واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نشست بررسي كتاب «تئوريهاي حقوقي اسلامي»/3 راسخ: حقوقي كه به ما تدريس مي شود علم نيست يك فن است
خبرگزاري فارس: محمد راسخ عضو هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي مترجم كتاب "تئوري هاي حقوقي اسلامي" در نشست نقد و بررسي اين كتاب گفت: حقوقي كه به ما تدريس مي شود علم نيست يك فن است
به گزارش خبرنگار فارس؛ محمد راسخ عضو هيات علمي دانشكده حقوق دانشگاه شهيد بهشتي عصر ديروز در نشست نقد و بررسي كتاب "تئوري هاي حقوقي اسلامي" نوشته وائل بن حلاق كه در سراي اهل قلم با حضور محمد حسين ساكت؛ محمود آموزگار و محمد رضا وصفي نژاد برگزار شد؛ به دليل روي آوردن خود به ترجمه اين كتاب پرداخت و گفت: حقوقي كه به ما تدريس مي شود علم نيست يك فن است
دانشيار گروه حقوق عمومي و بين الملل دانشگاه شهيد بهشتي در ابتدا به تجربه خود در رشته حقوق اشاره كرد و گفت: من از رشته رياضي و فيزيك به علوم انساني آمدم و از همان زمان به فلسفه اسلامي؛ فلسفه غرب؛ علوم اجتماعي و دروس طلبگي علاقه داشتم و به اين دليل كه فرزند انقلاب بودم تاريخ و جامعه شناسي را مي خواندم و با حلقه هاي بحث آشنا بودم. اما وقتي حقوق مي خواندم متوجه شدم كه ما در دو دنيا غريب هستيم نخست در دنياي واقعيت و دوم در دنياي معارف ماهوي بشري.
وي گفت: حتي قبل از انقلاب هم كه حقوق سعي مي كرد مدرن باشد بي ارتباط با واقعيت جامعه بود و نمونه اعلاي آن قانون حمايت از خانواده در سال 1354 بود كه نشانگر آن بود كه قانونگذار قصد دارد برخي خواسته هاي خود را بر واقعيت اجتماعي سوار كند و در اين امر ناكام است. متاسفانه در كلاس هاي حقوق هم مي ديدم كه بحث ماهوي صورت نمي گيرد و چيزي كه در كلاس هاي حقوق مدني؛ حقوق كيفري؛ حقوق جزا؛ آيين هاي دادرسي و ... مي گويند ارتباطي با آنچه فيلسوفان؛ جامعه شناسان؛ روان شناسان و اقتصاددانها مي گويند ندارد. به همين دليل با حقوق قهر كردم و قصد داشتم كه آن را ادامه ندهم زيرا حقوقي كه به ما تدريس مي كنند يك علم نيست بلكه يك فن است مثل فن مهندسي كه اين كار را بكن يا اين كار را نكن.
راسخ ادامه داد: اما بعدا وقتي با حقوق در كشورهاي ديگر به ويژه كشورهاي انگليسي زبان و آمريكا آشنا شدم دريافتم كه حقوق به يك رشته علمي دانشگاه بدل شده است يعني در كلاس هاي درس به راستي به دانشجويان حقوق خانواده و حقوق مدني و ... درس مي دهند نه قانون خانواده و قانون مدني و اين حقوق(law) هم جمع حق نيست. بلكه حقوق به معناي يك علم و معرفت مد نظر است.
راسخ با اشاره به فضاي ايجاد شده پس از انقلاب گفت: در جامعه نوپاي اسلامي ما بحث هاي زيادي در گرفته بود كه اين سنت ديني و انديشه ديني و نظام ديني چه نسبتي با زندگي ما دارد؟ آيا پاسخگوي مسائل زندگي ما هست يا خير و اگر هست به چه صورت و اگر نيست سر تحولش در كجاست؟ اين سوال جدي براي دانشجويان انقلابي و جدي بود. بحث اساسي اين بود كه اين نظام هنجاري اولا معطوف به واقعيت باشد و ثانيا با ساير حوزه هاي انديشه در تعامل باشد.
وي تاكيد كرد: در دنياي انگليسي زبان متوجه شدم كه حقوق هم با واقعيت ارتباط دارد و هم با ساير حوزه هاي معرفتي. به همين دليل در انگليس تغيير قوانين خيلي بطي ء است و اين قاضي است كه در دادگاه قانون را با واقعيت مي آميزد و قانون پويش مي يابد. در حالي كه ما به دليل آن كه فرزند انقلاب بوديم گمان مي كرديم كه تغيير قوانين مفيد است در حالي كه بعدا فهميديم كه اين امر نشان شتابزدگي است. زيرا قانون تابعي از زندگي اجتماعي و حيات فردي انسان ها است و چون اين حيات جمعي و فردي به كندي تحول مي يابد قانون نيز بايد به تدريج و همراه و همسو با آن تغيير كند.
راسخ با اين توضيحات و با تاكيد بر اين كه انگيزه اصلي اش توجه به هويت نظري حقوق بوده و علاقه زيادي به تاريخ حقوق به ما هو حقوق نداشته گفت: اولين كاري كه در اين زمينه كردم ترجمه كتاب بسيار خوب جان موريس كلي به نام تاريخ مختصر تئوري حقوقي در غرب(short history of western legal theory) بود كه توسط اين استاد مسلم دانشگاه آكسفورد و مسلط به زبان هاي فراوان اروپايي نگاشته شد و در ده فصل و با زباني چون زبان تاريخ فلسفه راسل تاريخ حقوق در غرب را از زمان يونان تا عصر حاضر بيان كرده است كه من اين كتاب را خيلي دوست دارم و در مقدمه آن نيز توضيح داده ام كه حقوق هويت نظري و تاريخي دارد يعني هم همراه واقعيت است و هم همراه ساير معارف نظري و لذا نظريه حقوقي امري نيست كه يكباره از آسمان به ما رسيده باشد و نمي توان يك شبه آن را تغيير داد.
راسخ با تاكيد بر اين كه براي آشنايي با نظريه هاي حقوقي شيعي لازم است كه اولا كارهاي غربيان را بخوانيم و ثانيا جزء اسلامي غير شيعي را بشناسيم گفت: با همين انگيزه كتاب وائل بن حلاق را ترجمه كردم. حلاق در كتاب سه ادعاي خوب دارد: نخست بحث شكل گيري حقوق اسلامي است. البته من معتقدم ميان فقه و حقوق راه فراواني وجود دارد و كساني كه امروز از حقوق صحبت مي كنند به صورت مفروض عنه در نظر دارند كه حقوق مدرن در نظر است و مي دانيم كه ميان حقوق مدرن و فقه فاصله فراوان است. ادعاي دوم حلاق توجه بسيار نيكويي است كه به به تعامل ميان فقه اسلامي و نظريه هاي زمان مي پردازد و تعامل ميان فقه اسلامي و واقعيات جامعه را نشان مي دهد كه اين موضوع از فصل سوم آغاز مي شود و اوج آن در فصل پنجم كتاب است.
وي تاكيد كرد: حلاق به نياكان شاطبي خوب پرداخته است و توجه جدي به مباحثي چون ورود منطق يوناني به اصول فقه اسلامي دارد. او به خوبي نشان داده است كه فقه دستگاه و معرفت تمشيت جامعه بوده است و تمشيت هم در اينجا قابل تعريف است؛ زيرا ما مثلا در فقه مفهوم خلوت و حريم را داريم و فقه اسلامي وارد خلوت و حريم نمي شود و اين يكي از نكات بسيار حائز اهميت در اين زمينه است. مجازات تشهير در ميان عثمانيان كه به نمايش گذاشتن خلوت فرد در جمع به منظور كيفر دادن اوست نشانگر همين موضوع است.
راسخ توجه حلاق به مسائل مسلمانان معاصر را نكته سوم كتاب خواند و گفت: نوشته هاي حلاق در اين زمينه از اين جهت زيباست كه تاريخ حقوق بايد در پرتو زيست كنوني بشر معنا يابد. او به مسائل مسلمانان معاصر توجه مي كند و بحران مفهوم حقوق را خوب متوجه مي شود. البته بايد توجه داشت كه برخي حرفهاي او رنگ و بوي سلفي گري دارد. به خصوص در مقاله اي كه بعد از يازده سپتامبر نوشت به اين موضوع پرداخت كه چرا احياگري مسلمانان عمدتا شريعت مدار است؟ او معتقد است كه اقتدار در تاريخ اسلام دو قطبي بوده است يعني بخشي در دست حكام و بخش ديگر در دست فقها. اما در دوران مدرن علما اقتدارشان را از دست دادند؛ در حالي كه حاكمان نيز دموكرات نيستند. لذا در اين سخن حلاق اندكي بوي سلفي گري و خواست بازگشت تمدن اسلامي به قرون ميانه مشاهده مي شود.
راسخ مخالفت حلاق با شرق شناسان را ديگر نكته مهم كتاب خواند و گفت: او براي نخستين بار در حقوق اسلامي به مطالعه دروني پرداخت. او به مسائل امروزي توجه دارد و مي كوشد ضمن آشنا كردن مسلمانان با تاريخشان به ايشان ابزاري معرفتي براي تحليل شرايط امروزين خود دهد.
راسخ در پايان سخن خود با تاكيد دوباره بر اين كه اصول فقه از تئوري فقهي جداست گفت: من بين استنباط حقوقي و نظريه حقوقي تمايز قائل مي شوم. اين تفكيك بين دو سطح منطق حقوقي جاري است. يعني ما از يكسو منطق تقنين داريم كه با منطق بيروني و ساير معارف بشري سر و كار دارد و از سوي ديگر با منطق قضا كه در سطح قضا با منطق دروني حقوق و ابزار حقوقي به استنتاج مي پردازد.
وي با تجويزي خواندن اين تقسيم بندي تصريح كرد: نظريه حقوقي امري جداگانه از اصول فقه است و من اگر علمي را نزديك به اين حوزه ببينم علم مهجور قواعد فقه است. امروز هم شاهديم كه مسلمانان وقتي در زمينه هايي چون اخلاق زيستي مقاله مي نويسند عمدتا از قواعد اندكي علم قواعد فقه مثل قاعده حرج و قاعده لاضرر استفاده مي كنند و بنابراين بايد به اين حوزه توجه مبسوطي شود.
انتهاي پيام/
سه شنبه 5 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 349]