واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: وصیتنامه یک شاعر/ نشنوم با همسرم یک لحظه غمخواری کنید
طنز
- سعید نوری از جمله باذوقترین شعرای طنزسرای عرصه شعر و
ادبیات کشورمان است. مهمترین ویژگی نوری خط قرمزگریزی اوست.
اشعار سعید نوری تیزی و برندگی خاصی در عین شیرینی دارند مخصوصا
که او آنچنان در قید و بند سانسور نوشتههایش نیست و بیپروا مینویسد.
شعر زیر با عنوان «وصیتنامه» از اوست:
یادتان باشد اگر مردم عزاداری کنید
بر سر و صورت بکوبید و خودآزاری کنید
آبروها بردهاید از من در ایام حیات
لااقل حالا که مردم آبروداری کنید
من که میدانم در آنجاتان عروسیها به پاست
لااقل در مجلس ختمم کمی زاری کنید
میکنم تقدیمتان متن وصیتنامه را
تا پس از اجراش احساس سبکباری کنید
اول اینکه در شب هفت و چهل هنگام شام
باید از آوردن اولاد خودداری کنید
شام ختم دوستانم هیچ تعریفی نداشت
ران و سینهٔ مرغ ما را خوب سوخاری کنید
وای اگر گردو نباشد لای خرماهای من
فکر خرما و خطیب و مسجد و قاری کنید
ثانیاً مشکی بپوشید و چهل شب ریش را
تا به زانو هم اگر آمد پرستاری کنید
از وصال تیغ و صورت ما معذب میشویم
فوق فوقش ریش را یک ذره ستاری کنید
ثالثاً حج و نماز و روزهٔ سی سال را
باید از شخصی برای من خریداری کنید
رابعاً یک عده بازاری طلبکار منند
باید از بازاریان اعلام بیزاری کنید
البته اول بپردازید اقساط مرا
بعد از آن اعلام بیزاری ز بازاری کنید
خامساً از شعرهای من کسی حظی نبرد
مردم کج ذوق را در فهم آن یاری کنید
یکدگر را از چه رو جر میدهیدای دوستان؟
بر سر نعشم نباید نابهنجاری کنید
من به کل مردم ایران تعلق داشتم
پس برایم چالهای مرغوب حفاری کنید
بوی گند لاشهام پیچید در گوش فلک
شاعرم، برگ چغندر نیستم کاری کنید
شستوشوی مرده آن هم پیش چشم دیگران؟
وای اگر با نعش من اینگونه رفتاری کنید
شیخ فضلالله نوری را به دار آویختید
لااقل از نوری شاعر هواداری کنید
من نمیخواهم خیابانی به نام من کنند
نام ما را روی سنگ قبر حجاری کنید
اعتماد کاملی دارم به زن اما شما
نشنوم با همسرم یک لحظه غمخواری کنید
از فشار قبر میترسم سپیدی کفن
زرد گردد رنگ آن را کاش زنگاری کنید
مثل سگ میترسم از کنکور تشریحی مرگ
ای نکیر و منکر شبکار عیاری کنید
مرگ در راه استای دختر پسرهای جوان
قبل هرگونه تماسی صیغهای جاری کنید
با زبان خون چکان داس، عزرائیل گفت:
روح را باید برای مرگ پرواری کنید
عرضمان را درز میگیریم با این توصیه
ملت در صحنه استکبار آزاری کنید!
ین ترم فرشته خانم آدم شده است!
طنز
- قطعاً حامد عسگری در دوره دانشجویی کارهای فرعی دیگری مثل
درس خواندن هم داشته، اما در این رباعیات فقط به موضوع اصلی پرداخته!
نگاه رندانه او در این رباعیات که به طنز و مطایبه سروده جداً زیباست.
لبخند بزن دو چشم بارانی را
تجویز کنی نگاه درمانی را
یک جرعه بخند تا به آتش بکشی
دانشکده علوم انسانی را
***
تنها غزل کلاسمان بود و رفت
انگار که اهل آسمان بود و رفت
دلتنگ شدم براش آموزش گفت
او ترم گذشته میهمان بود و رفت
***
هم ریمل و خط و سرمهاش کم شده است
هم بستن روسریش محکم شده است
از برکت عمرههای دانشجویی
این ترم فرشته خانم آدم شده است
***
تو ماه زلالی و کمان ابرویی
من اِند مرامم و صداقتگویی
مشکل حلست عصر یک سر برویم
تا دفتر ازدواج دانشجویی
يه روزي آقاي کلاغ ، به قول بعضيا زاغ
رو دوچرخه پا ميزد ، رد شدش از دم باغ
پاي يک درخت رسيد ، صداي خوبي شنيد
نگاهي کرد به بالا ، صاحب صدا رو ديد
يه قناري بود قشنگ ، بال و پر ، پر آب و رنگ
وقتي جيک جيکو ميکرد ، آب ميکردش دل سنگ
قلب زاغ تکوني خورد ، قناري عقلشو برد
توي فکر قناري ، تا دو روز غذا نخورد
روز سوم کلاغه ،رفتش پيش قناري
گفتش عزيزم سلام ، اومدم خواستگاري!
نگاهي کرد قناري ، بالا و پايين، راست و چپ
پوزخندي زد به کلاغ ، گفتش که عجب! عجب
منقار من قلمي ، منقار تو بيست وجب
واسه جي زنت بشم؟ مغز من نکرده تب
کلاغه دلش شيکست ، ولي ديد يه راهي هست
براي سفر به شهر ، بار و بنديلش رو بست
يه مدت از کلاغه ، هيچ کجا خبر نبود
وقتي برگشت به خونه ، از نوکش اثر نبود
داده بود عمل کنن ، منقار درازشو
فکر کرد اين بار مرخره ، قناريه نازشو
باز کلاغ دلش شيکست ، نگاه کرد به سر و دست
آره خب، سياه بودش! اينجوري بوده و هست
دوباره يه فکري کرد ، رنگ مو تهيه کرد
خودشو از سر تا پا ، رفت و کردش زرد زرد
رفتش و گفت: قناري! اومدم خواستگاري
شدم عينهو خودت ، بگو که دوسم داري
اخماي قناريه ، دوباره رفتش تو هم!
کلهمو نگاه بکن ، گيسوهام پر پيچ و خم
موهاي روي سرت ، واي که هست خيلي کم
فردا روزي تاس ميشي! زندگيمون ميشه غم
کلاغ رفتش خونه نگاه کرد به آيينه
نکنه خدا جونم ! سرنوشت من اينه؟!
ولي نا اميد نشد ، رفت تو فکر کلاگيس
گذاشت اونو رو سرش ، تفي کرد با دو تا ليس
کلاه گيسه چسبيدش ، خيلي محکم و تميز
روي کلهي کلاغ ، نميخورد حتي ليز
نگاه که خوب ميکنم ، ميبينم گردنتو
يه جورايي درازه ، نميشم من زن تو
کلاغه رفتشو من ، نميدونم چي جوري
وقتي اومدش ولي ، گردنش بود اينجوري
خجالت نميکشي؟ واسه گوشتاي شيکم!؟
دوست دارم شوهر من ، باشه پيمناست دست کم!
ديگه از فردا کلاغ ، حسابي رفت تو رژيم
ميکردش بدنسازي ، بارفيکس و دمبل و سيم
بعدش هم ميرفت تو پارک ، ميدوييد راهاي دور
آره اين کلاغ ما ،خيلي خيلي بود صبور
واسه ريختن عرق ، ميکردش طناببازي
ولي از روند کار ، نبودش خيلي راضي
پا شدي رفتش به شهر ، دنبال دکتر خوب
دو هفته بستري شد ، که بشه يه تيکه چوب
قرصاي جور و واجور ، رژيماي رنگارنگ
تمرينهاي ورزشي ، لباساي کيپ تنگ
آخرش اومد رو فرم ، هيکل و وزن کلاغ
با هزار تا آرزو ، اومدش به سمت باغ
وقتي از دور ميومد ، شنيدش صداي ساز
تنبک و تنبور و دف ، شادي و رقص و آواز
دل زاغه هري ريخت ! نکنه قناريه؟
شايدم عروسي بازاي شکاريه!!
ديدش اي واي قناري ، پوشيده رخت عروس
يعني دامادش کيه؟ طاووسه يا که خروس؟
هي کي هست لابد تو تيپ ، حرف اولو ميزنه!
توي هيکل و صورت ، صد برابر منه
کلاغه رفتشو ديد ، شوهر قناري رو
شوکه شد ، نميدونست، چيز اصل کاري رو!
ميدونين مشکل کار ، از همون اول چي بود؟
کلاغه دوچرخه داشت ،صاحب bmw نبود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 582]