واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > ادبیات - احمد آرام بدون شک تأثیر هر دورهیا دههای در نظام نوشتاری، زمانی آشکار میشود که ما نیروهای تعیین کننده مرزهای متن را به خوبی بشناسیم. نظارت بر مرزهای تعیین شده، متن را چه از لحاظ محتوایی و چه ازنظر ساختاری، به معنایی محدود میرساند؛ معنایی که ما را از حد و اندازه متن ممیزی شده فراتر نمیبرد. در هر دههای، ما، سایههای آن دهه را در ساختار متنهای پیش رو، به وضوح، بیشتر میبینیم. وقتی کهیک اثر، توسط نویسندهاش، دریک قالب از پیش ساخته شده قرار میگیرد، یعنی تأکید آفریده متن بر مرزهایی است که طبق سلیقه مخاطب طراحی نشدهاند. و آنچه در تحلیل نهایی گستره متن نوشتاری را خدشهدار میکند وجود حفرهها در اثر خلق شده است. این حفرهها شیوه و تکنیکهای روایت را مغشوش میسازد و اثر را از کیفیت خوانش میاندازد. نویسندگانی که خود را هماهنگ با مرزهای متن پیش میبرند و مطرح میسازند،آنچه مربوط به سهم مخاطب است را نادیده میگیرند؛ از سویی دیگر قانع به آن سهمی هستند که در فراشد ادراک حسی و دریافت ما از متن، فاقد اندیشه است. با گذر از دهه شصت و رسیدن به دهه هشتاد به مرور سهم مخاطب از دریافت یک متن اصولی کم و کمتر شده. دهه شصت، در امر ادبیات داستانی، خوب شروع میشود؛ دههای که کارگاههای داستاننویسی توسط بعضی از سردمداران ادبیات معاصر راهاندازی میگردد. از این کارگاهها افرادی بیرون آمدند که در دهه هفتاد به بار نشستند، و هرکدام آموزههای خود را در کارگاههای دیگر مطرح کردند. منش این داستاننویسان براساس خلق پیکربندیهای متفاوت فرهنگی بود. این تفاوت اندیشهها، در روند خلق اثر، آثار ارائه گردیده را با تنوع مضمون و دیدگاههای منحصر به فرد، به عرصه ادبیات معاصر میکشاند. میتوان گفت بعضی از آن کارگاههای داستاننویسی اهمیت تعیین کنندهای در آفرینش اثر و کشف استعدادهای نهفته داشتند (اشاره به رشد ادبیات زنانه در این دوره). در دهه هفتاد شکوفایی ادبیات معاصر نتیجه داد و ما شاهد ایدههای بکر، کشف شخصیتهای دور از دسترس، گاه مضامین مدرن و تصاویر عمیق اجتماعی بودیم. حتا مسئلهی زبان در داستان شیوههای روایی را منسجمتر و تکنیکهای نوشتاری را قابل اعتنا کرد. به مرور که به درون دهه هشتاد پیش میرویم، با تأکید بر شیوههای داوری جوایز ادبی و نظارت پیش از چاپ، ادبیات را به سمت و سوی آسان پسندی کشاند؛ با این اندیشه که بتوانند مخاطب بیشتری برای این گونهی ادبی دست و پا کنند؛ اما غافل از آن که این آسان پسندی در همشکل شدن تکنیکها و مضامین ارائه شده، ادبیات معاصر را با یک خطر عمده روبرو ساخت؛ اینکه آیا این نوع نگرش دغدغهی انسان معاصر است؟ گذشته از آنکه در دهه هشتاد چند اثر قابل اعتنا توانستند حرفهایی برای گفتن داشته باشند مانند «عقرب روی پلههای...»، «شاخ»، «نگران نباش » و چند اثر دیگر، معهذا میبایست از اینها هم فراتر میرفتیم. در نتیجه بعضی از آثار زنانه به شدت در مضمون، زبان و حتا مکانهای شهری بهیکدیگر شبیه شدند، و بعضی از جوانها هم به چند کتاب پر فروش چشم دوختند تا جوان گرایی خود را به این شکل در آثارشان رواج دهند. اما اینکه دهه نود چه به روز ادبیات معاصر خواهد آمد، با این اوضاع و احوال (تعطیلی کتابفروشیها و ورشکست شدن ناشران) بعید میدانم بتوانم پیام شادیآوری برای شما داشته باشم. امیداورم که این طور نباشد. 52
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]