واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ - شهرام شکیبا تقریباً 30، 40 ساعت است که تبلیغات انتخاباتی کاندیداها رسماً آغاز شده است. طبیعتاً در 20 روز آینده چهره کشور دگرگون میشود. خیابانها پر میشود از داربستهای کج و معوجی که بنرهای تبلیغاتی رویآنها به زشتترین شکل ممکن نصب شده است و لابد رویشان چیزهایی نوشته درباره آینده بهتر و فتح قلههای افتخار و رویش جوانهها و خورشید که قرار است از پشت کوه در بیاید و اینکه مردم تاج سرند و باید در جریان همه چیز باشند و اینها. با تصویر کوه دماوند و خورشید و پرچم ایران و کاندیداهای مورد نظر که به نشانه افتخارات شدید آینده دست راستشان را بالا بردهاند، یا دارند با ما «بای بای» میکنند یا با نگاهی عمیق لابد به افق آینده مینگرند. در و دیوار پر میشود از پوسترهای چهار نفر که در نمای درشت دارند میخندند، البته با وقاری خاص. به چی میخندند و چرا، معلوم نیست. به هر حال طبق سنت میخندند. نکته جالب این است که هر چهار نفرشان نصفه و نیمه پیدا هستند و از پشت سر همدیگر لبخند میزنند، جزء یک نفر کسی که بچههای ستاد انتخاباتش آخرین پوسترها را چسباندهاند. چون همه پوسترها را روی پوستر کاندیداهای دیگر میچسبانند. البته این بهخاطر کمی دیوار در شهر است، نه چیز دیگر! خلاصه آنقدر پوستر روی هم میچسبانند که بعد از تبلیغات وقتی کارگران شهرداری با کاردک پوسترها را ا روی دیوار میکنند، یک چیزی از دیوار جدا میشود به ضخامت و استقامت نئوپان که حاصل ترکیب لایههای متعدد کاغذ و سریش و لبخند و شعار است در مدت 22 روز. در خیابان راه میروی آدمهای مربوط و غالباً نامربوط جلو میآیند و برگههای کوچکی به دستت میدهند که هنوز کسی اسمش را درست بلد نیست و همه یک جوری تلفظش میکنند که معلوم نباشد میگویند «تِراکْت» یا «تِراکِت». این برگهها در واقع ترکیبی است از بنرها و پوسترها. علاوه بر برگههایی که خودم هم هنوز تلفظ درست اسمشان را نمیدانم، کارتهای کوچکی که پشتشان تقویم چاپ شده هم به وفور چاپ میشود. یک طرف این کارتها حاوی عکس کاندیدای لبخند بر لب است و طرف دیگرش یک جوری تقویم چاپ کردهاند که استخراج از «زیج سلطانی» راحتتر است تا پیدا کردن تاریخ از روی آنها. عمر مفید این برگهها تقریباً 5 تا 10 ثانیه است. چون به محض گرفتن، مخاطبان در صدد معدوم کردن این برگهها بر میآیند. بعضیها آنها را لوله یا مچاله میکنند و زمین میاندازند. بعضیها برگهها را صحیح و سالم زمین میاندازند. بعضیها هم که خجالتیترند برگه را دستشان میگیرند بعد یک جوری که مثلاً حواسشان نبوده و برگه از دستشان افتاده خیلی آرام آن را رها میکنند و به زمین میسپارند و صبح به صبح رفتگرهای نارنجیپوش سختکوش باید تصاویر خندان کاندیداها را با دقت و حوصله فراوان جارو کنند. بنابراین برای آسایش رفتگران هم که شده طرحی ارائه میکنم که امیدوارم جدی بگیرندش. آخر مگر رفتگر جماعت چقدر حقوق میگیرد؟ هر کسی میخواهد رئیسجمهور شود، خودش هم بیاید خودش را جارو کند از زیر پای مردم. اتفاقاً طرح من هم چیزی است در همین حد. پیشنهاد میکنم هر کاندیدایی، بغل دست کارت و برگه پخش کنهایش یک سطل بزرگ تعبیه کند که مردم برگهها را بعد از دیدن در سطل کاندیدای مورد نظر بیندازند این جوری هم مشکل رفتگران حل میشود. هم برگه کاندیداها با هم مختلط نمیشود (چون ممکن است باتوجه به اختلاف نظرها حتی مالیده شدن عکس بعضیها به هم، آتشزا باشد) هم این که برگهها مجددا قابل استحصال است و میشود باز بدهندشان دست مردم وهی افراها را نبرند تا کاغذ درست کنند. مگر این مملکت با این همه انتخابات چقدر درخت دارد؟ این جوری پیش برویم چند سال دیگر وسط بیابان برهوت میمانیم ها! ماجرای تقدیم دانهای کارت و برگه البته فقط تا 24 ساعت قبل از پایان رسمی انتخابات ادامه دارد. در 24 ساعت آخر، از بس تعداد برگههای مانده زیاد است که همین جوری میریزندشان هوا که بیایند روی زمین. اصلاً من نمیدانم این همه اصرار برای تکرار اسم و عکس کاندیداها برای چیست؟ کلاً چهار تا اسم هست که به قول قانون اساسی از «رجال» هستند و چهرههای معروف و مشهور. یعنی مردم نمیتوانند چهار تا اسم را حفظ کنند؟! خب با این حساب دیگر چه نیازی است که به انحای مختلف کاندیداها را در چشم مردم فروکنیم؟ مگر مردم به عکس قرار است رأی بدهند یا مثلاً قرار است آرای مردمی برای انتخاب خوشتیپترین و خوشعکسترین و خوش پزترین مرد ایران صورت بگیرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]