تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835303363
فیلم های برتر سال 2010 از نگاه راجر ایبرت
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
یادداشت نقد فارسی
راجر ایبرت، منتقد شیکاگو سان تایمز، یکی از معروف ترین و در عین حال جنجالی تریت منتقدین حال حاضر جهان می باشد. بسیاری او را یکی از متفکر ترین افراد زنده حال حاضر دنیا می دانند. متنی را که در زیر مشاهده می کنید 10 فیلم برتر سال 2010 از نگاه راجر ایبرت و مختصری از نقد هر فیلم از نگاه او می باشد. شایان ذکر است که تهیه و ترجمه مطلب زیر یکی از وقت گیر ترین مطالب این سایت از ابتدا تاکنون بوده لذا از شما خواهش می کنم بدون ذکر دقیق کلمات منبع : سایت نقد فارسی از کپی این مطلب جدا خوددادری کنید. با تشکر. نقد فارسی
منتقد : راجر ایبرت
[1. The Social Network _ شبکه اجتماعی
شبکه اجتماعی فیلمی است درباره اینکه مردم چگونه با شخصیت های اشتراک گذاشته شده خود و گروه های آماری ارتباط دارند نه اینکه ارتباط آنها به عنوان انسان چگونه است. نکته بسیار جالب برای من افزایش شبکه های اجتماعی نیست بلکه زندگی هایی است به صورت شبکه ای با هم ارتباط برقرار کرده اند. آقای مارک زوکربرگ، خالق فیس بوک ، کسی که تاکنون میلیون ها و شاید میلیارد ها دلار از بابت فیس بوک در آمد داشته هیچگاه به طمع پول یا شهرت سایت خود را راه اندازی نکرد بلکه این موفقیت را مدیون وسواس خود و البته سیستم و عقاید خود در بوجود آوردن این سیستم است. او در کارش همان قدر خوب و با مهارت عمل کرده که بابی فیشر، شطرنج باز نابغه عصر خود عمل می کرد. او بوجود آوردن سیستمی منسجم و منظم را چیزی یافت که هیچ چیز بیش از آن نمی تواند راضی و خشنود اش کند.تنش و اختلافات موجود در فیلم بیشتر مابین مارک زوکربرگ و برادران وینکلووس می باشد.، کسانی که احتمالا مخترع اولیه فیس بوک بوده اند ولی انگیزه شان چیزی نبود جز انحصار طلبی و غرور. اگر زوکربرگ از ایده آنها الهام گرفته و آن را پیش برده به این دلیل است که او این ایده را تنها یک تئوری منطقی می دید نه اینکه استعدادی اعجاب انگیز برای این کار داشته باشد. بعضی فیلم ها در جریان خود تغییراتی بنیادی در طبیعت انسان ها را مورد بررسی خود قرار می دهند که شیکه اجتماعی یکی از آنهاست. دیوید فینچر به عنوان کارگردان، آرون سورکین به عنوان فیلمنامه نویس، ایسنبرگ و جاستین تیمبرلک به عنوان بازیگر و تمامی عوامل دیگر به صورتی موازی و هماهنگ با هم نه تنها یک داستان زیبا را به وجود آورده اند، بلکه نشان می دهند که مارک زوکربرگ، کسی که زندگی شخصی اش با مشکل روبرو است و با نا امیدی در آن دست و پا می زند چگونه می تواند پانصد میلیون انسان از سرتاسر جهان را در پشت خود و در محیطی مجازی با خود همراه کند. شبکه اجتماعی فرآیندی را نشان میدهد که بعضی انسان ها به آن ایمان دارند و بعضی دیگر از آن وحشت، این فر آیند چیزی نیست جز بوجود آوردن فکرو نگاهی جدید در زندگی.
[2. The King’s Speech _ گفتار پادشاه
پرنس آلبرت، کسی که قرار است رهبر انگستان برای جنگ جهانی دوم باشد یک سخنرانی برای اعلام آغاز جنگی بزرگ و رهبری اش پیش رو دارد. در ابتدای فیلم می بینیم که او چگونه در مراسمی و در طی یک سخنرانی به جهت لکنت زبان اش به نوعی تحقیر می شود. فیلم داستان اینکه همسرش الیزابت چگونه با کمک یک گفتار درمان سخت گیر و با روش های درمانی عجیب و غیر معمول سعی دارند که او را برای سخنرانی روز موعود آماده کنند را بیان میکند. سر انجام او رو در روی میکروفون شبکه بی بی سی قرار می گیرد و با اکراه به تمامی مردم کشور انگلستان اعلام میکند که اکنون کشورشان درگیر یک جنگ بزرگ است. تمامی ویژگی های شخصیتی و ارزش های اجتماعی در فیلم گفتار پادشاه موضوعات سنتی کشور انگلستان هستند. (البته معالج پرنس البرت اعتقاد دارد که ارزش های اشرافی دیگر خیلی بیش از حد سنتی هستند). تام هوپر فیلمسازی است با روشی استادانه در فیلمسازی و در چهارچوب قدیمی. قوانین و پایه های فیلم سازی هوپر بر انتخاب بازیگران مناسب، لباس های درخور فیلم، صحنه سازی شایسته و رعایت چهارچوبی موسوم به Three-act Structure استوار است. (three- act Structure شیوه ای است به گفته سید فید استانداردی است که 30 دقیقه اول فیلم به عنوان مقدمه، 60 دقیقه بعدی به عنوان متن فیلم و 30 دقیقه انتهایی بع عنوان پایان بندی فیلم در نظر گرفته می شود). کاراکتر های فیلم "گفتار پادشاه" از همان ابتدا تصویری حساب شده و درست از شخصیت های اصلی و تاریخی این فیلم ا به نمایش می گذارند. فیلم "شبکه اجتماعی" در این مورد درست در مقابل "گفتار پادشاه" قرار می گیرد به شکلی که کاراکتر ها به تدریج و در طول فیلم پرده از چهره اصلی شخصیت های خود بر می دارند. از سخنرانی یک مرد پشت میکروفون های یک رادیو برای یک ملت گرفته تا مدیریت چندصد میلیون انسان از سرتاسر جهان با یک کامپیوتر توسط مردی دیگر هر دو نشان دهنده این حقیقت است که چگونه تکنولوژی می تواند طبیعت و حیات انسان را به شکل خود در آورد. تفاوت دیگر میان "گفتار پادشاه" و "شبکه اجتماعی این است که ما می توانیم از اعماق وجودمان خود را در مسیر حرکت "گفتار پادشاه" قرار دهیم. ما با فیلم و کاراکتر های "گفتار پادشاه" احساس نزدیکی و همذات پنداری می کنیم در حالی که بعضی از مردم به دنبال این هستند که از از اتفاقات شبکه اجتماعی برای خود الگو تراشی کنند. من فکر می کنم تعداد بسیار اندکی هستند که می توانند احساس نزدیکی یا همذات پنداری با کاراکتر های شبکه اجتماعی داشته باشند. شاید مارک زوکربرگ به همان اندازه که "مرد آهنی" و تکنولوژی اش سوپر قهرمانانی بزرگ هستند خود و تکنولوژی اش هم سوپر قهرمانی دست نیافتنی باشند.
[3. Black Swan _ (قوی سیاه)
اکنون زمان آن رسیده که تکنولوژی و حتی واقعیت را ترک کنیم و دوباره وارد حوزه ای شویم که سینما از گذشته یدی طولا در آن داشته است: فانتزی. فیلم هایی که کارگردانان از همان ابتدای شروعشان می توانند با کمک پرده سینما وجه روانشناسانه مطلوب خود از کاراکترهایش را به تصویر بکشد. فیلم "قوی سیاه" با استفاده از بازی بسیار قدرتمندانه بازیگرانش سعی بر این دارد که نماینده ای باشد بر الگوه و ساختار های سنتی و اصلی در صنعت سینما، یعنی مرد/زن، جوان/پیر، حاکم/زیردست، کامل و عالی/ معیوب و ناکارآمد، بچه ها/والدین، خوب/بد و سرانجام واقعیت/افسانه. قوی سیاه، آخرین ساخته آرنوفسکی سعی در معرفی داستانی در پشت پرده یک بالرین دارد که به دنبال این است تا مادر کمال گرا و استاد سخت گیرش را راضی نگه دارد. شاید این گونه داستان ها به اندازه کافی برای ما آشنا به نطر برسند اما بعد از مدتی ما پی می بریم که جریانی روانشناسانه در پشت پرده این داستان مشغول دور کردن این رقصنده باله از واقعیت است و نگرانی ها و استرس غیر قابل کنترل باله در زندگی شخصی این رقصنده بازتاب می کند. "قوی سیاه" از آن گونه فیلم هایی است که بسیار بیشتر از فیلم های معمول بر اجرا و شدت اجرای بازیگران خود وابسته است و باید بگویم تصور اینکه کسی میتوانست بهتر از ناتالی پورتمن این نقش و رقص باله را اجرا کند واقعا مشکل است.
[4. I Am Love _ من عشق هستم
در این فیلم و البته فیلم "جولیا" (2008) تیلدا سوینتن بازی هایی استادانه از خود به نمایش گذاشت که متاسفانه به دلیلی عدم مدیریت صحیح در توزیع فیلم بخش زیادی از مخاطبان و منتقدان متوجه این امر نشده اند. آیا اجرای تیلدا در فیلم اخیر اش از آن اجراهایی است که شایسته اسکار است اما کسی موفق به دیدن بازی او نمی شود؟ در " من عشق هستم" تیلدا سوینتن به راحتی بر یک مشکل تکنیکی بزرگ در بازیگری فائق آمده است. او یک بازیگرانگلیسی زبان بریتانیایی است که در فیلم زبان ایتالیایی را با لحجه ای که روس ها در این زبان دارند صحبت می کند! تیلدا در "من عشق هستم" نقش "امی" را بازی می کند، زنی روس که از طریق ازدواج با مردی ایتالیایی وارد یک خانواده بزرگ، محتاط، ثروتمند و البته محافظه کار میلانی می شود. هر چند که در این خانواده با او رفتاری نا مهربانانه نمی شود ولی واقعا او به این خانواده نمی تواند تعلق داشته باشد. او بانوی اول خانه، مادر، همسر و همدم زیبای یک مرد پا به سن گذاشته و خیلی چیز های می تواند باشد ولی هیچ گاه نمی تواند عضوی از این خانواده باشد. اکنون همسر و پسرش مشغول به دست گرفتن مسئولیت و سرپرستی کل خانواده می باشند و او در پی این تغییرات وسیع از وضعیتی نا مطمئن و نامشخص برخوردار است. وقتی که او متوجه می شود که دخترش یک همجنس گرا است ، هیچ گاه رفتاری شبیه رفتاری که در این گونه مواقع مادران و بانوان اول و بزرگ خانواده انجام میدهند از خود نشان نمی دهد و تنها تعجب می کند و دوست دارد هر چه بیشتر از این رابطه سر در بیاورد. در گذشته او تنها مقدار کمی از همجنسگرایی شنیده بود و فرصتی است مناسب تا بیشتر بداند."امی" آشپز جوانی با نام "آنتونیو" را که یکی از دوستان پسرش است را ملاقات می کند. این ملاقات و رابطه های پی آمد آن منجر به این می شود که آنها عاشق یکدیگر بشوند. راه های بسیار زیادی برای نمایش این گونه رابطه ها و عشقبازی ها بر روی پرده سینما وجود دارد اما "امی" از هیچ کدام از این راه ها کپی برداری نمی کند. "امی" نیاز خود را سر انجام بیرون می ریزد، اما نیازی که او نشان میدهد ***** نیست بلکه خوشحالی است. او زنی را نشان میدهد که برای سالهای سال در جهت برآورده کردن نیازهای خانواده گام بر می داشت و در زندگی اش تنها و در حد چند روز فرصت داشت تا به نیاز های خودش برسد. او باید مدت زیادی را در زندگی اش برای فردی مثل آنتونیو صبر می کرد، حالا اینکه آنتونیو کیست اصلا برایش اهمیت ندارد.
[5. Winter’s Bone _ (استخوان زمستان)
استخوان زمستان فیلمی دیگر است بر پایه های نقش آفرینی محکم و بی نقص زنی دیگر. جنیفر لاورنس در نقش "ری" ظاهر می شود، دختری 17 ساله که بار مسئولیت گرداندن یک خانه و نگهداری از برادر و خواهر کوچکترش تماما بر دوش اوست. مادر پریشان حال "ری" تقریبا تمام طول روز را بدون اینکه کار مثبتی بکند می نشیند. پدرش هم که به جرم ساخت و آماده سازی مواد مخدر قبلا در زندان بوده اکنون گم شده است. او تلاش میکند تا برادر و خواهر کوچک اش را به هر نحوی که شده، حتی با کمک همسایگان بزرگ و تربیت کند. بعد از مدتی کلانتر به خانه آنها می آید و به "ری" می گوید پدرش که با قید وثیقه از زندان آزاد شده اگر خود را تا یک هفته دیگر به دادگاه نرساند آنها از خا نه شان به جهت جبران پول وثیقه بیرون رانده خواهند شد. او سفرهای خود به محله های اطراف را جهت پیدا کردن پدرش شروع می کند و بعد از مدتی به این نتیجه می رسد که احتمالا پدرشان مرده است ولی مدرکی برای این ادعا ندارد و بدون مدرک باز هم خانواده آنها از هم مت***** خواهند شد. مناطقی که "ری" به آنجا سفر می کند از نظر ظاهر و میزان ویرانی چیزی از فیلم "جاده" ساخته مک کارتی کم ندارد. احتمال اینکه انسان های موجود در این فیلم به کاریکاتور هایی زنده تبدیل شوند بسیار زیاد بود ولی سازندگان فیلم از پس این مشکل هم بر آمده اند و با بازی دقیق و فراموش نشدنی بازیگران خود به اهداف خود در ساخت فیلم نائل گشته اند.در انتها باید بگویم که کاراکتر "ری" یکی از به یاد ماندنی ترین و بزرگترین زنان در فیلم های چند سال اخیر است.
[6. Inception _ سرآغاز
فیلمی ساخته شده بر پایه های معماری خواب. قهرمان فیلم (لئوناردو دیکاپریو) با به چالش کشیدن و کمک از یک معمار جوان سعی در ساخت دنیایی خیالی در خواب دارد تا از آن طریق و با نفوذ به ذهن رقبای تجاری به اهداف خود دست یابد. تمام فیلم نبردی است بر روی برگه هایی از حقیقت و رویا، حقیقتی در داخل یک رویا و یا رویایی که حقیقت ندارد. فیلم مانند شعبدی ای نفسگیر است از سوی نویسنده و کارگردان آن کریستوفر نولان که زمانی حدود 10 سال را برای بازبینی و تکمیل پیچ و خم های داستانی اش صرف کرد. آیا رویاها برای به وجود آمدن نیازمند یک مهندس معمار می باشند؟ خب باید بگویم برای ساخت تصاویر بصری و رویاهای خیره کننده این فیلم فطعا نیازمند به یک مهندس معمار هستند. مدتی است که متوجه شده ام که رویاهایی که بعد از بیداری به یاد می آورم شامل مواردی متعدد است از این که برای بازگشت به مکانی از طریق به یاد آوری نصفه و نیمه ساختمان ها و راه های منتهی به مقصد در شتاب بوده ام. بعضی مواقع من مقصد خود را می دانم. مثلا از کشتی پیاده می شوم. سوار قطار می شوم ولی بعد از طی تمام این مراحل در انتها به هواپیما نمی رسم. بعضی مواقع در هتلی بسیار بزرگ و نجملی هستم و بعضی مواقع در حال رد شدن از ساختمان ها و محوطه هایی به شدت تغییر یافته از دانشگاه ایلینویز. در تمامی موارد تلاش من بر این است که مسیری از پیش تعیین شده را طی کنم. مثلا در جایی مشخص دور بزنم یا از مسیری عبور کنم و سپس باز گردم که حتی نقشه راه را نیز می توانم برای شما به تصویر بکشم. فیلم inception منجر به این شد که من با خود به این نتیجه برسم که ذهن من مسیر ها و نقشه هایی معماری و تخیلی رویاهایم را ابتدا طراحی و سپس ایجاد می کند.فیلم سرآغاز واقعا رویایی است در بیداری.
[7. The Secret in their Eyes (راز نهفته شمان آنها)
این فیلم آرژانتینی در سال گذشته برنده اسکار بهترین فیلم خارجی 2009 شد ولی شروع اکران اش در کشور امریکا مربوط به سال 2010 است پس کاملا واجد تمام شرایط هایی است که می تواند در لیست بهترین های 2010 قرار بگیرد. فیلم که در بازه زمانی سالهای بین 1974 تا 200 و بعد از آن اتفاق می افتد درباره یک قاضی زن آرژانتی و کارآگاه پلیسی بازنشسته است که بعد از 26 سال دوباره همدیگر را ملاقات می کنند. در سال 1974 آنها درگیر یک پرونده قتل و تجاوز جنسی بودند. مرد بعد از گذشت 26 سال کماکان اعتقاد دارد که اشتباهی بزرگ صورت گرفته است و مرد بی گناهی در آن سال برای این جرم دستگیر و سپس محکوم شد . داستان فیلم با رژیم راست گرای آن روزهای آرژانتین و سپس ناپدید شدن دشمنان ملت گره خورده است. اگر چه داستان جنایی "راز نهفته در چشمانشان" به تنهایی برای رساندن فیلم به مقصدد خود کافی است اما نوسنده و کارگردان این اثر (جان خوزه کامپانلا) بیشتر به رابطه عاشقانه میان دو کاراکتر اصلی فیلم پرداخته است. اشتباه نکنید. فیلم به هیچ عنوان شباهتی به دیگر فیلم های عاشقانه و البته احمقانه این روزها ندارد. آنها اینک اشخاصی بالغ، با تجربه، دقیق و البته بازمانده از نسلی قدیمی و پخته هستند که پیدا کردن عشق برایشان هزینه سنگینی در بر داشته و به خاطر همین هزینه سنگین پاداشی از عشق نصیب آنها می گردد. بازیگران فیلم با اجرای خوب و البته شخصیت قدرتمند خود لحظات معنی داری را با هم به روی پرده سینما می آورند.
[8. The American _ (آمریکایی)
در "آمریکایی" جرج کلونی نقش مردی را بازی می کند که شغل اش ساخت سلاح هایی مخصوص برای قتل هایی مخصوص است. او سلاح را می سازد، تحویل می دهد و سپس نا پدید می شود. بعد از یکی از ماموریت ها از او می خواهند تا برای حفظ جان اش برای مدتی کاملا مخفی شود. "آمریکایی" فیلمی هیجانی با موضوعی استاندارد ولی بسیار متفاوت با قواعد معمول این گونه فیلم ها. توضیحات در مورد چرا های فیلم بسیار کم هستند ولی باید بگویم ساخت فیلمی به این شکل تنها با یک یا دو ایده و قالبی ساده کاری بسیار شجاعانه است. عموم صحنه ها و لحظات فیلم تکیه و جذابیت خود را بر احساس همدلی و همذات پنداری بیننده با کاراکتر اصلی قرار داده است. تمام این درام بر اساس دو کلمه شکل گرفته است: آقای باترفلای. باید خیلی هوشیار باشیم تا باتر فلای واقعی را تشخیص دهیم. یکبار و تنها یک بار آنها با شخصی اشتباه صحبت می کنند و همین کافی است تا همه چیز به هم بریزد. تعدادی بسیار کمی از همکاران من بوده اند که فیلم "آمریکایی" را تحسین کرده باشند. بیشتر آنها از فیلم تا حدی بسیار کم تعریف و تمجید کرده اند. من تماس هایی از خوانندگان نقد هایم داشته ام که بعد از خواندن نظر من به دیدن فیلم رفته اند و بعد از تماشای فیلم از من خواستند تا هزینه تماشای این فیلم را به آنها باز گردانم! البته تعدادی هم با ارسال پیام های خود از زیبایی و عظمت موجود در فیلم تقدیر کرده اند. فیلم "آمریکایی" برای من یاد آور فیلمی دیگر است با نام سامورایی(1967) که در آن هم هنر پیشه خوش سیمای دیگری(آلن دلون) تقش اصلی فیلم را بر عهده داشت. آن فیلم نیز به شکلی آرام از راز ها و اسرار نهفته در خود محافظت می کرد و نتیجه گیری ها با نظم حرکات عقربه های یک ساعت در لحظات انتهایی فیلم به نمایش گذارده می شد.
[9. The Kids Are All Right
راه های مختلفی برای خواندن عنوان فیلم وجود دارند. شما عنوان فیلم را می توانید به این صورت ترجمه کنید که کودکان خوب هستند یا میتواند این معنی را بدهد که عده ای خاص از کودکان خوب هستند یا می تواند این مفهوم را برساند که هیچ اشکالی ندارد اگر همجنس گرایان زن با همه تشکیل خانواده را بدهند و بچه های خود را بزرگ کنند . زنان با هم ازدواج کرده می توانند از اسپرم های یک اهدا کننده در بانک اسپرم استفاده کرده و بدین شکل بچه های هر کدام از مادران می توانند از طریق پدر با هم خواهر یا برادر هم به شمار بیایند. در این فیلم نفش مادران و والدین توسط جولین مور و آنت بنینگ ایفا می شود که در حال گذر از بحران سنین میانسالی خود می باشند. بچه های این دو مادر به طور غیر منتظره ای پدر مشترک خود را پیدا می کنند و با او تماس می گیرند. مادران از اینکه پای این مرد دوباره به زندگی آنها باز شود بسیار سراسیمه و وحشت زده هستند. تمام حضور این مرد در زندگیشان قرار بود مربوط با اهدای اسپرم و دوران حاملگی باشد. رافائلو نقش این پدر را بازی می کند. پدری که نقش اهدا کننده اسپرم برای کسانی بازی می کند که در مواجهه با مسائل مهم زندگی ، بی خیالی و نادیده گرفتن آن انتخابی اخلاقی است. او فکر می کند که دیدن فرزندانش می تواند جالب باشد، ازدواج مادرهایشان از دیدگاه او جالب است و دعوت آنها براش شام می تواند ایده جالبی باشد. منظورم اینه که .. بله. البته.. میدونی، چرا که نه. باشه حال ببینیم چی میشه! با نگاهی عمیق تر فیلم تاکیدی است هر چه بیشتر بر ارزش های خانواده.
[10. The Ghost Writer _ نويسنده پشت پرده[/(ghost writer کسی است که کتابی را به جای کسی دیگر می نویسد. یعنی نویسنده کتاب اوست ولی در هنگام انتشار نام کسی دیگر به عنوان
نویسنده درج می شود)
در بهترین فیلم سال کارگردان و فیلم نامه نویس مشهور، رومن پولانسکی، مردی بدون گذشته ای مشخص در زندگی مردی دیگر قرار می گیرد که واقعا بیشتر از یک مرد معمولی است.. یک نویسنده از سوی نخست وزیر سابق انگلستان استخدام میشود تا زندگی نامه او(نخست وزیر) را به رشته تحریر در آورد. او برای این کار در خانه دور افتاده نخست وزیر ساکن می شود. تمامی ساکنین خانه رفتاری مرموز و مشکوک از خود دارند. همسر نخست وزیر زنی تلخ و نچسب با نام "روث" و کمکیار منحرف اش "املی" که در خفا با او رابطه جنسی دارد نیز عضوی از ساکنین این خانه هستند. نویسنده بعد از مدتی با اطلاعاتی مواجه می شود که نشان می دهند که تمام آن چیزهایی که او می بیند یک دروغ بزرگ هستند و حتی ممکن است زندگی اش در خطر باشد. این فیلم ساخته مردی است که خوب می داند چگونه یک فیلم هیجانی را به شکلی آرام، روان و مطمئن بسازد و کارگردانی کند.. او در فیلم اش به جای شوک های ناگهانی حس تعلیق را به بهترین وجه ممکنه به وجود می آورد. بازیگران کاراکتر هایی را می سازند که حتی نزدیکیشان هم بوی توطئه و دسیسه می دهد. فضا و اتمسفر فیلم در زمستان منطقه ای بارانی، سرد و خاکستری می گذرد. حتی داخل خانه هم به اندازه بیرون آن سرد و خاکستری به نظر می آید. در دورانی که پر است از فیلم های تریلر و هیجانی سطحی، “نويسنده پشت پرده” یاد آور کلاسیک های با شکوه این ژانر می باشد.
منتقد : راجر ایبرت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 338]
-
گوناگون
پربازدیدترینها