واضح آرشیو وب فارسی:ایران اسپورت: بررسي گفتمان بيگانه ستيزي در سياست خارجي ايران
كتاب «زبان، گفتمان و سياست خارجي» درصدد است به خواننده نشان دهد زبان و امر گفتماني چگونه با سياست ايران معاصر پيوند خورده است.
مجيد اديب زاده از طريق تبارشناسي و شيوه هاي بازنمايي تصوير غرب در لابه لاي جهان نمادين متن ها و گفتمان ايراني نيم قرن اخير، ريشه هاي عميق گفتمان سياست خارجي ايران را در اين جهان نمادين مورد پژوهش قرار داده است.
در فصل اول اين كتاب در بررسي و تحليل گفتمان قدرت پهلوي به اين موضوع اشاره مي شود كه بعد از كودتاي سال 1332 به تدريج يك «گفتمان هژمونيك» در عرصه حيات سياسي، فرهنگي و اجتماعي ايران شكل گرفت كه همان گفتمان سياسي پهلوي بوده است. گفتمان قدرت پهلوي با تاكيد بر «جهان گرايي» و هويت گفتماني «جهان وطن» به دنبال بازتوليد يك «گفتمان شباهت با غرب» بود و نهايت اين گفتمان شباهت را بايد در دال «تمدن بزرگ» جست وجو كرد كه برهمطرازي با كشورهاي صنعتي غرب دلالت داشته است. در فصل دوم نيز مي خوانيم چگونه در عرصه فرهنگ غيررسمي يك فضاي گفتماني ضدقدرت شكل گرفته بود و اينكه گفتمان هاي اجتماعي ضدقدرت مسير متفاوتي را در پيش گرفتند و از طريق «روايت پردازي تفاوت» به سمت يك «گفتمان تفاوت با غرب» حركت كردند. در حقيقت گفتمان هاي اجتماعي ضدقدرت به دنبال بازتعريف «مرزهاي هويتي» تازه و متفاوتي بودند كه موجب بازتوليد «ديوار آهنين هويت» بين «ما»ي ايراني و «آنها»ي غربي در عرصه حيات فرهنگي - گفتماني جامعه ايران دهه 40 شده بود. اين موضوع به گونه اي مفصل و مبسوط در فصل سوم نشان داده شده است.
در فصل چهارم به انقلاب و ديالكتيك در فضاي گفتماني جامعه ايران اشاره و بيان مي شود كه گفتمان پهلوي بيش از دو دهه در قالب يك روايت پردازي شباهت با غرب به حيات خويش در عرصه فرهنگ رسمي ادامه داد و به عنوان «تز» در عرصه حيات فرهنگ سياسي جامعه جايگاه و موقعيت مسلطي پيدا كرد. در مقابل نيروهاي اجتماعي مخالف وضع موجود نيز به دور از عرصه سياست رسمي، در قالب يك روايت پردازي متفاوت با غرب به حيات استعماري و فرهنگي خويش در دهه هاي 30 تا 50 ادامه دادند و اينگونه بود كه گفتمان هاي اجتماعي ضدقدرت به منزله يك «آنتي تز» در مقابل گفتمان قدرت پهلوي در عرصه نمادين جامعه ايران بازتوليد شدند. سقوط قدرت پهلوي فضاي مناسبي براي بازتوليد يك گفتمان قدرت جانشين و تازه را فراهم كرد. اين گفتمان قدرت جانشين حاصل ديالكتيك بين «گفتمان شباهت پهلوي» و «گفتمان تفاوت ضدقدرت» بوده و به منزله «سنتزي» از ديالكتيك بين اين دو «نظام فرهنگي - گفتماني» متولد شد. در واقع گفتمان انقلاب اسلامي يك روايت پردازي تقابل با غرب بود كه ثمره و حاصل ديالكتيك بين گفتمان شباهت با غرب و گفتمان تفاوت با غرب بوده است.
در فصل پنجم به چگونگي بازتوليد «گفتمان تقابل با غرب» در گفتمان انقلاب اسلامي پرداخته و گفته مي شود در فضاي بينامتني و بيناسوژگي بعد از انقلاب «غرب ستيزي» از يك سو و «امپرياليسم ستيزي» از سوي ديگر ويژگي هاي اصلي گفتمان تقابل با غرب بوده و در نظم گفتاري و كردار گفتماني اغلب نيروهاي سياسي - اجتماعي بعد از انقلاب اين ويژگي بينامتني قابل مشاهده بوده است. در واقع اين ويژگي مشترك در تقابل با غرب استعماري (امپرياليسم ستيزي) و غرب فرهنگي (غرب ستيزي) امكان تعامل، رقابت و ستيز بين گروه هاي سياسي - اجتماعي برآمده از انقلاب را فراهم مي كرد. علاوه بر اين جهت گيري هاي ضدامپرياليستي، ضدآمريكايي و غرب ستيزانه به تبادل معاني و دال هاي بازتوليد شده بين گروه هاي راست و چپ مي انجاميد و هر گروهي از ديگر گروه ها يكسري از نمادها، نشانه ها (دال ها و مدلول هاي دلالتي آن) و استعاره هاي تازه اي را اخذ مي كرد و به «گنجينه هاي معنايي» خرده گفتمان خويش، درباره امپرياليسم ستيزي، آمريكاستيزي و غرب ستيزي اضافه مي كرد.
در فصل ششم نيز به موضوع ظهور گفتمان سياست خارجي «ج .ا .ا» از درون گفتمان انقلاب اسلامي پرداخته مي شود. گفتمان انقلاب اسلامي در نظام جمهوري اسلامي ايران تجلي يافت و فضاي استعاري و زباني تازه اي را در حيات سياسي و فرهنگ سياسي جامعه ايران پديد آورد.
گفتمان سياست خارجي «ج . ا. ا» در يك چنين فضاي انقلابي به ظهور رسيد، فضايي كه زبان بيناسوژگي و بينامتني آن زبان ضدامپرياليستي، ضدغربي و ضدبيگانگان بود. اين زبان گفتماني به روشني در مفصل بندي گفتمان سياست خارجي و دال هاي مرتبط با آن بازتاب يافته است. از ديگر ويژگي هاي مهم در گفتمان سياست خارجي ج . ا.ا همان انقلابي و مردم گرايانه بودن آن است. البته ويژگي مردم گرايانه و افزايش تاثير خواسته هاي انقلابي در گفتمان سياست خارجي، تنها ويژگي در ظهور آن نيست بلكه تاثير فرهنگ گفتماني سياست داخلي و همچنين تحولات داخلي را بايد در نظر داشت. اين دو نظم گفتماني (نظم گفتمان سياست خارجي و داخلي) به طور مشخص قابل تمايز و تفكيك از هم نيستند و هر دو در پيوستار فرهنگي - گفتماني يك نظم گفتماني كلان تر، يعني گفتمان انقلاب اسلامي قابل درك و تعبير است.
در فصل هفتم با روانكاوي عنصر بيگانه ستيزي در گفتمان سياست خارجي ج . ا. ا عناصر بيگانه ستيزي «پنهان» و «آشكار» در كردارهاي گفتماني ايرانيان كه در گفتمان سياست خارجي ج . ا.ا تبلور و نمود يافته، مورد بررسي قرار گرفته است. در روانكاوي گفتمان سياست خارجي شش نمود ريشه دار از اين «عناصر بيگانه ستيزي» يا «تصاوير جمعي نامطلوب از بيگانه» (عناصر پنهان و آشكار) مورد بازشناسي قرار گرفته است:
1- با روانكاوي امنيت در گفتمان سياست خارجي ج . ا.ا مساله «امنيت وجودي شكننده» و تصوير جمعي از «آمريكا - غرب» به منزله «ابژه وحشت» مطرح مي شود. وضعيت «امنيت وجودي شكننده» و وحشت ناخودآگاهانه از ابژه بيگانه در شكل جمعي آن با دال «امنيت» در گفتمان سياست خارجي پيوند خورده و به گفتار كنش ستيزه جويانه با آمريكا - غرب معنا داده است. در واقع ايرانيان انقلابي از طريق گفتمان تقابل با آمريكا - غرب به «وحشت زدايي از جهان ايراني» پرداختند.
مكانيسم «وحشت زدايي از جهان ايراني» يك مكانيسم دفاعي ناخودآگاهانه و جمعي بوده كه در واكنش به ديگري شدن غرب و تصوير جمعي غرب به منزله «ابژه وحشت» در جهان ادراكي ايراني بازتوليد شده و اين «فرافكني» و مقابله با «ديگري »هاي خويشتن ايراني در «جهان بيروني» و حتي «جهان دروني» كاركردي ترميم كننده براي وضعيت «امنيت وجودي شكننده» ايرانيان انقلابي داشته است.
2- روانكاوي نماد «شيطان» در گفتمان سياست خارجي به معناي ورود به يكي از زواياي پنهان جهان ايراني است. كاربرد نماد «شيطان» در سرمايه هاي فرهنگي جامعه ايران بسيار ريشه دار و كهن الگويي است.
دال «شيطان» در نظام معنايي گفتمان انقلاب اسلامي و سياست خارجي دلالت بر «غرب» و دال «شيطان بزرگ» بر آمريكا دلالت داشته است اما آنچه در اينجا اهميت دارد اين است كه كاربرد گسترده و برجسته اين نماد تا حدودي يك مكانيسم دفاعي و ناخودآگاهانه در برابر فشارهايي بود كه ايرانيان در مقابله و زيستن كنار غرب و آمريكا از خود بروز داده اند.
3- روانكاوي آگاهي از آمريكا - غرب كليد فهم هويتي در گفتمان سياست خارجي است و نكته مهم اينكه اين آگاهي از بيگانه در گفتمان سياست خارجي ج.ا.ا يك آگاهي تكويني بوده است. اين آگاهي از بيگانه حاصل شرايط برخورد انقلابيون با جهان خارجي و آگاهي پيشيني از بيگانگان به گونه اي تاريخي بوده است. آگاهي از بيگانه در گفتمان سياست خارجي نيز همان آگاهي اندوهبار از بيگانه در شكل تاريخي آن است و نمود بارز آن را مي توان در «آگاهي سلطه گونه» از آمريكا - غرب در نظم گفتماني سياست خارجي يافت. براي ايرانيان انقلابي، «غرب» چيزي جز يك نظام سلطه نيست. در واقع «آگاهي سلطه گونه» از بيگانه منجر به بازتعريف «هويت گفتماني ضدسلطه» در گفتمان سياست خارجي ج.ا.ا شده است.
4- در روانكاوي از عنصر «بومي گرايي» در گفتمان سياست خارجي يكي ديگر از تصاوير جمعي از غرب يعني غرب به منزله ابژه آزاردهنده وابستگي را مي توان بازشناسي كرد. عنصر بومي گرايي به رابطه بين دال «وابستگي» و دال «استقلال تكنولوژيك» در نظام گفتماني سياست خارجي برمي گردد. دال «استقلال» يكي از مهم ترين و محوري ترين عناصر در مركز گفتمان سياست خارجي ايران بعد از انقلاب است.
اگر در دهه هاي 40 و 50 جامعه ايراني دچار احساس بيگانگي شده بود و ماشين غربي را جسمي بيگانه مي پنداشت نيروي انقلابي و بومي گرايي ايدئولوژيك همراه با آن پاسخي راديكال به اين احساس بي خانماني بوده است و آلودگي زدايي از ماشين، اين بيگانگي بين ماشين (تكنولوژي) و خويشتن ايراني را برطرف مي كرد.
5- در روانكاري «سايه هاي دشمن» در گفتمان سياست خارجي يكي ديگر از نمودهاي «فرافكني» در اين نظم گفتماني روشن مي شود و آن تصوير جمعي از آمريكا-غرب به منزله ابژه دشمن در گفتمان سياست خارجي ج.ا.ا است.
آنچه كه بعد از انقلاب اسلامي رخ داد و بازتاب آن را مي توان در گفتمان سياست خارجي مشاهده كرد، اين بود كه «آمريكا- غرب» به منزله «سايه هايي از يك دشمن» به گونه اي آشكار در عرصه رسمي سياست به منزله دشمن فرافكني شد. در واقع اين فرافكني و بازتعريف وضعيت «ما»ي ايراني در مبارزه با اين «دشمن مفروض» يك مكانيسم دفاعي بود.
6- روانكاوي از «آرمان نهايي» گفتمان سياست خارجي ج.ا.ا نشان دهنده يكي ديگر از «تصويرسازي هاي جمعي» از «غرب» به منزله «جهان بيگانه» است و همچنين با روانكاوي از آن يكي از «احساسات نامطلوب جمعي» نسبت به آمريكا- غرب يعني احساس «بيگانگي» و پيامدهاي بازتوليد آن در گفتمان سياست خارجي ج.ا.ا مشخص مي شود. يكي از پيامدهاي مهم اين احساس بيگانگي با آمريكا- غرب را بايد در «عدم امكان گفت وگوي تفاهمي» با اين «ديگري» دانست؛ وضعيتي كه «امكان مكالمه» براي ايرانيان انقلابي با اين «ديگري» را دچار «اختلال» كرده و به «رنج گفت وگو» با «ديگري» منجر شده؛ وضعيتي كه «نظام تعاملي ايران- غرب» در گفتمان سياست ج.ا.ا را دچار حالت «سلطه گفتمان تك منطقي» كرده است كه در اين حالت «منطق گفت وگوي ابزاري» و «تعامل ابزاري» در «محور» نظام معنايي گفتمان سياست خارجي قرار گرفته و «منطق گفت وگوي تفاهمي» و «تعامل تفاهمي» دچار »اختلال كاردكري» شده است.
از ديدگاه اديب زاده در حقيقت، گفتمان هاي ايراني همچون آينه اي منعكس كننده وضعيت روحي و رواني جمعي ايرانيان در برخورد با اين بيگانگان يعني غرب بوده است. بدين معنا كه گفتمان هاي فرهنگي و سياسي همچون آينه اي غيرشفاف از طريق ابزارهاي تحليل متن به گونه اي نسبي امكان اين كاوش و كنكاش را براي اين مطالعه فراهم كرده است. آنچه اين نوشتار به تصوير مي كشد همان «چهره هاي پنهان غرب» از زاويه ديد فرهنگ جامعه ايران معاصر است. به طور كلي اين «چهره پنهان» از غرب در فرهنگ جامعه ايران معاصر ماحصل بازتوليد آن در دهه 20 (بعد از اشغال ايران) به بعد است. در واقع مي توان گفت بعد از دهه 20 به مرور زواياي پنهان نگاه ايرانيان به غرب- آمريكا دچار يك چرخش از دوران ماقبل خود شده است. بدين معنا كه غرب ستيزي موجود در گفتمان سياست خارجي ج.ا.ا ماحصل تكوين يافته از همين چرخش در نگاه ايرانيان و فرهنگ جامعه ايران به غرب بوده است. از نظر زماني دهه 40 را مي توان نقطه اوج اين چرخش در نگاه جامعه ايراني به غرب دانست.
بنابر پژوهش اديب زاده ريشه هاي نشانه شناختي و روان شناختي بيگانه ستيزي در گفتمان سياست خارجي ج.ا.ا را بايد در اين «چهره پنهان از غرب» بازشناسي كرد. در واقع گفتمان سياست خارجي ج.ا.ا كه منشعب شده از گفتمان انقلاب اسلامي به شمار مي آيد، بازنمودي از فرهنگ جامعه ايران به حساب مي آيد و به مرور زمان توسط فاعلان و سوژه هاي فرهنگ، اين عناصر و تصاوير نامطلوب جمعي از غرب، از طريق روايت نسلي و بينانسلي به طور مداوم بازتوليد شده اند و فرهنگ ايران معاصر حامل اين عناصر پنهان بيگانه ستيزي شده است.
«زبان، گفتمان و سياست خارجي، ديالكتيك بازنمايي از غرب در جهان نمادين ايراني» نوشته مجيد اديب زاده را انتشارات اختران در 232 صفحه با قيمت 3300 تومان رهسپار بازار كتاب كرده است.
چهارشنبه 13 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایران اسپورت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 181]