واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: تدبير و شهادتطلبي، دو روي سكه جنگ
تحليل فتح خرمشهر پس از ربع قرن
ـ چرا ما معتقديم كه آزادي خرمشهر يك حماسه است؟
رضايي: اينكه پيروزي خرمشهر حماسه بود، هم به دليل سختي نبرد و هم به دليل پيروزي غيرمنتظرهاي بود كه برخلاف نظرات كارشناسان دنيا صورت گرفت و هم به دليل جنگ بسيار حماسهآفرين و سختي كه در قلب دشمن صورت گرفت. در حقيقت ما در اين عمليات، با همه فرماندهان همقسم شديم پس از اينكه تصميماتمان را گرفتيم، اطلاعاتمان را كامل كرديم، تدابيرمان را به كار گرفتيم، همقسم شديم كه از آبها عبور ميكنيم، از رودخانهها عبور ميكنيم، وارد قلب دشمن ميشويم و تا دشمن را از خرمشهر بيرون نكردهايم، يك نفر از ما برنخواهد گشت.
اين يك تعهد بسيار سنگيني بود و ميدانستيم وارد چه مقوله بزرگي ميشويم. دشمن در ميان انبوهي از سيمهاي خاردار، ميدان مين و آبهاي رودخانههاي كارون و كرخه و درياچههايي كه خود ايران براي جلوگيري از نفوذ دشمن به اهواز انجام داده بود، قرار داشت. در حقيقت ما يك بار ديگر دل به دريا زديم تا دشمن را از كشورمان بيرون كنيم. به لطف پروردگار متعال اين كار انجام شد و شكست سختي هم به دشمن وارد شد. يعني نيروهاي ارتش عراق در اين عمليات شكست خوردند و بعضيها فرار كردند، يعني دو تا از لشگرهاي عراق اصلا فرار كرد. اين عظمت نبرد ما و سختيهايي كه پشت سر گذاشتيم، و آن قول و قراري كه نسبت به شهدا و خداي متعال بين خودمان گذاشتيم اين نبرد را تبديل به يك حماسه بزرگ كرد.
ـ بنابراين ميتوانيم نتيجه بگيريم كه يك نقطه عطف در جنگ به شمار ميرود، درست است؟
رضايي: بله علت اينكه اين نقطه عطف بود. اين بود كه جنگ جديدي اصلا آغاز شد. جنگ قديم تمام شد. آزادي خرمشهر، پايان حمله عراق به ايران بود.
ـ چرا شما بر اين باوريد كه عمليات جديدي بود و ويژگيهاي جديدي داشت؟
رضايي: دليلش اين بود كه ارتش عراق، از آن حمله اول با آزادسازي خرمشهر هيچ چيز به دست نياورد و شكست خورد. اما حاضر به صلح با ايران نشدند. يعني نپذيرفتند كه با ايران صلح كنند، چون هر نوع صلحي كه با ايران ميكردند، لازمهاش اين بود كه حقوق ايران را به رسميت بشناسند، مرزهاي بينالمللي را به رسميت بشناسند. لذا يك جنگ جديدي براي ندادن امتياز به ايران در پايان جنگ آغاز شد. جنگ بر اين بنا شده بود كه ما را شكست دهند. خب آزادي خرمشهر ثابت كرد كه ما شكست نخورديم. به هر ترتيب، پنج سال پس از آزادي خرمشهر، نخستين قطعنامه صلح كه بخشي از حقوق ايران را به رسميت شناخته بود كه همان قطعنامه 598 بود صادر شد.
ـ موقعي كه بحث به اينجا ميرسد، بالطبع اين سؤال به ذهن ميآيد كه اين عمليات از چه ويژگيهايي برخوردار بود كه براي ما اينقدر حياتي بود؟ درواقع راهها و تكنيكها كجا بود؟
رضايي: ما در اين عمليات چند تكنيك مهم به كار گرفتيم كه همين تكينكها باعث غافلگيري دشمن شد؛ يكي اينكه برخلاف قواعد كلاسيك نظامي، ما از جاهايي كه آنها فكر ميكردند حمله نكرديم، از جايي حمله كرديم كه خودمان انتخاب كرديم، يعني دو سوم قوا را آورديم و از رودخانه كارون، آن هم از نزديكي خرمشهر و آبادان عبور داديم. اصلا از سمت اهواز، قواي اصلي را به كار نگرفتيم. اگر از سمت اهواز حمله ميكرديم، اين همان طرح كلاسيكي بود كه در دوران بنيصدر يك بار به كار گرفته شد و در همان منطقه كه ما عمليات بيتالمقدس را انجام داديم، آنها شكست سختي خوردند.
مسئله دوم اين بود كه نبرد را در نقطهاي به دشمن تحميل كرديم كه براي ما داراي ابعاد ويژهاي بود. ما اين طور فكر كرده بوديم كه وقتي وارد صحنه نبرد با دشمن ميشويم، قواي ما با دشمن برابر است و براي غلبه به او بايد بر پايه همه قواعد نظامي دنيا، دستكم دو يا سه برابر دشمن توان داشته باشيم و چون اين امكانات را نداشتيم، به يك ابداع جديد رسيديم و آن اينكه در نبرد، مشكلاتي را كه براي دشمن درست ميكنيم، بزرگتر از مشكلات خودمان باشد. يعني نقطهاي را كه انتخاب كرديم، يك نقطه چندضلعي است بين اهواز و خط مرز و جاده حسينيه و منطقه كوشك.
اگر پاي ما به اين نقطه ميرسيد، همزمان چهار تهديد براي دشمن به وجود ميآورديم. يعني وقتي ما وارد اين منطقه ميشديم، دشمن از يك سو احساس ميكرد ما ميخواهيم برويم خرمشهر، لذا بيست هزار نفر از نيروها محاصره ميشدند. از يك سو، احساس ميكرد مستقيم داريم ميرويم بصره. لذا احساس ميكرد بصره دارد سقوط ميكند. گاه فكر ميكرد كه با بصره هم كار نداريم. ميخواهيم يك پله بالاتر برويم و به سمت دجله برويم و فرات و جاده بغداد به بصره را ببنديم. باز نگران ميشد. همزمان اين منطقه جايي بود كه ميتوانستيم بپيچيم پشت سر لشگر 56 كه رو به روي اهواز بودند و بيش از سي، چهل هزار نفر از ارتش عراق به اسارت ميروند.
لذا ما وارد منطقهاي شديم كه همزمان چهار تهديد را به دشمن القا ميكرديم و به همين دليل بود كه تا 48 ساعت بعد، دشمن كاملا در مقابل ما منفعل باقي مانده بود و قدرت تصميمگيري نداشت. تشخيص اين نقطه نظامي از مهمترين شگردهاي جنگ ايران و عراق است. يعني من در هيچ عملياتي سراغ ندارم كه خداي متعال چنين نكتهاي را به ذهن ما الهام كرده باشد كه اگر به اين نقطه برسيم، ارتش مثل يك تومار در هم پيچيده ميشود. در حقيقت رسيدن نيروهاي ما در اين منطقه پنجضلعي و چهارضلعي، باعث شد يك گردبادي در ارتش عراق به وجود آيد كه قدرت تصميمگيري و قدرت واكنش را از او گرفت.
ـ آيا تدابيري كه در جنگ عمل كرديم، بنا بر يك استراتژي بود، بر اساس شناخت ضعف دشمن انجام شد؟
رضايي: نه اين جنگ ما يك جنگ جديدي بود. يعني اين تدابير را ما خودمان اتخاذ كرديم. سال اول اينطور نبود. سال اول جنگ ايران هر حملهاي ميكرد، شكست ميخورد. اما يك مرتبه از سال دوم جنگ، هر حملهاي كرد، موفق شد. علت اين است كه جنگ جديدي را انتخاب كرد، سبك جديدي از نبرد را برگزيد و يك انديشه نبرد جديدي را شكل داد.
دليلش هم اين است كه فرماندهان عوض ميشوند و فرماندهان جديدي در سپاه و ارتش قرار ميگيرند. اين فرماندهان جديد به نتيجه ميرسند كه نبرد كلاسيك را بايد كنار بگذارند و يك انديشه جديد انقلابي كه بين حالت چريكي و كلاسيك است، جنگ انقلابي را ما يك حالت وسط بين جنگهاي چريكي و كلاسيك تعريف ميكنيم و اين از ابداعات ما بود. در اين نوع نبرد، اساس، نوآوري و ابتكار است. يعني اساس اين نبرد، خلاقيت و نوآوري اينجا جلوتر است. در حقيقت، دو سه تا پايه اساسي اين نوع جنگ است؛ اول تدبير و انديشه، دوم ايمان و شهادتطلبي و سوم هم مردم. پس از اين سه عنصر است كه تازه مسئله تكنيك و ابزار شروع ميشود. مدل جنگي كه ما در ايران انجام داديم، امروز در دانشگاه امام حسين(ع) تدريس ميشود. چند تا از دوستانمان دارند تدريس ميكنند. ما همين مدل را به لبنانيها آموزش داديم. اينكه گفتند در جنگ لبنان از ايرانيها هستند، اينطور نبود. فكر ايرانيها آنجا بود. در حقيقت مدل نبرد «حزبالله» با اسرائيل، برگرفته از مدل جنگي بود كه ما در آزادسازي خرمشهر به كار گرفتيم.
ـ اين عمليات چه دستاوردي داشت كه عمليات آزادسازي خرمشهر، همچنان به عنوان يكي از نقاط ابهام جنگ مورد توجه غربيهاست؟
رضايي: دستاوردهاي عمليات هم از ابعاد سياسي و هم از ابعاد نظامي بسيار بالا بود. از نظر ابعاد نظامي، نزديك به 6 هزار كيلومترمربع از سرزمينهاي ايران و چيزي بيش از دو سوم خاك لبنان در اين عمليات آزاد شد؛ يعني فاصله اهواز تا خرمشهر كه اشغال شده بود، 130 كيلومتر بود؛ يعني منطقهاي به بزرگي مسافت تهران تا قم در عمليات بيتالمقدس آزاد شد. بيش از بيست هزار نفر از ارتش عراق از سرباز و درجهدار و ژنرالهاي عراقي به اسارت ايران درآمدند و ما تا چهار، پنج سال بعد، از مهماتي كه از عراق به دست آمده بود، استفاده ميكرديم. ارتش عراق تلفات سنگيني متحمل شد. از بعد سياسي هم دشمنان ما كه حامي صدام بودند و از صدام حمايت ميكردند، از صدام مأيوس شدند و اصولا از شكست دادن ايران مأيوس شدند. آنان ديگر فهميدند كه ايران شكستناپذير است. البته طبعا احساس خطر هم كردند و اين خطرات را به دنيا گوشزد كردند و نگران شدند و دست به اقداماتي براي جلوگيري از پيروزيهاي بعدي ايران زدند. به همين دليل بود كه جنگ با مقاومتهاي سختي از آزادي خرمشهر به بعد آغاز شد.
ـ نقش مردم و جوانها را كه از دور دستي بر آتش داشتند، چگونه ارزيابي ميكنيد؟
رضايي: بدون شك ما درصد قابل توجه تواني كه در جنگ داشتيم از مردم ميگرفتيم. مردم به ما روحيه ميدادند. پدران رزمندگان، مادران خانوادههاي شهدا و حتي كساني هم كه در جنگ حضور پيدا نميكردند، با حمايتهاي معنوي و سياسي كه از جنگ ميكردند، روحيه رزمندگان را بالا ميبردند. مسئله بعد، حضور مستقيم مردم در خط مقدم بود. بخش قابل توجهي از جبهه را مردم ما تشكيل ميدادند. در سال اول، دولت ميخواست با عراق بجنگد و شكست خورد، جنگ بين دو دولت منجر به شكست دولت ما شد، اما در سال دوم، دولت ايران آمد با كمك مردم به عراق حمله كرد و موفق شد. چون جنگ مردمي شد، ما موفق شديم. اگر جنگ ايران و عراق مردمي نميشد، ما موفق نميشديم، همانطور كه سال اول جنگ كه مردمي نبود، ما هيچ پيروزي به دست نياورديم. اين تأثير مردم در صحنه نبرد، از رزمندگان شروع ميشد تا به مسائل لجستيكي، خدماتي و درماني رسيد.
بسياري از پزشكان حاذق ما بيمارستان صحرايي مجهزي در خط مقدم درست ميكردند و رزمنده به محض آنكه تير ميخورد و زخمي ميشد، به فاصله كمي به اتاق عملي ميرسيد كه پزشكان شجاع ما در خط مقدم به وجود آورده بودند. پرستاران و صنعتگران ما نيز اينگونه بودند. بسياري از صنعتگران ما ديگر كمكم براي ما بمب، مهمات، خمپاره و توپ توليد ميكردند. بسياري از كارخانجات كشور ما تبديل به مهماتسازي شده بودند؛ بنابراين، به يك تعبيري ميشود گفت: آن ذخيره اصلي جنگ ما را مردم تشكيل داده بودند.
واقعيت آن است كه تدبير و شهادتطلبي، درست دو روي يك سكه هستند؛ يعني ما با همه وجود ميفهميديم كه دل و قلب بايد با عقل آنها پا به پاي هم كار كنند و هر كدام از آنها كار نكنند، موفق نخواهيم شد. علت انحرافاتي هم كه در جنگ قبل از اينكه فرماندهان جديد بر سر كار بيايند، همين بود كه عدهاي راه دل را رفتند و به جايي نرسيدند و عدهاي هم راه عقل را رفتند و به جايي نرسيدند. عمليات خرمشهر، تلفيقي از عقل و دل با همديگر است. بعد با عنصر مردم و نوآوري و فناوري كه با هم تركيب ميكنيم، تعريف جديدي از اقتدار شكل ميگيرد كه در خرمشهر رخ داد.
ـ آيا شما پيش از اينكه به خرمشهر برسيد، اين وضعيت را پيشبيني ميكرديد؟
رضايي: درباره تمام اين مسائل بحث شده بود. من خودم بالاي 70، 80 درصد مطمئن بودم پيروز ميشويم. البته ما يك حمله به طرف بصره در طرح عملياتيمان نوشته بوديم كه وقتي به مرز رسيديم، ديديم كه بايد از آن صرف نظر كنيم. چون قواي ما به اندازه كافي نيست. براي همين برگشتيم به خرمشهر و دشمن كه در خرمشهر بود، محاصره شد.
ـ آقاي رضايي، اوايل جنگ، صدام اولين شليك را كه به سمت ايران كرد، بسياري از تحليلها اين بود كه تقريبا نيمي از ايران سقوط خواهد كرد. به گفته شما، حتي سيمخاردار به ما نميدادند. اين وضعيت را كه ما موفق شديم معادلات جهاني را بر هم بزنيم، چگونه ميتوانيم به اين نسل انتقال دهيم و به آنان بگوييم كه پدران شما چه كساني بودند؟
رضايي: خب اينجا مظلوميتي در اين حادثه است؛ مظلوميت دفاع مقدس، حقيقتا چيز عجيبي است. خود من هم هنوز علل اين را نفهميدم كه چرا اينگونه است. دفاع مقدس، يكي از بزرگترين حوادث تاريخ است. من نميخواهم بگويم ما در اين حادثه اشتباه نداشتيم و سراسر اين حادثه پيروزي بوده است. البته ما شكستهايي هم داشتيم، اما در مقام مقايسه اين جنگ با جنگهاي بسياري در دنيا، امتياز و نمرهاي كه اين جنگ ميگيرد، يك سر و گردن از تمام مقاومتها و دفاعهايي كه در عالم صورت گرفته، بالاتر است و از نظر تاريخي هم يك بازگشت به خود جدي و اساسي است. جنگ متعلق به گروه خاصي نيست. همه جناحها بودهاند هيچ شخصيتي نميتواند بگويد اين جنگ را من اداره كردم، چراكه همه در آن دخالت داشتهاند، حتي همه اديان. ما در اين جنگ از ارامنه و برادران اهل سنت شهيد داريم. همه اقوام ايراني بودهاند. اين حادثه متعلق به همه ملت ايران است. پس همه ميتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. جوانهاي امروز از هر قوم و قبيلهاي يك آدرس در اين جنگ دارند. هيچ قوم و قبيلهاي، نيست كه آدرس و محلي در اين جنگ نداشته باشد. براي همين جوانهاي ترك و كرد و لر و ارامنه و اهل سنت، برادران و پدران و دوستاني در اين جنگ دارند. اين جنگ در تمام خانوادهها هست. با بنابراين، جاي سؤال است كه چرا در حال حاضر اين حس منتقل نميشود، پس بايد يك اشكالي در اينجا وجود داشته باشد.
من نميخواهم خداي ناكرده افتخارات كشورهاي ديگر را تحقير كنم، ولي واقعا قابل مقايسه نيست. اصلا در جنگ ايران و عراق، عظمتهايي به وجود آمده كه بزرگترين دانشگاه آيندهساز ايران است. اين دانشگاه جنگ، ميتواند قهرمانان و انسانهاي فداكاري در آينده بسازد كه هيچ گاه اين كشور دچار خطر نشود. خب اين يك دانشگاه بزرگي است كه بايد براي آن برنامهريزي شود. الان ببينيد هر فيلم خوبي كه از جنگ ساخته ميشود، با چه اقبال بزرگي روبهرو ميشود! هر خبر تازه و هر سند تازه و هر اطلاع جديدي از آن جعبه سياه جنگ را ما به مردم ميدهيم، تا يك هفته مردم در رسانهها به آن ميپردازند. با اينكه الان 25 سال از آزادي خرمشهر گذشته، ولي مردم ما به دنبال يافتههاي جديدي هستند. پس معلوم است كه جنگ جايگاه جديدي دارد. بايد يك اقدام و يك بسيج ملي را دولتمردان و مجلس ما در اينباره آغاز كنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 232]