تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى گويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833769757




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نيچه ، حقيقت ، هنر و زندگي


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: منبع / نويسنده : Iran Art News

هنر داريم تا حقيقت ما را نابود نكند." اين جمله نيچه مانند بسياري از گفته هاي او در گوش ما طنيني غريب دارد. نيچه، فيلسوف كسي را مي داند كه سخن نابهنگام مي گويد. آن كه اقوال مشهور و متعارف مي گويد، هر چه بگويد در مقام فيلسوف سخن نمي گويد. چرا اگر هنر نبود حقيقت ما را نابود مي كرد؟ هنر چيست؟ حقيقت چيست؟ اين قول كه حقيقت مي تواند به نابودي ما بينجامد، قولي نابهنگام است . سخن از حقيقت و تعريف حقيقت را سابقه اي لااقل به درازاي تاريخ متافيزيك غربي است. اما در جمله نيچه نسبتي بين حقيقت، هنر و زندگي برقرار است. نسبتي كه از مهمترين دلمشغولي هاي نيچه در تمامي عمر انديشه ورزي اوست. به همين جهت است كه نيچه را مي توان در عين حال هم فيلسوف زندگي و هم فيلسوف هنر و هم فيلسوف حقيقت دانست. البته نسبت نيچه با زندگي و هنر نسبتي ايجابي و با حقيقت نسبتي سلبي است. او دشمن حقيقت است كما اينكه مدافع سرسخت زندگي است. حقيقت را معارض زندگي مي بيند و هنر را اميدبخش و نجات دهنده زندگي و بهترين انگيزه براي زندگي... سخنان عجيبي است. چرا نيچه دشمن حقيقت است؟ معمولاً به انسانهاي مغرض، منفعت طلب، گمراه و معاند ، دشمن حقيقت گفته مي شود. آيا مي توان نيچه را از زمره چنين افرادي دانست؟ نيچه به هيچ عنوان متصف به چنين صفاتي نيست. او يك متفكر است و آثار او گواه آشكار اين ادعاست و مقام تفكر، مقام گذشت از غرض و منفعت طلبي و عناد است. آنچه مسلم است «دريافت» نيچه به عنوان يك فيلسوف از حقيقت و تاريخ حقيقت است. او دريافته است كه تاكنون دروغ حقيقت ناميده شده است، و خود را اولين كسي مي داند كه حقيقت را كشف كرده است، يعني دروغ را به صورت دروغ حس كرده است. نيچه به ما مي گويد كه از همان ابتداي زندگي مسئله نسبت هنر و حقيقت را جدي گرفته است و در مواجهه با مخالفت هنر و حقيقت خوفي مقدس در دل خويش احساس مي كند. حقيقت به انسانها زيان مي رساند زيرا زشت است چرا حقيقت دروغ، زشت و مخالف با زندگي و هنر است؟
به نظر نيچه مفهوم متعالي و جهان حقيقي به اين جهت اختراع و جعل شده است تا تنها جهاني را كه هستي دارد، از ارزش محروم كند، تا براي واقعيت اين جهاني (زميني) هيچ هدف و وظيفه اي باقي نماند.
آنچه اصيل است زندگي است. همه چيز بايد در خدمت زندگي باشد و هر آنچه ضد زندگي است حتي اگر حقيقت باشد زشت و ناروا است. اما زندگي چيست؟آيا منظور نيچه زيستن به هر قيمتي است؟ آيا با پستي و زبوني سعي در ادامه حيات دادن مورد نظر اوست؟ اگر اينگونه بود سخن از انحطاط و تعالي كه به كرات به آن اشاره مي كند بي معنا مي بود. زندگي اصل و اساس است، اما زندگي منحط ارزش زيستن ندارد. نيچه را به درستي مي توان صاحب نظر در آسيب شناسي فرهنگي نيز دانست. كسي كه كوشيده عوامل انحطاط و زبوني تاريخي و فرهنگي غربي را(با تأكيد بر فرهنگ آلماني عصر خويش) باز شناسد.
بايد از انحطاط رهيد و جهان را به گونه اي ديد كه قابل زيستن باشد. زيستني در كمال نشاط و در اوج كمال و اين امر هنگامي ميسر خواهد بود كه زندگي اساس و پايه هر ارزشي باشد و ملاك و ميزان ارزشها گردد و نه بالعكس. هنگامي كه عقل و اخلاق به تعريف زندگي و تعيين ملاك و ميزان براي آن بپردازند، زندگي مي پژمرد و نفي مي شود و جهان غيرقابل تحمل مي گردد. زيرا عقل از دريافت حقيقت زندگي كه عين سيلان و بالندگي است ناتوان است، چرا كه به آنچه مي انديشد ثبات مي بخشد و اين يعني نفي زندگي. بر اخلاق نيز كه مبتني بر عقل است همين حكم صادق است.
به نظر نيچه به جاي آنكه زندگي در خدمت عقل باشد بايد عقل در خدمت زندگي قرار گيرد و زندگي يعني فزوني و شور و شعف و سرمستي و از خودبيخودي و آنگاه در پرتو اين شور و نشاط و بيخودي، به روزمرگي سامان دادن. به همين جهت است كه نيچه به آيين ديونيسوس توجه دارد، يعني تأييد زندگي حتي در شگرف ترين و سخت ترين مسائل آن.
اگر نيچه عقل را در خدمت زندگي مي خواهد اين البته بدان معنا نيست كه عقل بايد اسير احساسات باشد و احساسات بايد بر زندگي غلبه داشته باشد. نيچه در برخي مواضع و بخصوص در نقد موسيقي واگنر به احساساتي بودن و اصالت دادن به احساسات سخت مي تازد و حتي مغلوب احساسات گرديدن را نشانه اي از انحطاط مي داند. به نظر او حتي اگر هنر را از جنبه تمتع از لذايذ دنيوي بنگريم و بدان به عنوان وسيله اي براي كسب لذت نگاه كنيم، به انحطاط دچار خواهيم شد و اين وضعي است كه در قرن هيجدهم پيش آمده است. به همين دليل هنر واگنر را بيمار مي شمارد و سرشت متشنج كننده عواطف اين هنر و ايجاد هيجانات شديد توسط آن را نمايانگر بيماري مي داند.



آنچه زندگي را ممكن و قابل تحمل مي سازد نگاه زيباشناسانه به جهان است. اگر جهان را از منظر زيباشناسي بنگريم، زيباست و قابل زيستن و زندگي با همه رنجها و مشقت هايش تنها در اين صورت قابل تحمل خواهد بود.

نيچه نه زبون انديش است كه مبلغ چسبيدن به زندگي حيواني و نباتي يا گله وار باشد، بلكه از تعالي و فزوني زندگي دفاع مي كند و ارزش آن را نيز به همين تعالي و تصاعد آن مي داند و نه در مخالفت با عقل جانب احساسات را مي گيرد و مي خواهد كه زندگي تابع احساسات باشد. البته از حسي سخن مي گويد كه آن را مي توان به نوعي شهود تعبير كرد كه در خدمت غريزه زندگي است. اما غريزه هنگامي كه خود را عقلاني كند ضعيف مي شود.
اهل عقل در هر زمان زندگي را بي ارزش معرفي كرده اند و با زندگي از روي شك و اندوه سخن گفته اند و سخن آنان سرشار از خستگي از زندگي و ضديت با زندگي است. حتي سقراط به هنگام مردن گفت: زيستن يعني زماني دراز بيمار بودن. سقراط فلسفه را مشق مرگ مي دانست. زندگي بخودي خود سخت و دهشت زاست، فراز و نشيب،انحطاط و بالندگي ذاتي زندگي است. مهم نگاه انسان است به زندگي. با نوع نگاهي كه به جهان مي افكنيم يا آن را قابل تحمل و ارزشمند براي زندگي مي يابيم، يا غير قابل تحمل و بي روح و سرد وبي ارزش مي بينيم.
آنچه زندگي را ممكن و قابل تحمل مي سازد نگاه زيباشناسانه به جهان است. اگر جهان را از منظر زيباشناسي بنگريم، زيباست و قابل زيستن و زندگي با همه رنجها و مشقت هايش تنها در اين صورت قابل تحمل خواهد بود. نيچه در زايش تراژدي با طرح دو نحوه نگرش ديونيسوسي و آپولوني در يونان باستان كه در آثار هنري آنان هويداست مي خواهد نشان دهد كه چگونه يونانيان از راه هنر بر سيل فنا كه بنياد هستي را تهديد مي كند، غلبه كردند. نگرش آپولوني نشانه عالم خيال و جهان زيباي روياست. در روياها بود كه پيكره هاي شكوهمند الهي براي نخستين بار در مقابل جان انسان ها ظاهر شدند، در رؤياها؛، شكل بخشنده بزرگ، اندامهاي با شكوه و موجودات فوق انساني را نظاره مي كردند. يونانيان اين تجربه خويش را كه در رؤيا بدان دست يافتند در آپولون مجسم مي كردند. آپولون ايزد انرژي هاي قالب پذير و در عين حال ايزد پيشگوست. آپولون يكتاي درخشنده ، الوهيت نور و نيز فرمانرواي توهم زيباي جهان دروني خيال است. نيچه نگرش آپولوني را سرچشمه هنرهاي تجسمي و بخش مهمي از شعر مي داند. آپولون مظهر اصل تفرد و آسودگي و آرامش انساني . آپولون تصوير شكوهمند و مقدس اصل تفرد است كه شادي و فرزانگي خيال، همراه با زيباي اش از راه حركات چشمان او با ما سخن مي گويد. ديونيسوس خداي باروري و شراب است كه آئين پرستش او همراه با رقص و ميگساري بود. پيروان آئين ديونيسوس رهايي آدمي را در مستي و از خود بيخودي مي ديدند و معتقد بودند كه ديونيسوسي مي تواند به آدمي خلاقيت خدايي عطا كند. در حالي كه نگرش آپولوني نگرشي روشن بين و طالب شفافيت است. در نگرش ديونيسويي جذبه و بيخودي و مستي غلبه دارد و همانطور كه نگرش آپولوني منشأ هنرهاي تجسمي است، نگرش ديونيسوسي و موسيقي و آواز آئيني آن منشأ اشعار هجايي و درام يوناني است. هر دو نگرش البته متكي بر نسبت به واسطه يونانيان با مسائلي است كه در زندگي خويش با آنها روبه رو هستند. يونانيان همچون ساير انسانهاي عصر اسطوره از راه خيال و انكشافاتي كه از اين طريق براي آنان حاصل مي شود با هستي مواجه مي شوند، آنان اهل دل اند نه اهل عقل، اهل كشف و شهود و آشنايي با رازند، نه مفهوم پردازي و تعقل و استدلال و برهان. اين ويژگي در نگرش آپولوني و ديونيسوسي البته مشترك است. انسان يوناني به زعم نيچه با موسيقي ديونيسوسي از غم دنيا و رنج و مصائب زندگي احساس رهايي مي كند و زندگي را علي رغم تمام رنجها و مشكلات آن پرقدرت و لذت بخش مي يابد. بنابر اين هنر، او را نجات مي دهد و زندگي را براي او تحمل پذير و لذت بخش مي سازد.
جهان رازآلود و رمزآميز اسطوره ها كه همزاد خيال آدميان بود و آدمي با دل بدان اتصال داشت، با پيدايش نگرشي نو كه ويژگي آن شكاكيت و نقد و بررسي مفهومي امور بود، نه به يكباره كه به تدريج فرو ريخت و همه چيز آن مضمحل شد و حتي هنر نيز كه محصول بيخودي و مستي خوانده مي شد، با آگاهي و هشياري پيوند خورد و نگرش زيباشناسانه ديگري بوجود آمد كه طبق آن براي آنكه اثري زيبا باشد بايد عناصر آن داراي نسبتي سنجيده و منطقي با يكديگر باشند. سقراط نگرش علمي اي را عرضه كرد كه براساس آن همه چيز بايد به داوري خرد سنجيده شود و چيستي آن معلوم گردد. حقيقت هر چيز را به عقل مي توان شناخت، زيرا داور نهايي عقل است. تراژدي يعني مهمترين و بزرگترين هنر يونانيان چون از حقيقت سخني به زبان نمي آورد بايد كنار گذاشته شود. روح علمي كه سقراط مبشر آن بود مقتضي در حاشيه راندن هنرها است.
با سقراط و ايمان او به قابل توضيح بودن طبيعت و اينكه با روش ديالكتيكي عقلي مي توان به شناسايي هرحقيقتي دست يافت، جهان اسطوره نابود شد و با نابودي اسطوره شعر بسان موجودي بي خانمان از خاك آرماني طبيعي خود بيرون رانده شد. با انديشه سقراطي هستي و جهان به موضوعات شناسايي آدمي تبديل شدند و اين يعني جدايي انسان از جهان و از هستي و اين جدايي به تحقير و نهايتاً نفي اين جهان انجاميد. نيچه در عوض نگرش زيباشناسانه از هستي و جهان را پيشنهاد مي كند و به نظر او هستي و جهان تنها به عنوان يك پديده زيباشناسانه قابل توجيه است. به عبارت ديگر جهان را بايد چونان بازي هنرمندانه اي بنگريم كه حتي زشتي ها و ناهماهنگي هاي آن نيز بخشي از اين بازي فناناپذير لذت بخش است. چرا موجه ترين تفسير از هستي و جهان تفسير آن به مثابه يك اثر هنري و يك بازي هنرمندانه است؟ نيچه براي تأييد نظر خويش به سخن هراكليت اشاره مي كند كه او نيز نيروي جهان ساز را با كودكي در حال بازي مقايسه مي كند كه سنگ ريزه ها را اينجا و آنجا مي گذارد و تپه هاي شني مي سازد تا دوباره آنها را ويران كند... نگرش زيباشناسانه به هستي و جهان در مقابل نگرش عقلي بدان است. در نگرش عقلي گويي آدمي بر فراز جهان ايستاده است و از بالا بدان مي نگرد و محيط بر عالم است، در حالي كه في الواقع عالم و هستي برآدمي احاطه دارد و تصور چنين جايگاهي براي آدمي صرفاً نشانه خود بزرگ بيني توهم آميز او است. با اين نگرش ميل به تعيين تكليف همه چيز و حل همه مسايل و مجهولات در انسان بوجود مي آيد. نتيجه عملي اين نگرش به نظر نيچه نفي زندگي و بي ارزش دانستن آن بوده است. در نگرش عقلي همه چيز بر اساس اصل عليت توضيح داده مي شود. اصل عليت مي خواهد اساس علت همه چيز را توضيح دهد ولي اساس بي اساس هستي را با اصل عليت نمي توان توضيح داد. تنها مي توان آن را چون بازي نگريست. بازي كنشي است كه از هرگونه مفهوم پذيري گريزان است، در قالب تعريف نمي گنجد، مقصودي وراي خويش دارد، بر بازيگران محيط است، با لهو و لعب و بيهودگي و پوچي نيز نسبتي ندارد. آدمي بازيگر بازي عالم است و آنانكه جاي داور و قاضي را اشغال مي كنند، به شكل بدتري بازيچه بازي عالم مي شوند. فيلسوفان از سقراط تاكنون به جاي شركت در بازي عالم خواسته اند قضاوت بازي را بر عهده گيرند، حال آنكه خود نادانسته سخنگوي اراده به قدرت كه بازيگردان اصلي بازي است شده اند. اراده به قدرت به زبان آنان و براي تحكيم خويش ارزش هايي را وضع كرده است كه به نام حقيقت معرفي شده است. حقيقت صرفاً ارزش هايي است كه براي حفظ و بقاي زندگي آفريده شده است. حقيقت آن نوعي از خطاست كه بدون آن زندگي امكان پذير نخواهد بود. نيچه ميل فيلسوف و اشتياق او به حقيقت را كه محصول وسعت بينش اوست، عامل ايجاد ارتباط بين موجودات و اتخاذ بينش منطقي مي داند كه اين امر نيز موجب نوعي خوش بيني متافيزيكي مبتني بر منطق مي شود كه به تدريج به همه چيز سرايت مي كند و همه چيز را زير ح-ج-ا-ب دروغ پنهان مي سازد. از آنجا كه منطق يگانه حاكم و ملاك و معيار نيست، دروغ به عنوان حقيقت معرفي مي شود.
منظور نيچه البته مخالفت با شناسايي و علم نيست، بلكه ماهيت شناختن را چيزي جز كاركردن با استعاره هاي محبوب، يعني تقليدي كه ديگر تقليد محسوب نمي شود و لذا نسبتي با حقيقت ندارد، نمي داند. آنچه شناسايي مي خوانيم حصول صورتي از حقيقت اشيا نزد ما و به طريق اولي وصول به عين آنها نيست، بلكه نقشي است كه از خويش بر جهان مي زنيم و خود را در جهان و اشيا مي بينيم و طرفه آنكه آن را حقيقت مي ناميم. نيچه اين معنا را چنين توضيح مي دهد: آنچه فيلسوف مي جويد حقيقت نيست، بلكه بيشتر استحاله جهان به انسانهاست. او مي كوشد تا با خودآگاهي به فهمي از جهان دست يابد. تلاش او معطوف به جذب و ادغام (جهان در ذهن بشري) است. او زماني راضي مي شود كه امري را براساس قياس به نفس توضيح داده باشد. درست همانطور كه ستاره بين همه جهان را خادم فردي واحد مي انگارد، فيلسوف نيز به جهان چونان يك انسان مي نگرد.
اكنون به درك نيچه از حقيقت نزديك تر مي شويم. اولاً به نظر نيچه چيزي به نام ميل به معرفت و حقيقت وجود ندارد، آنچه هست صرفاً ميل به باور حقيقت است. معرفت ناب هيچ ميل و غريزه اي ندارد. به عبارت ديگر در آدمي صرفاً كششي به سوي باور كردن حقيقت و درستي شناسايي وجود دارد. به طور طبيعي ميل داريم چيزهايي را حقيقت بپنداريم و با اعتقاد به شناخت آنها به آسايش خيال برسيم. اين امر براي زندگي ما ضروري است و بدون آن زندگي نشاط خود را از دست مي دهد. به همين جهت است كه نيچه اهميت حقيقت را براي انسان در اين مي بيند كه والاترين و نابترين زندگي با اين باور ممكن مي گردد كه آدمي مالك حقيقت است و انسان را نيازمند به باور به حقيقت مي داند. هرچند ما هنوز نمي دانيم اين ميل از كجا ناشي مي شود. ثانياً حقيقت به تمامي متكي بر قياس به نفس است. آنچه حقيقت مي خوانيم و در طول تاريخ چنين خوانده شده است متكي است بر فرافكني احوال و صفات خويش بر جهان و موجودات جهان و لذا كاملاً بشري و آفريده فكر و خيال و زبان بشر است. حقيقت سپاه متحركي از استعاره ها، مجازهاي مرسل و انواع و اقسام قياس به نفس بشري است. مجموعه اي از روابط بشري است كه به نحوي شاعرانه و سخنورانه تشديد و دگرگون و آرايش شده است و اكنون پس از كاربرد طولاني و مداوم در نظر آدميان امري ثابت و قانوني و لازم الاتباع مي نمايد. به همين جهت نيچه حقيقت را توهماتي مي داند كه ما موهوم بودنشان را از ياد برده ايم، استعاره هايي كه از فرط استعمال فرسوده و بي رمق گرديده اند، سكه هايي كه نقش آنها سائيده و محو شده است و اكنون ديگر فقط قطعاتي فلزي محسوب مي شوند و نه سكه هايي مضروب و ثالثاً حقيقت را اراده به قدرت براي تحكيم و استمرار خويش وضع مي كند. نيچه وجود موجودات را اراده به قدرت مي داند. همه موجودات مظاهر اراده به قدرتند و اراده به قدرت اراده به قدرت بيشتر است و لذا در ذات اراده به قدرت افزايش قدرت نهفته است. اما اين افزايش بي نهايت نيست و حتي ممكن است ضعف و سستي نيز عارض آن گردد. اراده به قدرت براي مقابله با اين وضعيت به وضع ارزش ها مي پردازد. ارزش ها همانها است كه حقيقت ناميده مي شود. عالم مثل افلاطوني، خداي مسيحي، عقل و علم و پيشرفت و عدالت در دوره جديد (كه جملگي حقيقت خوانده شده اند) چيزي جز وضع ارزش ها توسط اراده به قدرت براي حفظ و تحكيم خويش نبوده است. بنابر اين آنچه حقيقت دانسته شده است صرفاً جعل اراده به قدرت است و فيلسوفان و انديشمندان كه از حقيقت دم زده اند، زبان ارده به قدرت بوده اند و بالاخره حقيقت نوعي از خطاست كه بدون آن، گونه معيني از زندگي امكان پذير نخواهد بود. به عبارت ديگر نيچه حقيقت را نه متضاد خطا بلكه مرتبه اي و شكلي از خطاهاي گوناگون مي داند. حقيقت چشم انداز است و چشم اندازهاي بسيار گوناگون وجود دارد و در نتيجه حقيقت انواع بسيار گوناگوني دارد و لذا حقيقتي وجود ندارد.
به هنر محتاجيم تا بتوانيم زندگي كنيم. هنر بزرگترين انگيزه زندگي است. هنر و فقط هنر وسيله مهمي براي ممكن ساختن زندگي است، اغواي مهمي در جهت زندگي است، محرك بزرگ زندگي. هنر برترين نيروي مخالف كل اراده به انكار زندگي است. به عبارت ديگر هنر در مقابل انديشه هاي ضد حياتي مسيحي، بودايي و به طور كلي نيست انگارانه، زندگي را معنا مي بخشد. هنر نجات بخش انساني است كه خصلت پرسش برانگيز و هراس انگيز هستي را مي بيند و نيز نجات بخش انسان اهل عمل است كه مي خواهد علاوه بر ملاحظه خصلت پرسش برانگيز و هراس انگيز هستي آن را زندگي كند. به طور كلي نيچه اراده به نمود، خيال، شدن و تغيير را ژرفتر و متافيزيكي تر از اراده به حقيقت مي داند و بنابر اين هنر را برتر از حقيقت مي نشاند.
و اما پرسش مهمي كه همچنان باقي است اين است كه آيا نيچه با تلقي خاصي كه از حقيقت دارد يعني آن را وجهه نظر، دروغ، جعل و اراده به قدرت، مي داند از تلقي رايج و متعارف از حقيقت كه در طول تاريخ مابعدالطبيعه بسط پيدا كرده است نيز گذشت حاصل كرده است؟ آيا نيچه متعرض پرسش از ذات حقيقت شده است؟ حقيقت در تاريخ متافيزيك غربي به مطابقت ميان ذهن و عين تأويل شده است و به عبارت ديگر حقيقت به صدق تنزل پيدا كرده است ولي نيچه حقيقت را دروغ (مخالف صدق) مي داند.
همواره انسانها آنچه را يافته اند عين حقيقت انگاشته اند و حقيقت را نيز مطابقت بين يافت خويش و عين خارجي دانسته اند. نيچه نشان داده است كه يافت ما صرفاً مبتني بر وجهه نظر ماست و لذا مطابقي در عالم خارج ندارد و همين معنا حقيقت را دروغ مي داند. اما با اين همه نيچه همچنان در محدوده همان تلقي متافيزيكي از حقيقت باقي است و از ذات حقيقت پرسش نمي كند.
پرسش از ذات حقيقت را تنها با گذشت از مابعدالطبيعه مي توان مطرح كرد. گذشت از مابعدالطبيعه هنگامي حاصل مي شود كه مفاهيمي كه اساس انديشه مابعدالطبيعي است به عيار نقد سنجيده شود. البته نيچه بسياري از اين مفاهيم را جسورانه مورد نقادي قرار داده است، اما هنوز از مابعدالطبيعه نگذشته و برآن غلبه نكرده است. نيچه كه مفاهيم حقيقت، عقل، سوژه، عليت، جوهر و ... را نقد كرده است چرا هنوز در قلمرو مابعدالطبيعه قرار دارد؟
نيچه تلقي فيلسوفان از انسان به مثابه حيوان ناطق و فاعل شناسا را نقد و رد كرده است. از طرف ديگر به نقد شناسايي و نيز شناخت شناسي پرداخته و بر متناهي بودن شناسايي آدمي و عدم كفايت آن براي زندگي صحه گذاشته و نيز تلقي متعارف نسبت به حقيقت را نقد كرده و حقيقت را خطا دانسته است، اما با همه نقدهايي كه بر اين مفاهيم بسيار اساسي متافيزيكي وارد كرده است، همچنان در محدوده متافيزيك باقي است، زيرا به نسبت بين حقيقت، هستي، ذات آدمي، شناخت هستي آدمي و خطا تعرض نكرده است و البته تعرض به چنين نسبتي مستلزم گذشت از متافيزيك و بلكه عين آن است. نيچه در آستانه دروازه گذشت از متافيزيك غربي قرار دارد.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 238]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن