واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: در آئين اوستا، زن همسر خودرا برميگزيند
در هزارههاي پيش از تمدن ايران، سالاري قبائل و روستاها با زنان بوده است و برخلاف تفكر بيابانگردان و صحرانشينان كه تفكري ضدزن داشته اند، در ميان آرياييان، زنان از بالا و والاترين جايگاه برخوردار بودهاند. براي گزينش همسر، زن نه تنها حق انتخاب داشته است، كه پيش از مرد به خواستگاري و مرد خواستن مي رفته است.
زرتشت به دختر خود مي گويد:
دختر ميبايست همسر خودرا با خردمندي و پژوهش برگزيند. «گاتاها»
در شاهنامه فردوسي نيز بارها به اين مورد اشاره شده است كه زن شوهر خودرا برگزيده است:
رودابه زال را برميگزيند
آنگونه كه فرودوسي سروده است، رودابه عاشق زال ميشود و گروهي را براي پژوهش به سرزمين ايران ميفرستد تا از خلق و خوي زال برايش آگاهي آورند و پس از اينكه آگاهي هاي كامل مييابد پيكهايي ميان آن دو در رفت و آمد قرار ميگيرند تا مادر رودابه از جريان آگاه ميشود و رودابه با گستاخي به مادر خود مي گويد كه او شيفته مهر زال گشته است.
نخواهم بدن زنده بي روي او
جهانم نيرزد بــه يك موي او
بدان كه مرا ديد و با من نشسـت
به پيمان گرفتم دو دستش بدست
رستم نيز كه قهرمان بزرگ تاريخ است و يكي از پايههي مهم شاهنامه فرودسي، از سوي همسرش انتخاب ميشود. يعني اين تهمينه است كه رستم را انتخاب ميكند بسوي او ميآيد و با وي پيوند زناشويي ميبندد.
(تهمينه) سخن گفته آمد نهفته براز
در خوابگه (رستم) كــردند باز
يكي بنده شمعي معنبر بدست
خرامان بيامد به باليــن مست
پس بنده اندر يكي ماهـــروي
چوخورشيدتابان پرازرنگ وبوي
دو ابرو كمان و دو گيسو كـمند
ببالا به كردار سرو بلـــــــند
ازو رستم شيردل خيره مـــاند
برو بر جهان آفرين را بخــواند
بپرسيد ازوگفت ونام توچيست
چه جويي شب تيره؟نام توچيست؟
چنــين پاسخ داد كه تهمينهام
تو گـويي دل از غم بدو نيمه ام
يكي دخت شاه سمنگان مــنم
زپشت هژبر و پلنگان مــــــنم
بگيتي به شاهان مرا جفت نيست
چو مـن زير چرخ كبودانه كيست
ز پــــرده برون كس نديده مرا
نه هــــرگز كس آوا شنيده مرا
بكــــــردار افسانه از هركسي
شنيــــدم همي داستانت بسي
كه از ديــو شير و پلنگ و نهنگ
نترس و هـستي چنين تيز چنگ
بجستم همي گـفت و يال و برت
بدين شهر كـرد ايزد آبشخورت
ترا ام كنون گـــر بخواهي مرا
نبيند همي مرغ و مــــاهي مرا
و ديگر كه از تو مگر كـــردگار
نشاند يكي كودكم در كنـــــار
مگرچون توباشد به مردي و زور
سپهرش دهد بهره كيوان و هور
چو رستم بدانسان پريچهره ديد
زهر دانشي نــــزد او بهره ديد
برخويش خواندش چو سرو روان
بيامد خرامان بر پــــــ+هلوان
خبر چون به شاه سمنگان رسيد
از آن شادماني دلش بردميـــد
ز پيوند رستم دلش شاد گشت
بسان يكي سرو آزاد گـــشت
به آن پهلوان دادآن دخت خويش
بدانسان كه بوداست آئين وكيش
نمونه ديگر به بيژن و منيژه مربوط ميشود كه منيژه بيژن را براي همسري برميگزيند و اورا بيهوش كرده به رختخواب خود ميبرد و با او ازدواج ميكند:
چو هنگام رفتن فراز آمدش
بديدار بيژن نياز آمدش
منيژه چون بيژن دژم روي ماند
پرستندگان را برخويش خواند
بفرمود تا داروي هوش بر
پرستنده آميخت بانوش بر
بدادند چون خورد شد مرد مست
ابي خويشتن سرش بنهاد پست
چون بيدار شد بيژن و هوش يافت
نگار سمنبر در آغوش يافت.
به پيچيد برخويشتن بيژنا
بيزدان پناهيد ز اهريمنا
منيژه به بيژن ميگويد:
بخور مي مخور هيچ اندوه و غم
كه از غم فزوني نيايد نه كم
اگر شاه يابد ز كارت خبر
كنم جان شيرين به پيشت سپر
نهادند هر دو بخوردن سرا
كه همدار به پيش و هم منبرا
( درشاهنامه و افسانه هاي كهن آريايي نمونههاي بسيار ديگري وجود دارد كه همواره زن پيشگام بوده است براي گزينش همسر)
مادر سياوش نيز خود شوهر خود را برمگزيند. فردوسي بزرگ در اين مورد ميسرايد كه مادر سياوش به كاووس ميگويد:
بگفتا كه از نام خاتونيم
ز سوي پدر پآفريد و نيم
زدخت سپهدارگر سيوزم
بدانسو كشد رشته و پرورم
… چنين داد پاسخ چو ديدم ترا
ز گردنكشان برگزيدم ترا
{پپوله}:53:{پپوله}
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 187]