واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: يك روز به نام قلم
نشستهام، تنها، امروز هم احتمالا مثل هميشه است. گرماست كه از سقف آسمان سرازير شده و من كه به خيال سايه نشستهام اما گرما كه هميشه مستقيم به ما حمله نميكند امروز روز خبرنگار است، ولي ظاهرا حتي براي ما هم مناسبت چندان خاصي نيست. آخر اين روزها بدجور فرماليتهاند. بدجور عادي تمام ميشوند. وقتي شب آنها ميرسد تو در تنهايي قبل از خواب هيچ خاطرهاي كه بتواني جلوي ورود آن را به بايگاني راكد ذهنت بگيري پيدا نميكني. خيلي كه به تو توجه شده باشد آن روز به مثلا جشني دعوت ميشوي به نام روز خبرنگار كه آنجا از تو خواسته ميشود بعداز تحمل چند سخنراني كليشهاي با هديه يا لبخندي نمكگير شوي و تو هم در رو دربايستي اين همه محبت به خودت قول ميدهي جواب اين همه محبت را با سكوت بدهي و خلاصه آنكه در همان جشن روز خبرنگار تصميم ميگيري وظيفه خبرنگاريات را فراموش كني و همان جشن را تبديل به عزاي تعهدت ميكني.
هوا گرم است و من هنوز در اين فكر كه من چكارهام. در زماني كه هوا گرم يا سرد باشد؟ من كه ام؟ اين يك سئوال فلسفي و عرفاني نيست يك سئوال اجتماعي است. من چكاره اين شهرم؟ وظيفهام چيست؟ من چگونه خبرنگار ميشوم؟ يكي به ما گفت خبرنگار بايد كاور خبرنگاري بپوشد و پشت لباسش را با لوگو روزنامه رنگ كند تا خبرنگار شود! ! !
اين سادهترين روش ورود به هر صنف است. حتي گداها هم طي فرايندي تخصصيتر گدا ميشوند و علاوه بر لباس دست و پاي خود را هم كج ميكنند! هوا گرم است و من باز هم فكر ميكنم كه كاور خبرنگاري در اين گرما آدم را ذوب ميكند اصلا خبرنگاري آدم را ذوب ميكند.
عرق است كه تمام تنمان را جوي خودش كرده. آب است كه زورش به عرق نميرسد و من است كه از او شكست خوردهام. من باختهام بي مسابقه! من در روز خودم بدجور درحال خو گرفتن به تنهاييام. اين من، من نيستم. ماييم كه امروز دور از هم و ظاهرا دور هم جمع شدهايم. امروز قول دادهايم به جاي امسال چه كاري را نكردهايد بپرسيم امسال چكارها كردهايد؟ ! و جواب را تيتر اصلي كنيم. كمي كه آب يخ بخوريم و به خودمان كه تلقين كنيم تازه حس ميكنيم هوا خنك هم هست تازه اينطوري عمرمان طولانيتر ميشود. رگهاي قلبمان ديرتر مسدود ميشوند و در نهايت به خواص ديدن نيمه پرليوان بهتر آگاه ميشويم.
يك قلپ آب خنك بالا ميكشم اين بالا كشيدنها چه حالي ميدهند!
من بيمه نميخواهم، چون به ارتفاعي صعود نكردهام كه قرار باشد از آن سقوط كنم. من با يك لبخند صادقانه واكسن ميشوم. اصلا جنس بشر دو پا با محبت و صداقت روئينتن ميگردد. من ساده ميميرم، ساده هم زنده ميشوم. مثل تمام آدمها. بعضي سلامها سم دارند. من از اين سمهاي سلام نام بيزارم. من قرار است پزشك جامعه باشم، با داروي اشتباهي بيمارم نكنيد. من قرار است سرپا بمانم و حتي بميرم، مرا به ريا معتاد نكنيد كه كمرم تا شود. من خستهام اما نخواهيد كه بنشينم دستم را بكشيد. من گناهكارم چون انسانم ولي قبل از روز جزا مرا به جهنم حواله نكنيد. خدايم به من و تمام انسانها بشارت بهشت داده شما خسيس بازي در نياوريد. اهل قلم راحتتر به بهشت ميروند، همانطور كه راحتتر به جهنم هم ميروند…
… خداوند به قلم سوگند خورده، من كه ام؟ تو كهاي؟ خدا قدر قلم را دانسته. مگرنه اينكه هركس به آنچه قسم ميخورد كه دوستش داشته؟ خدا از صاحبان قلم مدرك نميخواهد. در ديوان خداوند با اين همه حساب و كتاب حتي ذرهاي كاغذ بازي وجود ندارد. او مميزي خاصي ندارد به قلم و هرآنچه مينويسد سوگند ميخورد بدون آنكه مصداق مطلوب ونامطلوب را مشخص كند. آخر خدا عاشق قلم است.اين قلم حرمت دارد و واجب است هركه ادعاي دوستي با آفريننده خود را دارد به محبوب رب حرمت نهد، هرچند هرآنچه را ننويسد كه او ميخواهد.
روز خبرنگار بر پاسداران حريم قدسي قلم گرامي باد.
* آرش منصوري
سه شنبه 5 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 210]