واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: دوستان منو شوهرم امسال موقتی خونمون اومده کرج یه خونه کوچیک هم اجاره کردیم رختخوابم به اندازه کافی با خودمون نیاوردیم. از طرفی دوتا از خواهر زاده های شوهرم خونشون قم است و شوهرم میگه بده نریم خونشون. ولی میدونین اگه بریم خونشون ماهم باید اونارو دعوت کنیم اوناهم مطمئنن با هم میان چون یکیشون ماشین ندارن اینجوریم تعدادشون زیاد میشه و ما جا نداریم واسه شب موندنشون از طرفی هم شوهرم میگه خواهرم ناراحت میشه نه رفتیم خونه بچه هاش نه دعوتشون کردیم. به نظرتون چیکار کنیم؟
خوب گلم شما میتونین برین منزلشون وقتی هم که قرار شد شما دعوتشون کنین به صرف شام در رستوران دعوتشون کنین.
ترنم جون اینا از این خونواده های قدیمین بد میدونن دعوتشون نکنیم خونه بجاش ببریم رستوران. شوهرم میگه نهایتا به یکی از خواهرام میگم که شرایطمون اینجوریه که به خواهر بزرگه بگه که ناراحت نشه.نمی دونیم واقعا چیکار کنیم
گلم ببین اگه شرایط خونه پدریت طوری هست که بتونی دعوتشون کنی و مامانتم موافقن بعدا بگو ایشون دعوتشون کنن.
ما تو کرج تنهاییم خونواده هامون هر کدوم یه شهر دیگن عزیزم.
Saint نوشته است:ما تو کرج تنهاییم خونواده هامون هر کدوم یه شهر دیگن عزیزم.گلم فکر کنم شما تازه عروسی.عزیزم صبر کن اول اونا شما رو پا گشا کنن بعدش ایشالا تا شما بخواین دعوتشون کنید رفتین توی یه خونه خیلی بزرگ.نگران نباش استاد زبانم توکلت به خدا باشه.منم دعا میکنم هرچه زودتر یه خونه 200 متری بخرین گلم
مرسی عزیزم ایشالله خدا از دهنت بشنوه.
عزیزم !خیلی سخت نگیر .ما هم اول خونمون کوچیک بود .خیلی مهمونی نمی دادیم .یا یکی یکی دعوت می کردیم .البته ناراحت می شدند .من هم معذب می شدم.اما چاره ای نبود.بعدش که خونمون بزرگتر شد .تند تند مهمونی دادیم.همه یادشون رفت .قبلا کم مهمونی می دادیم .البته قبلا خودمون هم سعی می کردیم اگر ضروری نیست نریم.
Saint نوشته است:ترنم جون اینا از این خونواده های قدیمین بد میدونن دعوتشون نکنیم خونه بجاش ببریم رستوران. شوهرم میگه نهایتا به یکی از خواهرام میگم که شرایطمون اینجوریه که به خواهر بزرگه بگه که ناراحت نشه.نمی دونیم واقعا چیکار کنیم
عزیزم فکر نکنم خونت از خونه ی من کوچکتر باشه ولی 15 نفر هم اومدن برا شام خونمون مگه خونت چند متره خونه من 40 متره دعوتشون کن بگو به بزرگی دلتون ببخشین
آره گلم دعوت کن اشکال نداره یه شب که هزار شب نمیشه در عوض خاطره میشه
باز خوبه شما با مهمون داری مشکل ندارین من که خونم جا داره ولی فکر می کنم نمی تونم از پس مهمون زیاد بر بیام
منو دختر عمه ام با هم عروسی کردیم
اون با اینکه خونش کوچیکتر از ماست هفته پیش همه رو دعوت کرد حدودا 25 نفر بودیم ولی من اصلا به خودم نمی بینم که بتونم مهمون زیاد دعوت کنم
آخه من دوس دارم همه ارو خودم کنم از تزئین غذا تا چیدن سفره واسه همین همش اعصابم خورد میشه وقتی فکر مهمونی زیاد می کنم
من حتی مامانم اینا هم دعوت نکردم فقط یه بار مادرشوهرم اینا اومدن
خیلی هم بهشون خوش گذشت و از پذیراییم تعریف کردن اما خودم اونجوری که میخواستم سنگ تموم بزارم نشد!!
هرکی یجوریه دیگه
Saint نوشته است:دوستان منو شوهرم امسال موقتی خونمون اومده کرج یه خونه کوچیک هم اجاره کردیم رختخوابم به اندازه کافی با خودمون نیاوردیم. از طرفی دوتا از خواهر زاده های شوهرم خونشون قم است و شوهرم میگه بده نریم خونشون. ولی میدونین اگه بریم خونشون ماهم باید اونارو دعوت کنیم اوناهم مطمئنن با هم میان چون یکیشون ماشین ندارن اینجوریم تعدادشون زیاد میشه و ما جا نداریم واسه شب موندنشون از طرفی هم شوهرم میگه خواهرم ناراحت میشه نه رفتیم خونه بچه هاش نه دعوتشون کردیم. به نظرتون چیکار کنیم؟
خب دعوتشون کن، بجای این که بخوای به خواهر بزرگترش بگی و اون به گوششون برسونه. هر چقدرم که منظور تو رو بفهمه بازم قلبا ممکنه ناراحت شه. دعوتشون کن بیان. یه شب ممکنه بهشون یکم سخت بگذره همونجا عذر خواهی کن و بگو جامون کوچیکه تورو خداببخشید. می دونم اذیت می شید، چه کاری شد! کاش رختخواب از شهرستان بیشتر میاوردم و.... از این حرف ها. اونطوری بیشتر درکت می کن. وقتی هم ببینن که جا نداری و به خودشونم سخت می گذره بی خیال اومدن و موندن میشن.
minimona نوشته است:
Saint نوشته است:دوستان منو شوهرم امسال موقتی خونمون اومده کرج یه خونه کوچیک هم اجاره کردیم رختخوابم به اندازه کافی با خودمون نیاوردیم. از طرفی دوتا از خواهر زاده های شوهرم خونشون قم است و شوهرم میگه بده نریم خونشون. ولی میدونین اگه بریم خونشون ماهم باید اونارو دعوت کنیم اوناهم مطمئنن با هم میان چون یکیشون ماشین ندارن اینجوریم تعدادشون زیاد میشه و ما جا نداریم واسه شب موندنشون از طرفی هم شوهرم میگه خواهرم ناراحت میشه نه رفتیم خونه بچه هاش نه دعوتشون کردیم. به نظرتون چیکار کنیم؟
خب دعوتشون کن، بجای این که بخوای به خواهر بزرگترش بگی و اون به گوششون برسونه. هر چقدرم که منظور تو رو بفهمه بازم قلبا ممکنه ناراحت شه. دعوتشون کن بیان. یه شب ممکنه بهشون یکم سخت بگذره همونجا عذر خواهی کن و بگو جامون کوچیکه تورو خداببخشید. می دونم اذیت می شید، چه کاری شد! کاش رختخواب از شهرستان بیشتر میاوردم و.... از این حرف ها. اونطوری بیشتر درکت می کن. وقتی هم ببینن که جا نداری و به خودشونم سخت می گذره بی خیال اومدن و موندن میشن.
منم موافقم . دعوتشون کن . به خودشون هم بگو رختخواب یا پتو برای خودشون بیارن . اگه دلاتون با هم یکی باشه توی یه وجب جا هم خوش می گذره ابجی . تازه بیشتر هم خوش می گذره .
بعدشم هم شرایط رو می بینند و دیگه اگه دلشون نخواد نمیان . این بهتر از اینه که مستقیم بهشون بگی نیائید . هر دلیلی بیاری ممکنه یه جور دیگه تعبیرش کنند
شاید بتونی از دوستی آشنایی همسایه ای که باهاش رودربایستی نداری کمک بگیری و ازش رختخواب بگیری.
یا مهربونانه زنگ بزن بهشون بگو خیلی دوست دارم دعوتتون کنم ولی جامون کوچیکه شرمندتون میشم.
یا یه پیشنهاد بهتر باشوهرت برین خونشون.بعد تو یه فرصت مناسب بحثو یه جوری بکشون به اینکه انقده دلم میخواست خونمون بزرگ بود میتونستم مامان اینا و ...دعوت کنم ولی نمیتونم.کجا بخوابن. رختخواب درست حسابیم که نیوردم.اصلنم به اونا اشاره نکن.
بعد آخرسر که خواستین برین بگو ایشالا خونه بزرگ گرفتیم حتما باید دوسه روز بیاین تهران.
من به همه فامیلای شوهرم همیشه میگم تهران اومدین حتما باید منزل ما بیاین منتظرتونیم.زنگ بزنین خودتون بیاین.نمیان که.
عزیزم یکم سیاست داشته باش همه چی اوکی میشه.
لنقدر استرس نداشته باش.حالا شما برين خونشون شايد ببينن جاتون كوچيكه خودشون نيان و يا شب نمونن.ناهار دعوتشون كن كه اگه مايل نبودن عصري برن و شب نمونن.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 429]