واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: همه آنچه كه نيستيم
حسين معززي نيا
پارسال يا شايد هم دو سال قبل ، در روزنامه شرق، گفت و گويي با متفكر ارجمند، جناب داريوش شايگان منتشر شد كه به بهانه چاپ اولين رمان ايشان انجام شده بود؛ رماني كه به زبان فرانسه نوشته شده و متاسفانه هنوز نسخه فارسي اش منتشر نشده است. در اين گفت و گو بحث ادبيات داستاني و نسبتش با تفكر فلسفي طرح شده بود و اين كه چطور مي شود يك آدم اهل فلسفه در موقعيتي قرار بگيرد كه ترجيح بدهد دغدغه هايش را در قالب رمان توصيف كند. و بحث رسيده بود به اينجا كه چقدر عجيب است موقعيت انسان امروز ايراني و پيچيدگي هاي ذهني و تناقض هاي هويتي او در ادبيات ما منعكس نمي شود يا خيلي كم تاثير و بي خاصيت منعكس مي شود و شايگان تاكيد كرده بود بعيد است قوم ديگري در زمانه ما اين همه تناقض هاي فردي و جمعي را تجربه كند و در چنين موقعيت تاريخي خاصي قرار گرفته باشد و چنين درگيري هاي مردافكني با مقوله هايي مثل دين، سنت، مدرنيته، تكنولوژي، دموكراسي، قوانين مدني و تعصبات قومي و نژادي داشته باشد، آن وقت ادبيات داستاني اش بي توجه به اين همه موضوعات منحصر به فرد و استثنايي، عوالم ذهني و هپروتي نامعيني را توصيف كند و تصوير واقعي كلنجارهاي آدم ايراني اين زمانه را ثبت نكند. نكاتي كه شايگان طرح كرده البته اظهارات كاملاً جديد و بي سابقه يي نيست و در ده پانزده سال اخير بوده اند كساني كه جسته گريخته تاملاتي شبيه به اين را طرح كرده اند، اما در بيان دقيق و منظم او معرفت جديدي نسبت به موضوع وجود داشت كه دغدغه اش را تازه و حرفش را تاثيرگذار جلوه مي داد. متاسفانه به آن شماره از روزنامه و متن اصلي آن مصاحبه دسترسي ندارم تا بتوانم عين گفته هاي شايگان را ذكر كنم و عبارات بالا را با اتكا به حافظه نقل كردم. مي خواهم بگويم معضل مورد اشاره شايگان اختصاص به يك دوره خاص از تاريخ ادبيات داستاني ندارد و اصلاً منحصر به حوزه داستان نويسي نيست؛ عمده آثار هنري ما در همه رشته ها به همين درد مبتلا هستند و بحث مان به وضعيت ده سال يا بيست سال اخير هم محدود نمي شود، اين يك مشكل گسترده و وسيع است كه البته در مقاطعي شدت بيشتري پيدا مي كند. اگر از هنرمندان و صاحب نظران رشته هاي مختلف بپرسيد چرا ما دچار چنين وضعيتي هستيم، احتمالاً اغلب آنها به شما خواهند گفت اين وضعيت، نتيجه نظارت و كنترل هاي ناموجه دولتي و هراس بي دليل آنها از هنرمندان در همه ادوار تاريخ ما از ابتداي ورود هنر جديد به كشور تاكنون است. اين البته پاسخ نامعقول و اظهارنظر بي ربطي نيست، اما فقط بخشي از پاسخ است. واقعيت آن است كه اين مشكل به شكل بنياني تر و پيچيده تري در تار و پود روايت هاي امروزي ما از انسان ايراني تنيده شده و باعث شده مثلاً سينماي امروز ما بيشتر به اين كار بيايد كه «همه آنچه نيستيم» را در آن به نظاره بنشينيم، سينماي كنوني ايران از اين جهت دقيقاً همان كاركرد فيلمفارسي هاي دهه هاي 40 و 50 را پيدا كرده؛ آدم هاي اين فيلم ها و دنياي ذهني شان مهمل و بي معنا به نظر مي رسد چون از بنيان ارتباطي با دنياي واقعي ندارند. احياناً تصور نكنيد كه داريم درباره شكلي از واقع گرايي عيني حرف مي زنيم و مي خواهيم از سينماگران درخواست كنيم به رئاليسم اجتماعي رو بياورند؛ مي شود فيلم علمي خيالي و حتي فانتزي ساخت اما مسائل و آدم هاي واقعي را به مخاطب نشان داد. مي شود فيلم كمدي ساخت و موقعيت هاي باورنكردني و غيرمنتظره ترتيب داد، اما از هپروتي بودن و مهمل بافتن و سرهم كردن موهومات پرهيز كرد.
وضعيت ادبيات داستاني، سينما، سريال هاي تلويزيوني و هنرهاي نمايشي ما از اين جهت اسفبار است و به همين دليل است كه تاثير نمي گذارند و جدي گرفته نمي شوند. بايد به اين فكر كرد كه چرا در چنين وضعيتي گرفتار شده ايم؛ شايد هنوز بعد از گذشت اين همه سال ماهيت هنر جديد را نشناخته ايم و بلد نيستيم دغدغه هايمان را با توسل به قواعد بياني مديوم هاي جديد بيان كنيم و فقط داريم با آنها بازي مي كنيم، شايد نهان روشي و پنهان كاري ذاتي ما ايجاب مي كند تصوير دفرمه يي از خودمان را در آثار هنري به نمايش بگذاريم، شايد جامعه هنري ما هنوز به خودآگاهي لازم براي درك حال و روز و موقعيت كنوني اجتماع دور و برش نرسيده، شايد هنرمند ما هنوز متقاعد نشده كه لازم است ابتدا به آنچه مي گويد و مي نويسد ايمان آورده باشد و آدم هاي داستانش را بشناسد، شايد... شايد سانسور هم مقصر باشد، اما اين شكل از سانسور كه ما گرفتارش بوده و هستيم، خودش زاده همين كج فهمي ها و تناقض هاست و نمي تواند علت اصلي باشد. بسياري از اشكال سانسور مولود همان سوءتفاهم هاي عمومي است كه درباره كاركردها و شيوه هاي امروزي روايت هنري وجود دارد. به اين فكر مي كنم كه ممكن است سال ها و دهه ها بگذرند و نسل هاي آينده براي شناختن آدم هاي اين دوران منبعي جز فيلم هاي خبري و بريده هاي روزنامه ها به دست نياورند و دغدغه هاي واقعي انسان ايرانيً اين زمانه و اين روزگار در غبار زمان گم شود و فراموش شود.
چهارشنبه 6 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 96]