پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849997269
چشمانداز تحريم ايران در عصر بيقطبي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: چشمانداز تحريم ايران در عصر بيقطبي
خبرگزاري فارس: تبديل شدن ايران به يك قدرت هستهاي از نتايج عصر بيقطبي است كه در آن نميتوان ايران را با ايجاد تحريم اقتصادي وادار به تسليم كرد و امريكا بدون كمك ديگر كشورها قادر نيست ايران را به زانو درآورد.
به گزارش خبرگزاري فارس در شماره اخير گاهنامه «برداشت اول» كه از سوي مركز بررسيهاي استراتژيك رياست جمهوري منتشر ميشود، مطالب چندي در ارتباط با مسئله هستهاي جمهوري اسلامي منتشر شده است كه نظر به نگاه ويژه اين نشريه به موضوع تعدادي از اين مطالب از سوي گروه سياست خارجي خبرگزاري فارس منتشر خواهد شد.
اشاره: مقاله اي كه پيش روست بر اين نكته تاكيد دارد كه ايران هستهاي از مشخصات عصر بي قطبي است. دوماهنامه امور خارجي (Foreign Affairs) كه براي اولين بار در سال 1922 در شهر نيويورك منتشر شد و با حدود 75 نفر نويسنده كه اغلب جزء مشاوران وزارت خارجه امريكا ميباشند، به آناليز و بررسي نقش امريكا در صحنه بين الملل با رويكردي استراتژيك ميپردازد، در مقاله اي با عنوان "عصر بي قطبي" تأكيد دارد زمان براي تك قطبي بودن امريكا به سر رسيده و تأملات بين المللي جهان با شروع قرن 21 در پارادايم "بدون قطبي" تعريف شده است. درج اين مقاله از آن جهت اهميت دارد كه اين نشريه محل انتشار آخرين رويكردهاي استراتژيك ايالات متحده در عرصه سياست خارجي است. نظريه برخورد تمدنهاي هانتيگتون و طرحهايي براي تهاجم نظامي به عراق را ميتوان جزء اين موارد دانست. نويسنده از مشاوران وزارت امور خارجه امريكا ميباشد. برخي ديدگاههاي اين طيف از نظريه پردازان سياست خارجي امريكا، يك گام قبل از اجرا، از خلال اين مقاله قابل دريافت است.
* پايان نظام تك قطبي امريكا
يكي از مهمترين تغييراتي كه در قرن 21 اتفاق افتاده است، تكثر و ميل به گذر از تك قطبي شدن جهان است. امروزه ديگر صحنه بين المللي در جهان نه تنها به يك يا دو يا چند قدرت، بلكه با چندين قدرت در جهان رقم ميخورد كه البته اين خود بازخوردي از گذشته است. به طور واضح، قرن بيستم با يك تكثر و چند دستگي در صحنه سياسي شروع شده است اما بعد از حدود 50 سال، 2 جنگ جهاني و درگيريهاي پراكنده موجب پديد آمدن يك سيستم دو قطبي در جهان شد. سپس با پايان يافتن جنگ سرد و سقوط نظام شوروي سابق، نظام جهاني به صورت تك قطبي درآمد و نظام قدرت در جهان تنها در دست يك قدرت واحد درآمد كه آن امريكا بود. اما امروز دوباره نظام چند قطبي در جهان رو به گسترش است كه به نوبه خود سوال مهمي را در ذهن ايجاد ميكند: چه تفاوتي بين اين نظام بي قطبي با نظام قبل از آن وجود دارد؟ چرا و چگونه چنين ساختاري شكل گرفته است؟ پيامدهاي احتمالي آن چه ميتواند باشد و پاسخ امريكا به اين تحولات چگونه خواهد بود؟
* نظم نوين جهاني
بر خلاف نظام چند قطبي كه خواهان ايجاد چند قدرتي بودن جهان است، نظام مبتني بر تك قطبي، خواهان يك قدرت واحد و متمركز است. در سيستم چند قطبي، هيچ قدرت خاصي خواهان برتري نيست و سيستم ميل به چند قطبي بودن دارد. در اين ميان، چند قدرت كه تأثير بيشتري دارند، ممكن است حرف خود را به كرسي بنشانند و بازي را به نفع خود برهم بزنند و تا به تعادل رسيدن قدرت در جمع با همديگر به نزاع خواهند پرداخت و تا زماني كه اين تعادل بر قرار نشود، بين آنها درگيري خواهد بود. در اولين نگاه، به نظر ميرسد كه جهان امروز در ظاهر ميل به چند قطبي شدن دارد. قدرتهاي اصلي جهان يعني چين، اروپاي متحد، هند، ژاپن،روسيه و ايالات متحده هستند كه بيش از نصف جمعيت جهان را نيز در خود جاي داده اند و 75 درصد از توليد ناخالص جهان و80 درصد از امكانات دفاعي جهان را در دست دارند. البته به نظر كمي اغفال كننده ميرسد زيرا ساختارها و مبناها در جهان چند قطبي امروز با نوع كلاسيك در گذشته تفاوت زيادي دارد.
مراكز قدرت بسيار گسترده تر و وسيع تر شده اند و بسياري از اين مراكز به عنوان دولت- ملت شناخته نميشوند. در واقع يكي از اصلي ترين شكلهاي قدرت در سيستم بين المللي معاصر، انحصار قدرت خود و در برخي موارد حتي اهميتش را از دست داده است. اين دولتها امروزه از هر طرف با چالشهاي زيادي درگير ميباشند. از بالا در سطح منطقه و سازمانهاي جهاني، از پايين با جنگجويان غيرنظامي و نيروهاي نظامي بومي و از چپ و راست با انواع گوناگوني از سازمانهاي غيردولتي (NGO)ها مواجه ميباشند. امروزه قدرت در دستهاي مختلف و مكانهاي مختلف گسترش يافته است. همچنين علاوه بر 6 قدرت بزرگ در سطح جهان، تعداد بسيار زيادي از قدرتهاي كوچك و بزرگ در سراسر جهان يافت ميشود به عنوان مثال در امريكاي لاتين، ميتوان از برزيل و بطور تقريبي آرژانتين، شيلي، مكزيك و ونزوئلا نام برد. در قاره آفريقا ميتوان از دو كشور آفريقاي جنوبي و نيجريه نام برد و در خاورميانه مصر، ايران، اسرائيل و عربستان سعودي. در آسياي جنوبي هم ميتوان از پاكستان نام برد و در اقيانوسيه و آسياي شرقي نيز از كشور استراليا و كره جنوبي. سازمانهاي مهم بين المللي نيز در ليست خود از قدرتهاي متمركز زيادي بهره ميبرند: صندوق بين المللي پول، بانك جهاني و در سطح منطقه از كشورهاي متحد آفريقا، مجمع كشورهاي عربي، سازمان همكاريهاي ملتهاي جنوب شرقي آسيا، اتحاديه اروپا، سازمان دولتهاي امريكايي، سازمان همكاري منطقه اي جنوب آسيا و از سازمانها، سازمان انرژي اتمي، اپك، سازمان همكاريهاي شانگهاي، سازمان بهداشت جهاني را نام برد. از سوي ديگر، شهرهاي مهمي هم وجود دارند كه به نوبه خود ايجاد قدرت كرده اند. مانند نيويورك، شانگهاي، كاليفرنيا، سن پائلو. در كنار اينها شركتهاي بسيار بزرگ بين المللي نيز وجود دارند كه در زمينه انرژي، مالي و كارخانجات بزرگ نقش ايفا ميكنند. در كنار اينها، نقش رسانهها نيز مانند الجزيره، بي بي سي، سي ان ان و نيروهاي نظامي بومي و مجاهدين غيرنظامي مانند حماس، حزب الله و جيش المهدي و القاعده را بايد درنظر گرفت. احزاب سياسي، مذهبي، مؤسسات و حركتها، سازمانهاي تروريستي (القاعده)، كارتلهاي مواد مخدر، سازمانهاي غير دولتي با تنوع بسيار زياد از قبيل پزشكان و خبرنگاران بدون مرز و صلح سبز نيز از اين دسته ميباشند كه قابل توجه هستند. واقعاً جهان امروز ميل بيشتري به تكثر قدرت دارد و تك قدرت ستيز است. در جهان امروز، ايالات متحده يكي از عمده ترين قدرتهاي بزرگ ميباشد كه توانسته است منابع قدرت زيادي را در خود جايي دهد. اين كشور سالانه بيش از 500 ميليارد دلار صرف هزينههاي نظامي خود ميكند و درزمينه نظامي در افغانستان و عراق كه بيش از 700 ميليارد دلار نيز به آن اضافه ميشود كه يكي از بيشترين ظرفيتها را در سطح جهان به خود اختصاص داده است. در زمينه اقتصادي با در آمدي حدود 14 تريليون دلار توليد ناخالص، بزرگترين قدرت اقتصادي جهان محسوب ميشود. به علاوه، ايالات متحده يكي از منابع اصلي فرهنگي جهان (سينما و تلويزيون) و اطلاعات و ابداعات و نوآوريها را در دست دارد. اما نبايد چهره واقعي قدرت در امريكا به عنوان حائل و ماسكي سقوط قدرت و موقعيت رو به زوال امريكا را در سطح جهان پنهان كند. در حال حاضر سهم واردات كالاهاي جهاني به امريكا به 15 درصد كاهش يافته است. باو جود اينكه توليد ناخالص ايالات متحده 25 درصد كل جهان را در بر دارد كه البته اين درصد در سالهاي آتي در رقابت با كشورهاي بزرگ آسيايي و كشورهاي ديگركاهش خواهد داشت، در همين زمان كشورهايي هستند كه چندين برابر بيشتر از ايالات متحده رشد داشته اند. در ايالات متحده، رشد توليد ناخالص داخلي ميتواند نشان دهنده نفوذ ايالات متحده باشد. در حاليكه افزايش قدرت پولي در كشورهايي مانند چين، كويت، روسيه، عربستان سعودي و امارات متحده عربي غير از شاخص ايالات متحده است. منابع كنترل ثروت و دارايي در اين كشورها بستگي زيادي به صادرات نفت و گاز دارد، به طوري كه توليد ناخالص برخي به 3 تريليون دلار ميرسد كه يكي از منابع مهم در افزايش نرخ اين منابع در امريكا محسوب ميشود. بالا بودن قيمت انرژي، باعث نابساماني در تقاضاي كشورهاي هند و چين شده است. در حال حاضر قيمت دلار نسبت به يورو كاهش يافته است كه اين به نوبه خود باعث ركود پول رايج كشورهاي آسيايي خواهد شد. در حال حاضر بيشتر تبادلات اقتصادي در جهان با دلار انجام نميشود زيرا بيشتر اين تبادلات در زمينه نفت است. در اين مبادلات بيشتر از يورو استفاده ميشود كه يكي از راههاي نجات اقتصاد امريكا، افزايش تبادلات با دلار است. در عصر جهان بدون قطب، جهان قدرت و برتري كمترين اثر را خواهد داشت و صداي امريكا براي رفرم به گوشههاي كر و گنگ نخواهد رسيد، برنامههايي كه امريكا براي همكاري ارائه ميدهد، خريداري ندارد و به آن اهميتي داده نميشود و تحريمها نيز كمترين تأثيري ندارد. با تمام اينها، كشور چين قادر است بهترين تأثير را بر برنامههاي هستهاي كره جنوبي داشته باشد. اگر كشورهاي اروپايي، چين و روسيه با امريكا همكاري كنند، واشنگتن براي تحت فشار قرار دادن تهران از طريق تحريم توانمند خواهد بود ولي بي ميلي و بي رغبتي چين روسيه در اين زمينه، عملاً دستيابي به اهداف تحريم را زمين گير كرده است. دخالت بسيار رقيق پكن و مسكو در فشار به دولت سودان ميتواند به جنگ در سودان خاتمه دهد. در حال حاضر كشورهاي ايران، كره شمالي، ونزوئلا و زيمباوه اين قدرت را دارند كه در مقابل امريكا از خود مقاومت نشان دهند و استقامت كنند. امروزه تجارت پا به عرصه فرهنگ و اطلاعات گذاشته است و باليوود سالانه فيلمهاي بيشتري از هاليوود توليد ميكند. جايگزينهاي زيادي براي رقابت در عرصه تلويزيون ايجاد شده است. سايتهاي اينترنتي و وبلاگها از ديگر كشورها امروزه به يكي از رقباي امريكا در توليد و تفسير خبر تبديل شده اند و تكثر در ارائه اطلاعات ميتواند به مثابه يك قدرت نظاميعمل كند.
* وداع با نظام تك قطبي
"چارلز كروتامر" 2 دهه قبل به درستي دريافته بود كه نظام تك قطبي زمان دار است. او آن را هميشگي نميدانست، بنابراين، واژه "لحظه تك قطبي" را بكار برد. در زمان فعلي، برتري ايالات متحده روشن و امري واقعي است. ولي اين تفوق، 15 يا 20 سال بيشتر طول نخواهد كشيد. درساحت زمان و تاريخ نگاري، اين لحظه اي بيش نيست. تئوريها ي رئاليستي كلاسيك پايان نظام تك قطبي و شروع نظام چند قطبي را پيش بيني كرده بودند. براساس اين نظريه و دلايل آن، قدرتهاي بزرگ هنگامي كه بر سر كار هستند و بر ديگران تفوق و برتري دارند، به نوعي با اين مسئله خو ميگيرند و به آن عادت ميكنند كه همزمان رقبايي بوجود ميآورند كه از اين قدرت ميترسند و باعث انزجارشان ميشود. كراتامر در تائيد اين تئوري ميگويد بدون هيچ شكي نظام چند قطبي بوجود خواهد آمد. شايد در نسلهاي بعد قدرتهايي بوجود بيايند كه بتوانند با امريكا رقابت كنند و عصري مانند زمان قبل از جنگ جهاني اول ايجاد شود. اما اين اتفاق نيفتاد. تحركات ضدامريكايي در سطح جهان رو به گسترش است ولي هيچ كدام از آنها اين قدرت و توانايي را ندارند كه بتوانند قدرت امريكا را به چالش بكشند. اين امر ميتواند به آن علت باشد كه ناهمخواني بين ايالات متحده و قدرتهايي كه بالقوه توانايي رقابت با امريكا را داشته باشند، ديده ميشود. در آينده نزديك، كشورهايي مانند چين ممكن است كه با داشتن توليد ناخالص داخلي بتوانند با امريكا مقابله كنند ولي اين كشور با افزايش جمعيت با معضل مواجه خواهد شد و به علت اين افزايش و براي جلوگيري از گسترش فقر به ناچار نميتواند هزينههاي زيادي را براي اهداف نظامي خود صرف كند كه البته هند نيز به نوعي درگير اين مشكل است. درست است كه توليد ناخالص اروپا در حال حاضر از امريكا بيشتر است ولي اين اتحاديه قادر نيست به عنوان يك قدرت واحد در مقابل امريكا بايستد. ژاپن نيز به علت كاهش جمعيت، تراكم خاك و ضعف فرهنگ سياسي قادر به رقابت نيست و نميتواند به عنوان يك قدرت بزرگ در عرصه بين الملل نقشي ايفا كند. روسيه نيز ممكن است با يك شيب دوباره بتواند به قدرت بين المللي تبديل شود ولي در حال حاضر با مشكلات متعدد اقتصادي روبرو است و با كاهش جمعيت و درگيريهاي داخلي به ناهمگوني آن ميافزايد.
بايد توجه داشته باشيم كه محاسبات كلاسيك براي دسترسي به قدرت تغيير كرده است. ايجاد ثبات سياسي و قدرت اقتصادي به عوامل متعددي بستگي دارد كه شامل مقدار كالاهاي وارداتي و صادراتي خدمات، مردم، انرژي، سرمايه گذاري و تكنولوژي ميباشد. يكپارچگي و ائتلاف در جهان مدرن امروز تنها با تعديل رقابتها ودرگيريها ممكن است.
بايد توجه داشت حتي اگر رقباي قدرتمندي نيز در رقابتهاي جهاني بوجود نيايد، نظام تك قطبي به پايان رسيده است. در اين مورد سه تفسير قابل ذكر است؛ اولين آن تاريخي است. گسترش حكومتها و منابع تكنولوژي كه باعث افزايش توليدات و موفقيت بيشتر شده است و با اين پيشرفتها، تأثيرات به مراتب قوي تر و سريع تر شده اند.
تفسير دوم، سياست امريكاست. بعد از جنگ جهاني دوم، امريكا به قدرت بزرگي تبديل شد ولي به عنوان نمونه ايجاد جنگ در عراق و برپايي جنگ در عراق به شدت قدرت و موقعيت امريكا را در سطح جهان ضعيف كرد. اين جنگ يكي از پر هزينه ترين جنگهاي نظامي، اقتصادي و ديپلماسي است كه تاكنون سابقه نداشته است. سرانجام اينكه نميتوان نظام غير تك قطبي امروز جهان را تنها نتيجه بوجود آمدن ساير حكومتها و سازمانها و نحوه سياستگذاريهاي امريكا دانست و به ناچار بايد آن را امري در راستاي جهاني شدن دانست. گلوباليزاسيون، باعث افزايش سرعت و حجم تعامل كشورها شده است و بسياري از مسائل را تحت الشعاع قرار داده است. نقل وانتقال مواد مخدر، پست الكترونيك گازهاي گل خانه اي، كالاهاي كارخانهها، انتقال فرهنگها از طريق راديو و تلويزيون، ويروسها (واقعي و غير واقعي) و تسليحات را ميتوان از ثمرات گلوباليزاسيون دانست. گلوباليزاسيون در 2 وجهه بر ايجاد نظامهاي غير تك قطبي تأكيد دارد. اول اينكه بسياري از نقل و انتقالات خارج از كنترل و ديد دولتها انجام ميشود و در نتيجه گلوباليزاسيون باعث رقيق تر شدن قدرتها ميشود. دوم اينكه ايجاد قدرت از گذشته بسيار آسان تر شده است و گروهها و افراد راحت تر باهمديگر تأمل ميكنند.
* بي نظمي غيرقطبي
تثبيت جهان غير قطبي ماهيتاً براي ايالات متحده و بسياري از كشورها مفيد نيست و تأثير منفي بر آن خواهد داشت. در اين حالت، نقش كنترلي آمريكا براي حل چالشهاي جهاني كم رنگ شده است و آنچه كه با يك حساب ساده قابل بررسي است، اين است كه وقتي قدرتها زياد شوند، تمايل دارند كه نقششان نيز در صحنه بين الملل زياد شود و اين باعث خواهد شد رسيدن به يك برتري مطلق بسيار مشكل شود. مديريت يك گروه كوچك خيلي راحت تر از مديريت يك گروه بزرگ است. به بن بست رسيدن نشست دوحه در مسير توسعه تجارت جهاني مثال خوبي از اين دست است. به علاوه، غيرقطبي شدن باعث افزايش تعداد تهديدات ميشود و امريكا خود يكي از اين دست تهديدات است كه با تهديدات زيادي مواجه شده است. تهديد ممكن است از طرف گروههاي تروريستي باشد كه لازمه حركت آنها ايجاد ناامني است.
تبديل شدن ايران به يك قدرت هستهاي، يكي از اين نتايج است. در موقعيت غير قطبي بودن جهان نميتوان ايران را با ايجاد تحريم اقتصادي وادار به تسليم كرد و امريكا بدون كمك ديگر كشورها قادر نيست ايران را به زانو درآورد.
در حال حاضر غير قطبي بودن جهان اجتناب ناپذير است و در اين ميان، انرژي يكي از كاراكترهاي اصلي است و شايد مهمترين بحران در آينده خواهد بود. تروريست و بيماريها نيز بايد مد نظر باشند، افزايش سلاحهاي اتمي و عدم ايجاد موادي كه بتوان آن را كنترل كرد نيز از ديگر موانع است. نحوه نابود كردن سلاحهاي كشتار جمعي و بيولوژيكي نيز يكي از معضلاتي است كه بايد براي آن فكري كرد.
جنگ در حوزه تروريست چنانچه جهان به سوي چند قطبي برود، باعث ايجاد عصر تاريكي مدرن خواهد بود. البته با ايجاد سازمانها و اطلاعات و قوانين قوي و ايجاد ظرفيتهاي نظامي تا حدودي ميتوان جلوي آن را گرفت ولي اين يك واكنش تدافعي و منفعلانه خواهد بود. گروههاي سياسي و پدران روحاني بايد تروريستها را محكوم كنند تا جلوي گسترش آن گرفته شود. مهمترين بخش اين مأموريت بر عهده دولتمردان است كه با يكپارچگي و ائتلاف، از ورود مردان و زنان جوان به اين گروهها جلوگيري كنند. تجارت يكي ديگر از ابزارهايي است كه ميتواند به كمك آيد و با بستن يا نبستن تعر فههاي گمركي به ايجاد گلوباليزاسيون و به اهداف امريكا كمك كند. افزايش هزينههاي تسليحاتي امريكا و بيشتر كردن اين هزينهها در افغانستان و عراق براي جلوگيري از تهاجم و تهديد شهروندان اين كشورها و منافع امريكا بسيار مؤثر است. يكي ديگر از راه حلها در مقابل جهان غيرقطبي ايجاد يك نظام چند صدايي و مقابله است و بايد نقش قدرتها در صحنه قدرت جهان عوض شود. ايجاد تغييرات در گروه 8 و شوراى امنيت سازمان ملل براي پاسخگويي به مسائل جديد جهاني و نه مسائل و مشكلات قبل از جنگ جهاني دوم و قوانين نيز بايد بازنگري شوند، تعيين نقش دولتها، سيستم اداره سازمان ملل، سازمانهاي غير دولتي(NGO)، شركتهاي دارويي، ساختارها و افراد تصميم گيرنده (تينك تانكها)، دانشگاهها وهمه بايد مد نظر قرار گيرند و در آنها تجديدنظر اعمال شود. در زمينه ديپلماسي بغرنج نظام بي قطبي نيز بايد سياستها عوض شود و سياست اينكه "كشورها يا مقابل ما هستند يا با ما" در سياست خارجي بايد عوض شود. بايد توجه داشته باشيم كه نظام غيرقطبي بسيار مشكل و خطر ناك است، ايجاد يك گروه مركزي و قطب مركزي از دولتها و ديگر موسسات براي همكاري و پيروي از قانوني مشترك، يكي از مهمترين قدمهاي بزرگي است كه بايد در آينده برداشته شود كه ميتوان نام آن را همنوايي غيرقطبي يا همكاريهاي غيرقطبي ناميد. بايد توجه كرد كه "اين كار نميتواند باعث محو نظام غيرقطبي شود بلكه باعث مديريت و جلوگيري از متلاشي شدن و بدتر شدن وضع موجود خواهد داشت."
انتهاي پيام/ي
دوشنبه 4 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-