واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: زاهد در شعر حافظ
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
زاهد از شخصیت های مشهور و منفی و دوست نداشتنی شعر حافظ است که به صورت واعظ، شیخ، فقیه، امام شهر، ملک الحاج، مفتی و قاضی نیز از او یاد می شود و اهل مدرسه و صومعه( کنایه از مساجد و خانقاه ها و زیارتگاه ها و ریاضت گاه ها) و مجلس وعظ است. از لحاظ قشریگری و ظاهرپرستی و خرقه پوشی و بعضی صفات دیگر با شخصیت منفی دیگری در شعر حافظ همسان و همدرد است و آن همانا صوفی است که او نیز پشمینه پوش تندخو و بری از عشق و بی بهره از معرفت است و دامگاه او خانقاه است.
حافظ در مقابل این دو چهره منفی، یک چهره مثبت از انسان کامل در دیوان خود ارائه داده است که اهل عشق و خرابات یا دیرمغان است و رند نام دارد. درباره زاهد این نکته را باید گفت که عیب او در پارسائی اش نیست. چه حافظ هم پارسائی را دوست دارد، بلکه در ناپارسائی او، یا بدتر از آن، در پارسانمائی اوست. آری مراد حافظ از زاهد، مؤمن یا پارسای پاکدل نیست، بلکه موجودی است که نه اهل عشق است، نه اهل علم، نه اهل ایمان. زهدفروش و جلوه فروش و دین به دنیا فروش است. موجودی است خودبین و حق شناس و تزویرگر و ظاهرپرست و شبیه العلما که ((هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت)). (http://p30city.net)صفاتی که در شعر حافظ برای زاهد می توان یافت از این قرار است:
الف) خودبین و مغرور و بیدردست: (http://p30city.net)
- زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه / رند از راه نیاز به دارالسلام رفت
- یارب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید / دود آهیش در آئینه ادراک انداز
- برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو / راز این پرده نهانست و نهان خواهد بود
- گر جلوه می نمائی و گر طعنه می زنی / ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند
ب) محتسب وار و بوالفضول و عیب گیر رندان است: (http://p30city.net)
- برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
- عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
- زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر / تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
- زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد / دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
- زاهد ار راه به رندی نبرد معذورست / عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
- فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز / نظر به دردکشان از سر حقارت کرد
- بد رندان مگو ای شیخ و هشدار / که با حکم خدائی کینه داری
- میخانه را اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند / دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
پ) عابد نما و صومعه نشین است: (http://p30city.net)
- زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار / که ره از صومعه تا دیرمغان اینهمه نیست
- در صومعه زاهد و در خلوت صوفی / جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست
- زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز / تا ترا خود ز میان با که عنایت باشد
- زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود / هم مستی شبانه و راز و نیاز من
- ما و می و زاهدان و تقوی / تا یار سر کدام دارد
...
ت) ریاکار و جلوه فروش و سست ایمان است: (http://p30city.net)
- واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
- مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
- گوئیا باور نمی دارند روز داوری / کاینهمه قلب و دغل در کار داور می کنند
- به هیچ زاهد ظاهرپرست نگذشتم / که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی
- این تقوی ام تمام که با شاهدان شهر / ناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنم
- گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود / تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
- امام شهر که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد
- ز کوی میکده دوشش به دوش می بردند / امام شهر که سجاده می کشید به دوش
- جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو / خانه می بینی و من خانه خدا می بینم
- می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
- احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان / کردم سوال صبحدم از پیر می فروش
ث) دوستدار جاه و مقام است: (http://p30city.net)
- واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش / زانکه منزلگه سلطان دل مسکین منست
- واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید / من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
- راز درون پرده ز رندان مست پرس / کاین حال نیست زاهد عالیمقام را
ج) بی وفا و سست پیمان است: (http://p30city.net)
- بنده پیر خراباتم که لطفش دائمست / ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
- مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ / چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد
- گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن / شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود
چ) طمع به نعیم بهشت دارد: (http://p30city.net)
- زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست / تا در میانه خواسته کردگار چیست
- چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی / به سیب بوستان و شهد و شیرم
- به خلدم دعوت ای زاهد مفرما / که این سیب زنخ زان بوستان به
- زاهد اگر به حور و قصورست امیدوار / ما را شرابخانه قصورست و یار حور
- واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما / با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
- بیا ای شیخ و از خمخانه ما / شرابی خور که در کوثر نباشد
ح) اهل عشق نیست: (http://p30city.net)
- نشان مرد خدا عاشقیست با خوددار / که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم
- در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش / این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
- بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد / از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
- برو و به کار خود ای واعظ این چه فریادست / مرا فتاده دل ارزه ترا چه افتادست
- حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ / اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد
خ) اهل حق و حقیقت نیست: (http://p30city.net)
- واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن / در حضورش نیز می گویم نه غیبت می کنم
منبع: حافظ نامه - بهاء الدین خرمشاهی (جلد 1)
...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 460]