تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اجابت دعایت را دیر مپندار، در حالی که خودت با گناه راه اجابت آن را بسته ای.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815560191




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در ميان من و تو فاصله هاست


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: در ميان من و تو فاصله هاست گاه مي انديشم ، مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري تو توانايي بخشش داري دستهاي تو توانايي آن را دارد ، که مرا زندگاني بخشد چشم هاي تو به من مي بخشد شورِ عشق و مستي و تو چون مصرعِ شعري زيبا ، سطرِ برجسته اي از زندگي من هستي... مي خواهم و مي خواستمت، تا نفسم بود . مي سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود . عشق تو بَسَم بود، كه اين شعله بيدار روشنگر شب هاي بلند قفسم بود . آن بخت گريزنده دمي آمد و بگذشت غم بود كه پيوسته نفس در نفسم بود . دست من و آغوش تو ، هيهات ، كه يك عمر تنها نفسي با تو نشستن هوسم بود سيماي مسيحائي اندوه ، تو ، اي عشق در غربت اين مهلكه فرياد رسم بود . لب بسته و پر سوخته ، از كوي تو رفتم رفتم ، به خدا اگر هوسم بود ، بَسَم بود . پيداست غم عشق تو از رنگ نگاهم سوگند به چشمان تو حاشا شدني نيست بي مرحم اعجاز نگاه تو عزيزم اين کهنه ترين زخم مداوا شدني نيست بعد از تو نبندم دل به ... اري عشق دگري در دل من جا شدني نيست باور بکن اين زندگي اندر منظر من بي منظر چشم تو زيبا شدني نيست افسرده ترين است دلم بي تو بهارا اين باغ خزان ديده شکوفا شدني نيست يخ بسته وجودم ز زمستان جدايي برف غمت از دشت دلم پا شدني نيست گفتم ببرم خاطره ي عشق تو از ياد هر چند که کوشيده ام اما شدني نيست ديريست به دنبال تو ميگردم و افسوس اين گمشده انگار که پيدا شدني نيست... قصه برگ و باد ( خدا ) آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا می گفت غافل از این که یه گوشه باد همه حرفاشو میشنفت باد اومد با خنده ای گفت:آخه این حرفا کدومه؟ با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی فراوون سیلی زد به برگ و شاخه تا بگیره از درخت جون ولی برگ مثل یه کوهی به درخت چسبید و چسبید تا که باد رفت پیش بارون بارونم قصه رو فهمید بارون گفت با رعد و برقم می سوزونمش تا ریشه تا که آثاری نمونه دیگه از درخت و بیشه ولی بارونم مثل باد توی این بازی شکست خورد به جایی رسید که بارون آرزو می کرد که میمرد برگ نیفتاد و نیفتاد آخه این خواست خدا بود هر کی زندگیشو باخته دلش از خدا جدا بود... بعد ديدار تو تو مثل راز پاييزي و من رنگ زمستانم چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نمي دانم تو مثل شمعداني ها پر از رازي و زيبايي و من در پيش چشمان تو مشتي خاک گلدانم تو درياي تريني آبي و آرام و بي پايان و من موج گرفتاري اسير دست طوفانم تو مثل آسماني مهربان و آبي و شفاف و من در آرزوي قطره هاي پک بارانم نمي دانم چه بايد کرد با اين روح آشفته به فريادم برس اي عشق من امشب پريشانم تو دنياي مني بي انتها و ساکت و سرشار و من تنها در اين دنياي دور از غصه مهمانم تو مثل مرز احساسي قشنگ و دور و نامعلوم و من در حسرت ديدار چشمت رو به پايانم تو مثل مرهمي بر بال بي جان کبوتر و من هم يک کبوتر تشنه باران درمانم بمان امشب کنار لحظه هاي بي قرار من ببين با تو چه رويايي ست رنگ شوق چشمانم شبي يک شاخه نيلوفر به دست آبيت دادم هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم تو فکر خواب گلهايي که يک شب باد ويران کرد و من خواب ترا مي بينم و لبخند پنهانم تو مثل لحظه اي هستي که باران تازه مي گيرد و من مرغي که از عشقت فقط بي تاب و حيرانم تو مي ايي و من گل مي دهم در سايه چشمت و بعد از تو منم با غصه هاي قلب سوزانم تو مثل چشمه اشکي که از يک ابر مي بارد و من تنها ترين نيلوفر رو به گلستانم شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده و شايد يک مه کمرنگ از شعري که مي خوانم تمام آرزوهايم زماني سبز ميگردد که تو يک شب بگويي دوستم داري تو مي دانم غروب آخر شعرم پر از آرامش درياست و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم به جان هر چه عاشق توي اين دنياي پر غوغاست قدم بگذار روي کوچه هاي قلب ويرانم بدون تو شبي تنها و بي فانوس خواهم مرد دعا کن بعد ديدار تو باشد وقت پايانم به روي برگ زندگي دو خط زرد مي کشم و چشم عاشق تو را که گريه کرد مي کشم تو رفتي و بدون تو کسي نگفت با خودش که من بدون چشم تو چقدر درد مي کشم




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 352]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن