تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگز با مردم به اندازه عقل خود سخن نگفتند و فرمودند:...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1825955533




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ناصر حجازی به روایت ناصر حجازی


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ورزش > فوتبال ملی  - ناصر حجازی حدودا یک سال قبل در گفت‌وگو با خبرآنلاین تعریف کرد که چگونه وارد فوتبال شده و سر از کدام تیم‌ها درآورده. اصلا فوتبالیست نبودم. گاهی وقت ها به خاطر علاقه ای که به این ورزش داشتم، به طور تفریحی فوتبال بازی می کردم. در واقع رشته اصلی من بسکتبال بود و حتی برای تیم ملی بسکتبال هم انتخاب شدم. جریان کشیده شدن من به سمت فوتبال به این ترتیب بود که روزی با دوستانم رفته بودیم بازیهای آموزشگاه منطقه 8 تهران را تماشا کنیم. تیم فوتبال دبیرستان ما هم بازی داشت. من در کنار دوستانم بازی را تماشا می کردیم. تیم مدرسه ما یک مربی داشت به نام آقای حسین دستگاه که خبرنگار کیهان ورزشی بود. وقتی دروازه بان ما مصدوم شد، آقای دستگاه مرا صدا زد و گفت: «ناصر، بیا درون دروازه بایست.» من هم گفتم که نمی توانم بازی کنم. وقتی هم تفریحی بازی می کردم، معمولا هافبک وسط بودم. آقای دستگاه دست بردار نبود و بالاخره قبول کردم که گلر تیم فوتبال مدرسه شوم. در آن بازی چند تا توپ هوایی آمد که همه را گرفتم. خودم هم تعجب کرده بودم. دو ماه بعد از آن بازی یک تیم از کیهان ورزشی قرار بود به گرگان برود و با تیم گرگان بازی کند. آقا دستگاه گفت که من هم با آنها به این سفر بروم. نمی خواستم قبول کنم. گفتم من فوتبال بلد نیستم و در آن بازی هم شانسی توپ گرفتم. اما آنها گفتند بیا و من هم قبول کردم. آن موقع در تیم کیهان ورزشی بازیکنان بزرگی مثل غلام وفاخواه، مهدی مناجاتی، مجید حلوایی حضور داشتند. بازی با تیم گرگان هم فیکس بازی کردم و خدا وکیلی با اینکه یک-صفر بازی را باختیم، اما خیلی خوب بازی کردم. در آن سال فقط 16 سال داشتم. همان سفر باعث شد که من کم کم با فوتبالیستها اخت شوم و علاقه ام به فوتبال بیشتر از قبل شد. خیلی زود برای تیم منتخب آموزشگاههای ایران انتخاب شدم. بعد آقایی به اسم هویدا که مربی تیم نادر بود پیشنهاد داد که عضور این باشگاه شوم. تیم دوم دارایی بود و با این تیم نایب قهرمان دسته دوم تهران شدیم. بازی فینال دسته دوم بین ما و آرارات بود که دقیقا همزمان بود با آمدن رایکوف از یوگسلاوی به ایران. در روز فینال او هم به ورزشگاه امجدیه آمده بود تا بازی ما را ببنید. من از این موضوع خبر نداشتم. بعد از اتمام آن بازی ها، رایکوف که سرمربی تیم ملی جوانان بود، اعلام کرد که متولدین 1328 به پایین می تواند در تمرینات تیم جوانان شرکت کند و تست بدهد. چون بازی من را دیده بود، شخصا پرسید متولد چند هستی، و من جواب دادم : 1328. بعد برای تیم ملی جوانان انتخاب شدم و در همان اولین مسابقه مقابل تاج بازی کردم. در این تیم بازیکنانی مثل علی جباری و پرویز قلیچ خانی بازی می کردند. در این مسابقه خوب بازی کردم و دقیقا به یاد دارم که روز بعد از این مسابقه کیهان ورزشی تیتیری با این مضمون زده بود: «این جوان لاغراندام می تواند یک دروازه بان خوب باشد.» یک بار از شوروی یک تیم به نام زسکا به تهران آمده بود و با تیم ملی جوانان بازی کرد. در آن بازی من ستاره میدان شدم و به خود بهترین بازی دوران دورازه بانی همان بازی با تیم زسکا بود.  بعد از این بازی یکی از روزنامه تیتر زده بود: «حجازی در مقابل توپخانه ارتش مسکو هرگز تسلیم نشد.» 17 ساله بودم که به تیم ملی بزرگسلان دعوت شدم. البته به من خیلی انتقاد می شد. یک خبرنگاری به نام داریوش اسداللهی در کیهان ورزشی بود که مخالف حضور من در تیم ملی بود. او هر روز مطلب می نوشت و می گفت: «چرا این بچه را به تیم ملی دعوت کرده اید.» اما رایکوف که آن زمان سرمربی تیم ملی بود، خیلی  به من روحیه می داد. در واقع اگر حمایت های رایکوف نبود، شاید اصلا محو می شدم. اما با تیم ملی به تورنمنت ترکیه رفتم. تورنمت سه جانبه بود و من جلوی ترکیه خوب نبودم. نیمه اول چهار تا گل خوردم و فکر می کردم نیمه دوم بازی نکنم. اما رایکوف اصرار کرد بازهم من درون دروازه بایستم. در نیمه دوم گلی دریافتم نکردم، اما وقتی به تهران آمدیم، پرسپولیس ها شعار می دادند: «حجازی، ترک ها چه کارت کردند، سوراخ سواراخت کردند.» چون در همان سفر ترکیه مرحوم علی دانایی فرد با من صحبت کرد و پیشنهاد داد برای تاج بازی کنم. وقتی با تاج قراداد بستم، 18 سالم بود و از همان روز اول دروازه بان ثابت این تیم شدم. با اینکه در تاج حسین قاضی شعار و مهدی کشاورز دروازه بان بودند. یک سال بعد، یعنی در سال 1349 بازیهای جام قهرمانی باشگاههای آسیا در تهران برگزار می شد و تاج هم نماینده ایران بود. من هم دروازه بان ثابت این تیم بودم و فقط برای مسابقه فینال پایم آسیب دید و زانوم ورم کرده بود. نمی توانستم بازی کنم. قبل از بازی فینال تیمسار خسروانی آمد رختکن و به من گفت: «امروز هر طوری شده باید بازی کنی.» گفتم نمی توانم.  که سرانجام تیمسار خسروانی با اصرار و التماس گفت: «دو تا آمپول بزن و بازی کن.» خلاصه من در ان بازی حضور داشتم و توانستیم نماینده رژیم صهیونیستی را شکست دهیم و قهرمان آسیا شدیم. در آن دوران به بازیکنی تبدیل شده بودم که اگر نبود، تیم ضربه می خورد و این برای من پیشرفت محسوب می شد. در ان دوران علاوه بر فوتبال درس هم می خواندم. یادم است با تاج به مسابقات میلز هندوستان رفته بودیم. من 5 - 6 صبح از خواب بیدار می شدم و درس می خواندم. 9 یا 10 صبح که بازیکنان از خواب بیدار می شدند، تعجب می کردند و می گفتند تو که قبول نمی شوی. اما من با پشتکار توانستم در کنار فوتبال درس هم بخوانم و لیسانس زبان انگلیسی را بگیرم. با یکی از بچه های دانشکده ازدواج کردم. در آن زمان تنها 22 سال داشتم. در فوتبال هم پیشرفت زیادی کرده بودم. دیگر در تیم ملی بازیکن با تجربه ای به حساب می آمدم. خیلی ها بر این باور هستند که بهترین بازی ام در تیم ملی همان مسابقه معروف با کره شمالی است. کره شمالی که تازه از جام جهانی 1966 لندن برگشته بود، تیم شاداب و آماده ای داشت. از تیم های قدرتمند آسیایی به حساب می آمد که همه از آن می ترسیدند. قبل از این مسابقه فکر می کردیم، می خواهیم در یک زمین چمن مناسب بازی کنیم. اما وقتی وارد زمین شدیم با یک زمین صاف ولی خاکی مواجه شدیم. در هر صورت ما مجبور بودیم بازی کنیم و مشکلی اصلی ما در آن روز ترس بچه ها از این تیم بود. با این وجود، در این مسابقه دفاع و من نمایش قابل قبولی داشتیم و آنها نتوانستند در طول 90 دقیقه به ما گل بزنند. بازی مساوی شد و یادم است برخی از تماشاگران کره ای به سمت من آمدند و عکس یادگاری گرفتند. در تهران روزنامه ها تیتر زده بودند: «حجازی؛ معجزه گر پیونگ یانگ» بعد از آن قهرمانی آسیا را به دست آوردیم. در تیم ملی آن دوران بازیکنانی مثل همایون بهزادی، حسین کلانی، علی جباری، قلیچ خانی و... حضور داشتند. بعد از اینکه از بانکوک برگشتیم، فدراسیون ما را به جام جهانی کوچک در برزیل فرستاد. در انجا با تیمی مثل پرتغال بازی کردیم که اوزه بیو را در اختیار داشت. اما بدترین خاطره من در دوران بازی به مقدماتی جام جهانی 1974 برمی گردد که نتوانستیم به صعود کنیم. البته در مقدماتی جام جهانی 1978 توانستیم استرالیا را شکست دهیم و علاوه بر صعود به جام جهانی از این تیم هم انتقام بگیریم. از حضور در جام جهانی خاطرات خوبی دارم. مثلا قبل از بازی با هلند پروین می گفت: «ما که گرمکن هایمان مشکی است و قبل از بازی به بازیکنان هلند می گوییم که پدر و مادرهایمان مرده است. و اگر ممکن است به ما کمتر گل بزنند.» و از این حرفها. به هر حال، ما نمی توانستیم با آنها مقابله کنیم. البته من از جام جهانی این شانس را داشتم که چند تا بازی برای منچستر یونایتد انجام دهم، اما به دلیل برخی مشکلات نتوانستم با این تیم قرارداد ببندم. بع از جام جهانی انقلاب شد و بعد از ان من را در 29 سالگی از تیم ملی کنار گذاشتند. بعد جنگ شد و چند سالی به آن شکل فوتبال نداشتیم. چند وقتی مربی محمدان بنگلادش شدم و حتی آنها گفتند که حاضر هستند برای من بازی خداحافظی بگذارند. اما قبول نکردم. با این تیم در جام باشگاههای آسیا پرسپولیس را شکست دادیم. بعد برگشتم تهران. در اینجا مربیگری را از شهرداری کرمان شروع کردم. بعد از ان در بانک تجارت تهران مربیگری کردم. علی دایی را به این تیم آوردم و در واقع او را من کشف کردم. بانک تجارت را قهرمان تهران کردم. در سپاهان مربیگری کردم و همین طور در ماشین سازی تبریز. بعد هم به استقلال آمدم. با این تیم در سال 1376 قهرمان لیگ آزادگان شدم. در این تیم آتیلا پسرم هم بود. با این تیم نایب قهرمان آسیا هم شدم و مدتی هم در ذوب آهن، نساجی مازنداران مربیگری کردم. آخرین بار نیز در تیم استقلال سرمربی بودم. 43 43




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 911]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن