واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: تاکنون کتابهای زیادی در ایران نوشته شده؛ اما فقط یک کتاب است که در رأس همه کتابها قرار دارد و آن شاهنامه است. این کتابی است که نقش اول را در ایران داشته و در جهان، هیچ شاهکار ادبی را ندیدهایم که در سرنوشت ملتی تغییر ایجاد کند؛ اما شاهنامه سرنوشت ایران را تغییر داد. اگر شاهنامه گفته نشده بود، ما کشور دیگری میشدیم.
http://www.forum.persianfal.com/upload/i...vxl0e2.jpg
این را که چه میشد، نمیتوان با قوه تخیل مشخص کرد؛ اما گذشته خود را فراموش میکردیم.ایران دوره پرباری را طی کرده بود؛ اما اگر شاهنامه نبود، این دوران فراموش میشد. کتابهای تاریخی دیگری نیز نوشته شدهاند؛ اما این کتابها قادر نبودند نیمه اول تاریخ ایران را به نیمه دوم آن وصل کنند و در نتیجه، ما روشن نمیشدیم که ایرانی چگونه فکر میکرده و چه چیزهایی از نظر او روا بوده و چه چیزهایی روا نبوده است. ما اکنون میدانیم گذشتگانمان چه مردمانی بودهاند.شاهنامه روی نقطه اصلی بشری دست گذاشته و آن جدال نیکی با بدی است. تفکر شاهنامه بر این محور است که عاقبت باید با کوششهای بسیار، نیکی بر بدی موفق شود. خوبی و بدی دائم در حال کشاکش هستند. در جامعهی خوب، مردم به خوبی گرایش دارند؛ اما یک جامعه کمتمدن و نارسا بشر را رها میکند که به هر سو که میخواهد، برود. این مرحله خیر و شر در زندگی انسان جریان دارد و شاهنامه اصل قضیه را گرفته و کتاب را نبرد نیکی و بدی کرده است.
کلمه مهم و اصلی که در شاهنامه به کار برده میشود، «خرد» است. کتاب با نام خداوند جان و خرد آغاز میشود. خرد خودش کلمه پرمعنا و در عین حال رسایی است که نشان میدهد خرد به چه گفته میشود. خرد را مجموع دریافتها و تجربههای انسانی در کل تاریخ دانستهاند که وقتی آن را بفشارید، چکیده و عصارهاش، خرد انسانی است که مانند چراغ راهنمایی، راه را روشن میکند. شاهنامه هم با خرد آغاز میشود و راهی را برای یک زندگی شایسته بر سر راه قرار میدهد. در مقابل خرد، آز قرار دارد؛ یعنی سرکشیهای عنانگسیخته بشر که میخواهد همه چیز را به میل خود انجام دهد. شاهنامه این ادعا را دارد که میتواند راه پیروزی خرد بر آز را نشان بدهد. شاهنامه جنگ نیکی با بدی است و عناصر را در مقابل هم قرار میدهد. در دوره اساطیری شاهنامه، ضحاک نماینده آز انسانی است و مارهای بر دوش او علامت شر و بدی در درون انسان است. این مارها را باید خوراک داد و خوراک آنها مغز سر جوانان ایران است. اینها همه جنبهی کنایی و سمبولیک دارند؛ یعنی نسل بشر باید به سمت نابودی رود و آنقدر جوان باید کشته شود تا یک عمر ضحاکی باقی بماند.
در مقابل این شر، یک عنصر متقابل وجود دارد که آن را میتوان فریدون و کاوه دانست. کاوه نماینده طبقه زحمتکش و کارگر و پیشهور است که از وسط جامعهی بشری سر برمیآورد. اینها عمدی دارند. در کنار کاوه، فریدون قرار دارد. فریدون جوانی است که ضحاک میخواهد او را به دام بیاندازد و بکشد، او نماینده طبقه فرهیخته است؛ اما او و کاوه باید یکدیگر را کامل کنند، این دو با هم در مقابل نماینده بدی قرار میگیرند و یک نهضت ضدبدی و ضدضحاک را به وجود میآورند که حکومت ضحاک را از بین میبرد. این اتحاد میان طبقه کارگر و فرهیخته، آغاز شاهنامه است؛ اما با رفتن ضحاک، این برخورد نیروی بدی ادامه مییابد.چرا باید برخورد خوبی و بدی ادامه پیدا کند زندگی برخورد اضداد است. اگر ضدها نباشد، زندگی از کشش و کوشش بازمیماند. ضد لازمه این است که تحرک زندگی به کار بیافتد. در کائنات هم به همین صورت است؛ در مقابل روز، شب است، در مقابل تابستان، زمستان و در مقابل بلندی، پستی قرار دارد. پسران فریدون دو تیره میشوند؛ یکی مانند ایرج نماینده خوبی و یکی مانند تور، نماینده بدی میشود. بعد از این مرحله، موضوع جنگ ایران و توران پیش میآید که ایرانیها نماینده خوبی و تورانیها نماینده بدی هستند. شاهنامه طرفدار ایرانیها نیست؛ از حق طرفداری میکند. ایرج کشته شده و ایرانیها حق دارند به انتقام برخیزند.فردوسی میخواهد بگوید ملتها گناهکار نیستند و این دولتها هستند که گناهکارند. مردم توران گناهکار نیستند و این سران کشورها هستند که کل مردم را به زحمت میاندازند؛ اما در نهایت خوبی بر بدی پیروز میشود و آخرین پادشاه توران که افراسیاب است، به دست نوه خود، کیخسرو کشته میشود و جنگ به پایان میرسد. اینکه میگویند شاهنامه آخرش خوش است، منظور همین است که در پایان همه جنگها، خوبی بر بدی پیروز میشود.
نام مردم کاوه در شاهنامه بسیار مهم است، این یک انقلاب فردی نبوده است که سرداری در مقابل سرداری باشد؛ بلکه قیامی مردمی به سرکردگی کاوه بوده است. مردم قیام میکنند، در خیابانها میریزند و با خیزش خود، حکومت ضحاک را سرنگون میکنند. چرم پاره کاوه را بر سر چوب میکنند و این علم قیام میشود و درفشی کاویانی میشود که نشانه استقلال یک کشور میشود.من از اینرو گفتم شاهنامه کتاب اول است؛ زیرا اساس و ذات بشری را مورد بررسی قرار داده است و جامعیتی را در خودش دارد. هر ملتی یک کتاب شاهکار داشته؛ اما ما چندین اثر بزرگ داریم که اول آنها، شاهنامه بوده و اگر آن نمیآمد، شاید کتابهای دیگر هم نمیآمدند. سعدی بوستان را بر همان وزنی که در شاهنامه آمده، سروده است. حافظ هم شاهنامهای کوچک است که نام اشخاصی چون منوچهر، کاووس، فریدون و جمشید را در خود آورده است که اگر شاهنامه نبود، این نامها فراموش میشدند.همچنین فریدون جنیدی، دیگر سخنران این مراسم، با تبریک روز پایان سرایش شاهنامه، به خواندن بیتی از انوری پرداخت با این مضمون که «آفرین بر روان فردوسی...» و عنوان کرد: شاعران همواره با هم نوعی عناد داشتند؛ اما این بیت از انوری نشاندهنده جایگاه فردوسی است. انوری بیگمان یک نسخه دستنخورده شاهنامه را در دست داشته است که اینگونه برای فردوسی میسراید.
شاهنامه افسانه و اسطوره نیست؛ بلکه دقیقترین تاریخ ایران است. اینها در تاریخ حقیر اروپا نمیگنجد. وقتی آنها میبینند تاریخشان آنقدر کوچک است، باید به دروغپردازی روی بیاورند، میگویند آریاییها قومی وحشی بودند که به ایران آمده و همه ایرانیها را کشتهاند و نام خود را به ایران دادهاند. در حالیکه خود فردوسی گفته است که شاهنامه اسطوره نیست و همه آن چیزهایی که در شاهنامه آمده، از برگهایی جمعآوری شده که همه تاریخ ایران را تشکیل میدهند؛ بنابراین بسیاری از حرفهایی که در این کتاب آمده است، از علوم دقیق و آگاهیهای مردم ایران خبر میدهد. این بد است برای ما که از اروپاییان نوخاسته تقلید کنیم. ما باید بدانیم پدران ما چه کارهایی کردهاند و باید چه کارهایی را انجام دهیم تا فرزندان آنها باشیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 493]