واضح آرشیو وب فارسی:فارس: /رمضان در سخن شاعران/2 سعدي: روزهداران ماه نو بينند و ما ابروي دوست
خبرگزاري فارس: سعدي در همه قالبهاي ادبي خود، در حكايتها، غزلها، قصايد و قطعات به مفاهيمي چون روزه و رمضان پرداخته است.
به گزارش خبرنگار فارس، شيخ اجل، سعدي، شاعر قرن هفتم هجري، از جمله اديباني است در آثارش توجه ويژهاي به روزه و روزهداري و همچنين بركات ماه مبارك رمضان دارد.
او در بسياري از قالبهاي ادبي خود شامل حكايتها، غزلها، قصايد و قطعات به اين مفاهيم ميپردازد و توجه خواننده را به ذات روزهداري و جوهره تقواپيشگي در ماه رمضان جلب ميكند.
سعدي حكايتي منظوم دارد با نام «حكايت روزه در طفوليت» كه در آن اعمال دروني روزهدار را مقدم بر اعمال ظاهري و نخوردن و نياشاميدن ميداند و ميگويد:
به طفلي درم رغبت روزه خاست
ندانستمي چپ كدام است و راست
يكي عابد از پارسايان كوي
همي شستن آموختم دست و روي
كه بسم الله اول به سنت بگوي
دوم نيت آور، سوم كف بشوي
پس آنگه دهن شوي و بيني سه بار
مناخر به انگشت كوچك بخار
به سبابه دندان پيشين بمال
كه نهي است در روزه بعد از زوال
وز آن پس سه مشت آب بر روي زن
ز رستنگه موي سر تا ذقن
دگر دستها تا به مرفق بشوي
ز تسبيح و ذكر آنچه داني بگوي
دگر مسح سر، بعد از آن غسل پاي
همين است و ختمش به نام خداي
كس از من نداند در اين شيوه به
نبيني كه فرتوت شد پير ده؟
بگفتند با دهخداي آنچه گفت
فرستاد پيغامش اندر نهفت
كه اي زشت كردار زيبا سخن
نخست آنچه گويي به مردم بكن
نه مسواك در روزه گفتي خطاست
بني آدم مرده خوردن رواست؟
دهن گو ز ناگفتنيها نخست
بشوي اي كه از خوردنيها بشست
كسي را كه نام آمد اندر ميان
به نيكوترين نام و نعتش بخوان
چو همواره گويي كه مردم خرند
مبر ظن كه نامت چو مردم برند
چنان گوي سيرت به كوي اندرم
كه گفتن تواني به روي اندرم
وگر شرمت از ديده ناظرست
نه اي بيبصر، غيب دان حاضرست؟
نيايد همي شرمت از خويشتن
كز او فارغ و شرم داري ز من؟
او در حكايت ديگري كه در بوستان، باب پنجم در رضا آمده، چنين ميسرايد:
شنيدم كه نابالغي روزه داشت
به صد محنت آورد روزي به چاشت
به كتابش آن روز سائق نبرد
بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد
پدر ديده بوسيد و مادر سرش
فشاندند بادام و زر بر سرش
چو بر وي گذر كرد يك نيمه روز
فتاد اندر او ز آتش معده سوز
بدل گفت اگر لقمه چندي خورم
چه داند پدر غيب يا مادرم؟
چو روي پسر در پدر بود و قوم
نهان خورد و پيدا بسر برد صوم
كه داند چو در بند حق نيستي
اگر بي وضو در نماز ايستي؟
پس اين پير ازان طفل نادان ترست
كه از بهر مردم به طاعت درست
كليد در دوزخ است آن نماز
كه در چشم مردم گزاري دراز
اگر جز به حق ميرود جادهات
در آتش فشانند سجادهات
شيخ اجل در حكايت ديگري كه در بوستان باب دوم در احسان آمده، ميگويد:
به سرهنگ سلطان چنين گفت زن
كه خيز اي مبارك در رزق زن
برو تا ز خوانت نصيبي دهند
كه فرزند كانت نظر بر رهند
بگفتا بود مطبخ امروز سرد
كه سلطان به شب نيت روزه كرد
زن از نااميدي سر انداخت پيش
همي گفت با خود دل از فاقه ريش
كه سلطان از اين روزه گويي چه خواست؟
كه افطار او عيد طفلان ماست
خورنده كه خيرش برآيد ز دست
به از صائم الدهر دنيا پرست
مسلم كسي را بود روزه داشت
كه درمندهاي را دهد نان چاشت
وگرنه چه لازم كه سعيي بري
ز خود بازگيري و هم خود خوري؟
اين شاعر قرن هفتم در غزلي با مطلع «نگفتم روزه بسياري نپايد» چنين ميسرايد:
نگفتم روزه بسياري نپايد
رياضت بگذرد سختي سر آيد
پس از دشواري آسانيست ناچار
وليكن آدمي را صبر بايد
رخ از ما تا به كي پنهان كند عيد
هلال آنك به ابرو مينمايد
سرابستان در اين موسم چه بندي
درش بگشاي تا دل برگشايد
غلامان را بگو تا عود سوزند
كنيزك را بگو تا مشك سايد
كه پندارم نگار سروبالا
در اين دم تهنيت گويان درآيد
سواران حلقه بربودند و آن شوخ
هنوز از حلقهها دل ميربايد
چو يار اندر حديث آيد به مجلس
مغني را بگو تا كم سرايد
كه شعر اندر چنين مجلس نگنجد
بلي گر گفته سعديست شايد
استاد سخن در غزل ديگري با مطلع «صبحدم خاكي به صحرا برد باد از كوي دوست» ميگويد:
ديگران را عيد اگر فرداست ما را اين دمست
روزه داران ماه نو بينند و ما ابروي دوست
سعدي در غزلي با مطلع «آن به كه چون مني نرسد در وصال دوست» ميگويد:
اي دوست روزهاي تنعم به روزه باش
باشد كه در فتد شب قدر وصال دوست
دور از هواي نفس، كه ممكن نميشود
در تنگناي صحبت دشمن، مجال دوست
او در حكايتي با مطلع «در اين شهرباري به سمعم رسيد» ميگويد:
ز من پرس فرسوده روزگار
كه بر سفره حسرت خورد روزهدار
همچنين سعدي در غزلي با مطلع «اين بوي روحپرور از آن خوي دلبرست» در تشبيهي، انتظار را چون پژواك صداي الله اكبر براي روزهدار توصيف ميكند:
بازآ كه در فراق تو چشم اميدوار
چون گوش روزهدار بر الله اكبرست
او در يكي از قطعات خود ميگويد:
تشنه سوخته در چشمه روشن چو رسيد
تو مپندار كه از سيل دمان انديشد
ملحد گرسنه و خانه خالي و طعام
عقل باور نكند كز رمضان انديشد
همچنين سعدي در غزل با مطلع «درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند» ميگويد:
كسان كه در رمضان چنگ ميشكستندي
نسيم گل بشنيدند و توبه بشكستند
شيخ اجل در غزل «سرو چمن پيش اعتدال تو پستست» ميگويد:
توبه كند مردم از گناه به شعبان
در رمضان نيز چشمهاي تو مستست
سعدي در قصيدهاي با نام «در وداع ماه رمضان» در وصف بركات اين ماه را ميسرايد:
برگ تحويل ميكند رمضان
بار توديع بر دل اخوان
يار ناديده سير، زود برفت
دير ننشست نازنين مهمان
غادر الحب صحبةالاحباب
فارقالخل عشرة الخلان
ماه فرخنده، روي برپيچيد
و علك السلام يا رمضان
الوداع اي زمان طاعت و خير
مجلس ذكر و محفل قرآن
مهر فرمان ايزدي بر لب
نفس در بند و ديو در زندان
تا دگر روزه با جهان آيد
بس بگردد به گونه گونه جهان
بلبلي زار زار ميناليد
بر فراق بهار وقت خزان
گفتم انده مبر كه بازآيد
روز نوروز و لاله و ريحان
گفت ترسم بقا وفا نكند
ورنه هر سال گل دمد بستان
روز بسيار و عيد خواهد بود
تير ماه و بهار و تابستان
تا كه در منزل حيات بود
سال ديگر كه در غريبستان
خاك چندان از آدمي بخورد
كه شود خاك و آدمي يكسان
هردم از روزگار ما جزويست
كه گذر ميكند چو برق يمان
كوه اگر جزو جزو برگيرند
متلاشي شود به دور زمان
تاقيامت كه ديگر آب حيات
بازگردد به جوي رفته روان
يارب آن دم كه دم فرو بندد
ملك الموت واقف شيطان
كار جان پيش اهل دل سهلست
تو نگهدار جوهر ايمان
انتهاي پيام/
چهارشنبه 13 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 202]