واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: ادب جهان - امپراتوري خواننده
ادب جهان - امپراتوري خواننده
تينا امراللهي:
رولان بارت(1980-1915)
اولين آثار بارت بيشتر عكسالعملي به فلسفه اگزيستانسياليست رايج در دهه 1940 بودند. سارتر در «ادبيات چيست؟» (1947) در برابر صورتهاي رايج نوشتار و صورتهاي آوانگارد مطرح موضع ميگيرد. بارت در واكنش به اين نظر سعي در يافتن ويژگي اصيل و منحصر به فرد نوشتار دارد. وي در «درجه صفر نوشتار» (1953) تصريح ميكند زبان و سبك كاملا خلاقانه نيستند چراكه بر هر دو قواعدي حاكم است. صورت يا آنچه بارت نوشتار مينامد (شيوه خاصي كه هر فرد براي دستكاري قواعد حاكم بر سبك انتخاب ميكند تا تاثيري خاص ايجاد كند) كنشي خلاقانه و منحصربهفرد است. به اعتقاد بارت يك صورت ممكن است تبديل به قاعده شود و اين در صورتي است كه عموم به آن دسترسي پيدا كنند. بر اين اساس خلاق بودن، فرآيندي از تغيير و عكس العمل مداوم است. او رمان «بيگانه»ي آلبر كامو را نمونهاي مناسب براي اين مفهوم ميداند.
بارت نوشتار آوانگارد را به خاطر حفظ فاصله ميان مخاطب و اثر مورد تمجيد قرار ميدهد. نويسندههاي آوانگارد با حفظ نوعي مصنوعيت مشهود به جاي ادعاي حقيقتهاي نظري، اطمينان حاصل ميكنند كه مخاطبشان در خواندن اين آثار ديدگاهي عيني اختيار ميكند.
مقالات بارت براي مجله ادبيات نو درباره جزئيات اسطورههاي فرهنگ عاميانه كه از سال 1952 نگارش آنها آغاز شده بود، نهايتا در «اسطورهشناسي» (1957) به چاپ رسيدند. در اين اثر چگونگي استفاده جامعه بورژوا از عناصر فرهنگي براي ارزشگذاري توصيف ميشود. بارت اسطورههاي فرهنگي بورژوا را دلالتها يا نشانههاي مرحله دوم(second-order) ميداند. به اين معني كه در مورد اين نشانهها هر دالي به يك مدلول مربوط ميشود. اما بورژوازي آن مدلول را دال جديدي تلقي ميكند كه به مدلول متفاوت و جذابي اشاره دارد. اين فرآيند يا با انگيزه فروش محصولي خاص يا با هدف عمدهتر حفظ شرايط موجود صورت ميگيرد.
بارت در نظام مد نشان ميدهد چطور اين تقلب درباره نشانهها به كلمات ترجمه ميشود. در دنياي مد، هر كلمه ميتواند با تاكيد بورژوازي آرمانگرا رمزگذاري شود. اگر در نظام مد يك نوع بلوز براي موقعيتي خاص مناسب در نظر گرفته شود، اين ايده بلافاصله طبيعي شده به عنوان حقيقت پذيرفته ميشود هر چند ممكن است بلوز را با دامن يا جليقه جايگزين كنيم.
بارت در «مقدمهاي بر تحليل ساختاري روايت» به تناظرهاي ساختار جمله و ساختار روايت ميپردازد و از اين رو بررسي روايت را به حوزه زبانشناسي نزديك ميكند. وي اين بررسي را در سه سطح سلسله مراتبي خلاصه ميكند: نقشها، كنشها و روايات. نقشها اجزاي ابتدايي اثر هستند. مثل كلمهاي توصيفي كه ميتواند براي شناساندن يك كاراكتر به كار گرفته شود. آن كاراكتر يك كنش تلقي ميشود و در نتيجه يكي از اجزاي تشكيلدهنده روايت خواهد بود.
كلماتي مانند تيره، مرموز و عجيب (به عنوان نقش) وقتي در كنار هم قرار گيرند نوع خاصي از كاراكتر(يعني كنش) را به وجود ميآورند. بارت با تجزيه هر اثر ادبي به اين اجزا ميزان رئاليست بودن نقشها در ايجاد كنشهاي متناظر و در نتيجه ميزان اعتبار يك روايت در انعكاس دادن واقعيت را مورد بررسي قرار ميداد.
بارت در بيشتر آثارش ديدگاه سنتي آكادميك به نقد ادبي را به چالش كشيده است. وي در «نقد و حقيقت» (1966) نقد بورژوايي را به خاطر عدمتوجه به جنبههاي ظريف زبان و انكار مفاهيمي چالشبرانگيز چون ماركسيسم متهم ميكند.
از اواخر دهه 1960 آراي پساساختارگرايان و به طور خاص مفهوم واسازي به تعبير دريدا مطرح شده، مفهوم مدلول متعالي زير سوال رفت. اين ديدگاه بر آراي بارت نيز تاثير گذاشت. مقاله سال 1967 وي تحت عنوان «مرگ مولف» تأثير نظريه واسازي ژاك دريدا و گذار وي از تفكر ساختارگرا به پساساختارگرايي را نشان ميدهد.
وي در سال 1966 امپراطوري نشانهها را درباره فرهنگ ژاپني نوشت. چنانكه بارت اشاره ميكند در ژاپن هيچ تاكيدي بر مفهومي كه معيارها نسبت به آن سنجيده شوند (و هيچ جستوجويي براي يافتن مدلول متعالي) وجود ندارد. در اين جامعه نشانهها به خاطر خود، ارزش دارند و تنها به طور طبيعي و از طريق دالهايشان دلالت ميكنند. اين جامعه به طور خاص در تقابل با فرهنگي قرار ميگيرد كه بارت در اسطورهشناسي معرفي كرده بود؛ فرهنگي كه همواره دلالتي پيچيدهتر از دلالت طبيعي را رمزگذاري ميكرد. بارت در مرگ مولف(1968) حضور مولف در متن يا قائل شدن به اين مفهوم را تلاش براي تحميل معنا به متن ميداند. اما او معتقد است تكثر معنا و عدمآگاهي از ذهن نويسنده دستيابي به معنايي غايي براي متن را غيرممكن ميكند. درحقيقت قائل شدن به معناي مشخص براي يك اثر ادبي به معناي مصرفي كردن آن است؛ تبديل شدن اثر ادبي به چيزي كه در بازار سرمايهداري مصرف و تمام ميشود.
با كنار گذاشتن مقصود نويسنده به عنوان منشا معنا، بارت به ديگر منابع توليد معنا يا دلالت در ادبيات ميپردازد. از آنجا كه معنا در ذهن نويسنده نيست ميبايست پيوسته از طريق پروسه تحليل متن و از سوي خواننده ايجاد گردد. بارت در S/Z (1970) اين مفهوم را در خوانش نقادانه داستان كوتاهي از بالزاك تحت عنوان سارازين به كار ميگيرد. وي به انواع رمزگان براي تعيين دلالتها اشاره كرده، معتقد است، متن آرماني بايد به تفسيرهاي متنوع امكان وجود دهد و معناي آن محدوديت نداشته باشد. بارت ميان دو نوع متن نوشتني و خواندني تفاوت قائل ميشود. در متن نوشتني خواننده در فرآيندي خلاق درگير ميشود اما در متن خواندني صرفا به خواندن آنچه نوشته شده محدود ميگردد(وي اين نوع متن را مشخصه رئاليسم كلاسيك ميداند).
بارت در «از اثر تا متن» (1977) تعامل پست مدرن با متن را فعالانه و تعامل مدرن را منفعل ميداند. متون خواندني عرف عام را بر هم نميزنند. درحاليكه در مورد متون نوشتني خوانش نه به عنوان مكمل گريزناپذير نوشتار بلكه به مثابه خلق اثر تلقي ميگردد. با وجود اين ديد جديد نسبت به خوانش، بارت نسبت به وجود نوشتاري كه كاملا خنثي باشد و هيچ عنواني باعث نشود نوعي معناي ضمني با آن انتقال يابد، اطمينان كامل نداشت و معتقد بود حتي نوشتاري كه عامدانه به طور خنثي توليد شده باشد ممكن است به واسطه كاربرد تصادفي كلمهاي كه به لحاظ اجتماعي بيش رمزگذاري شده، كيفيتي متفاوت بيابد.
تقابل ديگري كه بارت مطرح ميكند ميان «مولف» و «نويسنده» است. مولف برداشت سنتي ما از كسي است كه اثري ادبي خلق ميكند و در اين كار تحت تاثير تخيل خويش است. براي بارت چنين شخصيتي ديگر وجود ندارد. به جاي مولف در دنياي مدرن شخصيتي پديد آمده كه بارت آن را «نويسنده» ميخواند. نويسنده صرفا ميتواند متون از پيش موجود را در كنار هم قرار دهد. نويسنده هيچ گذشتهاي ندارد و در متن متولد ميشود. در غياب مولف كه معناي اثر را كنترل كند، افقهاي تفسيري براي خواننده باز خواهند بود. مرگ مولف به مثابه تولد خواننده است.
از آنجا كه آثار بارت به مفهوم تفكر فردگرا و انطباقپذيري در برابر توافق شكل دادند، هر نظريهپرداز يا متفكري كه رويكردي تقابلي با معناي ضمني گريزناپذير (مدلول متعالي) در فرهنگ اتخاذ كند، دنبالهرو بارت به شمار ميآيد. وي در سال 1980 درگذشت.
شنبه 2 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 406]