امويان، مخالفت مرجئه جبريه با امويان، ستيز امويان با مرجئه جبريه، بعد هم شخصيتهايى كه اسم مىبرد: «سعيد بن جبير، ابورويّه، ثابت قطنه ازدى، حارث بن سريج تميمى، جهم بن صفوان كه به عنوان چهرههاى مرجئه جبريهاى كه بر عليه حاكميت امويان به پاخاستند و قيام كردند.» حالا ديدگاه حسين عطوان هم نقد بشود ولى اگر درست است ديگر جايى براى اين جريان نمىماند كه ترويج اين دو قضيه آنچنان نقشى داشته باشد. قسمتى از عبارتش در ص 101 سطر 4 اينست: «اين اخبار حاكى است كه مرجئه جبريه گروهى سياسى، انقلابى و مبارز بودهاند».
نكته ديگر مربوط به آخر صفحه 68 است: «لازم است به منظور پرهيزدادن از پذيرش و اعتماد بىرويه به مطلق گزارشهاى فرقهنگاران مشهور بويژه درباره باورها و جريانهاى شيعه...» به اين مطلب بايد توجه داشت كه نوع فرقه نگارها با غير از فرقه خود اينطور برخوردمىكردند مثلاً ببينيد ابن حزم همه معتزله، خوارج، مرجئه و شيعه را بدعت گزار مىداند سپس به بحث از آنها مىپردازد. در مجموعه تحقيقهايى كه راجع به ابن حزم هست گفته مىشود كه او گرايشات اموى دارد ولى اينجور نيست كه دل خوشى نسبت به خوارج داشته باشد و نسبت به شيعه نداشته باشد. اين مطلب در موارد متعدد تكرار شده و من اصرار دارم كه در كار تحقيقى نكات ديگر هم بيايد.
همين بغدادى موقعى كه خواسته فرقه كرّاميه را معرفى كند عمده منبعى كه ذكر كرده الفرق بين الفرق بغدادى است اگر بغدادى واقعا آدم غير منصفى است چطور شد كه به كراميه كه رسيد گزارشهاى دقيقى مىكند ولى به ما كه رسيد گزارشاتش خيلى غلط و باطل است. قضيه اگر صد سال پيش بود سى سال پيش بود فرق مىكرد ولى تحقيقاتى كه امروزه راجع به كراميه منتشر شده معلوم شد تقريبا آنچه كه برعليه اينها مىگفتند مثل چيزهايى است كه بر عليه شيعه مىگفتند نه اينها مجسمه هستند و نه مشبهه هستند اينها مثل بقيه حرفهاى خوبى دارند مقالهاى آقاى شفيعى كدكنى نوشت در ارج نامه ايرج افشار چاپ شد، مقاله ديگرى آقاى زاهد در مقالات و بررسىهاى دانشكده الهيات دانشگاه تهران نوشت. من براين اصرار دارم كه وضعيت فرقه نگارها اينجور است و فقط به شيعه كه رسيدند اينجورى برخورد نكردهاند.
نكته ديگرى هم همين جا عرض كنم كه در كتاب آمده است، البته اضطراب دارد ولى من بيشتر مطرح مىكنم به دليل اينكه بين ما معروف و مشهور است كه فرقه نگارها به شيعه كه رسيدند خواستند خيلى فرقه براى شيعه درست كنند. اول اينكه اولين فرقهنگارى كه امروز كتابش در اختيار هست، يك شيعه است و كتابى در فرقهنگارى مقدم بر نوبختى و اشعرى نداريم اما اينها آن همه فرقه براى شيعه ذكر كردند.
يكي از حاضران: در ص 241 كتاب ذيل عنوان «طرح دعاوى مهدويت، رجعت و ناميرايى براى ائمه» مؤلف مقدمهاى ذكر مىكند در مورد اصل مهدويت در اسلام. از مطالب ايشان برمىآيد كه شيعيان دو سه قرن اول انتظار داشتند هر يك از امامان، قائم باشند و ظلم را بردارند و اين برخلاف روايتى است كه خود ايشان هم اشاره مىكند كه مهدى موعود آن امام قائم به شمشير است كه عدل و داد را برپا مىكند. بله در عصر امام صادق عليهالسلام يا امام باقر عليهالسلام هم برخى از شيعيان انتظار داشتند كه مثلاً امام، اقامه امر كند و در واقع حكومت بر پاكند اما اين كه همه شيعيان اين تلقى در ذهنشان بوده كه هر امامى در عصر خودش بايد قسط و عدل را برقرار كند برخلاف متفاهم عرفى و رواياتى است كه مهدى موعود را به عنوان منجى و عدالتگستر مىدانند. جريانى مثل واقفيه هم ناشى از مسئله اعتقادى و انتظار نبوده است بلكه ناشى از مسائل مادى و دنياطلبى بوده نه تفكر كلامى.
آقانورى: تلقى كه شما از مهدى موعود الآن دارى و روايات پيامبر براى شما روشن شده زمان اهلبيت حداقل براى اصحاب اهلبيت روشن نشده بود و لذا هر كدم انتظار داشتند كه خود همين امام، قائم باشد. مگر اينكه بين مهدى موعود و قائم بودن تفكيك قائل بشويم. من وارد اين بحث نمىشوم اما به هر حال ما باشيم و روايات و گزارشهاى تاريخى، انتظار از امام اينطور بوده كه مىآمدند مىگفتند شما قائمايد؟ مىگفتند نه من قائم نيستم بعضى موقع حتى امام خودش مىفرمايد من قائم هستم يا اين پسر من قائم است. اصحاب هم منتظر قائمى بودند. ولى اين تصورى كه شما از مهدويت داريد اين تصور براى اصحاب اهلبيت نبوده است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع: http://www.isca.ac.ir
جمعه 15 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-