واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: آموزش روزنامه نگاري و بنيادهاي در راه
حسين افخميہ
پيشنهاد استاد معتمدنژاد مبني بر ايجاد «بنياد آموزش و پژوهش روزنامه نگاري» كه چندي پيش مطرح شد از سوي جمعي از علاقه مندان به توسعه مطبوعات، مورد بحث و نظر قرار گرفت. برخي تاسيس آن را مثبت ارزيابي كردند و جمعي نگراني خود را از تضعيف نقش دانشگاه ها ابراز داشتند. طرح موضوع از سوي استادي پيشكسوت و اهميتي كه مطبوعات در جامعه دارند، بررسي بيشتري را طلب مي كند. اين يادداشت ضمن همصدايي با هر دو گروه خطر «بنياد»گرايي و به فراموشي سپردن اصل ماجرا يعني مطبوعات را يادآور مي شود. تا آنجا كه حافظه حقير ياري مي دهد در سال جاري اين چندمين باري است كه درباره بنياد مرتبط با روزنامه نگاري مطلبي منتشر مي شود. بار اول طي مراسمي جوايزي به خبرنگاران اهدا شد. بار دوم خبر تاسيس بنياد دكتر كمالي پور - استاد ايراني دانشگاه پردو- تيتر خبري مطبوعات را به خود اختصاص داد. سومين دفعه اعلام تاسيس بنياد دكتر مولانا - استاد ايراني بازنشسته دانشگاه امريكن يونيورسيتي- در مراسم بزرگداشت ايشان زينت بخش صفحات مطبوعات شد. نكته جالب اينجاست كه در هر سه رويداد استاد معتمدنژاد هم حضور داشتند. اما چهارمين بنياد را استاد در حضور جمعي از اصحاب رسانه خودشان شخصاً پيشنهاد كردند. بدون شك اولين عكس العمل نويسنده اين سطور بر اين بود كه اگر آخرين بنياد هم به اسم شخص ايشان نامگذاري شود اقدامي خارج از عرف نبوده و نه فقط كاري شايسته و در خور تحسين محسوب خواهد شد؛ بلكه حداقل پاسداشتي براي زحمات وي خواهد بود. باشد كه با اين بنيادها از زحمات پيشكسوتان قدرداني شده و در سايه نظر كيميايي آنان وضعيت آموزش، مطالعات و تحقيقات روزنامه نگاري در ايران سامان بگيرد. اما واقعيت اين است كه در ذهن نه چندان فعال بنده، هنوز تصويري روشن از كاركرد اين بنيادها در ارتقاي كيفي مطبوعات و رسيدن به وضعي مطلوب نقشي بسته نشده است.
مي دانيم كه آموزش روزنامه نگاري در ميان آموزش هاي حرفه يي و دانشگاهي از پيچيدگي خاصي برخوردار است. از يك طرف ايدئولوژي محور است و با تئوري ها سر دعوا دارد و از سوي ديگر عرصه فن و هنر است و در زير سقف كلاس درس جاي نمي گيرد. با اين وجود آموزش آن در جهان پيشينه يي بالغ بر يك قرن دارد و روز به روز در دانشگاه ها كرسي بيشتري به آن اختصاص مي يابد. در كشور ما نيز نزديك به نيم قرن است كه به شكل رسمي در دانشگاه جاي گرفته و طي دو دهه گذشته توسعه كمي قابل ملاحظه يي در مراكز دولتي و غيرانتفاعي پيدا كرده است. طولي نخواهد كشيد كه سهم فارغ التحصيلان سالانه آن بر ظرفيت جذب بازار فزوني گيرد. مضافاً اينكه تحولات سريع ارتباطات و نقش كليدي رسانه هاي جديد در فرآيند توليد و توزيع مطبوعات، آموزش هايي روزآمد را طلب مي كند و مشاركت دانشگاه ها، مطبوعات و نهادهاي حرفه يي و اينك سازمان هاي حامي را بايد به فال نيك گرفت. اما در قسمت دوم ماجرا كه همانا سهم پژوهش باشد كارنامه درخشاني براي ارائه در دسترس نيست.
مصيبت واقعي نيز از همين جا آغاز مي شود، چون آموزشي هم كه بر پايه تحقيق متكي نباشد بنياني سست خواهد داشت. سوال را مي توان از اينجا مطرح كرد كه اصولاً تحقيقات روزنامه نگاري چيست و آيا به دردي هم مي خورد؟ فرض كنيد يك محقق روزنامه نگاري سوالات زير را مطرح مي كند؛ فلان روزنامه چند نسخه تيراژ دارد؟ منابع مالي آن روزنامه از كجا تامين مي شود؟ از كدام حزب حمايت مي كند و ارگان چه تشكلي است؟ در نوع تجاري آن از كدام بنگاه تجاري كمك مالي دريافت مي كند؟ يك متقاضي تاسيس نشريه با مدرك ليسانس روزنامه نگاري براي دريافت مجوز انتشار حداقل چند سال و حداكثر چه مدتي را بايد در انتظار صدور پروانه بنشيند؟ در كدام يك از برنامه هاي چهارساله توسعه، حقوق مادي يك بنگاه مطبوعاتي با يك بنگاه توليد پفك، براي مثال، يكسان خواهد شد؟ بر مبناي كدام تئوري علمي مي توان روزنامه يي با دو هزار نسخه تيراژ منتشر كرد بدون آنكه آگهي داشته باشد، نيمي از آن هم برگشتي باشد؛ در عين حال سودآور هم باشد؟ ما در دانشگاه براي اين گونه پرسش ها پاسخي نداريم. ولي ما پاسخ اين سوال ها را در مورد نيويورك تايمز و لوموند مي دانيم. آيا بنيادهاي مزبور براي اين گونه پرسش ها و ده ها پرسش مشابه مي توانند پاسخي پيدا كنند؟ اگر پاسخ ها مثبتند اين گوي و اين ميدان، بيايند و عقب ماندگي چهل ساله پژوهش روزنامه نگاري را جبران كنند.
شايد بتوانند معجوني را كشف كنند كه تيراژ مطبوعات محلي شهري با يك و نيم ميليون شهروند عدد چهاررقمي شود و با نيم قرن پيش برابري كند، بنابراين مشكل را بايد ساختاري ديد. دولتي بودن بخشي از مطبوعات كشور (برتر از نظر تيراژ، سرمايه و تكنولوژي) و وابستگي اغلب بخشي ديگر به كمك هاي مالي دولتي موجب شده است مفاهيمي چون مديريت، خواننده، هزينه و سود، اثربخشي، كيفيت، تيراژ، رقابت و نظاير اين كه هريك مي تواند موضوعي براي پرسش و مطالعه باشد، به عنوان صورت مساله تحقيق پاك شود. مشكلات رفاهي و بيمه يي روزنامه نگاران را نيز اگر بفزاييم جايي براي دغدغه هاي آموزشي باقي نمي ماند. عامل سومي كه به اندازه دو عامل قبلي اهميت دارد لزوم تفكيك روزنامه نگاري در زمان جنگ و شرايط صلح است تا زبان مطبوعات معيار واقعي خود را پيدا كند و رابطه دولتمردان، روزنامه نگاران و مردم از حالت فوق العاده به وضعيت طبيعي برگردد. همچنين با نيم نگاهي به سير تحول مطبوعات در ايران و رابطه آنها با قدرت سياسي مي توان نتيجه گرفت كه ضعف در زمينه آموزش و پژوهش روزنامه نگاري ايران بيشتر از آنكه به فقدان بنيادهاي مرتبط با آن مربوط شود به بي بنيادي نهاد مطبوعات مربوط مي شود.
تقويت مطبوعات مستقل، مسوول، حرفه يي، تكثرگرا و رقابت پذير كه بتواند به عنوان ركن چهارم مردمسالاري نقش ديده باني جامعه را عهده دار شود، آموزش و پژوهش آن را نيز بر بنياني استوارتر، پويا و نقش آفرين قرار خواهد داد. اين دستاورد فقط از دل توسعه سياسي و درك درست دولتمردان از نقش و كاركرد مطبوعات حاصل مي شود. بدون حمايت نهادهاي قانوني از رشد و ثبات فعاليت هاي حزبي، توسعه سازمان هاي غيردولتي همچون كانون ها، انجمن ها و سنديكاهاي حرفه يي بنيادي مستقل بنيان نخواهد گرفت كه در سايه آنها توسعه مطبوعات ميسر شود. در همين حال انتظار مي رود مصلحت انديشان عملگرا در اولين اقدام به موازات اجراي اصل 44 سهم مطبوعات دولتي را در زنبيل تيراژ مطبوعات در مقايسه با مطبوعات حزبي، تجاري و مستقل آنقدر كاهش دهند تا در ظرف زماني مشخصي به صفر برسد. در غير اين صورت بنيادهاي دولتي هم در كنار مطبوعات دولتي خواهند روييد و وجين آنها دشوارتر است. سرانجام آموزش و پژوهش روزنامه نگاري نيز در همين راه درجا مي زند.
ہمدير گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي
جمعه 1 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 149]