تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834536130
صفبنديهايانتخاباتيدرجبههاصلاحات
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: صفبنديهايانتخاباتيدرجبههاصلاحات
جام جم آنلاين: روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقلههاي خود به مهمترين مسائي روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «صف بندي هاي انتخاباتي در جبهه اصلاحات»،«احمدينژاد، دوستان و دشمنانش»،«عراق ; استمرار ناكامي آمريكا»،«گذار به دموكراسي در پاكستان»و... كه برخي از آنها در زير ميآيد.
كيهان
«صف بندي هاي انتخاباتي در جبهه اصلاحات» يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن آمده است؛بحث انتخابات رياست جمهوري مدت هاست در جبهه اصلاحات آغاز شده و هم اكنون در مرحله اي قرار دارد كه مي توان آن را «دوران چانه زني عميق درباره خط مشي گذاري استراتژيك» نام نهاد. اين دوراني است كه تكليف بسياري از مسائل در آن روشن خواهد شد و بسته به اين كه طرف هاي حاضر در جبهه اصلاحات در گفت وگوهاي خود به چه نتيجه اي برسند و احزاب و تشكل هاي اصلاح طلب كدام استراتژي را براي فعاليت آينده خود برگزينند، مي توان سناريوهاي از اساس متفاوتي را براي پيش بيني سرنوشت انتخاباتي اين جبهه پيشنهاد كرد. اين يادداشت صرف نظر از موضع انتقادي نويسنده آن درباره كليت جبهه اصلاحات صرفاً تلاش مي كند توصيفي از مجموعه گفت وگوهاي دروني جبهه اصلاحات درباره انتخابات رياست جمهوري به دست دهد تا به شفاف شدن صحنه فعاليت انتخاباتي كمكي كرده باشد.
بحث درباره رويكرد اصلاح طلبان به انتخابات رياست جمهوري آينده را مي توان از مرور يك گزار كلي شروع كرد كه تقريباً تمامي اصلاح طلبان درباره آن اتفاق نظر دارند و همه اختلافات و مباحثات مربوط به مرحله مابعد آن است. آن گزار كلي كه مي توان گفت تنها چيزي است كه هيچ يك از اصلاح طلبان عقيده اي برخلاف آن ندارد، اين است كه «دولت نهم به هر قيمت نبايد تكرار شود».
همه بحث ها در ميان اصلاح طلبان اين است كه چگونه مي توان اين هدف را محقق كرد و اختلافات همينجاست كه خود را نشان مي دهد. هر يك از گروه هاي اصلاح طلب خود را بهترين گزينه جايگزيني دولت نهم مي داند و حتي وقتي از ائتلاف سخن مي گويد مقصودش اين است كه ديگران پشت سر كانديداي او تجمع كنند و در مقابل همراهي خود حداكثر سهمي دريافت نمايند. گروهي از اصلاح طلبان كه به طور عمده در دو تشكل حزب مشاركت و سازمان مجاهدين حضور دارند به طور جدي معتقدند سيدمحمد خاتمي تنها كسي است كه اصلاح طلبان بايد روي حضور او در انتخابات رياست جمهوري آينده سرمايه گذاري كنند چرا روان شدن از پي خاتمي در صحنه اي چون انتخابات رياست جمهوري دهم تنها مسيري است كه مي تواند دوباره آنها را به عرصه مناصب اجرايي كشور بازگرداند. خلاصه استدلال هواداران كانديداتوري خاتمي اكنون اين است كه او محبوب ترين چهره اصلاح طلبان نزد مردم است- اگرچه معمولاً استدلال قابل فهمي براي اثبات اين نكته عرضه نمي كنند- و همچنان كه محسن ميردامادي دبيركل حزب مشاركت، اخيراً در جايي گفته اگر خاتمي در انتخابات آينده موفق به جلب رأي مردم و شكست كانديداي اصولگرايان نشود، هيچ اصلاح طلب ديگري هم قادر به اين كار نخواهد بود. از اين رو، دو تشكل مشاركت و مجاهدين معتقدند با وجود كسي چون خاتمي اساساً جست وجو براي يافتن كانديدايي ديگر- يا حتي بحث درباره آن- اقدامي عبث است و اصلاح طلبان بايد به جاي هدر دادن نيروهاي خود در اين كار جملگي تلاش كنند تا اولا خاتمي بر ترديدهاي خود غلبه كرده كانديداتوري را بپذيرد و ثانيا در مرحله بعد زمينه لازم براي پيروزي او در مقابل رقيب فراهم شود.
ديدگاه اين دو گروه مبني بر «غيرقابل جايگزين» بودن خاتمي لااقل از جانب دو طيف درون جبهه اصلاحات به چالش كشيده شده است.
طيف اول كه بايد آنها را- مطابق ادعاي خودشان- مهم ترين منتقدان و سرسخت ترين مخالفان كانديداتوري خاتمي در انتخابات تابستان 88 خواند به طور عمده در حزب كارگزاران سازندگي مجتمع شده است. اگرچه حزب كارگزاران به طور رسمي اعلام كرده است كه «اگر همه اصلاح طلبان روي خاتمي اجماع كنند» از او حمايت خواهد كرد، اما اعضاي اين حزب چه در تحليل هاي دروني خود و چه در نوشته ها و سخنان علني كه هر روزه در روزنامه ارگان حزب قابل ردگيري است معتقدند حداقل به 4 دليل، ريسك سرمايه گذاري روي خاتمي بالاتر از حد معقول است و به جاي يك سناريوي خاتمي محور مي توان براي انتخابات آينده سناريوي كارآمدتري پيشنهاد كرد. از ديد اعضاي اين حزب- كه عمدتا به عنوان هواداران و ارادتمندان آقاي هاشمي رفسنجاني شناخته مي شوند- علت هاي اصلي به مصلحت نبودن كانديداتوري خاتمي چنين است، 1- حزب كارگزاران برخلاف مشاركت و مجاهدين به هيچ وجه عقيده ندارد كه خاتمي «محبوب ترين چهره اصلاح طلب» است و حتي در اين باره هم ترديدهاي جدي دارد كه خاتمي در صورت حضور در صحنه انتخابات قادر به رقابتي موثر با حريف اصولگراي خود باشد. كارگزاراني ها بهترين شاهد در تاييد نظر خود را سرنوشتي مي دانند كه براي جبهه اصلاحات در انتخابات مجلس هشتم رقم خورد. در آن انتخابات، حزب مشاركت و سازمان مجاهدين با اين تصور كه نام خاتمي بالاي سر فهرست انتخاباتي اصلاح طلبان در تهران - كه به عقيده آنها سياسي ترين راي كشور در آن داخل صندوق ها ريخته مي شود - معجزه خواهد كرد، فهرست اصلاح طلبان را «ياران خاتمي» ناميدند و در و ديوار شهر را با تبليغات درباره آن آراستند. نتيجه اما بي اعتنايي محض مردم به اين فهرست بود به گونه اي كه در دور اول حتي يك نفر از كانديداهاي آن به مجلس راه نيافت و در دور دوم هم با وجود اينكه نام خاتمي را از صدر فهرست خود برداشتند، باز همان نتيجه تكرار شد. اعضاي حزب كارگزاران استدلال مي كنند هيچ دليلي وجود ندارد كه فرض شود اقبال مردم به خاتمي در سال آينده بهتر از چيزي خواهد بود كه در انتخابات مجلس هشتم رخ داد و بنابراين اصلاح طلبان نبايد خطر كنند و تخم مرغ هاي خود را در سبد كسي بگذارند كه همين اواخر از يك امتحان تمام عيار محبوبيت، ناكام بيرون آمده است.
2- يكي از نگراني هاي اصلي بسياري از اصلاح طلبان از جمله برخي نزديكان خاتمي و البته حزب كارگزاران درباره او اين است كه مراجع قانوني نسبت به صلاحيت رئيس جمهور سابق براي حضور در انتخابات آينده تشكيكي داشته باشند. اگرچه شوراي محترم نگهبان هنوز در اين باره هيچ اظهارنظري نكرده- و طبعاً تا زمان فرارسيدن زمان مقتضي نخواهد كرد- و علاوه بر اين بسياري از اصولگرايان نيز در كنار انتقادات بسيار جدي خاتمي را همچنان فرزند انقلاب مي دانند، اما اصلاح طلبان به دلايل خاص خود نگراني از اين بابت را جدي و قابل اعتنا مي دانند. به همين دليل برخي از آنها عقيده دارند نبايد با صرف هزينه فراوان روي كسي سرمايه گذاري كرد كه احتمال دارد در دقيقه 90 از دور خارج شود و آنگاه ديگر هيچ كاري از هيچ كس ساخته نباشد. 3- سومين علت مخالفت حزب كارگزاران با كانديداتوري سيدمحمد خاتمي اين است كه با قدم نهادن او به صحنه انتخابات دهم اصولگرايان حتماً روي يك گزينه اجماع خواهند كرد و به اين ترتيب ديگر نمي توان از اختلافات دروني آنها- كه ظاهراً اصلاح طلبان اميد فراواني به آن بسته اند- بهره اي برد. 4- و اما آخرين استدلال اين است كه در صورت انتخاب خاتمي از جانب اصلاح طلبان به عنوان كانديداي نهايي در انتخابات سال آينده، آن وقت اصلاح طلبان فقط مي توانند به رأي سنتي خود- كه در خوشبينانه ترين برآوردها كمتر از 5 ميليون نفر است- دل ببندند و به جلب آراء اصولگرايان هيچ اميدي نمي توانند داشت. حزب كارگزاران عقيده دارد تنگ كردن دايره و اكتفا به رأي سنتي عملاً امكان رقابت با كانديداي اصولگرايان را كه كف رأي آن چند برابر اصلاح طلبان است از آنها خواهد ستاند و عملاً حضور در انتخابات بامعني خواهد شد.
در مقابل يك سناريوي خاتمي محور، حزب كارگزاران فرمولي اساسا متفاوت پيشنهاد مي كند. اعضاي اين حزب عقيده دارند كانديداي اصلاح طلبان در انتخابات آينده بايد كسي باشد كه 1- بتواند همه مخالفان وضع موجود اعم از اصولگرا و اصلاح طلب را متحد كند، 2- نظام به او به اندازه كافي اعتماد داشته باشد و بحث هايي چون رد صلاحيت درباره او اساسا مجال طرح نيابد و 3- بتواند علاوه بر راي اصلاح طلبان، نظر طيف هايي درون جريان اصولگرا را هم به سمت خود جذب كند. اين استراتژي البته از جانب «ياران خاتمي» بي جواب نمانده است. آنها در مقابل مي گويند اولا بحث از ائتلاف اصولگرايان و اصلاح طلبان در انتخابات آتي بي معناست و بهترين حالت براي اصلاح طلبان برگزاري يك انتخابات دو قطبي است كه يك طرف آن خاتمي باشد و ثانياً ولو بتوان براي تئوري كارگزاران در مقام حرف يا روي كاغذ ارزش قائل شد، اين تئوري امكان تحقق عملي ندارد چون فاقد هرگونه مصداق خارجي است و كسي كه هم اصلاح طلبان و هم اصولگرايان درباره او اجماع كنند، فعلاً موجود نيست.
در كنار حزب كارگزاران، ياران مهدي كروبي در حزب اعتماد ملي نيز كانديداتوري خاتمي و اساساً استراتژي حزب مشاركت و سازمان مجاهدين را كه بر حذف قطعي همه رقباي اصلاح طلب خاتمي مبتني است از موضعي كاملاً حزبي به چالش كشيده اند. اگرچه بنابر گزارش هاي موثق اكنون مهدي كروبي تحت فشار بسيار شديدي قرار دارد اما حزب اعتماد ملي همچنان بر ضرورت معرفي كانديداي حزبي در انتخابات آينده تأكيد مي كند و خصوصاً در اين باره كه اختيار جريان اصلاحات دوباره به دست «تندروها» بيفتد، هشدار مي دهد. اكنون تقريباً تمامي اصلاح طلبان درپي آن هستند كه آقاي كروبي را متقاعد كنند فاقد حداقل پايگاه اجتماعي لازم است اما او با تكيه بر تجربه انتخابات سال 84 مهم ترين علت ناكامي اش را خيانت دوستان مي داند نه عدم اقبال مردم.
در هرحال بايد تا زمان حل و فصل نهايي اين مجادلات كه اصلاح طلبان گفته اند پايان تابستان خواهد بود، منتظر ماند. تصوير آن هنگام شفاف تر خواهد شد.
جام جم
«احمدينژاد، دوستان و دشمنانش» عنوان يادداشت روز روزنامهي جام جم است كه آن را مهدي فضائلي نوشته است. در آن ميخوانيد؛برخي محمود احمدينژاد را باعث و باني همه مشكلات حال حاضر كشور ميدانند و برخي او را معجزه قرن، تنها منجي كشور و عامل همه افتخارات كنوني، اما احمدينژاد نه آن است و نه اين.
دكتر احمدينژاد، تحصيلكرده دانشگاهي است از نسل دوم انقلاب كه باورش به اصول انقلاب اسلامي و وعدههاي الهي، از او انساني مصمم و شجاع ساخته است تا در راه آرمانها راستقامت بايستد و هياهوها و تهديدات او را متزلزل و مرعوب نسازد. احمدينژاد انسان باهوش و خودباوري است كه سه سال و اندي پيش در رقابتي سخت و نابرابر و در ميان ناباوري حتي بسياري از دوستانش، همه رقباي نسل اول و دوم انقلاب خود را پشت سر گذاشت تا بار ديگر شگفتآفريني و دشواري پيشبيني رفتار مردم ايران را به اثبات برساند. احمدينژاد همچنين رئيس جمهوري است سادهزيست و از جنس مردم كه رفتار متواضعانهاش در برابر تودههاي مردم و سختكوشي و روحيه خدمتگزارياش تصنعي و براي جلب آراي مردم نيست.
در عين حال او اشكالاتي هم دارد. ساده ديدن موضوعات نه چندان ساده، گاه شتابزدگي، كمتوجهي به نخبگان، محدود شدن در حلقهاي خاص از دوستان، استفاده نكردن از همه ظرفيت اصولگرايان، نفي تقريبا همه گذشته و رفتار بعضا متناقض از مهمترين اين اشكالات است.
مجموع اين امتيازات و اين اشكالات، احمدينژاد را به «پديدهاي» مبدل كرده است؛ پديدهاي كه در داخل كشور،4 طيف را در برابر او به صف كرده است.
طيف اول، مخالفان سياسي و فكري. اين گروه كه خود درجاتي دارند، مشكلشان با احمدينژاد، شعبهاي است از مخالفت آنها با اصول انقلاب و راه امام (ره) كه چون نميتوانند آن را آشكار كنند، در مخالفت تام و تمام با يك معتقد به اين اصول و اين راه بروز ميدهند.
رسانهها و اظهارات اين طيف، مشحون است از منفيبافي و بزرگ كردن كاستيها و عدم انعكاس توفيقات و دستاوردها. اين طيف هيچ نكته و اقدام مثبتي در كارنامه و رفتار و مواضع احمدينژاد نميبينند، چرا كه بغض الشي يعمي و يصم و براي پايان دوران احمدينژاد لحظهشماري ميكنند.
اينان دشمنان احمدينژاد هستند كه چون منافعشان آسيب ديده است، حتي نميتوانند ظاهرسازي كنند و در قامت منتقد نمايان شوند.
طيف دوم: خسارت ديدگان، مشكل اصلي اين طيف با احمدينژاد «منافع» است. حضور احمدينژاد براي اين مجموعه عمدتا خسارتهاي مادي داشته است. هرچند از نظر سياسي نيز اين طيف همسويي با احمدينژاد ندارند اما اگر او اهل معامله بود و به قول يكي از همين دسته، نان را از سفره آنها نميبريد، اينگونه با احمدينژاد ستيزهجويانه رفتار نميكردند.
طيف سوم: همفكران خودخواه؛ اين طيف در واقع با مباني فكري و رويكردهاي احمدينژاد تقابلي ندارند و در يك اردوگاه قرار دارند، اما معتقدند احمدينژاد براي نمايندگي و راهبري اين جريان در حد رئيسجمهور ردايي به تن كرده است كه در اندازه قامت او نيست. اينان خود را توانمندتر از او ميدانند بدون اين كه كاستيها و ضعفهاي خود را در آنجايي كه بودهاند و اينجاهايي كه هستند، به رو بياورند.
اين طيف با احمدينژاد با احتياط رفتار ميكنند. مخالفت آشكار نميكنند چون او را متعلق به خود ميدانند و همراهي كامل نيز ندارند چون معتقدند او «هماهنگ» نيست. عدم همراهي اين مجموعه كه گاه با حسادتها و نفسانيات نيز توام ميشود، به دليل اشكالات واقعي احمدينژاد بعضا اينگونه توجيه ميشود كه حمايت كامل از او، اين اشكالات را به پاي كل جريان اصولگرايي ميگذارد و نبايد همه تخممرغهاي اصولگرايان در سبد احمدينژاد گذاشته شود!
و طيف چهارم ناصحان مشفق؛ اين طيف به لحاظ فكري و جهتگيريها با احمدينژاد همسو هستند و هر دو در جبهه اصولگرايان البته نه به معناي يك جريان سياسي و باندي كه به مفهوم وسيع آن، تعريف ميشوند. اين طيف احمدينژاد را هم به دليل شايستگيهاي فردياش، هم رويكردهايش، هم از آنجايي كه مردم او را برگزيدهاند و مهمتر از همه، به سبب حمايتهاي ويژه رهبر انقلاب كه از نكات قبل سرچشمه ميگيرد، بهترين دولت بعد از انقلاب ميدانند كه اگر ضعفهايش برطرف شود يا كاهش يابد، كارآمدي او مضاعف و خدمتش به آرمانهاي انقلاب و امام كاملتر ميشود.
اين طيف از ضعفهاي احمدينژاد رنج ميبرند نه از آن رو كه ديگران را بدون ضعف بدانند يا او را براي چنين مسووليت بزرگي كوچك بپندارند، بلكه به دليل علاقه به رئيسجمهور كه چرا چون اويي و با چنين ويژگيها و شايستگيها و اعتقادات محكم، اين ضعفها را جبران نميكند تا بهانه از بهانهجويان گرفته شود و شرايط دفاع از احمدينژاد به عنوان نماينده يك تفكر و ايده، گستردهتر، محكمتر و صريحتر فراهم شود.
به نظر ميرسد احمدينژاد و بخصوص ياران حلقه اول او در برابر اين 4 طيف كه البته ميتوان تنوع و تفصيل بيشتري هم به آنها داد برخورد چندان تفكيك شدهاي ندارند.
مقابله با طيف اول و دوم و عدم پذيرش نظرات آنها طبيعي است، هر چند برخورد حساب شدهتر با اين دو نيز ميتواند افكار عمومي را به حقانيت بيشتر احمدينژاد واقف و مظلوميت او را آشكارتر كند.اما طيف سوم علاوه بر اين كه اختلاف در مباني و اصول ندارند، بعضا حتي به دلايلي حق به گردن احمدينژاد و يارانش هم دارند. برخورد بستهتر با اين گروه، استفادههاي بجا از آنها و تكريمشان ضمن اين كه با معيارهاي حق، انطباق بيشتري دارد، به ظرفيتهاي احمدينژاد ميافزايد و توان او را كمتر فرسايش ميدهد.احمدينژاد و يارانش هر چقدر اصولگرا باشند، از رهبر انقلاب اسلامي اصولگراتر نيستند. رفتار و منش رهبري در مواجهه با اين گروه بايد سرمشق باشد و اگر اين گونه شود، چه شود!
و بالاخره طيف چهارم. اين طيف كه بعضا از سوي ياران كمظرفيت احمدينژاد با همان چوب طيف سوم و يا حتي اول و دوم رانده ميشوند، ناصحانه و مشفقانه در خدمت رئيسجمهور بوده و هستند و نگاهشان از اين كمظرفيتيها، منصرف و معطوف به ظرفيت بالاي خود احمدينژاد است.
انتظار اين گروه از احمدينژاد آن است كه در راه اصولگرايي ثابتقدم باشد، به كارشناسي در مباحث اهتمام بيشتري بورزد، در كناره تودههاي مردم كه اساس نظام جمهوري اسلامي هستند نخبگان را نيز محترم شمارد، حلقه دوستان را فراختر كند، از ظرفيت جريان اصولگرايي استفاده بهينه كند، زحمات پيشينيان را ارج بنهد و با اتكا به پيام آسماني «رحماء بينهم» در برابر بيمهريهاي برخي دوستان، مهرورزي كند.اين طيف بر اين باورند كه احمدينژاد ميتواند بهتر از آنچه هست، باشد.
3 سال و اندي از آغاز مسووليت دكتر احمدينژاد در راس دستگاه اجرايي كشور ميگذرد و دولت نهم آخرين هفته دولت خود را سپري ميكند. سال آخر اين دولت ميتواند سرمايه تداوم آن با دولت دهم باشد. انشاءالله
جمهوري اسلامي
«عراق ; استمرار ناكامي آمريكا» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛پرونده توافق نامه امنيتي آمريكا و عراق بار ديگر اين روزها گشوده شده است . سفر روز پنجشنبه خانم رايس به بغداد و گفتگوهاي وي با مسئولان ديگري با اين هدف صورت گرفت كه اين پرونده يكبار ديگر ورق بخورد و به نتيجه نهائي برسد ولي چنين نشد.
قبلا گفته شده بود توافق نامه امنيتي آمريكا و عراق در مرداد ماه نهائي خواهد شد ولي آخرين روز مرداد ماه درعين حال كه شاهد تحركات وزير امورخارجه آمريكا در بغداد بود چنين اتفاقي نيفتاد و اين قرارداد همچنان امضا نشده باقي ماند. به نظر مي رسد آمريكا براي امضاي قرارداد با عراق اكنون با موانعي مواجه است كه قبلا هرگز پيش بيني آنرا نمي كرد.
هرچند مسئولان عراقي در پايان سفر وزير امورخارجه به بغداد اعلام كرده اند مشخص نبودن زمان خروج نظاميان آمريكائي از عراق و مصونيت قضائي اتباع آمريكا در عراق دو موردي هستند كه مانع امضا شدن قرارداد امنيتي ميان عراق و آمريكا شده اند اما واقعيت هاي پشت پرده نشان ميدهد ماجرا فراتر از اينست . مخالفت مرجعيت و مردم با امضاي اين قرارداد مانع اصلي است و دولت بغداد با ادامه اين مخالفت ها نمي تواند پاي چنين قراردادي امضا بگذارد.
از طرف ديگر حذف بند مربوط به مصونيت قضائي اتباع آمريكا در عراق و تعيين زمان نهائي خروج نظاميان اشغالگر آمريكائي با فلسفه توافق نامه مورد نظر دولتمردان آمريكائي منافات دارد. اصولا توافق نامه مورد نظر آمريكا بر همين دو بند استوار است واگر اين بندها طبق دلخواه عراقي ها تنظيم شوند اصل توافق نامه خاصيت مورد نظر آمريكا را از دست خواهد داد.
آمريكا بنا ندارد از عراق خارج شود. به همين دليل نمي تواند جدول زمان بندي شده اي را در قرارداد امنيتي خود با عراق مشخص نمايد. وجود چنين جدولي به معناي تعهد آمريكا به عراق براي خارج شدن از اين كشور و پايان دادن به اشغال خواهد بود و اين چيزي است كه مورد نظر دولتمردان آمريكائي نيست .
در مورد مصونيت قضائي اتباع آمريكا نيز اصرار آمريكا به اين دليل است كه ميخواهد نظاميانش در عراق آزادي عمل داشته باشند و بتوانند اراده سياسي سياستمداران آمريكائي را به اجرا در آورند. اگر اين آزادي عمل آنهم به صورت كاملا مطلق وجود نداشته باشد باقي ماندن نظاميان و حتي ساير اشغالگران آمريكائي در عراق بي فايده خواهد بود. آنها ميخواهند با آزادي كامل بتوانند با هركس و هر جريان برخورد كنند به هر جا حمله نمايند هر وقت كه اراده كنند عمليات نظامي انجام دهند و هر زمان كه مايل باشند آنرا متوقف نمايند و در هر حال هر جنايتي كه مرتكب شوند هيچكس حق نداشته باشد با آنها برخورد كند. اينها پايه هاي اصلي قرارداد امنيتي آمريكا با عراق را تشكيل مي دهند و در واقع عنوان « امنيتي » كه روي اين توافق نامه گذاشته شده به معناي تامين امنيت آمريكا در عراق و تضمين حضورو حاكميت آمريكائي ها در اين كشور بدون برخورد با مشكل و مانع است . اين توافق نامه اگر توسط مسئولان عراقي امضا شود از نظر آمريكائي ها قانوني خواهد بود و آنها براي خود اين حق را قائل خواهند شد كه هر كاري را كه مايل هستند انجام دهند و نام آنرا نيز عمل به قانون بگذارند.
در مقابل مراجع تقليد كه حكم آنها در عراق نافذ است و دولتمردان عراقي نمي توانند از آن تخطي كنند با اين هر دو خواسته آمريكا مخالفند و امضاي قراردادي را كه حاوي اين بندها باشد خلاف شرع و مصالح مردم عراق ميدانند. آيت الله سيستاني اعلام كرده تا زنده است اجازه امضاي چنين قراردادي را نخواهد داد و آيت الله سيد كاظم حائري نيز با صراحت اعلام كرده است امضاي چنين قراردادي براي هيچكس الزام آور نخواهد بود.
در ميان دولتمردان عراقي نيز مخالفان زيادي با اين قرارداد وجود دارد كما اينكه احزاب و فعالان سياسي عراق نيز بارها مخالفت خود را با اين توافق نامه اعلام كرده اند. اين مخالفت ها اكنون بقدري وسيع است كه آن دسته از دولتمردان عراقي كه مايل به انعقاد قرارداد هستند احساس انزوا مي كنند و جرات امضاي آنرا به خود نمي دهند.
اصرار مقامات آمريكائي براي امضاي توافق نامه امنيتي با عراق به اين دليل است كه بوش و همكاران وي در كاخ سفيد ميخواهند با اين قرارداد برگ برنده اي در مساله عراق به دست بياورند تا بتوانند بر انتخابات رياست جمهوري تاثير بگذارند و آنرا به نفع حزب خود يعني حزب جمهوري خواه برگزار نمايند. انتخابات رياست جمهوري آمريكا قرار است آبانماه امسال يعني دو ماه ديگر برگزار شود. شرايط كنوني نشان مي دهد رقيب دموكرات جلوتر است و حزب جمهوري خواه به لحاظ مشكلاتي كه حكومت بوش چه در داخل آمريكا و چه در خارج بوجود آورده شانس كمتري دارد. اشغال عراق يكي از نقاط ضعف دولت بوش است و به همين دليل او درصدد است قبل از انتخابات آبانماه برگ برنده اي در عراق به دست بياورد تا اين ضعف را جبران نمايد و به نامزد حزب جمهوريخواه كمك كند. اين نياز اكنون براي آمريكا بعد از ماجراي جنگ اوستياي جنوبي و آشكار شدن ضعف آمريكا در حمايت از حكومت دست نشانده خود در گرجستان در برابر روسيه آشكارتر شده و سفر فوري رايس به بغداد به فاصله چند روز بعد از جنگ گرجستان به دليل همين احساس نياز بوده است .
عملكرد جنايتكارانه اشغالگران آمريكائي در عراق چنان چهره سياهي از آمريكا در ميان مردم اين كشور ترسيم كرده كه براي دولتمردان آمريكائي هيچ شانسي جهت برطرف ساختن موانع موجود بر سر راه توافق نامه امنيتي باقي نگذاشته است . مراجع و مردم عراق بهيچوجه در برابر خواسته هاي آمريكا كوتاه نخواهند آمد و بوش برگ برنده مورد نظر خود را در اين ماجرا را تا قبل از انتخابات رياست جمهوري به دست نخواهد آورد. البته مردم عراق با توجه به پرونده سياهي كه آمريكا در اين كشور دارد هرگز اجازه امضاي قرارداد مورد نظر آمريكا را به دولتمردان خود نخواهند داد.
جوان
«تاكيد بر آرمان هاى امام و شهيدان مهم ترين ويژگى دولت نهم» عنوان سرمقاله روزنامهي جوان به قلم مدير مسئول روزنامه است كه در آن ميخوانيد؛به مناسبت شهادت شهيدان رجايى و باهنر همه ساله هفته اول شهريورماه هفته دولت نام گذارى شده است. اين ايام فرصت مناسبى است كه دولتمردان به بهانه هفته دولت به بيان خدمات و عملكردهاى خويش بپردازند و مردم نيز از نزديك با تلاش ها و خدمات دولتمردان آگاه شوند.
شايد براى شما نيز اين سوال پيش بيايد كه چرا به مناسبت شهادت شهيدان رجايى و باهنر اين ايام هفته دولت نام مى گيرد و چه خصلت و ويژگى اى در اين دو دولتمرد شهيد وجود داشته است كه آنها را جاودانه كرده است و به عنوان الگوى يك دولتمرد نظام معرفى كرده است؟
شايد اخلاص و كار بدون توقع مزد و منت براى مردم مهمترين ويژگى آنها بوده است . ذكر برخى از سرگذشت هاى شهيد رجايى و زندگى ساده و بى پيرايه وى و ايستادگى وى در برابر جريان پرهياهوى نفاق داخلى مثال زدنى است. بنى صدر و كاروان تبليغاتى وى از هيچگونه حركتى براى تخريب رجايى دريغ نمى نمود ولى وى با اتكا به خدا مى ايستد، چرا كه رجايى به راه و هدف خود ايمان راسخ داشت و شهادت بهايى بود كه خداى متعال براى وى مقدر نموده بود.
نظام جمهورى اسلامى نيز كه با استمداد از عنايات الهى و الطاف شهيدان به حركت متعالى خود ادامه مى دهد گفتمان هاى متفاوتى را تجربه كرده است. گفتمان انقلاب اسلامى، گفتمان سازندگى، گفتمان اصلاحات و گفتمان اصولگرايى كه همان گفتمان انقلاب اسلامى و بازگشت به شعارهاى انقلاب اسلامى مى باشد.
مهم ترين نقطه قوت دولت نهم تاكيد بر شعارها و آرمان هاى انقلاب و تلاش خالصانه براى مردم مى باشد. همين نگرش موجب شد تا مردم به حركت اميدواركننده اى كه از شوراى شهر دوم به وجود آمد و در مجلس هفتم تثبيت شد به آقاى احمدى نژاد براى رشد و پيشرفت انديشه توام با عمل اصولگرايى راى بدهند. در حقيقت انتخاب آقاى احمدى نژاد تاكيد بر اصولگرايى بود.
شكرانه انتخاب تفكر اصولگرايى و تشكيل دولت اصولگرا حركت روى خط و تفكر اصولگرايى است. به ياد داريم كه در دولت هاى گذشته افرادى در كابينه قرار گرفته بودند كه بر خلاف مشى دينى و انقلابى مردم حركت مى كردند اما مردم به واسطه ماهيت انقلابى و دينى خويش آنها را به كنارى نهادند.
بنابراين نسبت معادله اين دولت و هر دولت با مردم پافشارى و ايستادگى روى اصول انقلاب مى باشد كه به لطف الهى رييس جمهور محترم در اين موضوع به خوبى توانسته اند وظيفه خود را ايفا كنند و نام ايران را در جهان سربلند نمايند.
به صورت مشخص ايستادگى بر موضع به حق ايران در مساله هسته اى و تلاش پيگير و بى وقفه براى خدمت رسانى به مردم دو ويژگى رييس جمهور است.
البته فعاليت هاى پرشتاب و مستمر واجد كاستى هايى نيز مى باشد كه نقد دلسوزانه مى تواند مويد حركت دولت پر تلاش باشد.
متاسفانه به دليل ماهيت سياست زده برخى شخصيت هاى سياسى و مطبوعات در مواجهه با دولت از مشاهده نقد منصفانه برخوردار نبوده ايم و گاهى تخطئه و اشكال تراشى جاى خود را به نقد داده است.
در اين گونه موارد آنچه ذبح مى شود «حقيقت» است و جالب اين مى باشد كه رفتارهاى فوق از جانب گروه هاى سياسى اعمال مى گردد كه نقاب حقيقت خواهى و حقيقت جويى بر چهره سياست زده خود دارند.
به نظر نگارنده مهم ترين ويژگى دولت جناب احمدى نژاد زنده كردن شعارهاى انقلاب اسلامى بود؛ همان شعارهاى اصيلى كه در قالب سه شعار استقلال، آزادى و جمهورى اسلامى تحقق پيدا كرد.
دير ايامى بود كه ادبيات و تفكر التقاطى به بهانه هاى «سازندگى» و «اصلاحات» مى رفت كه جاى فرهنگ آرمانى انقلاب اسلامى را بگيرد .
رفاه زدگى و مصرف گرايى، هضم شدن در چرخه نظام نوين جهانى، سر به زير بودن و اتكا به منابع خارجى و در يك كلمه ذيل قدرت هاى جهانى تعريف شدن، خواست بسيارى از سياستمداران گذشته بوده است و اين گفتمان چهارم انقلاب بود كه بر خلاف خواست استعمارگران مسير عزت ايران را در اتكا به نيروهاى داخلى و تاكيد بر ارزش هاى امام و شهيدان مى داند. در واقع همين خصلت احمدى نژاد را از ديگران ويژه و ممتاز كرد.
رسالت
«آينده پژوهي انقلاب اسلامي» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد مهدي انصاري است كه در آن آمده است؛با توجه به آنچه كه در باب اهميت مقوله آينده پژوهي و ضرورتهاي تحليل آينده انقلاب اسلامي برشمرده شد، لازم است به تبيين مفهوم آينده پژوهي و نحوه مطالعه مباحث و موضوعات در اين دانش بپردازيم. نكتهاي كه در اينجا لازم است مورد تاكيد قرار گيرد اينكه سوالاتي كه در بخشهاي آتي اين نوشتار ارائه ميشوند هر كدام سوژه و سوال اصلي تحقيقات و پروژههاي عميقي هستند و اين نوشتار كوتاه و سياهه مختصر هرگز درصدد پاسخگويي به آنها نيست بلكه انگيزه اصلي نگارنده طرح اين سوالات كليدي است تا ذهنها را درگير و اهل نظر را به وادي انديشه و قلم رهنمون سازد. غرض از آينده پژوهي آينده انديشي يا آينده نگري يا آينده پژوهي كه مطالعه و بررسي آينده را عهدهدار است در پي ساخت و طراحي آينده مطلوب و مورد نظر ميباشد. درباره هدف اين حوزه پژوهشي يكي از نويسندگان صاحب نام در اين زمينه به نام “وندل بل” )Wendel bell( ميگويد: “غرض از آينده پژوهي، كشف يا ابداع، وارسي و ارزيابي و پيشنهاد آيندههايي است كه ميتوانند واقع شوند (آيندههاي ممكن) و يا احتمال واقع شدن آنها وجود دارد (آيندههاي محتمل) و يامي بايد واقع شوند (آيندههاي مطلوب)“. اين حوزه در زمره قلمروهاي جديدي است كه به مدد بهرهگيري از امكانات و دستاوردهاي رشتههاي مختلف علوم، رياضيات، مهندسي و فناوري، مديريت، سياست، اقتصاد، تاريخ، هنر، جامعهشناسي و فلسفه (بخصوص فلسفه علم و فناوري)، در حال شكلگيري است. با اين حال بايد تاكيد كرد كه آيندهپژوهي هنوز يك رشته علمي بلوغ يافته به شمار نميآيد بلكه به تعبير “لاكاتوش” يك برنامه پژوهشي رشد يابنده است. آينده پژوهي به اعتبار خصلت برنامهوار خود، فعاليتي گروهي است و محصولات نظري آن حاصل تعامل ميان افراد با تخصصهاي متفاوت است.
واژه “آينده انديشي” به صورت Futurology نخستين بار به وسيله مورخي آلماني به نام “اوسيپ فلشتهايم” در دهه 1940 مطرح شد. رشد اوليه اين حوزه مرهون كوششهايي بود كه در عرضه فعاليتهاي استراتژيك نظامي و در ارتباط با فناوري اين قلمرو صورت گرفت. بزودي پيشرفتهايي كه به صورت همزمان در حوزههاي گوناگون دانش به وقوع پيوست، راه را براي تامل دقيقتر در روندهاي رو به رشد يا در حال ظهور در بافت پيچيده محيط فرهنگي آدمي هموار ساخت. در دهههاي 1970 و 1980 و به واسطههاي تاليفات افرادي چون آلوين تافلر و جان نيس بيت، آينده انديشي ناگهان در كانون توجهات عمومي قرار گرفت و توجه افراد در سطوح مختلف، از شهروندان عادي گرفته تا نخبگان و سياستمداران به آن جلب شد.
اين اقبال عمومي هر چند از حيث تخصص منابع مالي براي پيشبرد تحقيقات بيشتر در قلمرو آينده انديشي بركتزا بود، اما در عين حال با اين نقطه ضعف نيز همراه بود كه آينده پژوهي و آينده انديشي را به يك ژانر ادبي تحويل كرد كه شباهت زيادي به داستانهاي علمي - تخيلي پيدا كرده بود. قلمرو موضوعاتي كه آينده انديشان براي حوزه پژوهشي خود در نظر ميگيرند با توجه به وجود همين تفاوتها ميان امكانات موجود و شرايط آتي تنظيم ميشود. شماري از موضوعات مورد علاقه آينده انديشان بدين قرارند: -1 توصيف موضوعات و علايق اصلي زندگي آدمي از يك ديدگاه آيندهانديشانه؛ -2 كاوش در مسيرهاي اصلي ناظر به كنش و قصد اوليه در آدميان و نهادها كه در باز كردن كلاف واقعيتهاي آينده نقش داشتهاند، دارند يا خواهند داشت. -3 بر ساختن مسيرهاي بديل ممكن براي رويدادها يا تصميمات سازمانهاي ساخته آدمي؛ -4 انجام دادن ارزيابيهاي مربوط به تحولات بر مبناي ارزشهاي و امور واقع. -5 پيشبرد و تكميل روششناسي مربوط به مطالعات آينده انديشي به موازات تكميل و پيشبرد معرفت مرتبه اول آن به منظور پرسشهاي مناسب در خصوص آينده و دستيابي به پاسخهاي در خور. نهايتا اينكه به منظور عملي شدن اجزاي منظومه كارآمدي نظام جمهوري اسلامي بايستي توجه داشت كه آينده پژوهي انقلاب منطبق بر آرمانهاي انقلاب و امام انجام پذيرد تا طراحي و ساخت آينده با دقت و هوشمندي تدوين گردد.
مردم سالاري
«پايان المپيك و آغاز هفته دولت» عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم حسين رهنورد است كه در آن ميخوانيد؛ورزش، با توجه به روحيه عام گرايي دولت نهم، از مقولا ت مهم و مورد اهتمام اين دولت بوده و هست اما متاسفانه در اين مورد هم نگاه دولت، همچون بسياري از مقولا ت سياسي، اقتصادي و اجتماعي، نگاه غيرعلمي و مبتني بر ديدگاه هاي شخصي و بدون توجه به نظرات كارشناسي و انتقادات صاحبنظران بوده و هست. كارنامه كاروان ورزشي ايران در المپيك پكن، در واقع جديدترين و مهم ترين نتيجه عملكرد و فعاليت مسوولا ن سازمان دولتي تربيت بدني است اما اين شكست تاريخي چندان تعجب برانگيز نبود.
در سه سال گذشته عملكرد ناموفق تيم هاي كشتي ايران نسبت به قبل، شكست هاي پياپي تيم ملي فوتبال و كسب نتايج ضعيف در جام جهاني، دوپينگ اكثريت اعضاي تيم وزنه برداري ايران و محروميت از حضور در صحنه هاي بين المللي، افت تيم واليبال كه از قهرماني آسيا به وضعيتي دچار شد كه حتي در ميان چهار تيم برتر آسيا هم جاي نگرفت، بلا تكليفي فوتبال ايران كه بر اثر اصرار سازمان تربيت بدني بر عدم تغيير اساسنامه ماه ها در انتظار تعليق فعاليت هاي فدراسيون فوتبال بود و بسيار نمونه هايي از اين دست كه در رشته هاي جودو، تكواندو و... قابل ملا حظه است، همه و همه بازگوكننده وضعيتي است كه ورزش ايران با آن دست به گريبان است.
از سوي ديگر اگر توجه كنيم، تربيت بدني به گونه اي ديگر در حال گسترش سازمان ورزش است! در سال جديد، طبق تصميم سازمان تربيت بدني، تيم هاي باشگاهي فوتبال در حال تقسيم ميان استان هاي مختلف هستند; امري كه هيچ سابقه اي در ورزش حرفه اي دنيا ندارد.
از سوي ديگر در سال جاري، قراردادهاي منعقده دو تيم فوتبال پرطرفدار پيروزي و استقلا ل چنان بي سابقه بوده كه صداي همه را درآورده است و به نظر مي رسد اگرچه در ظاهر، اين افزايش هزينه هاي بي سابقه مورد انتقاد متوليان ورزش است اما در باطن براي سال آينده و انتخابات رياست جمهوري، احتياج به چنين هزينه هايي براي استفاده از موفقيت هاي احتمالي اين دو تيم وجود دارد.
جمع اين دو امر; موفق نبودن در عرصه هاي بين المللي و افزايش هزينه ها بالا خص در مورد باشگاه ها و ورزشكاران خاص، تمام آنچه امروز در ورزش ايران مي گذرد، نشان مي دهد.
در اين ميان اگر تك چهره هايي مثل حسين رضازاده و هادي ساعي نبودند، هيچ افتخاري براي ورزش ايران وجود نداشت.
اين روزها همزمان با پايان المپيك پكن، هفته دولت آغاز شده است و آنچه مرسوم است اين است كه دولتمردان در اين هفته به بازگويي موفقيت ها و پاسخگويي به انتقادات بپردازند اما سازمان تربيت بدني احتياج به چنين كاري ندارد و داستان عملكردش، داستاني است كه بر هر سربازاري هست.
تنها مي ماند پاسخگويي احتمالي به انتقادات كه آن هم به نظر چندان مهم نمي آيد، انتقادات مشابه در موارد قبلي چه پاسخي دريافت كردند؟ امروز هم همان نسخه وجود دارد و همه ناتواني ها و شكست ها و تحقيرهاي ايران در المپيك به همان روال به فراموشي سپرده خواهد شد.
كارگزاران
«گذار به دموكراسي در پاكستان» عنوان سرمقالهي روزنامهي كارگزاران به قلم علي مزروعي است كه در آن ميخوانيد؛بررسي روند تحولات سياسي پس از استقلال در پاكستان حاكي از طي فراز و نشيبهاي بسيار در اين سرزمين است. برخلاف هند كه روند تحولات نسبتا پايداري را درگذار به دموكراسي طي كرده و الگويي از يك مردمسالاري بومي را در كشوري بزرگ به لحاظ جمعيت و وسعت و تنوع قومي و ديني و زباني به نمايش گذاشته است در پاكستان بهرغم وحدت ديني هنوز روند تحولات چشمانداز روشني را براي ثبات سياسي و نهادينه شدن مردمسالاري در اين سرزمين مسلمان نشان نميدهد و دليل اين رخداد را بايد در موقعيت سرزميني و تحولات پيراموني اين كشور، كه همواره توجيهگر نقش ارتش و مداخله نظاميان در عرصه سياست و در مقاطعي انجام كودتا و بهدستگيري كامل قدرت بوده است، دانست. در پاكستان همچون تركيه و ايران شرايط جنگ سرد توجيه داشتن ارتشي قوي را براي مقابله با نفوذ كمونيسم و شوروي در قالب پيمان نظامي سنتو توجيه ميكرد و رقابت سنتي با هند و درگيري بر سر كشمير نيز براين توجيه ميافزود و البته مداخله نظامي شوروي در افغانستان بيش از پيش بر اين توجيه و قدرتگيري ارتش در بطن نظام سياسي پاكستان افزود و با همراهي كشورهاي غربي آن را تا مرز دستيابي به سلاح اتمي پيش برد. همه اينها باعث شده كه افرادي جذب ارتش پاكستان شوند و در آن تا ردههاي عالي فرماندهي ارتقا يابند كه جزء نخبهترين افراد اين كشور محسوب شده و طبعا در شرايط خاصي با حمايت ارتش اقدام به مداخله در عرصه سياست با انجام كودتا و اداره كشور كنند به گونهاي كه با مرور تاريخ پس از استقلال پاكستان ميتوان دريافت كه حاكميت به تناوب بين سياستمداران متكي به راي مردم و نظاميان متكي به كودتا و ارتش جابهجا شده است و تقريبا چرخهاي باطل در اين كشور شكل گرفته كه دوران «گذار به دموكراسي در پاكستان» را تيره و دشوار ساخته است، و از اينرو هرچند بايد تحولات اخير در اين كشور و كنارهگيري مشرف از رياست جمهوري را به فال نيك و گامي بهسوي دموكراسي قلمداد كرد اما به هيچ عنوان نبايد فراموش كرد كه ارتش و نظاميان در اين كشور همچنان نقش كليدي و تعيينكننده دارند و هر وقت اراده كنند ميتوانند راه را به روي سياستمداران ببندند و اداره امور را بهدست گيرند و البته انجام اين رخداد ارتباطي وثيقي با شرايط داخلي و پيراموني اين كشور دارد. در عين حال بايد براين نكته تاكيد كرد كه در پاكستان به دليل فضاي باز سياسي و اجتماعي، كه همواره وجود داشته و حتي در دوره حاكميت نظاميان نيز با انسدادي مواجه نبوده است، به وضوع ميتوان چهره يك جامعه مدني فعال و پويا را ديد كه در قالب احزاب و مطبوعات و تشكلهاي مدني «گذار به دموكراسي» را بهطور مستمر پيگيري و توجيه حاكميت نظاميان را با فرسايش جدي مواجه كرده است. در مجموع اين فضا به گونهاي ساخته شده كه جابهجاييهاي مستمر بين نظاميان و سياستمداران با كمترين درگيري و آشفتگي و نوعا به صورت مسالمتآميز بوده است و طبعا اين خود ظرفيت اصلاحات دراين كشور را در انطباق با شرايط متحول داخلي و پيراموني و حفظ منافع ملي دامن زده است، و جالب اينكه نظاميان و سياستمداران پاكستان با نوعي هوشمندي و زمانشناسي، بازي در اين ميدان را پذيرفته و متناسب با شرايط به ايفاي نقش و بازيگري در اين عرصه رضايت ميدهند، چنانكه ملاحظه ميشود فردي چون مشرف كه در سال 78 با انجام كودتا قدرت را بهدست گرفت قبول ميكند كه پس از 9 سال و با تغيير شرايط داخلي و بينالمللي كنار رود و راه را بر روي سياستمداران و حاكميت بر مبناي دموكراسي و راي مردم باز نمايد.
نكتهاي كه به نظر ميرسد اين تحول را ناگزير كرده است رويارويي با افراطگرايان مذهبي در پاكستان (دنباله طالبان و القاعده) است كه ظاهرا از دولت نظامي بدون پشتوانه مردمي بهرغم متحد بودن با كشورهاي غربي مدعي مبارزه با تروريسم بر نميآمد و حال دولت غيرنظامي بايد بار اين مبارزه را بر دوش كشد! براي ما به عنوان كشور همسايه پاكستان تحليل و تامل در روند تحولات سياسي اين كشور، و به ويژه آنچه در يكسال اخير رخداده است، و همچنين در ارتباط با تحولات ديگر كشورهاي همسايه ( تركيه، عراق و افغانستان ) اهميت ويژه دارد چراكه به نظر ميرسد روند تحولات در كشورهاي پيراموني ما به سوي حاكميت مردمسالاري و اتكاي بيش از پيش به راي و نظر مردم در مقابله با جريان تندروي ديني است و به واقع ميتوان گفت حاكميت سياستمداران در پاكستان اضافه كردن حلقهاي ديگر به دموكراسيهاي حاكم پيرامون ماست، و اين در حالي است كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و استقرار جمهوري اسلامي كشور ما پيشتاز نظري و عملي در اتكاي به راي مردم در اداره حكومت و تحقق دموكراسي سازگار با آموزههاي ديني بوده است. متاسفانه بايد گفت تجربيات انتخاباتي سالهاي اخير نوعي فاصلهگيري از مردمسالاري را در ايران به نمايش گذاشته است، در حالي كه در كشورهاي همسايه ما درست برعكس اين تجربه طي شده و به نظر ميرسد كه در اين عرصه ما شاهد نوعي رقابت الگوها هستيم و طبعا الگوي جمهوري اسلامي ايران در اين ميان نهتنها نبايد از قافله مردمسالاري عقب بماند بلكه بايد گوي سبقت را در اتكاي كامل به راي و نظر مردم در اداره امور كشور از الگوي رقيب بربايد. بر اين پايه بايد كنارهگيري نظاميان از قدرت را گامي بزرگ در «گذار به دموكراسي در پاكستان» دانست و اميدوار بود كه اين تجربه براي ما هم مفيد باشد و انتخابات آتي رياست جمهوري به عرصهاي رقابتي و آزاد براي سياستمداران ما و نمايشي كامل از مردمسالاري و اتكاي به راي مردم باشد و اثباتگر اينكه ما از تحولات پيراموني خود ميآموزيم و تلاش ميكنيم كه الگويي بهتر و كارآمدتر در سايه آموزههاي ديني ارائه نماييم و اينكه سرانجام اين صحنه عملي سياست است كه موفقيت يا ناكامي الگوهاي سياسي را رقم زده و تعيين مينمايد.
اعتماد ملي
اعتماد ملي هم سرمقالهي امروز خود را با عنوان «براي دولت نهم» آغاز كرده و نوشته است؛پارهاي نگرشها در مقاطعي از تاريخ اين سرزمين مانع بزرگي براي پيشرفت و تحولات بلند تاريخي بوده است. هيچ دولتي را نميتوان مطلقا خوب و يا بد فرض كرد. دولتها مهمترين نهادهاي سياسي و اداري هستند، هر امري كه به سياست مرتبط شود، از اطلاق خارج و به امور نسبي تعلق مييابد. نسبيها بسته به موقعيت، جايگاه، منظر و جهانبيني ميتوانند خوب يا بد ارزيابي شوند.پس اطلاق همه چيز خوب يا بد، نميتواند براي ايران امروز رهگشا باشد؛ تمام دولتها در ايران هم خدماتي داشتهاند و هم اشكالاتي، دولت نهم نيز از اين قاعده مستثني نيست.
اين منطقي نيست كه تصور شود رئيس دولت نهم و همراهانش درصدد هستند عمدا بهگونهاي اعمال مديريت نمايند كه كشور را با بحران و ناكارآمديهاي گسترده و متنوع روبهرو كنند. يقينا جناب احمدينژاد يكي از آرزوهايش آن است كه به گونهاي عمل نمايد كه در تاريخ ايران به نيكي از او ياد شود و حداقل آنكه نتيجه آن رضايتمندي، منجر به انتخاب مجدد او شود.
اما اين روزها در هفته دولت، فرصت مغتنمي است تا به دور از حب و بغضها از خدمات دولت سپاسگزاري و به اشكالات و ناتواناييهايش پرداخته شود. متاسفانه عيار دولت در سه سال اخير با تكيه بر شاخصهاي آماري و گزارشهاي رسمي دستگاههاي اداري، كاهش يافته است.
در ابعاد چهارگانه اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي كشور هر چند كه دستاوردهايي داشتهايم اما دچار پسرفت و تحليل قواي محسوسي هم در اين بخشها شدهايم كه جاي تأمل دارد.
اين دولت به جهت خاصيت تودهگراي خود از نخبگان و كارشناسان محروم و در نتيجه دچار نقض غرض شده است، يعني با ادعا و شعار خدمت به محرومين آمده اما سياستهايش شديدترين فشارها را بر گرده همان محرومان و دهكهاي پايين وارد آورده است.
در تحليل عملكرد يك دولت تنها به رئيس آن نمينگرند، مرداني كه كنار رئيسجمهور قرار دارند، اهميت والاتري دارند. عليرغم انباشت تخصص، تجربه و امر كارشناسي در اين كشور، در اداره امور هر روز جمعي از متخصصان به كناري نهاده شده و چهرههاي امتحان پس ندادهاي به صحنه آمدهاند كه تنها بايد اميدوار بود، آزمون و خطايشان حداقل آسيب را به كشور وارد نمايد.
هنوز براي احمدينژاد و دولتش اصلاح روشهاي نادرست دير نيست. هفته دولت فرصت مباركي است براي تحليل صادقانه آنچه دوستان و مدعيان طرح ميكنند. نقادان به مثابه آيينهها هستند، معايب را نشان ميدهند و ما را بيدار نگه ميدارند. اين نعمتي بزرگ است.
دنياي اقتصاد
«دولت كوچك اما قوي»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن ميخوانيد؛شروع هفته دولت در ايران، فرصتي است تا بار ديگر به كليت مساله دولت و نقش آن در اقتصاد ايران پرداخته شود. شايد مهمترين و غامضترين مساله اقتصادي ايران از دهه 50 تا به امروز تعريف صحيح نقش دولت در اقتصاد بوده است.
اين به آن معني نيست كه �
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 458]
-
گوناگون
پربازدیدترینها