واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: انديشه - المپيك، هويت ملي و فانتزي شكست ايراني
انديشه - المپيك، هويت ملي و فانتزي شكست ايراني
امين حاميخواه:1) ملت، مفهوم (concept) است و نه يك پديدار (phenomen). از پديدارشناسي آموختهايم كه مفهوم، با پيشفرضهاي هويتبخش خود، امكان نگريستن به خود چيزها را از سوژه ميگيرد. آنچه هوسرل از آن غافل ماند اين بود كه اساسا سوژه شدن و عامليت سوبژكتيو يافتن خود معلول مفهومپذيري ديگري است كه حتي در تعليق (epoche) نهادن آن نيز به معناي باقي ماندن در ثنويتي دوباره است كه از ذات غالب مفهوم آن خبر ميدهد. چرا كه هوسرل وجود فاصلهاي را ميان مفاهيم ذهني ما و پديدارها مفروض ميگيرد و آنگاه از منظر مفهوم غالب بر سوژه، خواهان چيرگي بر اين فاصله است. هرچند پديدارها آنقدر متناقض، انسجامگريز و ديرياباند كه تلقي هايدگر مبني بر غوطهور بودن و پرتاب شدن در پديدارها و اينكه نحوه هستي ما مناسبت و مربوطيت ما با پديدارهاست هم در نهايت نتوانست به تحليل انضمامي پديدارها و نشان دادن تناقضها و شكافهاي موجود در آن بينجامد.
چراكه چرخش (kehr) هايدگر به عامليت هستي و از منظري انتولوژيك بود. هنگامي كه تبيين تعين پديدارها منوط و وابسته به افق هستي است ديگر امكان تحليل انضمامي پديدارها از منظر انديشه انتقادي منتفي ميشود. امروزه ميتوان از منظر رهيافت جورجو آگامبن به تناقضها و شكافهاي موجود در پديدارها بدون در نظر داشتن مفاهيمي يكدست و جامع درباره آنها سخن گفت. از اين منظر به تحليل جمله آغازين خود باز ميگرديم. ملت، مفهومي است زاييده فرافكني دولتها براي يكدست جلوه دادن تعارضها و آنتاگونيسم موجود در پديدارهاي اجتماعي.
اين فرافكني، بحرانهاي سياسي و به تبع آن اقتصادي دولت را با پديدارهاي اجتماع خود به سطحي بيروني و كاذب انتقال ميدهد. البته عامليت يافتن فرآيند فرافكني تعارضهاي دروني پديدارهاي اجتماعي به مفهوم كاذبي چون ملت تنها از آن دولت نيست بلكه در فرآيند پيچيدهتري از شرايط ويژه سرمايهداري متاخر قابل بررسي است. امروزه با حاكميت يافتن شركتهاي چند مليتي بر سرنوشت اقتصاد جهاني و قدرت يافتن مطلق نئوليبراليسم نقشه جغرافيايي سياسي جهان (كه ديگر چندان هم سياسي نيست) نه بر پايه مواريث و نياكان مشترك بلكه شركت در منافع و سرمايهگذاري كلان اقتصادي تعيين ميشود. در واقع كنشهاي متناقض دولتها در سطح داخلي و جهاني به دليل قرار گرفتن در دو سطح خاص مفهومسازي كاذب و عدم مواجهه با پديدارهاي متناقض اجتماعي است. در سطح داخلي مفهومسازي دولت از ملت در مفاهيمي چون هويت ملي و وحدت ميهني صورت ميپذيرد و در سطح بينالمللي به منزله مفهومپذيري ناخودآگاه خود را نشان ميدهد. جهتگيري امر سياسي به مديريت و كارشناسي نتيجه حرص فراوان براي پلزدن دولتها به بازار جهاني و يكدست ساختن جعلي خويش با شرايط تجارت در شرايط سرمايهداري متاخر است. اما وساطتهاي مفهومي حاكم بر جهتدهي به مفهوم «ملت» و به تبع آن پنهان ساختن آنتاگونيسم دروني پديدارهاي اجتماعي در دو سطح مفهومسازي دولت و مفهومپذيري آن در شرايط سرمايهداري متاخر چگونه صورت ميپذيرد؟
از كاركرد پيچيده امر نمادين، يكي بر ساختن فانتزي است براي جهت بخشيدن به ابژه ميل سرگردان در فرآيند مفهومپذيري امر مجازي. اين جهت بخشيدن و مفهومپذيري ابژه ميل، وجهي كاملا سلبي به خود ميگيرد چراكه پا نهادن سوژه از امر خيالي به امر واقعي عملا به فرآيند راديكال سوژهزدايي منجر ميشود. كارناوالها، جشنوارههاي گوناگون هنري و مهمتر از همه مسابقات ورزشي همگي به وساطت رسانه به تحكيم و شكلگيري فانتزي و در نهايت هدايت ابژه ميل به يافتن كاركردهاي هويتپذير خويش درگستره امر نمادين ميپردازند. سوژهزدايي و يافتن هويتي كاركردي، ابژه ميل را در ژوئيسانس جعلي پايانناپذيري قرار ميدهد كه خود كاركردهاي پيشبينيناپذير فانتزي را دامن ميزند. هويت يافتن در سطح مفهومسازي دولت و- به موازات آن- مفهومپذيري از كاركردهاي فانتزي در سطح جهاني عملا اميال متناقض و پرشكاف پديدارهاي اجتماعي را به واسطه مفاهيم «ملت» و «هويت ملي» به كاركردهاي سرمايهداري متاخر پيوند ميزند.
2) حضور سرافرازانه در المپيك به معناي يكيشدن با كاركردهاي فانتزي در شرايط ويژه امر نمادين است. نكته در اينجاست كه حتي با شكست در المپيك هيچگاه فرافكني آنتاگونيسم موجود در مفهوم جعلي ملت به درون پديدارهاي اجتماعي انتقال نمييابد زيرا دولتها بهواسطه رسانه و كاركردهاي ديگر امر نمادين كه ميتوان آن در جهتدهي به ابژه ميل با طرح جبرانپذير بودن شكست در آينده نامعلوم ناميد، شكست را به سوءمديريت تقليل ميدهند. همانگونه كه كاركردهاي واقعي امر سياسي را در سطحي ديگر به تدبير منزل و سياست حكومت (Okomania) تغيير ميدهند. سياست در چنين وضعيتي كاركردي وارونه مييابد و به جاي آشكار ساختن شكافهاي دروني پديدارهاي اجتماعي به مفهومي يكدست بدل ميشود كه زاييده يكي انگاشتن حكومت با امر سياسي است.
آيا ما واقعا در المپيك شكست خوردهايم؟ اين شكست از نوع شكستي تراژيك نيست كه قهرمانان با غلبه بر تقدير خدايان و رسيدن به آزادي كامل و با مرگ خويش فيالمثل در «زايش تراژدي» متحمل ميشود.
شكست در فرآيندهاي ساخته امر نمادين خود سويه ديگري است از جذابيتهاي فانتزي براي جهت بخشيدن به ابژه ميل كه از شكستهاي قهرمانان خويش با خودآزاري به كاميابي ميرسد. (نظير شكستهاي شوكآور تيمهاي قهرمان از تيمهاي ضعيفتر كه در ادامه ديگر چندان شوكآور نيست چراكه چگونگي تروماتيكشدن رخدادها نيز به ترفندهاي تازه فانتزي بدل شدهاند.)
«شكست» از نوع ايراني حتي از مفاهيم ديني خود نظير «گناه» و «مسووليت» نيز شانه خالي ميكند. به نظر ميرسد كه چنين شكستي بيشتر از آنكه تراژيك باشد يك «آيروني وارونه» است كه در دو سطح موازي مفهومسازي و مفهومپذيري پديدارهاي اجتماعي در فرافكني آنتاگونيسم موجود در آن به عواملي چون «ملت» و «هويت ملي» صورت ميپذيرد. آيروني وارونهاي كه اتفاقا كاركردهاي فانتزي آن به تداوم چرخههاي پيدا و پنهان سرمايهداري متاخر ميانجامد.
چهارشنبه 13 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]