تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهشت را درى است كه ريّان ناميده مى شود از آن در، جز روزه داران وارد نشوند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820468294




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هستي شناسي فلسفي ابن‌سينا


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: هستي شناسي فلسفي ابن‌سينا


دكتر سيد يحيي يثربي، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي است. از وي كتابهاي بسياري در زمينه فلسفه اسلامي، عرفان اسلامي و تاريخ انديشه اسلامي به چاپ رسيده است. آنچه در پي مي‌آيد، گفتگويي است با ايشان با موضوع هستي‌شناسي فلسفي ابن‌سينا.

***

برخي پژوهشگران معتقدند نظام فلسفي ابن‌سينا ژرف‌ترين و ماندگارترين تأثير را بر تفكر فلسفي اسلامي پس از وي و نيز بر فلسفه اروپايي سده‌هاي ميانه داشته است. اين نظام فلسفي آميزه‌اي است از مهم‌ترين عناصر بنيادي فلسفه مشايي ـ ارسطويي و برخي عناصر مشخص جهان‌بيني نو افلاطوني در پيوند و با جهان‌بيني ديني اسلامي. مشخصات اين نظام فلسفي چيست؟

در اين سؤال دو چيز مطرح شده است: يكي عناصر اصلي و مشخصات نظام فلسفي ابن‌سينا. ديگري اثر ژرف و ماندگار او در فلسفة اسلامي و غربي.الف ـ عناصر اصلي و مشخصات فلسفة ابن‌سينا. نظام ابن‌سينا در مجموع، يك نظام مشايي و ارسطويي است. از منطق تا الهيات ابن‌سينا را اگر در نظر بگيريم، بيش از هر مكتب ديگر، مكتب و نظام مشايي را در برابر خود مي‌يابيم. منطق ابن‌سينا، طبيعيات و رياضياتش ارسطويي است. يكي از ويژگيهاي مهم نظامهاي فكري، انتخاب روش و ابزار تفكر است. ابن‌سينا،‌ در اين مورد نيز مشايي و ارسطويي است.

اما در مباحث امور عامه، نفس، معرفت‌شناسي و الهيات، هم تحت تأثير افلاطون و نوافلاطونيان است و هم تحت تأثير اسلام و متفكران عقل‌گراي مسلمان، يعني معتزله.

اگر در ارزيابي بزرگان دانش و انديشه، عزم و قصد آنان را بيش از حاصل كار و دست‌‌آورد تلاششان در نظر بگيريم، بايد با اطمينان بگوييم كه ابن‌سينا ارسطويي و مشايي است و بس!‌ او افلاطون و پيروانش را نمي‌پسنديد و با ارسطو قابل مقايسه نمي‌دانست1 و بر‌ آن مي‌كوشيد كه به روش و ابزار كار مشائيان يعني «عقل» و تفكر عقلاني، وفادار بماند. اگرچه عملاً همانند خود ارسطو، نتوانسته از افلاطون اثر نپذيرد! فلسفة ابن‌سينا و معرفت‌شناسي او، خواه ناخواه، از افلاطونيان و متفكران مسلمان هر دو، اثر پذيرفته است.2

و اما تأثير ابن‌سينا در فلاسفة اسلام و غرب، داستان ديگري است. در جهان اسلام، ابن‌سينا كه گام اول نظام مشايي بود، به گام آخر تبديل شده و نظام او تا امروز هم، همچنان دست نخورده باقي است! اگرچه سهروردي يا صدرا مطلب ديگري مطرح مي‌كنند، اما در قسمت عمدة كارشان، دنباله‌رو ابن‌سينا هستند. در قرون وسطاي غرب نيز تأثير ابن‌سينا، در تاريخ فلسفه، جاي ترديد نيست.

اما در اينجا نكتة بسيار مهمي هست كه نقش ابن‌سينا و تأثير او را در شرق و غرب متفاوت مي‌سازد! و آن نكته اينكه: ما ابن‌سينا را به عنوان گام آخر و نهايي، همانگونه كه بود نگهداشتيم و در عين حال بتدريج از او و روشش فاصله گرفتيم!

در صورتي كه غرب او را سرآغاز راه جديدي قرار داد كه آن راه به تفكر و تمدن جديدش انجاميد! آري آنان عقلانيت مشايي را سرآغاز حركت خود قرار داده و با نقد آن، به جبران كاستي‌ها و تكميل كار پرداختند، ما بر آن كوشيديم تا عقلانيت را كنار گذاشته و به مكتبهاي غيرعقلاني روي آوريم!

در آن زمان كه غرب بر اثر ترجمة آثار ابن‌سينا و ابن‌رشد، از حوزة مبهم نوافلاطوني به قلمرو روشن عقل روي آورد، ما با تمام جديت، در اثر تلاش غزالي و همفكرانش، از عقل و منطق دست شسته و تسليم تصوف و اشعريت مي‌شديم.3 با اينكه دين حاكم در غرب (مسيحيت) عقل‌ستيز بود و دين حاكم در جامعة ما «عقل» و انديشة آزاد را اساس كار خود قرار داده بود!

ابن‌سينا نظام فلسفي نوين خود را «حكمت يا فلسفه مشرقي» ناميده است. اين نظام چه تفاوتي با فلسفه اشراقي دارد؟

ابن‌سينا، حكمت جديدي ارائه نكرده است، اما به دلايلي چنين ادعايي داشته و كتابي هم به نام حكمت مشرقيان نوشته است. منطق اين كتاب كه در دست ماست، همان منطق ارسطويي است. و بخش حكمت آن هم، كه شيخ اشراق آن را ديده و درباره‌اش اظهارنظر كرده است، همان حكمت مشائيان است.4 و آثاري مانند شفا، نجات، اشارات و تعليقات، همان حكمت مشايي است.

آيا ابن‌سينا واقعاً در فلسفه مشرقي خود قصد داشته است كه بينش فلسفي نويني را غير از آنچه در سنت تفكر فلسفي مشايي شناخته شده است، عرضه كند؟

در اين باره توضيح دادم. اما هدف ابن‌سينا از ادعاي تأليف در حكمت مشرقي، شايد دفع اين شبهه باشد كه ابن‌سينا از اين حكمت خبر ندارد. يا ترويج حكمت مشايي، به نام حكمت مشرقيان، والله اعلم.

مي‌توان نظام فلسفي ابن‌سينا را ذيل چهار بخش دسته‌بندي كرد: هستي‌شناسي و خداشناسي، جهان‌شناسي، روان‌شناسي و نظريه شناخت و گرايش عرفاني. اگر هستي‌شناسي را محور اصلي نظام فلسفي ابن‌سينا بدانيم كه هم در متافيزيك وي به معناي اعم و هم در خداشناسي او به معناي اخص آن نقش تعيين‌كننده‌اي دارد، چگونه مي‌توان اين موضوع را تفسير كرد؟

چرا خود تقسيم ابن‌سينا را در نظر نمي‌گيريد؟: منطق، طبيعيات، رياضيات، الهيات. اصولاً موضوع فلسفه، هستي يا هستها است. بنابراين طبعاً هستي‌شناسي اساس الهيات عام و خاص ابن‌سينا خواهد بود.

تمايز ميان هستي و چيستي (وجود و ماهيت) از جمله محورهاي اصلي هستي‌شناسي ابن‌سينا است.

آيا اصرار وي براين تمايز بدان سبب نيست كه بسياري از مباحث الهياتي و جهان‌شناسي‌اش را برپايه اين اصل استوار مي‌سازد؟ به عبارت ديگر، سرچشمه اصل سينايي تمايز هستي و چيستي را در كجا بايد جست؟ آيا اين هسته نزد ارسطو است؟

تمايز هستي و چيستي اشياء از ديرباز مورد توجه متفكران وفلاسفه از جمله ابن سينا بوده است.5 ارسطو در متافيزيك خود نيز، دربارة «چيستي» بحث كرده است.6

بحث ابن‌سينا از چيستي، در حد همان بحث ارسطو است. حتي مثال ابن‌سينا هم، همان مثال ارسطو، يعني مثلث است.

اما اينكه اين تمايز اساس و محور هستي‌شناسي ابن‌سينا باشد، تا حدودي قابل توجيه است. زيرا ابن‌سينا، از اين تمايز در بحث عليت، براي توضيح و اثبات «علت فاعلي» بهره مي‌جويد و حدوث جهان را نيز براساس همين تمايز توضيح مي‌دهد. اما اثبات واجب و حدوث جهان مستقيماً به اين تمايز وابسته نيستند. بلكه بواسطة عليت به آن ارتباط مي‌يابند.

به هر حال نگرش انتزاعي به اين تمايز، در جهان اسلام مشكلات زيادي ايجاد كرده است. البته اين تمايز پيش از ابن‌سينا هم سابقه دارد. مانند نظرية «امكان ذاتي» كه بر اين نگرش انتزاعي استوار است. اما مشكلات ديگري بعدها پديد آمده‌اند، كه مهمتر بوده‌اند. «اصالت وجود» صدرا، شايد مهم‌ترين اين مشكلات باشد.سهروردي و كانت تا حدودي به اين مشكلات توجه كرده‌اند. همة اينها نيازمند بحث و توضيح‌اند. من راجع به نظرية «اصالت وجود» به معناي صدرائي آن، نه بمعناي عرفاني آن، نقد و توضيحاتي دارم كه چاپ شده است.7

به طور كلي مشكل اصلي آنجا پديد مي‌آيد كه ما، مفاهيم اعتباري و معقولات ثانيه را، از حالت واسطه بودن، درآورده و به عنوان حقايق مستقل در نظر مي‌گيريم. اين مطالب انتزاعي و كليات و معقولات ثانيه، وقتي كارآيي دارند كه ابزار كار تحقيق و شناخت ما از موجودات جهان باشند، نه اينكه خودشان اساس تنظيم معرفت ما قرار گيرند!

نظر خود را درباره جايگاه ابن‌سينا چنانكه در مقدمه كتاب «فلسفه مشاء» آورده‌ام به اختصار يادآور مي‌شوم:

1ـ ابن‌سينا نخستين كسي بود كه با بهره‌گيري از تلاش پيشينيان، نخستين نظام فلسفي را در جهان اسلام پديد ‌آورد اما او به جاي آنكه با گامي كه برداشته بود، آغازگر حركت ما باشد، متأسفانه نقطة پايان تفكر فلسفي مشايي ما شد.

2ـ امروزه ما بايد به ابن‌سينا بازگشته و اين حركت را از همانجا آغاز كنيم، زيرا:

اولاً ـ تلاش غرب را عملاً نمي‌پسنديم! از طرف ديگر اين تلاش چند قرني، يكباره بصورت آواري بر سرما ريخته و ما را سردرگم كرده است كه گاهي آن را با فلسفة خودمان تطبيق مي‌دهيم، گاهي تنها به خاطر ‌آن مي‌خوانيم كه ردش كنيم! يا به عنوان واحد درسي، بصورت نقالي ارائه دهيم و پاداش بگيريم. و گاهي آن را وسيله درگيري‌هاي داخلي خود قرار مي‌دهيم و به «‌شبيه‌خواني» فلسفي مي‌پردازيم.

يكي اداي كانت را درمي‌آورد و ديگري پوپر مي‌شود و آن يكي هايدگر را به جايگاه خود مناسب يافته و در جاي او مي‌نشيند!

ثانياً ـ تفكر فلسفي بعد از ابن‌سينا، با كلام و عرفان درهم آميخته و حالت عادي خود را از دست داده است.

ثالثاً ـ دقت و ظرافت كار ابن‌سينا، بيش از ديگران است.

بنابراين بازگشت ما به ابن‌سينا، ‌اگر درست و جدي باشد، مي‌تواند نتايج زيادي داشته باشد. از جملة آنها يكي امكان تأسيس يك نظام فلسفي كارآمد و به روز باشد.

پي نوشتها:

1ـ ابن‌سينا، منطق شفا، آخر كتاب سفسطه.

2ـ من در تاريخ تحليلي ـ انتقادي فلسفه كه ان‌شاءالله بزودي چاپ خواهد شد، موارد اين اثرپذيريها را نشان داده‌ام. مثلاً در معرفت شناسي و بحث نفس، تجرد نفس و تجرد كليات از افلاطونيان، و در بحث عليت و ايجاد از متكلمان مسلمان اثر پذيرفته است.

3ـ بنگريد به: يثربي، فلسفة مشاء، بوستان كتاب قم، مقدمه ص 19 به بعد.

4ـ سهروردي، يحيي بن حبش، المشارع و المطارحات، منطق، مشرع 2.

5ـ ارسطو، تحليلات ثانوي، ص 2، 7 و 92. ابن‌سينا، اشارات و تنبيهات، نمط 4 فصل 6.

6ـ ارسطو متافيزيك، كتاب هفتم (زتا) فصلهاي 4 ـ 7.

7ـ يثربي، سيديحيي، عيار نقد 2، بوستان كتاب قم، بخش 2.




 شنبه 2 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 492]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن