واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: هر زمان كه به مشهد مقدس مشرف شويم، اولين و تنها جايى كه فكر و نظرمان را به خود جلب ميكند، حرم مطهر امام رضا(ع) است كه ميليونها زائر و شيفته آن حضرت را به سوى خود ميكشاند و اين زائران چون پرندگانى عاشق به طرف اين مكان مطهر و مقدس ميروند. براى ورود به بارگاه ملكوتى امام رضا(ع) درها يا بابهاى مختلفى است؛ همانند باب طبرسى، باب طوسى، باب الرضا(ع) و... اما يكى از اين بابها كه در كنار باب الرضاست و لطف و صفاى خاص خودش را دارد، باب الجواد(ع) است كه همانند اسم زيبا و پرمعنايش انسان را شيفته و شيداى خود ميكند. حال به اين بهانه و از همه مهمتر آنكه فردا، جمعه دهم رجب سالروز ميلاد پر خير و بركت آن حضرت است، سطورى چند پيرامون شخصيت با عظمت ايشان بيان ميكنيم، باشد كه توانسته باشيم قطرهاى از اقيانوس بى كران فضايل و شخصيت آسمانى آن بزرگوار را گفته باشيم.
آنچه از كتب تواريخ بر ميآيد، امام جواد(ع)، امام نهم شيعيان در روز دهم ماه رجب از سال 195 هـ در شهر پيامبر(ص) «مدينه» به دنيا آمدند. نام اصلى شان محمد بود، اما به خاطر فضايل و مكارمى كه داشتند به جواد(ع) و تقي(ع) معروف شدند. هر چند كه در اين ميان القابى چون «رضى»، «متقى»، «مختار»، «منتخب»، «مرتضى»، «عالم» و... هم به آن حضرت اطلاق ميشد. ايشان تنها فرزند امام رضا(ع) است كه مادر گراميشان «ام ولد» بود كه به آن بزرگوار «سبيكه» هم گفته ميشد. امام رضا(ع) پيشاپيش حلول اين اختر نهم امامت را مژده داده بودند. چنانچه در اغلب كتب تاريخى در اين مورد مطالب بسيار و مستندى نقل شده است؛ فى المثل در كتاب «عيون المعجزات» به سند معتبر از «كليم بن عمران» روايت شده است كه؛ «او گفت: به خدمت امام رضا(ع) عرض كردم كه دعا كن حق تعالى تو را فرزندى كرامت فرمايد. حضرت فرمودند كه حق تعالى به من يك پسر كرامت خواهد كرد و او وارث امامت من خواهد بود. چون حضرت امام محمد تقي(ع) متولد شدند، حضرت فرمودند كه حق تعالى به من فرزندى عطا كرده است كه شبيه است به موسى بن عمران(ع) كه درياها را ميشكافت و نظير عيسيبن مريم(ع) كه حق تعالى مقدس و مطهر گردانيده بود مادر او را و طاهر و مطهر آفريده شده بود. پس حضرت فرمود كه اين فرزند من به جور وستم كشته خواهد شد و بر او خواهند گريست اهل آسمانها و حق تعالى غضب خواهد كرد بر دشمن او و كشنده او و ستم كننده بر او و بعد از شهادت او از زندگانى بهره نخواهد برد و...»
بنابر آنچه امام رضا(ع) بيان ميكنند، پر واضح است كه آن حضرت، چون ديگر ائمه اطهار(ع) همواره در برابر ستم و ظلم غاصبان ولايت و جانشينى بحق رسول خدا(ص) بودند و وجود مبارك ايشان را خطرى بسيار دردناك براى خود و حكومت غصبيشان احساس ميكردند. پس سعى بسيار داشتند تا آن حضرت را كه بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، امام رضا(ع) تنها هفت و به قولى هشت سال داشتند، از امر جانشينى پدر دورسازند؛ آن طور كه پس از شهادت امام هشتم، امام رضا(ع) در اواخر ماه صفرسال 203 مقام امامت به ايشان رسيد. اما كسانى چون مامون عباسى كه همانند ساير خلفاى عباسى از پيشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم(ع) و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشتند، دست به كار شدند. چنانچه مامون عباسى، دختر خودش يعنى «ام الفضل» را به ازدواج آن حضرت در آورد، تا مراقبى دائمى در خانه بر آن امام گمارده باشد. جالب آنكه رنجهايى كه امام جواد(ع) از اين زن در خانه خويش ديده است، در تاريخ بسيار مشهور و معروف است.
همان طور كه ميدانيم، امام جواد(ع) اولين امامى است كه در سن كم به امامت برگزيده شدند؛ يعنى بين هفت يا هشت سال و همين كم سن بودن ايشان در جامعه اسلامى آن زمان اتفاقاتى را در پى داشت؛ از يك طرف افرادى چون مامون عباسى كه به صورت زيركانه دنبال فرصت بودند كه سلسله امامت را منقطع سازند، به ظاهر با آن حضرت رفتارى خوب داشتند، اما در پس اين رفتار به ظاهر مهربانانه تلاش ميكردند تا جامعه اسلامى را متقاعد كنند كه ديگر بعد از شهادت امام رضا(ع)، مسئله و بحثى چون امامت و جانشينى آن بزرگوار در ميان نيست؛ زيرا ابنالرضا(ع)، كودك است و توانايى اداره جامعه اسلامى را ندارد و پاسخگوى بسيارى از سوالات و شبهات پيش آمده نميباشد. بنابراين ابتدا مامون و پس از او ديگران تلاش بسيارى كردند تا با برگزارى جلسات علمى و سوال و جوابها شخصيت آسمانى امام را زير سوال ببرند. غافل از آنكه امام جواد(ع) عليرغم سن كم، از سرچشمه معرفت و علم الهى سيراب بودند و در آن جلسات معروف سوالها و جوابهاى علمى، به درستى هر آنچه از آن حضرت پرسيده ميشد، پاسخ ميدادند. آرى، امام(ع) با آن حال كه عمر كوتاهى از ايشان گذشته بود، در دورهاى بودند كه فرقههاى مختلف اسلامى و غير اسلامى در ميدانانديشه و استدلال رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگى در اين دوران زندگى ميكردند و از آن طرف علوم و فنون سايرملتها پيشرفت نموده و كتابهاى بسيارى به زبان عربى ترجمه شده و در دسترس قرار گرفته بود. حال در اين اوضاع و شرايط از نظر افرادى چون مامون تنها اسلحه برخورد با سلسله امامت و ولايت، برگزارى جلسات بحث و مناظره بود. غافل از آنكه همين موقعيتهاى پيش آمده بهترين فرصت براى اثبات حقانيت جانشينان واقعى رسول خدا(ص) ميباشد. جالب آنكه در باب همين مسئله روايات بسيار دقيق و مستندى نقل شده كه هر كدام گوياى علم الهى امام(ع) ميباشد. به عنوان مثال شيخ كلينى و ديگران روايت كردهاند از يكى از راويان به نام «على بن ابراهيم» كه از پدرش نقل ميكند؛ «روزى رخصت خواستند گروهى از اهل نواحى از ورود بر حضرت جواد(ع) آن جناب اذن دادند. پس داخل شدند و سوال كردند از آن حضرت در يك مجلس از سيهزار مسئله، حضرت به درستى جواب دادند همه را و در آن وقت، آن حضرت ده سال داشتند.»
علاوه بر مامون عباسى و دسيسههاى او عليه امام جواد(ع) عده بسيارى از شيعيان هم در باب اينكه كسى در سن هفت، هشت سالگى بتواند هدايت عده كثيرى از مسلمانان، بخصوص شيعيان را بر عهده بگيرد، دچار شك و ترديد شده بودند و جالب آنكه همين شك و ترديد، رفته رفته باعث شده بود شيعيان از جريان و خط فكرى اصلى خودشان منحرف شوند. اما برخورد ايشان با امام خردسال و شنيدن سخنان ايشان و بيان مباحث بسيار عقيدتى از جانب آن حضرت، نه تنها شبهات ايشان را بر طرف ساخت، بلكه خود عاملى شد براى ثبات قدم آنان در داشتن اعتقادات شيعى و اينكه هنوز نسل امامت پابرجاست. البته در اين باب روايات بسيارى نقل كردهاند. مثلا مرحوم علامه مجلسى روايت ميكند كه؛
«سن شريف حضرت جواد(ع) در وقت وفات پدر بزرگوارشان هفت يا هشت سال بود. در هنگام شهادت حضرت امام رضا(ع) آن جناب در مدينه بود و بعضى از شيعيان از صغر سن در امامت آن جناب تاملى داشتند تا آنكه علما و افاضل و اماثل شيعه از اطراف عالم متوجه درحج گرديدند و بعد از فراغت از مناسك حج به خدمت آن حضرت رسيدند و از وفور مشاهده معجزات و كرامت و علوم و كمالات، اقرار به امامت آن منبع سعادات نمودند و رنگ شك و شبهه از آيينه خاطرههاى خود زدودند.»
وسرآخر آنكه امام رضا(ع) خود به يكى از يارانشان به نام «محمد بن خلاد» فرمودند:
«من ابوجعفر را در جاى خود نشاندم و جانشين خود قرار دادم. ما خاندانى هستيم كه كوچكترين ما، مو به مو از بزرگانمان ارث ميبرند.»
در باب زندگى امام جواد(ع) و اينكه همسرش، ام الفضل چه آزارها و اذيتهايى به ايشان رسانده، سخنان بسيارى بيان شده است. البته ذكر اين نكته ضرورى است كه امام(ع) از همسرشان، امالفضل فرزندى نداشتند، بلكه از همسر ديگرى به نام «سمانه مغربيه» كه گاه از او هم تحت عنوان «ام ولد» ياد ميشود، هشت فرزند داشتهاند كه چهار فرزند پسر بودند به نامهاى حضرت «ابوالحسن امام عليالنقي(ع)»، «ابواحمد موسى مبرقع»، «ابواحمد حسين» و «ابو موسى عمران» و چهار دختر تحت نامهاى «فاطمه»، «خديجه»، «ام كلثوم» و حكيمه.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]