تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به راستى حكمتى كه در قلب منافق جا مى‏گيرد، در سينه‏اش بى‏قرارى مى‏كند تا از آن بي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830355518




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مكارم اخلاق سيد الشهداء (عليه السلام)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: گرچه فداكارى بيمانند، استقامت، حق پرستى، توكل، قدرت اراده، چشم پوشى از مظاهر و جلوات فريبنده دنيا و قطع علائق در واقعه جانسوز كربلا بقدرى از وجود حسين تجلى كرده، و دلها را مجذوب او نموده كه به عظمت هاى ديگر آن حضرت كمتر توجه مى شود.
مثل اينكه افكار جامعه و عقول بشر كسى را كه در راه يارى حق، فداكارى و از خودگذشتگى نشان دهد مالك تمام عظمتها و فضايل مى دانند و هرچه درجه فداكارى عاليتر و خالص تر باشد عظمت شخصيت او در دلها بيشتر مى شود.
فداكارى بيمانند حسين عليه السّلام ـ بقدرى پايه او را بالا برده كه در هر ميدان مقايسه و مسابقه مى تواند با همين يك صفت با صاحب هر خلق كريم مسابقه دهد.
حقيقت هم همين است ظهور آن استقامت و شجاعت و پايدارى و مناعت از هيچكس قابل تحقق نيست مگر آنكه در نواحى ديگر اخلاق نيز عظيم و برجسته و ممتاز باشد. ايمان و معرفت، يقين، بصيرت، توكل و اعتماد بر خدا، زهد و صبر بايد بحد اعلا و وفور در شخص وجود داشته باشد تا بتواند مظهر آن آيات عظيمه و عجيبه و خويشتن دارى و صبر و استقامت گردد.
علائلى مى گويد: در آنچه از اخبار و تاريخ حسين نزد ما است مى بينيم كه حسين كمال مواظبت را در تأسّى به جدش داشت، بطورى كه از همه جهات و نواحى نمونه كامل پيغمبر بود، و آنچنان از دنيا و نعمتهاى آن دل كنده بود كه وقتى به امام زين العابدين گفته شد چه كمند فرزندان پدرت؟ در پاسخ فرمود: عجب دارم چگونه صاحب فرزند شد و حال اينكه از نماز و عبادت در شب و روز فارغ نبود پس كسى كه چنين باشد كجا فرصت آن دارد كه به زنان بپردازد.
كسى كه همه حالات، و سكون، و حركت، و فكر و تأملاتش الهى بود مى بينيم كه در جهاد فداكارانه شمشير مى زد، و از خود گذشته بود هيچ كار و تكليفى او را از وظيفه و تكليف ديگر باز نمى داشت1.
و باز هم علائلى مى گويد: مردى كه براى خدا، و به نام خدا قيام كند، و به نام خدا دنبال هدف برود و به نام خدا بميرد، چگونه هدفش عالى و مقصدش بلند است؟ هدف چنين كسى، هدف است اما نه هدفى كه شهوات نفسانى آن را معين كرده باشد، و مقصد چنين كسى، مقصد است اما مقاصد ديگران مانند آن نيست. اين مقصدى است كه مقاصد دنيائى و مادى در كنار آن حقير است بجز ملكوت اعلى به جائى نظر ندارد و به غير از آسمان حقيقت قرارگاهى نمى طلبد.
پس شگفت نيست اگر به آن عالم، مشتاق، و طالب رفتن به آن قرارگاه باشد. مردم به وطنها و مقاصد و هدفهايشان مشغول و مشتاق هستند، و اين شخصيت با قرارگاه خود، و ملكوت اعلى مأنوس است ـ تا اينكه مى گويد:
ما اگر حسين را در بين بزرگان و صاحبان شخصيت و عظمت مقدم بداريم فقط اين نيست كه مرد عظيمى را مقدم داشته باشيم بلكه عظيمى را مقدم داشته ايم كه هر باعظمتى در عظمت، فرود او است و شخصى را برترى مى دهيم كه از هر شخصيت بالاتر است، و مردى را مقدم مى داريم كه فوق تمام رجال تاريخ در حال اجتماع آنها است; و اين تقديم، هيچ كار تازه و بديعى نيست; زيرا تمام رجال تاريخ را كه مى شناسيم عمر خود را در تحصيل مجد و بزرگوارى زمين به پايان رساندند، اما حسين جان خود را در راه تحصيل مجد آسمان فدا كرد و چنين كسى بالاتر و برتر است.
ما عظمائى را كه مى شناسيم هر كدام از جهتى با عظمت بوده اند يكى از جهت شجاعت و يكى از ناحيه مردانگى، و ديگرى براى زهد، و يكى از جهت خودگذشتگى و فداكارى، و يكى از ناحيه علم و دانائى; اما عظمت در هر لباس و از هر جهت و در هر نمايش انسانى به قسمى كه سرچشمه هر عظمت و نمونه بزرگوارى در هر شكل و قيافه باشد كه مردم او را ببينند منحصر به شخص حسين است.
ما همه انواع بزرگى را در نفسيات و در نسب عالى او لمس مى كنيم آرى پدرش مثل او بود ولى او پدرى مانند خودش براى خود نيافت.
پس مردى كه از هر نظر به او نگاه كنى، و بهر جهت كه او را ببينى عظمت و بزرگى ببينى و او را به عظيمى منتهى ببينى، مردى است كه مجمع عظمتها و مركز اقتران بزرگى هااست.
مردى كه از عظمت نبوت محمد و عظمت مردانگى على وعظمت فضيلت فاطمه به وجود آمده، نمونه عظمت انسانى و نشان نشانه هاى آشكار بزرگى است.
پس ياد او و ذكر حالات او فقط ياد و ذكر يك مرد بزرگ نيست بلكه ياد و تذكار انسانيت جاويدان است; اخبار و تاريخ او تاريخ يك قهرمان فضيلت بشرى نيست، بلكه تاريخ قهرمان بيمانند است.
ما بايد هميشه از حسين ياد كنيم و از او پند بگيريم و او را مصدر الهامات نفسى خود قرار دهيم زيرا او مصدر الهام الهى است كه انوار آن زمان و مكان را گرفته و هر لحظه درسطوع و درخشندگى، و درآسمان و زمين نفوذ ميكند، و در حد و اندازه اى وقوف ندارد; زيرا نور خدا محدود و موقوف نيست.2.
عقاد مى گويد: بنى اميه بعد از شهادت حسين عليه السّلام ـ شصت سال حسين و پدرش را برفراز منابر سب مى كردند ولى يك نفر از آنها نتوانست نسبت به مقام ورع و پارسائى و پرهيزكارى و مراعات او از احكام دين جسارتى بنمايد و او را به كوچكترين صغيره اى كه از آدمى درآشكار يا پنهان ممكن است صادر شود متهم سازد.
آنها مى خواستند كه در حسين غير از خروج بر حكومتشان چيزى گفته شود يا عيبى بجويند اما زبان خودشان و زبان مزدورانشان را از اينكه بتوانند به حسين عيبى نسبت بدهند كوتاه ديدند3.
و هم او گفته است: كربلا امروز حرمى است كه مسلمانان آن را براى عبرت و ياد بود و غير مسلمين براى مشاهده و تماشا، زيارت مى كنند ولى حق اينست كه كربلا بايد زيارتگاه هركسى باشد كه براى نوع بشر نصيبى از قدس و فضيلت مى شناسد.
زيرا ما هيچ بقعه اى از بقاع زمين را نمى شناسيم كه نام آن بقعه با فضائل و مناقبى توأم باشد كه آن فضايل و مناقب لازمتر از فضايلى باشد كه با اسم كربلا بعد از شهادت حسين عليه السّلام ـ مقرون گرديد.
و در نوع انسان صفاتى عاليتر و شريفتر از ايمان، فداء، و ايثار، بيدارى ضمير، تعظيم حق، رعايت تكليف، خوددارى از پستى و ذلت، شجاعت نسبت به مرگ و صفات ديگر از اين قبيل، نيست مگر آنكه تمام آن صفات در كربلا بعد از آنكه كاروان حسينى در آنجا نزول كرد تجلى نمود.
سپس مى گويد: در استقامت اخلاق آن نفوس جليله، همين كافى است كه: در ميان كسانى كه در ركاب حسين عليه السّلام ـ كشته شدند كسى نبود كه نتواند از كشته شدن به كلمه اى يا قدمى بپرهيزد و خود را از آن ميدان مرگبار نجات دهد مع ذلك همه، مرگ در زير شمشير و با لب تشنه را در ركاب حسين اختيار كردند. و از اينكه كلمه اى بگويند يا قدمى بردارند كه سبب نجات آنها از قتل باشد خوددارى كردند. براى اينكه آنها جمال اخلاق را بر متاع زندگى دنيا برگزيدند... (عقّاد پس از اينكه شرحى از فضايل اصحاب، و وفا و شجاعت و مناقب آنها ذكر مى كند مى گويد):
تمام اين مناقب بطور اكمل و اعلى در وجود پيشواى بزرگوارشان (حسين) جمع بود كه هر كس به اعمال او در كربلا نگاه كند گمان مى كند ميان اخلاق شريفه او مسابقه اى برقرار شده پس نمى توان دانست حسين در شجاعتش شجاعتر يا درصبرش شكيباتر يا در كرمش كريمتر يا در ايمان و غيرتش بر حق بيشتر بود4.
با اينكه وصف عظمتهاى وجود حسين از عهده ما خارج است و نبايد توقع داشت كسى بتواند آنهمه عظمت را تشريح و توصيف نمايد; با اين حال برخى از نواحى كمال اخلاقى و علمى حسين را جداگانه بطور اختصار ياد مى كنيم تا معلوم شود آن وجوديكه مظهر كامل عظمت، استقامت، و صبر و فداكارى در راه حق شد، صاحب تمام عظمتهاى انسانى و مركز همه بزرگواريها بود:
1 ـ علم حسين(عليه السّلام):
چنانچه مى دانيم و تاريخ زندگانى پيغمبر اعظم و ائمه طاهرين بر آن دلالت دارد علم و دانش اين بزرگواران موهبت الهى بوده است پيغمبر رنج دبستان نديد و تعليم از معلم و استادى نگرفت; و به واسطه علم الهى مصدر اين همه علوم عاليه و معارف حقيقيه و شرايع محكمه گرديد.
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
مكتبى باز كرد كه نزديك چهارده قرن است، فلاسفه و علماى عاليمقام در آن مكتب افتخار شاگردى دارند، و از خرمن معارف و علوم آن خوشه چينى مى نمايند و از بحار دانشهاى آن جرعه نوشى مى كنند.
همين گونه، علوم على و ساير ائمه عليهم السّلام ـ نيز به افاضه ربّانى و بخشش الهى و تعليم خاص شخص پيغمبر اعظم بود وگرنه كدام مدرسه در آن دنياى پر از جهل و نادانى مى توانست چنين فارغ التحصيلان به دنيا تحويل دهد كه در علوم و فنون متعدده متشعبه، استاد و از زمان صباوت و كودكى مرجع مردم و علماء در مسائل علمى باشند و تا امروز كلماتشان براى رجال علم و فلسفه حلاّل مشكلات گردد.
احاديث معتبره دلالت دارد بر اينكه پيغمبر، على و فرزندانش را به دانشهائى مخصوص گردانيد و كتابى كه به خط على و املاى پيغمبر بود، همواره در اين خاندان مورد استناد و مراجعه بوده است و در حقيقت، تبليغات و تعليمات امامان عليهم السّلام ـ و سيره و روش آنها تكميل و اتمام هدف پيغمبر در تربيت جامعه و هدايت بشر بوده است.
از مثل حديث ثقلين متواتر و مشهور كه پيغمبر جميع امت را ارجاع به اين بزرگواران داده است، صلاحيت تامّه علمى ايشان ظاهر و آشكار مى گردد.
علاوه بر اينها روايات بسيار ديگر از طرق اهل سنت دلالت دارند برآنكه على عليه السّلام ـ در بين تربيت شدگان مكتب نبوت بيشتر از همه صحابه، از تابش انوار نبوت مستفيض بود و بعد از پيغمبر مرجع عموم در مسائل مشكله علمى بود و علوم شرعيه همه منتهى به آن سرور مى شود.
على عليه السّلام ـ اعلم صحابه بود; علم تمام صحابه پيش علم او چيزى شمرده نمى شد و همه به علم او محتاج بودند. او علاوه بر آنكه آمادگى خاص و استعداد خدا دادى داشت كه كسى از صحابه در اين فضيلت با او برابر نبود، و به اين جهت در فهم و درك احكام و معارف و علوم غامضه و مسائل مشكله و حقايق وحى و كليات قواعد دينى ممتاز و يگانه بود; بواسطه اختصاص فراوان و طول معاشرتى كه با پيغمبر داشت و اينكه پيغمبر اهتمام خاص در افاضه علوم به او داشت; همواره از رسول خدا اخذ علم مى كرد و خداوند به او شرح صدرى بخشيده بود كه از يك راهنمائى پيغمبر هزار باب علم به روى او باز مى شد.
او در خدمت پيغمبر و شاگردى او، بى مانند و نسخه اى مطابق اصل گرديد.
توحيد اسلام، عدالت اسلام، شكل حكومت و نظام اسلام همه از وجود على و از كردار و گفتارش نمايان شد.
بعد از على عليه السّلام ـ اين منصب الهى و رهبرى علمى و دينى با فرزندانش حضرت امام حسن مجتبى و حضرت امام حسين سيدالشهداء (عليهما السّلام) بود. آنها ملجأ و پناه مردم در مسائل اسلامى و علوم تفسير و احكام شرعى بودند، سخنشان قاطع و مقبول و روششان سرمشق و ميزان بود.
در حالات سيدالشهداء عليه السّلام ـ هرچه انسان دقيقتر شود بيشتر به اين رمز مى رسد كه يك بصيرت خارق العاده و بينش غيبى در امر دين راهنماى آن حضرت بوده است.
علم و دانش آن حضرت از احتجاجات او با دشمنان اهل بيت بخصوص معاويه و مروان، و نامه هائى كه به معاويه مرقوم فرموده و خطبه هائى كه به مناسباتى انشاء نموده و از دعاى عرفه، و دعاهاى ديگر كه از آن حضرت در كتابهاى شيعه و سنى نقل شده ظاهر و آشكار است.
چنانچه مى دانيم ابوذر يكى از كبار صحابه و فضلا و از سابقين است كه بنا به نقل ابن اثير در اسدالغابه پنجمين كسى است كه اسلام آورد و فضايل و مناقبش بسيار است.
هنگامى كه به خاطر اعتراض به اعمال ناهنجار حكومت، و دعوت مردم به روش پيغمبر صلّى الله عليه و آله ـ ، عثمان او را به ربذه تبعيد كرد، على و حسن و حسين عليهم السّلام ـ به اتفاق عقيل و عمّار براى مشايعت و وداع او آمدند، حسين عليه السّلام ـ در وقت وداع به او فرمود:
الصَّبْرَ مِنَ الدّينِ وَالْكَرَمِ، وَ اِنَّ الْجَشَعَ لايُقَدِّمُ رِزْقاً، وَلا يُؤَخِّرُ اَجَلاً5»
مى اندازد اجلى را!.
اين كلمات حكمت آميز و رسا، مرتجلاً و بالبداهه در وقتى كه سن مباركش از سى تجاوز نكرده، خطاب به يك پيرمرد عاليمقام و باسابقه و جليل القدرى كه پيغمبر او را ستوده، در عين حالى كه به گفته عقاد، شعار زندگى حسين و برنامه كار و زندگى خودش بود; قدس مقام و روحانيت فوق العاده و علم و دانش و روح غنى و بى نياز و كمال معرفت و بصيرت حسين عليه السّلام ـ را اعلام مى دارد.
ابن عساكر در تاريخ دمشق، ج 4، ص 323 روايت كرده كه نافع بن ازرق رهبر فرقه ازارقه خوارج به حسين عليه السّلام ـ عرض كرد: خدائى را كه مى پرستى براى من توصيف كن!
حسين عليه السّلام ـ فرمود:
مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْكَبيرُ الْمُتَعالُ».
خدائى نيست.
ابن ازرق گريست و گفت:
«ما اَحْسَنَ كَلامَكَ»
چقدر نيكو است كلام تو!.
حسين فرمود: به من رسيده كه تو بر پدر و برادرم و بر من گواهى به كفر مى دهى.
ابن ازرق گفت:
«اَمّا وَاللهِ يا حُسَيْنُ لَئِنْ كانَ ذلِكَ لَقَدْ كُنْتُمْ مَنارَ الاِْسْلامِ وَ نُجُومَ الاَْحْكامِ»
يا حسين! اگر اين ناسزا از من صادر شده، به خدا سوگند به يقين كه شما چراغ اسلام و ستارگان احكام خدائيد6 (يعنى مردم بايد از انوار علوم و معارف
شما روشنى بجويند و در تاريكيها به ستاره هاى وجود شما هدايت گردند.
سپس حسين عليه السّلام ـ به آيه شريفه:
«وَاَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتيمَيْنِ»7
استشهاد فرمود، و حجت را بر او تمام كرد.
معاويه وقتى مى خواست حلقه علم و تدريس حسين عليه السّلام ـ و مجمع مردم را در گرد شمع وجود آن حضرت در مسجد پيغمبر صلّى الله عليه و آله ـ معرفى كند به مردى از قريش مى گويد:
فَتِلْكَ حَلْقَةُ اَبيعَبْدِ اللهِ مُؤْتَزِراً اِلى اَنْصافِ ساقَيْهِ»8
علائلى مى گويد: حقيقت زنده در محل قدسى مثل حسين اينگونه بر مؤمنين ظهور مى كند كه اشعه سيمايشان در دل نگاه كننده خشيت و بيمى با اطمينان و سكون و وقار پديد مى آورد. مثل آنكه كسى كه به آن سيما و منظر نگاه مى كند تماشاى ابديت مى نمايد يا در آفاق لانهايت سير مى كند يا مثل آنست كه لا نهايت در خانه و مجلس آنها جمع شده است.
سپس مى گويد: افق فكر معاويه از درك اين سر الهى و غيبى دور بود، بعد مى گويد: مقصود معاويه از اين كلام اين است كه: دنيا با همه اسباب عظمتهايش در درگاه حسين جمع شده و تمام افتخارات براى حسين فراهم آمده مثل آنكه تمام دنيا در يك مكان جمع شده باشد.
معاويه خود را مى بيند با آنچه او را احاطه كرده از زخارف و زيورها و حكومت و پادشاهى دنيا، و حسين را مى بيند با آنچه او را احاطه كرده: از حقيقت عظمى، پس نسبتى مثل عدم و وجود مى بيند; نگاه مى كند طرف عظمت حسين را مطلع انوار و مشرق خورشيد هدايت مى بيند و ناحيه خودش را تاريكيهاى روى هم انباشته شده مشاهده مى كند.
محضر حسين حلقه اى بود كه صفوف مردم تا آنجا كه چشم مى ديد نشسته بودند و در نهايت آرامش بدن و سكوت و خاموشى كه حاكى از خضوع بيمانندشان نسبت به عظمت حسينى بود، چشم خود را به حسين دوخته و گوششان را به او سپرده بودند. گوئى مى خواستند از اسارت شهوات و پرستش هواهاى نفسانى ساعتى را به پناه معنويت آن حضرت بروند، و مانند مرغانى كه در هواى گرم و سوزان، زمين نمناكى بيابند و بر آن بيفتند تا خود را خنك كنند، و از زحمت گرما خلاص نمايند، مى خواستند با خلوص نيت در آن محضر عالى كلمه ايمانى بگويند. همچنانكه اصحاب پيغمبر صلّى الله عليه و آله ـ مى گفتند:
«هَيّا بِنالِنُؤ مِنَ بِرَبِّنا ساَعةً»
بيائيد يك ساعت به پروردگارمان ايمان آوريم!9.
البته مؤمن در همه حالات مؤمن است، اما آنگونه كه در محضر رسول و حلقه افاده و افاضه فرزند گراميش حسين، حلاوت ايمان چشيده مى شود و بر معرفت و علم افزوده مى گردد و آنطور كه در آن محضر عالى، شعور وجدانى نسبت به عوالم غيب تازه و زنده مى شود، در هيچ حال و در هيچ محفل و مجلس حاصل نمى شود.
ابن كثير مى گويد:
كَلامَهُ، وَ يَنْتَفِعُونَ بِما يُسْمَعُ مِنْهُ، وَ يَضْبِطُونَ ما يَرْوُونَ عَنْهُ».
يعنى:
او روايت كنند.
علائلى مى گويد:
تعبيرى كه در اين خبر است (عكف) دلالت بر آن مى كند كه مردم چنان شيفته معنويت و عظمت روح حسين بودند و چنان حسين محبوبيت داشته كه از همه كس و همه جا منصرف و منقطع مى شدند و به سوى حسين مى رفتند، كسى جز حسين نبود كه همه مردم به او علاقمند بوده و ارادت داشته باشند، گوئى مردم در وجودش حقيقت ديگر از عالم ابداع الهى تماشا مى كردند، پس وقتى حسين سخن بگويد مثل آنست كه زبان عالم غيب باز شده، و آنها را از رموز و اسرار پنهان و حقايق نهان آگاه سازد; و وقتى خاموش مى شد، سكوتش بطور ديگر آنها را از حقايق ديگر با خبر مى ساخت; زيرا پاره اى از حقايق را جز با خاموشى عميق نمى توان اظهار كرد; مثل نقطه و فاصله اى كه در ميان سطرها و كلمات و جمله ها مى گذارند كه همان نقطه خالى از نوشته، مانند نوشته هاى كتاب معنائى مى دهد كه جز با آن نقطه با هيچ نوشته اى آن معنا را نمى توان بيان كرد.
اين خبر ابن كثير يك صورت كامل از مقام حسين را در زمانى كه مردم در فشار بيداد و طغيان حكومت ستمكار بودند، نشان مى دهد با آنكه مردم در فشار حكومت بودند و جاسوسان و كارآگاهان همه جا در دنبال و تعقيب آنها بودند كه با حسين رابطه و تماس نداشته باشند. ولى چگونه قدرت سر نيزه و زور نظامى مى تواند مردم را از خودشان و دلشان و ضميرشان جدا كند؟ قدرت هرچه باشد نمى تواند بر شعور بشر مسلط شود و سرنيزه هرچه كارى و نافذ باشد به باطن انسان و معنويت او نفوذ نمى كند.
سپس مى گويد:
مطلب ديگرى كه از اين حديث به دست مى آيد اينست كه: حسين كثير الحديث و الروايه بوده كه در آن زمان با اينكه اصحاب پيغمبر كم نبودند و نقل حديث مى كردند، مردم همه آنها را ترك كرده و به مجلس حسين مى آمدند. پس از اين، علائلى احاديثى را كه از آن حضرت روايت شده نقل مى كند10.
و هم او مى گويد:
اخبارى كه از حسين عليه السّلام ـ در اين باب نقل شده (كه حاكى از علم و ذوق سرشار، قوت فطانت، استعداد و قريحه و استحكام منطق است) بيشتر از اينست كه احصاء شده، آن حضرت به نوعى در مسائل علميه (با جودت ذهن وحدّت خاطر) اظهار نظر مى كرد و فتوا مى داد كه موجب تحير مردم مى شد، تا حدّى كه عبدالله بن عمر در حق او گفت:
«اِنَّهُ يَغْرُّ الْعِلْمَ غَرّاً»11
همچنان كه مرغ جوجه خود را با منقار خود غذا مى دهد، حسين نيز در بيت نبوت و ولايت از سرانگشت علوم رسول خدا غذا خورده، و از پستان معارف اسلام شير مكيده و رشد و نمو يافته است».





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 208]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن