واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: نوشتن در حوزه معلوليت، به فرهنگ سازي كمك ميكند
فرزانه حبوطي ازجمله كساني است كه در چندسال اخير، آثارنوشتاري خوبي درحوزه معلولان از خود برجاي گذاشته است. او كه عضو انجمن معلولان باور و يك باوري فعال ومصمم است، درنثري ساده اما محكم، به تحليل مسائل ومشكلات قشري از جامعه ميپردازد كه مانند خودش، به دليل معلوليت، باچالشهاي بسياري روبرو هستند. به مناسبت افتتاح وبلاگ جديدش به نام «معلولان وزندگي*»، با او گفتگويي كرده ام كه ميخوانيد.
ازخودتان بگوييد، از تحصيلات تان و اينكه در اين راه با چه مشكلاتي روبرو بوديد؟
ـ ابتدا از نوع معلوليتم بگويم. من به دليل راشيتيسم مقاوم به درمان مادرزادي و پوكي استخوان شديد، معلول جسمي حركتي هستم كه از بدو تولد، دچار شكستگيهاي متعددي در اندامهاي مختلف شدم. با صندلي چرخدار تردد ميكنم و به علت مقاوم نبودن استخوانهايم، تحرك و استقلال كافي جهت انجام امور روزمره ندارم.
تحصيلاتم فوق ديپلم نرم افزار كامپيوتر است. در دوران دانشگاه به علت كمبود اطلاعرساني، از وجود سرويسهاي مخصوص اياب ذهاب معلولان آگاهي نداشتيم؛ به همين دليل با مشكلات بسيار زيادي براي رفت و آمد مواجه بوديم. نبود آسانسور و مواجه شدن با طبقات متعدد در مدرسه و دانشگاه، بار سنگيني بود كه مسير رسيدن به اهداف را دشوار ميكرد، اما مادر مهربانم اين بار سنگين را بر دوش گرفت و مرا درآغوش خويش، ازپلههاي سخت وطاقت فرسا بالا برد تا سر كلاس درس حضور يابم و باري ديگر به هدف زيباي «خواستن، توانستن است» رنگ زندگي بخشم.
خانواده با چه انگيزهاي شما را در اين راه همراهي كردند؟
ـ خانواده با ديدن علاقه بسيار زياد من به تحصيل، همراه و ياورم بودند. با تشويق بسيار ازعلاقههايم استقبال ميكردند و با وجود مشكلات فراوان دراين مسير طولاني و حساس، تنها رهايم نكردند. طي بيستونه سال عمرم، از محبت مادر فداكارم كه لحظه به لحظه همراهم است، درس عشق آموختم و از زحمات بي دريغ پدرم درس زندگي. از مهرباني خواهر و برادرم اشتياق زيستن يافتم و از وفاداري دوستانم، درس صداقت آموختم. آنگاه بر صفحه سفيد ذهنم كتابي نوشتم از علم و دانش معلمان مهربانم و استادان گرامي، تا شايد ذرهاي از معناي زندگي و آفرينش را درك كنم و اراده ام را با آموختههاي شان محك بزنم.
خانم حبوطي، بطور كلي شعار و هدف خيلي از معلولان و گروههاي فعال آنها، تلفيق افراد معلول با ديگر اعضا و قشرهاي جامعه است. شما در سالهاي تحصيل چه كوششهايي در اين زمينه داشتيد؟
ـ دوران تحصيل، مشكلات جسمي و نوع معلوليتم را با دوستانم مطرح ميكردم و به آنها يادآوري ميكردم به دليل برخورداري از نعمت سلامتي، بايد شاكر درگاه الهي باشند. هرگاه دردهاي جسماني غلبه ميكرد، با دوستان صميميام درميان ميگذاشتم اما هميشه از آنها ميخواستم بين من و دوستان غيرمعلول ديگر فرق قائل نشوند و هيچ گاه ديد ترحم آميز به افراد معلول نداشته باشند، زيرا اراده استوار معلولان، شايسته و درخور ترحم و دلسوزي نيست.
انگيزهتان براي ادامه تحصيل و ورود به دانشگاه چه بود؟
ـ خدا گر ز حكمت ببندد دري، ز رحمت گشايد در ديگري. هميشه اعتقاد داشتم ناتواني جسمي نميتواند مانع پيشرفت روح و روان آدمي شود و اگر جسم ضعيفي دارم، درعوض ميتوانم ذهن فعالي داشته باشم. مهمترين انگيزه من براي ادامه تحصيل، آموختن علم و دانش و درنتيجه، ساخته شدن روح و روانم بود. دوست داشتم بنويسم، بخوانم و ياد بگيرم. دوست داشتم با آموختن علم، ضعف و ناتواني جسم را فراموش و با ديد بازتري به زندگي و دنياي اطرافم نگاه كنم.
چه وقت توانايي نوشتن وسرودن شعر را در خوداحساس كرديد واين دو چه كمكهايي در زندگي به شما كرده اند؟
ـ ترم آخر دانشگاه به علت وقوع چندين شكستگي در استخوان هايم، قادر به حضور دركلاس نبودم و با اجازه استادان، دروس را بطور غيرحضوري در منزل خواندم؛ به سختي در جلسه امتحانات حضور پيدا كردم و قبول شدم.
آن زمان حدود هشت ماه در منزل بستري شدم و از لحاظ روحي بسيار آشفته بودم.
بعد احساس كردم ذهنم پر از واژههايي است كه ميخواهند روي كاغذ جاري شوند. نميدانم چطور و چگونه واژهها جاري ميشدند اما دلم ميخواست بنويسم و شعربسُرايم. آنقدر بنويسم تا حرفهاي دلم روي صفحات كاغذ، رنگ واقعي به خود بگيرند. نوشتن وشعر سرودن، اميد دوبارهاي به ذهن آشفته ام داد. با نوشتن بود كه دوباره متولد شدم و دنياي بسيار زيبايي درون ذهنم ساختم.
هميشه در مطالعه كوتاهي ميكردم؛ به همين دليل قدرت نوشتن و سرودن شعر را فقط و فقط رحمت و نعمت الهي ميدانم كه به اين بنده حقيرش عطا فرمود تا زندگي جديدي را تجربه كنم و با نوشتن و سرودن، خودم، اراده ام و استعدادهاي خداداديام را باور كنم.
چه شد كه نوشتن را در خدمت مسايل معلولان قرار داديد؟
ـ از زماني كه در گروه باور عضو شدم و با گروههاي مختلف معلولان ارتباط بيشتري برقرار كردم، دوستان توانمندي يافتم؛ از جمله خود شما، دوست نويسنده و توانمندم آقاي سيد محسن حسيني طاها و ديگر دوستان عزيزي كه هريك به نوعي، درس صبر و مقاومت به من آموختند. بعد تصميم گرفتم در حوزه معلولان و در جهت خدمت به افراد معلول و همنوعان خودم بنويسم. تصميم گرفتم از اين نعمت الهي كه خداوند عطايم فرموده، درمسير مناسبتري استفاده كنم و مشكلات و معضلات معلولان را با قلم خويش به رشته تحرير درآورم، زيرا وظيفه خويش ميدانم كه براي حل مشكلات و برداشتن موانع از سرراه زندگي معلولان، درحد توانم تلاش كنم.
تاثير آثار مكتوب را در فرهنگ سازي براي معلولان چگونه ارزيابي ميكنيد؟
ـ مسلما آثار مكتوب، تاثير بسزايي در حوزه فرهنگ سازي براي معلولان دارند. افراد مختلف جامعه با خواندن آثار مكتوب معلولان، بيشتر و بهتر با شرايط و ويژگيهاي خاص اين افراد آشنا ميشوند. حتي اگر براي يك لحظه هم، خود را در جايگاه فرد معلول قراردهند و تصور كنند كه ممكن است معلوليتهاي جسمي، حركتي و ذهني براي هركسي در هر جايگاه و هر شرايطي پيش آيد، ميتوان اميد داشت در آيندهاي نه چندان دور، بخشي از مشكلات معلولان اعم از رفت و آمد، مناسب سازي شهرها و اماكن، تحصيل، اشتغال و ازدواج مورد توجه بيشتري قرار گيرد.
درباره وبلاگ جديدتان بفرماييد؛ معلولان و زندگي.
ـ مدتي بود تصميم داشتم وبلاگي در مورد معلولان ايجاد كنم. هرچند سايتها و وبلاگهاي بسيار كاملي در مورد معلولان وجود دارد، اما بازگوكردن مسائل از زبان افراد دردآشنا كه خود نيز معلول اند، بسيار ضرورت دارد. بالاخره در روز بهزيستي و مددكاري اجتماعي، به تصميم خود جامه عمل پوشاندم و وبلاگي با عنوان «معلولان و زندگي» افتتاح كردم.
مي خواهم در وبلاگم از اخبار مختلف در حوزه مرتبط با معلولان بگويم. ميخواهم از شرايط مختلفي بگويم كه گاهي مانع پيشرفت يك فرد ناتوان جسمي ميشود. ميخواهم از فرهنگ برخي افراد بگويم كه معلول را جدا از غيرمعلول ميدانند و حق زندگي به آنها نميدهند. ميخواهم با مسئولان و افراد مرتبط با امور معلولان حرف بزنم و راهنمايي بخواهم. هم زيبا را خواهم گفت، هم زشت را. هم مشكلات را خواهم گفت، هم تواناييهاي دوستانم را. هم معضلات را خواهم گفت، هم تقدير و سپاس از رسيدگيها را.
وقتي مينويسيد، چه احساسي داريد؟
ـ وقتي مينويسم، انرژي دوچندان مييابم. گويا واژههايي كه از ژرفاي ذهنم روي كاغذ جاري ميشوند، يا زير انگشتانم روي صفحه كليد خلق شده و بر صفحه نمايش رايانه حك ميگردند، معناي زندگي را برايم رقم ميزنند. وقتي از مشكلات همنوعانم مينويسم، احساس ميكنم به ذرهاي از وظيفه سنگين خود نسبت به جامعه بزرگي كه خودم نيز عضو آن هستم، عمل كردهام؛ وظيفهاي كه هرچند كوچك است، اما ميتواند نكته مثبتي باشد براي بالابردن فرهنگ جامعه نسبت به معلولان و تلنگري باشد براي رسيدگي و توجه بيشتر به مشكلات اين قشر حساس و آسيب پذير. مينويسم و دعا ميكنم براي موفقيت و سربلندي همه دوستان معلول و غيرمعلولم. دعا ميكنم كه تك تك ما انسانها به ياد هم باشيم و براي توفيق و سعادت يكديگر، از هيچ تلاشي كوتاهي نكنيم.
از شما سپاسگزاريم.
*نشاني وبلاگ «معلولان وزندگي»:
ـ va ـ http : // malolanzendegi.blogfa.com
چهارشنبه 13 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]