تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام کاظم (ع):حيا از ايمان و ايمان در بهشت است و بدزبانى از بى مهرى و بدرفتارى است و بدرفتارى در جهن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820207804




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یک مرد، سه زن، یک داستان : تلوزیون ، فیلم و سریال


واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین:
یک مرد، سه زن، یک داستان

شروع از خیابان جردن بود، همانجا که ”اصغر” در نقش یک فداکار باعث شد اون خانم بتواند از دست ماشین نیروی انتظامی فرار کند. بعدها اون خانم همسر اصغر شد.
 
یک سال عقد بودند، شش ماه هم زندگی مشترک داشتند و بر اساس روایت اصغر، یک روز سر ناهار، اصغر با لحن کاملا عاشقانه میگوید : “عزیزم میشه یک کم آب نارنج داخل سوپ بریزی؟” و اون خانم به صورت ناگهانی چنگال را میکند توی چشم اصغر... و از همین جا اصغر به روانی بودن همسرش پی میبرد و ظرف سه سوت او را طلاق میدهد.
چهار سال بعد، شروع از پشت چراغ قرمز ولی عصر، اسفندیار بود. اصغر در نقش یک عاشق همه مسیر را تا نیاوران پشت سر خانم رانندگی میکند و خانم مجبور میشود سر کوچه خانه شان توقف کند. شش ماه بعد این خانم هم همسر اصغر شد، این خانم به خاطر اعتقادات احمقانه اش اصلا از اصغر نپرسید که چرا از همسر قبلیت جدا شدی، ولی اصغر خودش به صورت کاملا خودکار متن بالا را برایش تعریف کرد. مجموع زندگی آنها یک سال و نیم بود و زمانی که فرزندشان 6 ماهه بود، اصغر همسرش رو طلاق داد و در پاسخ همه کسانی که او را به ادامه زندگی دعوت میکردند میگفت که همسرش دو شخصیتی است، و شبها با چاقو بالای سرش میایستد و او امنیت جانی ندارد. اصغر از بس راست میگفت در ازای مهریه و تصاحب خانه مشترک، حضانت کامل جگرگوشه اش را به این آدم روانی سپرد.
آخرین بار شروع از محل کار اصغر بود، اصغر دو، سه ماه بعد از جدایی با منشی یا حسابدار شرکت ازدواج کرد. همه چیز به نظر آرام میامد. تا اینکه چند شب پیش همسر سوم او به نفر دوم تلفن کرد. همسر سوم گفت اصغر او را تهدید کرده است که دختر مشترکشان را از او میگیرد، مگر از همه چیز بگذرد و به صورت توافقی طلاق بگیرد. او که خودش روزی مسبب خراب شدن زندگی یک زن و کودک دیگر بود، حالا درخواست کمک میکرد.
اصغر ظاهر عجیبی نداشت، او مردی بود با توانمندی خاص، نه خوشگل بود و نه خوش تیپ. خوب لباس میپوشید و قشنگ دروغ میگفت. او اینقدر مسلط دروغ میگفت که هیچ کدام از شنونده ها در حقانیت صحبتهایش شک نکردند. او هنر دیگری هم داشت، اینقدر زن در زندگی دیده بود که به راحتی میتوانست تشخیص بدهد که کدام یکی ”ببو و ساده” است. وجه اشتراک این سه نفر نه تحصیلاتشون بود و نه ثروت پدریشون. هر سه اینها در خانواده هایی بزرگ شده بودند که دروغ و فریب جایی نداشت و فکر میکردند در دنیایی زندگی میکنند که دروغ مخصوص سیاستمداران است و در زندگی روزمره آدمها کاربرد ندارد.
فرض کنیم سرنوشت آن سه زن در جامعه ناهنجار ایران مهم نباشد، فرض کنیم چشم هر سه آنها کور، باید بیشتر دقت میکردند، آینده آن دو کودک که با کمک قانون قربانی خودخواهی و یا شاید تنوع طلبی یک مرد شدند، چی؟

ای خدا از دسته مردا

تا وقتي قانون ما فقط روي كاغذ قشنگه و وقتي به اجرا درمياد چيز ديگه اي ميشه اوضاع از اين بهتر نميشه
توي اين جامعه بايد غير از دو تا چشمي كه داري چند تا هم قرض بگيري و جوانبت رو مواظبت كني فقط براي اينكه حقوق مسلمت رو از دست ندي چه برسه به اينكه بخواي حقي رو بگيري






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3080]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن