محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829384596
هرات از طاهريان تا تيموريان( 205-911 )
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: هرات از طاهريان تا تيموريان( 205-911 )
نورالله كسائي
چكيده :
گزارش و بررسي اجمالي تحّولات مهمّي كه در فاصلؤ ششصد سالؤ ميان حكومت طاهريان تا تيموريان در هرات روي داده ، هدف اين نوشتار است . نويسنده تصويري از هرات كه در روزگاران گذشته « فرهنگْ شهر » ي مهم و نظرگير به شمار مي آمده پيش روي خواننده مي نهد و او را به ديدار مدارس ، مكاتب و كتابخانه هاي آن كه رونقي بسزا داشته مي برد و با دانشمندان ، شاعران و نگارگران چيره دستي كه در برابر امواج پي درپي آسيبها ، ويرانيها و كشتارها استوار ايستاده و مشعل فرهنگ و تمدّن اسلامي را همچنان فروزان نگاه داشته اند ، آشنا مي سازد .
كليدواژه ها :
نهادهاي آموزشي ، تبادلات فرهنگي ، ميراثهاي ايراني اسلامي
شهر كهنسال هرات كه از روزگار باستان تا به امروز در گذرگاه پرفراز و نشيب زمان كام ها و ناكامي هاي بسيار ديده و افتان و خيزان كوله بار سنگين آداب و فرهنگ ايران و خاوران پيش از اسلام و دورؤاسلامي را بر دوش كشيده است ، گذشته از مرامها ، مسلكها ، نژادها ، زبانها ، مرزهاي جغرافيائي سياسي معاصر ، هم اكنون نيز تاريخ مردمي از حدود چين تا درياي سياه را از طريق فرهنگ و تمدن اسلامي به هم پيوند مي دهد و سوگوار و دريغاگوي آنچه از دست ميدهد و آنچه بر بوم و برش مي گذرد ، چاره سازان دردآشنا را چشم مي دارد .
جغرافيادانان گذشته از خراسان بزرگ و چهارشهر پرآوازه اش ، نيشابور ، مرو ، هرات و بلخ ، به خرّمي و آباداني و انبوهي نعمتها با مردمي برخوردار از فرهنگ و فرزانگي سخنهاي بسيار گفته اند ( يعقوبي ، 49 ؛ مقدســـي ، 2/429 ، 447-448 ؛ اصطخري ، 210-212 ) .
اين بركات خداداد و اين اقبال طبيعت به رغم ناامنيهاي گاه و بيگاه سياسي اجتماعي يا رويدادهاي ناگوار طبيعي ، بر خراسان خرّم و شهرهاي شادابش كم و بيش ارزاني بود ، تا تاخت و تاز غزان در نيمه هاي سدؤ ششم و هجوم ويرانگر تاتار در نيمؤ نخست سدؤ هفتم كار خراسان را يكباره ساخت و شهروشهروندانش را نابود كرد و جز ويرانه و آواره چيزي بر جاي ننهاد و چنانكه گفتند : « تا خراسان را تمام نَرُفتند جائي نَرَفتند » ( زيدري ، 80 ) .
پس از اين چشم زخم ، نيشابور ديگر رونق پيشين را بازنيافت . گذشته از درگيريهاي نظامي و فرقه اي ، زلزله هاي ويرانگر و گاه پيگير ديگر امان نداد كه نيشابور قامت خميده راست كند . و چنين بود سرگذشت مروِ كهنسال كه گرچه پس از حملؤ تاتار ديگربار بروزگار ايلخانان و تيموريان اندك آباداني يافت ، امّا هيچگاه شكوه گذشته را بخود نديد تا در نيمؤ عصر قاجاران از پيكر ايران جدا و به كام تزاران روس شد و سپس هفتادسال سلطؤ كمونيزم كوشيد تا پيوند مردم اين مرز و بوم را با گذشتؤ پربارش بگسلد و اكنون جمهوري نواستقلال يافته تركمنستان برآنست تا بر ويرانه هاي مرو طرحي نو دراندازد . بلخ نيز كه در عصر تيموريان رفاه و رونقي يافت ، بناي مزارشريف در كنارش آبادانيها را بدانسو كشيد و اينك بلخ بسانِ ديهي در بيرون مزارشريف در شمال افغانستان روزگار مي گذراند . تنها هرات موضوع اين مقال است كه از همان هنگامؤ ناهنجار از نو آبادان شد و از پرتو طبيعت سازگارش ديگربار خوش درخشيد و عظمت ديرينه بازيافت و به هر قيمت كه بود ميراث پربار اسلاف و مفاخر ارزندؤ تاريخي خود را به اخلافي نه چندان خلف سپرد كه متأسفانه خاصه در اين دو دهؤ اخير به هيچ رو آنرا پاس نداشتند و اينك اين هرات است كه با آن پيشينؤ پربار و سرشار وااسفاگويان ، سوگواره اي را به تماشا نشسته است باشد كه اين كوتاه سخن سلسله جنبان غيرت كساني شود كه بر آنچه بر اين ملك روا داشتند بس كنند ، كه « اين سخن از سر درد است كه من مي گويم » .
هرات با آب و هوائي خوشگوار چنان طبيعتي سازگار دارد كه در وصفش گفته اند : « لو جمع تراب الاصفهان و شمال الهرات و ماءالخوارزم في بقعة لم يَمُتِ الناس فيها ابــدا » ( شيرواني ، 554 ) .
بنياد هرات و پوشنگ در نزديكي آن ريشه در تاريخ ايران باستان و روزگار تهمورث دارد . نوشته اند : كيخسرو شاهزادؤ كياني با دستياري رستم و گودرز در دامنؤ كوه تيرتويا نيره تو در نزديكي هرات خاقان چين را در بند كرد و تورانيان را شكست داد و خراسان را از وجود دشمنان ايران پاك كرد ( ميرخواند ، 128 ؛ اسفزاري ، 40-41 ) . به روزگار ساسانيان هرات و پوشنگ و بادغيس يكي از چهاربخش خراسان بزرگ بود كه مرزباني بر آن فرمان مي راند . با دستيابي عربان بر ايران اين آئين ها همه برافتاد ( گرديزي ، 211 ) تا بارديگر زيادبن ابيه به هنگام امارت بر بصره به روزگار معاويه ( 41-60 ه ) . به رسم ايرانيان خراسان را چهاربخش كرد كه يكي هرات و بادغيس و پوشنگ بود و هر بخش را اميري جداگانه گمارد ( ميرخواند ، 338 ) . پيش ازاين هرات درخلافت عثمان (24-35 ه ) به صلح مفتوحِ مسلمانان عرب شده و بزرگ آن سامان بر سر هرات و بادغيس و پوشنگ با عبدالله بن عامر سردار عرب پيمان صلح بسته بود ( بلاذري ، 535-540 ) .
نخستين نارضايي ايرانيان از حكومت عرب در منطقؤ هرات و در آغاز حكومت معاويه خودنمائي كرد و ايرانيان اين ديار از حكومت اعراب سرپيچيدند ( همو ، 564 ؛ گرديزي ، 212 ) . سراسر دوره حكمراني امويان ( 40-132 ه ) و آغاز عهد عباسيان ، هرات و پوشنگ و كوهستانهايش پايگاه شورش هاي خوارج ، فرقؤ بومسلميه از هواداران ابومسلم خراساني ، خروج استاد سيس و حمزؤ خارجي پورآذرك بود ( مسعــــودي ، 3/100 ، 193 ؛ ابن اثير ، 6/209 ) . از آن پس طاهربن حسين پوشنگي كه بعدها لقب ذواليمينين يافت اولين امير ايراني عصر مأمون بود كه با فرو انداختن نام او از خطبه اعلام استقلال كرد ( يعقوبي ، 49 ؛ گرديزي ، 166 ، 197 ؛ ابن خلكان ، 1/235 ) ، و اين اقدام او سرآغاز ظهور ديگر سلسله هائي شد كه به نامهاي صفاري ، ساماني ، غزنوي ، آل بويه ، علويان ، غوريان ، سلجوقيان ، خوارزمشاهيان ، نخست خراسان و ماوراءالنهر سپس ديگر سرزمينهاي شرقي را از سلطه خلافت عباسي آزاد كردند . به گفته نظامي سمرقندي آنچه احمدبن عبدالله خجستانيِ خربنده را به امارت خراسان رسانيد احساسي بود كه از نخستين سروده هاي دري ، پس از احياي زبان فارسي ، از اشعار آزادؤ حنظله بادغيسي به او دست داد :
مهتري گر بكام شير در استشو يا بزرگي و عز و نعمت و جاهيا
خطر كن زكام شير بجوي چو مردانت مرگ روياروي
( نظامي عروضي ، 42 ) .
پس از طاهريان يعقوب ليث صفاري ( 247-265 ه ) بر هرات و نواحي آن دست يافت ( مسعودي ، 4/112 ؛ تاريخ سيستان ، 208 ) و اين مناطق تا به روزگار غزنويان چنانكه بعدا خواهيم گفت محل درگيري اميران صفاري ، ساماني و غزنوي بوده است .
در منابع جغرافياي تاريخي سده هاي چهارم و پنجم پوشنگ و اسفزار و بادغيس و كروخ و هرات چون ديگر سرزمينهاي خراسان بزرگ از بهترين ناحيتها ، جايگاه زيبارويان ، اديبان ، گشاده زبانان ، هوشمندان ، سلحشوران شمرده و وصف شده است . از آبها ، باغها ، راغها ، بوستانهاي پرميوه ، انگورهاي خوب ، گوشتها و لبنيّات مرغوب و فراوان و نيز پلي شگفت انگيز و بي مانند بر رودخانه هرات چندان سخن گفته اند كه نقلش به درازا مي كشد . بيشترين مردم اين ديار شافعيان و حنفيان و گاه فرقه غالب كرّاميان بوده اند و چنانكه پيش از اين گفتيم خوارج نيز مدتهاي مديد در اين منطقه كرّ و فرّي داشته اند ( ابن حوقل ، 171-173 ؛ مقدسي ، 2/429 - 430 ، 447-450 ، 473 ، 488 ، 493 ؛ اصطخري ، 208 ، 211-212 ) .
وصف اديبانه و دل انگيز نظامي سمرقندي ( م اوائل سدؤ ششم ه ) از هراتِ روزگار سامانيان و سرزمينهاي سبز و خرّم پيرامون آن سخني است زيبا با بياني شيوا از اين خطّؤ دلگشا ، آنگاه كه نصربن احمد ( 301-331 ه ) عقد واسط آل سامان در بهار به بادغيس هرات ماندگار شد كه خرم ترين چراخور خراسان و عراق را داشت با نزديك به هزار جويبار پرآب و گياه كه هر يكي لشگري را بسنده بود . بهارگاهي با نسيم شمال و ميوه هاي نوبرين كه در ديگر جاي به دست نميشد ، هواي خوش و نان فراخ ، ميوه هاي بسيار و نوشيدنيهاي فراوان ؛ و چون مهرگان در رسيد و دير پائيد انگور در غايت شيريني كه در اين ديار صدوبيست گونه انگور يافته آيد هريك از ديگري نازكتر و خوشتر ، بهترين و بيمانندترينش پرنياني و كلنجري ، تُنُك پوست ، تُرد و بسيار آب ، خوشه ها بوزن پنج من و هر دانه پنج در مسنگ سياه چون قير و شيرين چون شكر و ديگر ميوه هاي خياره كه اميرنصر را چون اين ثمرات خوش آمد زمستان را در آنجا مقام كرد و بهار اسبان به بادغيس فرستاد و چون تابستان در رسيد گفت به كجا روم كه ازين خوشتر تفرجگاه نباشد و همچنين فصلي به فصلي مي انداخت تا چهارسال براين منوال گذشت تا سرانجام كسان و نزديكانش دست در دامان رودكي زدند و او چنگ برگرفت و سروده « بوي جوي موليان آيد همي » را در پردؤ عُشاق انداخت و چنان در امير اثر كرد كه پاي برهنه در ركاب نهاد و به سوي بخارا شتافت ( نظامي عروضي ، 49-53 ) .
در اواخر عهد سامانيان و آغاز قدرت غزنويان هرات و بادغيس و پوشنگ صحنؤ زدوخورد سيمحوريان و اميران غزنوي و خلف بن احمد سيستاني بود ( جرفاذقاني ، 64 ، 85-86 ، 119 ، 206 ، 313 ؛ ميرخواند ، 547 ) .
اميرمسعود غزنوي پس از ازدواج با دختر ايلكخان ترك به فرمان پدر و با تجّمل بسيار در سال 408 ه به هرات رفت و بساط عيش گسترد و در كوشك باغ عدناني كه سرائي بزرگ و حوضخانه اي سلطنتي داشت به دور از چشم پدر نگارخانه اي از نقشهاي برهذه بسان كتاب الفيه آراست و مطربان را به ساز واداشت و به عيش و نوش پرداخت . وي پس از اطلاع از مرگ پدر ( م = 421 ه ) نيز كه خود را از ري به هرات رسانيد پس از قبضه كردن امور و دستگيري برادرش اميرمحمد ، در باغ عدناني چنان عيدي كرد كه بقول بيهقي هيچ ملكي نكرده بود ( بيهقي ، 54 ، 56 ، 145 ؛ جرفاذقاني ، 367 ) . در ايام سلطان محمود ( 387-421 ه ) انبوه غنائمي كه از غزوات هند به دربار غزنه سرازير ميشد هرات را نيز حظّي وافر بود و اين خطه رفاه و آرامشي مطلوب داشت . و هم در اين زمان بود كه فردي از سيمجوريان بنام قاضي ابوالقاسم علي بن حسين داودي در هرات به شغل قضا روزگار مي گذرانيد . وي در كمال فضل و متانتِ علم و تبحّر در علوم منقول و معقول فريد دهر و يگانه روزگار بود ؛ و چنين بود شيخ جليل شمس الكفاة ابوالقاسم احمدبن حسن كه از منشي گري در ايام امارت محمود بر خراسان به وزارت در روزگار سلطنتش ارتقاء يافت و كار خراسان را نظم و نسق و آئيني نيكو داد و چون به هرات آمد بساط عدل گسترد و طريق ظلم بربست و آثار هرج ومرج زدود ( جرفادقاني ، 269 ، 345 ) .
زبان و ادب فارسي كه بگاه گشودن هرات و پوشنگ به دست يعقوب ليث صفاري و با سروده هاي شاعراني چون حنظله بادغيسي ، ابوجحفص سغدي ، محمدبن وصيف سگزي به گونه اي نو بر پايه هاي كهن زبان فارسي جوانه زد با اشعار شيرين ديگر شاعران چون رودكي سمرقندي ، ابوشكور بلخي ، فيروز مشرقي ، محمود وراق پدر ازرقي هروي و كسائي مروزي با شتاب و پرشكوه باليدن گرفت تا در اواخر دوره ساماني و آغاز عصر غزنوي . ماخ پير خراسان از جمله فرزانگان و جهانديدگاني بود كه در گردآوري رويدادهاي تاريخي ايران و توران باستان در تدوين شاهنامه منثور ابومنصور معمرّي يا شاهنامه منظوم حكيم ابوالقاسم فردوسي طوسي از او بهره گرفتند . اين دهقان خراساني چنانكه نلدكه خاورشناس آلماني نيز پنداشته همان پير جهانديده هرات بوده كه فردوسي در شاهنامه آنجا كه به پادشاهي هرمز پسر انوشيروان پرداخته از او چنين ياد كرده است :
پسنديده و ديده از هر دري سخندان و با برگ و با برز و شاخ زهرمز كه بنشست بر تخت داد زهرمز كه بنشست بر تختِ داد
يكي پير بُد مرزبان هري جهانديده و نام او بود ماخ بپرسيدمش تا چه دارد زياد چنين گفت پير خراسان كه شاه
( قزويني ، 164 ؛ صفا ، 1/614-615 )
سلجوقيان كه با شكست سپاه سلطان مسعود غزنوي در جنگ دندانقان در حدود سال 429 ه بر قلمرو غزنويان در خراسان دست يافتند ، طغرل بزرگ دودمانشان ، هنگام تقسيم سرزمينهاي مفتوحه هرات و اسفزار را در ضمن سرزمينهاي خاوري ايران به يكي از برادران خود بنام موسي بيغو داد و بيغو و فرزندانش در روزگار سه پادشاه بزرگ سلجوقي طغرل بيك ، آلپ ارسلان ، ملكشاه ( 429-485 ه ) بر هرات و حوالي آن حكمراني داشتند ( ظهيرالدين نيشابوري ، 18 ) . در دورؤ طولاني امارت و سلطنت سنجـــــــــــــر ( 485-552 ه ) هرات همواره يكي از مراكز قدرت سلجوقيان در شرق بود . اميرعلي چتري حكمران هرات از سوي سنجر كه در نهان با سلطان علاءالدين غوري همدست شده بود ، سلطان سلجوقي را در سال 543 پس از شكست علاءالدين كه بر هرات مستولي شده بود چنان خشمگين ساخت كه او را به جرم خيانت به دو نيم كرد امّا علاءالدين را بخشيد و حكومت هرات را بوي واگذار كرد ( ميرخواند ، 685 ، 786 ) .
هرات تا اين تاريخ همواره از پايگاههاي معتبر فرهنگ و ادب فارسي ، علوم و معارف اسلامي و زبان و ادب عربي بود ، و همزمان با آغاز دورؤ تدوين و تأليف علوم دانشمندان و اديبان اين خطه از پيشگامان مؤلفانِ آثار بديع و بيسابقه بوده اند . ابوعبيد قاسم بن سلاّم ( م 224 ه ) از خواص عبدالله بن طاهر و مورد احترام او در هرات ، از نخستين دسته از راويان شعر عرب و مؤلف كتابهاي بسيار در احاديث غريب و معاني قرآن بود . به گفته ياقوت حموي ، حسين بن حزم هروي ( م 301 ه ) از موالي انصار در هرات كه فردي ثقه بود كتاب بزرگي به سبك كتاب بُخاري به ترتيب حروف معجم نوشت و اخبار و احاديث بسيار در آن وارد كرد . ابومنصور ازهري هروي ( م 370 ه ) زاده و باليده و در گذشته در هرات مؤلف مجموعؤ بزرگ و كهن لغت عرب بنام التهذيب ، ابوعمراحمدبن محمد زوزني ( م 374 ه ) منسوب به زوزن واقع در ميانؤ نيشابور و هرات شارح معلقات سبع مجموعه اشعار بازمانده از عصر جاهلي عرب ( صفـــــا ، 1/124 ، 2/354- 355 ؛ ياقوت ، 5/397 ) نمونه هائي از اديبان ، فقيهان ، صوفيان ، محدثان و متكلمان و ديگر عالمان در رشته هاي علوم معقول و منقول از خطؤ هرات بوده اند كه حتي بيان نامشان در اين اندك نمي گنجد .
پيش از اين يادآور شديم كه مذهب غالب در اين خطه مذهب حنفي و شافعي و در عصر غزنوي با حمايت محمود از كراميان گاه غلبه با پيروان اين فرقه بوده است . خواجه نظام الملك مرد شمشير و قلم و وزير مدّبر و پرتوان عصر اول سلجوقي كه خود از شافعي مذهبان متعصب بود به سبب تقويت مباني مذهب شافعي كه پيشوايان و فقيهانش در عصر غزنوي در فشار قرار گرفته و در دورؤ حكمراني طغرل بيك ( 429-455 ه ) هم به دستور عميدالملك كندري وزير حنفي مذهب و متعصب او شافعيان و اشعريان را به دنبال رافضيان بر منابر خراسان لعن كرده بودند ، و نيز پشتوانه هاي علمي موجود در هرات و پوشنگ و خاصه اينكه كُهستان خراسان از پايگاههاي استوار اسماعيليان در نزديكي هرات بود بر آن شد كه يكي از مدارس معروف و معتبر خود را كه در انتساب به لقب او نظاميه نام گرفت در اين شهر تاسيس كند . گفتني است كه نظاميه هرات در بين تمامي مدارسي كه نظام الملك طوسي در ماوراءالنهر و خراسان و طبرستان و جبال و عراق و جزيره و موصل و آسياي صغير با آنهمه حمايتهاي مادي و معنوي بنا كرد ، تنها نظاميه اي است كه روزگاري دراز يافت و از حملات غزان و مغولان جان سالم بدر برد و عصر درخشان تيموريان را كه هرات از مراكز معتبر علوم و فنونش بود درك كرد ، و چنانكه خواهيم گفت مولانا عبدالرحمن جامي ، شاعر و اديب و عارف و نويسندؤ بزرگ ايراني عصر تيموري در اين مدرسه دانش آموخت .
در عصر سلجوقي دو تن از پيشوايان بزرگ شافعي در نظاميه هرات كرسي تدريس و رياست داشته اند . نخست ابوبكر شاشي ( چاچي ) ( م 485 ه ) از فقيهان بزرگ شافعي در غزنه بود كه خواجه نظام الملك به رغم مخالفت مردم غزنه بسبب وقوف بر مراتّب علميش با اعزاز و اكرام او را به هرات فرستاد و فرمان تدريس در نظاميه اين شهر را به وي تفويض كرد و او تا هنگام مرگ در اين مدرسه به تدريس اشتغال داشت . ديگري امام محيي الدين محمدبن يحيي طريثيثي نيشابوري ( م 548 ه ) پيشواي پرآوازه و علي الاطلاق شافعيان خراسان و عراق در زمان خود كه از محضر امام محمد غزالي ( م 505 ه ) در نظاميه نيشابور دانش آموخته بود و سالها رياست و تدريس نظاميه نيشابور را برعهده داشت . اين امام محمدبن يحيي همزمان با شكست و اسارت سنجر به دست تركمانان غز به جرم فتوايي كه عليه آنان داده بود در حمله و كشتار نيشابور اسير غزان شد و آنان بدون توجه به پايگاه بزرگ روحاني و علميش خاك در دهانش ريختند و طيلسان به گردنش آويختند تا جان داد ( كسائي ، 246-248 ) . اين حادثه ناگوار چنان عظيم نمود كه خاقاني شاعر بزرگ معاصر او متأثر از آن فاجعه دو قطعه از مرثيه هاي معروف و معدود خود را در رثاء وي سرود : ( خاقاني ، 155-158 ، 237-239 ) . نخست مرثيه اي كه با اين مطلع آغاز مي شود :
آن مصر مملكت كه تو ديدي خراب شد
وآن نيل مكرمت كه شنيدي سراب شد
تا آنجا كه گويد :
ديدم صف ملائكه بر چرخ نوحه گرچند گفتم به گوش صبح كه اين چشم زخم چيست؟ صبح آهِ آتشين زجگر بركشيد و گفتد گردون سر محّمد يحيي بباد داد وي مشتري ردا بنه از سر كه طيلساندر
انكه آن خطيب سحر در خطاب شد كاشكال و حال چرخ چنين ناصواب شد ردا كه كارهايِ خراسان زآب شد محنت رقيب سنجر مالك رقاب شد گردن محمد يحيي طناب شد
و نيز در مرثيه اي كه با اين مطلع :
ناوردِ محنت است در اين تنگناي خاك
محنت براي مردم و مردم براي خاك
تا آنجا كه گويد :
ديد آسمان كه در دهنش خاك مي كنند در ملت محمد مرسل نداشت آن كرد روز تهلكه دندان فداي سنگ
و آگاه بُد كه نيست دهانش سزاي خاك كسفاضلتر از محمد يحيي فناي خاك وين كرد گاه فتنه دهانرا فداي خاك
درخشش پير عرفان خواجه عبدالله انصاري در هرات آستانش در زمان حيات و بارگاه و خانقاهش در ممات ، خطّؤ خراسان خاصه شهر هرات را قبله گاه دوستداران تصوف و ارادتمندان به عالم عرفان كرده بود . با اينهمه رواج مجادلات مذهبي و بهائي كه سياست نظام الملكي به دانش شافعي مذهبان مي داد ، خواجه را چنان از وادي آزاد عرفان به تنگناي فرقه گرائيهاي فقيهان سوق داده بود كه شريعت بر طريقتش غالب آمد چندانكه بي پروا از قيل و قال رقيبان مدعي بود كه « او را در حديث و دانش شرع مشايخ بسيــــار بوده ، از محضر سيصدتن حديث شنيده همه سنّي و صاحب حديث ، مبتدع نه و صاحب رأي نه » ( مجتبائي ، 11-40 ) .
رواج مجادلات فرقه اي و مبارزات مذهبي و پشتيباني دولت نظام الملكي از سنت فلسفه ستيزي اشعري از ويژگيهاي فكري عصر نظاميه ها بر فضاي علمي و نهادهاي آموزشي هرات نيز سايه افكنده بود . در رويدادهاي سال 478 هجري آمده است كه در هرات طبيبي فيلسوف مشرب بود كه از فلسفه سخن مي گفت . خواجه عبدالله انصاري كه در اين زمينه تعصبي شديد داشت چنان با وي درآويخت كه گروهي به جانبداري از او برخاستند و آشوب چندان بالا گرفت كه خانؤ فيلسوف را به آتش كشيدند و او را مضروب ساختند . فيلسوف در پوشنگ به خانؤ قاضي ابويوسف پناه برد و زدوخورد بين پيروان خواجه و هواداران طبيب فيلسوف چنان شدت يافت كه به قاضي و درِ مدرسؤ نظاميه نيز آسيب رسيد . خبر به خواجه نظام الملك دادند . با همه ارادتي كه به اين صوفي سنّي داشت ناگزير او را از هرات تبعيد كرد تا فتنه بياراميد و او را دوباره به هرات بازگردانيد . اين فيلسوفِ پزشكِ هراتي كه به گفتؤنظامي سمرقندي اديب اسماعيل نام داشت مردي سخت بزرگ و فاضِلِ كاملِ بوده كه از طريق طبابت روزگار مي گذرانيده و خواجه عبدالله با او تعصبي شديد داشته و بارها قصد او ميكرده و كتابهايش را مي سوخته است . تا اينكه خواجه عبدالله بيمار شده درمان ديگر پزشكان كارگر نيفتاده ناچار قارورؤ شيخ را بنام ديگري نزد طبيب مي فرستند . در قاروره او مي نگرد و درمي يابد كه اِدرار از آنِ شيـــخ است . مي گويد اين داروها را به او دهيد و بگوئيد كه : « علم ببايد آموخت و كتاب نبايد سوخت » . خواجه آن دارو بخورد و بهبود يافت ( نظامي عروضي ، 128-129 ؛ كسائي ، 247 ) . اين بود نمونؤ برخورد صوفي سني مذهب پرآوازؤ هرات كه دارالخلافؤ بغداد شيخ الاسلامش لقب داده بود و هر سال خلعتهاي گرانبها برايش مي فرستاد .
پس از شكست و اسارت سلطان سنجر در 548 ه و مرگ او در 552 ه هرات تنها شهر بزرگ خراسان بود كه بسبب باروي بزرگ و مستحكمش از آسيب غزان مصون ماند . از اين تاريخ تا حمله مغول در 617 ه هرات و نواحي آن صحنؤ برخورد سپاه مؤيدالدين آي ابه و پسرش طغانشاه با نظاميان غوري و خوارزمشاهي بوده است ( تاريخ سيستان ، 392 ؛ ابن اثير ، 11/227 ، 316 ، 385 ) . غياث الدين محمود ( 602-607 ه ) پسر غياث الدين محمد غوري به هنگام حكمراني بر هرات بناي مسجد جامع ناتمام هرات را تمام كرد . سربداران را شكست داد و از حومؤ هرات براند و بساط سلطنت بگسترد و چنان باروئي استوار پيرامون هرات كشيد كه امير قزغن حكمران ماوراءالنهر پس از ماهها محاصرؤ هرات نتوانست بر اين شهر دست يابد ( ميرخواند ، 810 ) .
نظاميؤ هرات در عصر سلطؤ غوريان نيز همچنان پايگاه قدرت فقيهان متّنفذ شافعي بود ، علي بن عبدالخالق بن زياد كه علاوه بر مدرسي اين نظاميه متولي موقوفات خراسان از جانب سلاطين غوري نيز بود چنان اقتداري داشت كه ابن خرميل والي هرات از سوي غوريان و هوادار پنهاني خوارزمشاهيان نتوانست پشتيباني اين استاد شافعي مذهب نظاميه را در تسليم شهر به سلطان محمد خوارزمشاه جلب كند ، ولي همچنان از سلطان غياث الدين محمود غوري حمايت مي كرد تا سرانجام خوارزمشاه پس از استيلاي بر هرات چشمانش را ميل كشيد ( كسائي ، 248 ) .
امام فخر رازي ( م 606 ه ) از دانشمندان جامع الاطراف و متكلّم پرآوازؤ ايراني است كه با برخورداري از پشتيباني و نواختِ سلاطين غوري و هم خوارزمشاهيان در هرات مجالس درس و وعظ داشت . غياث الدين غوري در نزديكي مسجد جامع هرات مدرسه اي براي تدريس امام فخر ساخت كه بنام خود او غياثيه شهرت يافت .
مدرسه غياثيه كه در واقع دومين مدرسه هرات بعد از نظاميه بوده سالها پايگاه درس و بحث رازي عليه كرّامياني بود كه از روزگار سلطان محمود غزنوي در خراسان از جمله هرات كرّ و فرّي داشتند و در اين زمان با وجود قدرتي كه شافعيان از پرتو تدابير نظام الملكي يافتند ، توان آنرا داشتند كه غوغاي عوام را برعليه رازي برانگيزند و رازي ناگزير به اشارت سلطان غوري هرات را ترك گفت تا اندكي پيش از غلبه خوارزمشاه بر هرات به اين شهر بازگشت و در همانجا درگذشت . رازي را دو پسر ماند ضياءالدين و فخرالدين و دختري كه همسر علاءالملك علوي وزير خوارزمشاه شد . تقرب مغولان به اين وزير ، نجاتبخش جان فرزندان امام فخر در قتل عام هرات شد ( ابن خلكان 4/248 ، 252 ) . استفادؤ رازي در مباحث علمي و اصولي از استدلالات فلسفي تنها و شايد آخرين جرقه هاي حيات فكري است كه در فضاي سنت گراي هرات درخشيده است .
آخرين گزارش ها از هرات پيش از مغول از آنِ ياقوت حموي است كه در سال 607 هجري يعني يكسال پس از درگذشت رازي و به هنگام سلطؤ خوارزمشاهي از اين شهر ديدن كرده است . ياقوت كه نپرداختنش به زندگي و آثار رازي كه معاصر او بود بسي شگفت مي نمايد ، هرات را شهري بزرگ و از امهّات شهرهاي خراسان وصف كرده و گفته است : آنگاه كه من در هرات بودم شهري باشكوهتر ، بزرگتر ، نيكوتر ، گرانمايه تر و آبادان تر از آن به انبوهي مردم در خراسان نديدم . بوستانهايش بسيار ، آبهايش انبوه ، خيراتش فراوان ، ثروتش سرشار و آكنده از دانشمندان و فرزانگان بود . دريغ كه چشم زخم زمان و نكبت دوران امانش نداد ، كافران تاتار در سال 618 برآن تاختند و ويرانش كردند ( ياقوت ، 5/396 ) .
از گزارشهاي مورخان عصر مغول چنين برمي آيد كه حملات تاتار بر هرات از 617 آغاز شده و تا سال 618 دو بار ديگر تكرار شده . در حمله كارسازي كه ملك شمس الدين محمد جوزجاني حكمران هرات از سوي جلال الدين خوارزمشاه و ملك تاج الدين قزويني و ديگر امرا در شهر بودند و خود مي جنگيدند و كشته شدند مردم شهر تسليم شدند و مغولان تنها دوازده هزار از سپاه خوارزمشاه را كشتند و در حمله دوم به انتقام قتل داماد چنگيز چندان كشتند و ويران كردند كه بقولي جز چهل تن نماندند و پانزده سال در جنب مسجد جامع و مقبره سلطان غياث الدين روزگار گذراندند تا اوكتاي قاآن بهنگام حكمراني كس به هرات فرستاد و از نو آنجا را آبادان كرد ( ابن اثير ، 12/393 ؛ منهاج ، 121 ) .
در دوران جانشينان چنگيز و ايلخانان آنان هرات و حوالي آن در قلمرو آل كــرت ( 643-783 ه ) بود كه غالبا از دست نشاندگان ايلخانان بودند . ( كاشغري ، 124-127 ، 164-165) . بنابه نوشته عطاملك جويني چون امور ممالك براميرارغون ( 683-690 ه ) مقرر شد : « مَلِكيِ هرات و سيستان و بلخ و تمامت آن طرف تا چندانك حدّ هندوستان است و در تحت تصرّف ايلي بود بر ملك شمس الدين محمد كرت ( 677-701 ه ( كه ظاهرا ركن الدين پسر ملك شمس الدين بوده ) ارزاني داشت » ( جويني ، 2/255 ) . ابن بطوطه جهانگرد مغربي كه در اين دوره از خراسان ديدن كرده هرات را بزرگترين و آبادترين شهرهاي خراسان يافته با مردمي بيشتر حنفي مذهب با كرّ و فّرِ سربداران در بادغيس و هرات كه سرانجام به شكست و جيه الدينِ مسعود امير سربدار در سال 743 منجر شد ( ابن بطوطه ، 389-391 ) . به گفتؤ سعدالدين كاشغري ، ملك معزالدين حسين كرت با سپاه هرات به جنگ شيخ حسن جوري و امير وجيه الدين مسعودِ سربدار رفت و پس از نبردهاي سخت شيخ حسن كشته شد و اميرمسعود گريخت ( ص 213-216 ) . دراين زمان مدرسان نظاميه هرات نيز در تحّركات سياسي مذهبي اين دوره دست داشته اند . چنانكه در زمان ملك غياث الدين ثاني ( 771-783 ه ) فقيهان اين مدرسه فتوايي عليه سربداران شيعي صادر كردند بدين مضمون كه بر ملك اسلام واجب است كه دفع آن طايفه كند . از اينرو ملك غياث در اواخر سال 773 ه لشكري ساخته براي جنگ با سربداران متوّجه نيشابور شد ( كسائي ، 247 ) . با ظهور تيمور گوركان ( 771-807 ه ) به صحنه سياسي ايران و ماوراءالنهر بيشتر ملوك طوايف به جنگ يا صلح مطيع و منقاد او شدند . در خراسان ملك غياث الدين كَرت ( 771-783 ه ) هرچند در آغاز مورد نواخت ومهر و پشتيباني تيمور قرار گرفت و با تأييد او همچنان با سربداران در جنگ بود امّا سرانجام سيل سپاه تيمور او را نيز امان نداد و ملك غياث الدين ناچار تسليم و شهر در محرم سال 783 توسط سپاه تيمور فتح شد . تيمور خزاين و اموال ملوك كرت را كه سالها در هرات انباشته شده بود تصرف و حصار هرات را ويران كرد و مولانا قطب الدين پسر مولانا نظام الدين از بزرگان مذهبي و دويست نفر از كدخدايان معتبر شهر هرات را به شهر كش كوچانيــــــــد ( ميرخواند ، 1036 ) .
در طليعؤ دولت تيموري گرچه قدرت شمشير در قلمرو وسيع او حاكم و سراسر كشورهائي كه گشوده بود از سطوت و صولت و كشتارها و ويرانيهاي او حكايت داشت ، خاصه در هرات كه به سال 785 گذشته از ويرانيها از سرِكشتگان مناره ها كردند ( خواندمير ، 3/435 ) اما چندي نپائيد كه عمران ، آباداني ، رفاه ، امنيت ، دانش دوستي ، ادب پروري بر سرزمينهاي گشوده شده از ماوراءالنهر و خراسان و جبال و فارس و كرمان و عراق و ... سايه افكند . از شاهان و شاهزادگان معروف تيموري خود تيمور ( 771-807 ه ) و ميرزا الغ بيك ( 850-853 ه ) درگاه در سمرقند داشتند و شاهرخ ( 807-850 ه ) و بايسنقر ميرزا ( م 837 ه در هرات ) و سلطان ابوسعيد ( 855-873 ه ) و سلطان حسين بايقــــــــرا ( 875-911 ه ) پايتختشان در هرات بود . سمرقند كه از همان روزگار چنگيز آباداني از سر گرفت و خان مغول و جانشينانش بقية السّيف هنرمندان و صاحبان صنعت و حرفه را به اين شهر مي فرستادند و هرات نيز چنانكه پيش از اين يادآور شديم از زمان اوكتاي قاآن آبادان شد و از آن عهد تا عصر تيموري از مراكز آباد و معتبر شرق ايران و از بزرگترين شهرهاي خراسان بود .
اميرتيمور به رغم سرسختيها زهدورزيها نيز داشت و ارادتش به ساحت سادات و صوفيان و پيشوايان درخور توجه بود . سعدالدين كاشغري دربارؤ او گفته : « در تعظيم سادات و علما و تكريم ائمه و صلحا اهتمام تمام فرمودي و در تقويت دين و شعار شرع مبين مبالغه نوعي نمودي كه در زمان او كسي را در علم حكمت و منطق شروع نبــــودي » ( ص 138 ) .
شاهرخ پرآوازه ترين جانشينان و پسران تيمور مردي ديندار ، دادگستر ، بخشنده ، صلح جو ، دوستدار دانش و فرهنگ ، پشتيبان اديبان و دانشيان بود . در دوره ديرپاي دولتش ( 807-750 ه ) چنانكه گفتيم پايتخت در هرات داشت و به گفته كاشغري : « به فرّ دولت شاهرخي بلده هرات دارالسلطنؤ روي زمين شد » در سال 813 ه در جانب شرقي هرات در جايي بنام باغ سفيد بوستان و سرائي خلدآسا و بيمانند ساخت ( ص 164 ؛ حافظ ابرو ، 1/390 ) . علاوه بر اين مزار خواجه عبدالله انصاري را در گازرگاه هرات بارگاه و ايوان و بنائي والا نهاد و اموال بسيار بر آن وقف كرد . و نيز مدارس ، بازارها ، خانقاهها هم خود تأسيس كرد و هم همسر نيكوكارش گوهرشاد خاتون كه به دستور سلطان ابوسعيد كشته شد ، در هرات مسجد و مدرسه و در مشهد مسجد معروف به گوهرشاد را ساخت كه نمايندؤ آثار هنري و هنر معماري عصر تيموري است ( خواندمير ، 4/68 ، 343 ؛ ناجي معروف ، 128 ) . ميرزا غياث الدين بايسنقر ميرزا ( م 837 ه ) كه خود هنرمند و خوشنويسي چيره دست بود بارگاهش در هرات پايگاه خداوندان دانش و هنر بود . او نقاشان و نساخان و صحافان و تذهيب كاران را مي نواخت و كتابخانه اش را در هرات به نفايس آثارشان مي آراست . نسخؤ خطي شاهنامه بايسنقري ارزنده ترين اثر هنري جهان از يادگارهاي او است .
خواندامير مي نويسد : او جامع محاسن ، شمايل و حاوي انواع مكارم و فضايـــــل بود ... با وجود جاه و جلال و كثرت حشمت اقبال بمجالست ارباب علم و كمال بغايت راغب و مايل مي بود و در تعظيم و تجليل اصحاب فضل و هنر در هيچ وقتي از اوقات اهمال و اغفال نمي نمود و خردمندان كامل از اطراف و اكناف ايران و توران بهراة آمد و در آستان مكرمت آشيانش مجتمع مي بودند ، ... و هر كس از خوش نويسان و مصوران و نقاشان و مجلدان در كار خويش ترقي مي كرد بهمگي همت بحالش مي پرداخـــــــــــت ( خواندمير ، 3/622 ) . شرح احوال و آثار يكايك اميران آزادؤ اين دودمان به درازا مي كشد و در پايان يادآور مي شويم كه سلطان حسين ميرزا بايقرا ( 875-911 ه ) كه عصر تيموري با مرگ او در ايران با سلطؤ صفويان و در ماوراءالنهر با قدرت ازبكان پايــــان يافت ، رفت تا در هند با همت ظهيرالدين بابر ( 932-937 ه ) يكي از احفاد لايق تيمور سلسله ديرپاي تيموريان را در آن ديار استحكام بخشد ؛ سلسله اي كه ديرگاهي تا سلطؤ استعمار بريتانيا در شبه قارؤ هند ميراث دار ماترك فرهنگ و تمدن ايران و اسلام و زبان و ادب فارسي در آن ديار بود . سلطان حسين بايقرا كه در هرات پايتخت داشت خود شاعري شايسته و از شاهان برجسته عصر تيموري بود .
در زمان او هرات از پررونق ترين و درخشان ترين شهرهاي شرقي ايران و آسياي ميانه بود و سلطان در هرات كتابخانه و مدرسه اي بيمانند بنانهاد كه نزديك به ده هزار دانشجو درآن به رايگان دانش مي آموختند . هرات در عصر او و با بناهاي او و ديگر شاهان و شاهزادگان و ميران تيموري نمايندؤ ذوق سرشار عصري بود كه با وجود امير و وزير دانشمند و ادب پروري چون اميرنظام الدين عليشير نوائي ( 844-906 ه ) ، شاعر و نويسنده بلندآوازه اي چون جامي ، هنرمنداني از سنخ بهزاد نقاش و مورخاني بزرگ چون حافظ ابرو ( م 834 ه ) ، سعدالدين كاشغـــــري ( م 887 ه ) غياث الدين خواندامير ( م 3-942 ه ) و ديگر دانشمندان و اديبان و شاعراني كه شرحشان به درازا مي كشد ( خواندمير ، 4/337 ، 341 و 344 ، 345 ، 362 ) هرات را مهد نمونه فرهنگ و هنر و ادب سراسر شهرهاي اسلامي در سدؤ دهم هجري كرده بود .
نظاميه هرات سالخورده ترين مدارس نظام الملكي در اين عصر نيز به وجود و حضور مولانا جامي حسن ختامي داشته است . اين شاعر گرانمايه كه در كودكي همراه پدرش احمدبن محمد دشتي اصفهاني از جام خراسان به هرات آمده بود در نظاميه هرات منزل كرد و در اين مدرسه نيز ديگر حوزه هاي علمي هرات در محضر مولانا جنيد اصولي و مولانا علي سمرقندي از بزرگان شاگردان ميرسيد شريف جرجاني و نيز مولانا شهاب الدين جاجرمي دانش آموخت ( كسائي ، 248 ) . نامه هاي ستايش گونه و حاكي از احترام سلاطين عثماني و ديگر حكمرانان معاصربه جامي نشانؤ بزرگداشتي است از فرهنگ و ادب فارسي و اشعار اين شاعر پارسي گوي سده نهم . از سرگذشت نظاميه هرات از پايان عصر تيموري به بعد اطلاعي در دست نيست . پيدا است كه آغاز عصر صفوي و گسترش مذهب تشيع پايان حيات بسياري از مدارس اهل سنت در اين ديار بوده است .
لازم به ذكر است كه در عصر تيموري مدارس ، خانقاهها و كتابخانه هاي بسيار به دست شاهان و اميران و وزيران ساخته شده كه هريك از پرتو پشتيباني موقوفات و حمايتهاي بيدريغ مادي ومعنوي اين بزرگان مجمع استادان و دانش جويان بسيار بـــوده است . از آن ميان مي توان مدارس غياثيه ، اميرچقماق ، گوهرشاد خاتون ، شاهرخ ، اخلاصيه ، سبزرامان ، بديعيه ، مزار خواجه عبدالله انصاري ، مدرسه و كتابخانه اميرعليشير نوائي ، كمال الدين بهزاد هروي و دهها مدرسه و خانقاه ديگر را نام برد ( رك : خواندمير ، مجلد 4 ؛ امير طبيبي ، تاريخ هرات ) .
رصدخانه ميرزا الغ بيك در سمرقند كه رياضي داناني چون غياث الدين جمشيد كاشاني و قاضي زاده و رومي و ... در آن فعاليّت داشتند و ديگر دانشمندان آن ديار از موضوع بحث ما خارج است .
از آنچه گفتيم و نيز از مجموع رويدادها چنين برمي آيد كه عليرغم فرصت هاي مناسب و استثنائي كه در حدود صدوبيست سال آرامش و امنيت و رفاه و رونق و ثروت سرشار دولت و ملت و نيز سنخيت و ذوق علمي و ادبي شاهان و شاهزادگان و وزيران عصر تيموري و پشتيباني بيدريغشان از اهل فضل و ارباب دانش در هرات و ديگر مراكز قلمرو اين سلسله در سمرقند و بخارا به چشم مي خورد ، با اينكه در هر دوره و در هر نقطه كم و بيش دانشمندي در فني از فنون درخشيده است باز نسبت به روزگار پيش از مغول خصوصا فاصله سده هاي سوم تا پنجم دانشها كم رنگ و دانشمندان كم مايه مي نمايند . اين روند و اين رويه متأسفانه در سراسر دنياي اسلام از شرق تا غرب و شمال تا جنوب يكسان مي نمود . بنابراين نظر ابن خلدون كه پس از پيشگامي ايرانيان در علوم و فنون آنگاه كه شهرهاي ايران و ماوراءالنهر و عراق و خراسان درحمله مغول ويران شد كاروان دانش ومعرفت از شرق به غرب كوچيد و در قاهرؤ مصر در روزگار مماليك كه به وجود مدارس ومراكز علمي و دانشمندان آكنده و آباد بوده بار انداخته ، چندان مقبول نمي نمايد چرا كه در مقايسه با آن رونق علمي و امنيت و آرامش عصر تيموريان و تأسيس رصدخانه الغ بيك و ... در شرق كه از آن سخن گفتيم با مصر و شام عصر مماليك كه ابن خلدون از سال 874 كه از مغرب به مصر آمده و سپس در شام كه به گاه حمله سپاه تيمور به دمشق در 803 ه به ديدار اميرتيمور نائل آمده و آنجا را وصف كرده ( ابن خلدون ، مقدمه ، 2/1151-1152 ، العبر ، 6/485 ) تفاوت چنداني در افكار و آثار بجا مانده از ايشان نمي توان يافت ، و اين نيست مگر اينكه مشكل كار را در جاي دگر جستجو كنيم و آن نعمت آزادي دانش و امنيت و آرامش دانشمندان است كه جهان اسلام از دست داد و تاكنون ديدار و دريافتش را هنوز كه هنوز است چشم مي دارد .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 386]
-
گوناگون
پربازدیدترینها