تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815302016




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زندگی زنی که خانه‌اش در باد می‌لرزد : اخبار روز به روایت تصویر


واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: الآن هم دو ماه است كه
اينجا، توي اين بيابان چادر زده‌ايم، چادر هم مال خودمان نيست، اهالي
پرديس داده‌اند كه بايد بهشان پس بدهيم. توي همين وضع هم شناسنامه‌ها و
قباله ازدواجمان را دزد برد، حتي دزد آمد كه شلوار شوهرم را هم بدزد كه
نگذاشتم.

ایسنا: مي‌گويد: «اسمم را هر چي مي‌خواهي بنويس»... بدبختي از آسمان
داغ اهواز روي سر چادر سفري كوچك و اسباب و اثاثيه محقر دور و برش مي‌ريزد و
زن، مچاله و تيره در سايه چادر كوچك، معلوم نيست دارد به كجا نگاه مي‌كند.



كنار چادر، يخچال خاموش درب و داغان و بي‌رونقي ايستاده و خبري از هيچ چيز
در طبقه‌هاي آفتاب‌خورده‌اش نيست. زن، خم و لنگ راه مي‌رود و در بساط محقر
زندگي مي‌پلكد. تمام زندگيش چادر برزنتي امانتي و خرت و پرت‌هايي است كه
حالا در تكه زميني خالي و برهوت پشت مجتمع‌هاي مسكوني پرديس، زير تيغ آفتاب
دور هم جمع كرده و روزها را به بي‌خانماني مي‌گذراند.


حرف
مي‌زند و حواسش هست كه خالكوبي روي دستش را قايم كند، چيزي روي دست چپش
خالكوبي كرده، مثل يك جمله كوتاه، يا يك اسم، قايمش مي‌كند. مي‌گويد: اسم
يكي است، ولي زشت است، خالكوبي براي يك زن زشت است، زن بايد توي دلش دوست
داشته باشد... بعد دست مي‌گذارد گوشه شقيقه‌اش، مي‌گويد: زن فقط بايد توي
فكرش كسي را دوست داشته باشد...

توي گرمي هوا فوت مي‌كند، مثل اين
كه آه كشيده باشد، مي‌گويد: متولد 41 ام، بچه بودم، گول خوردم، باهاش
ازدواج كردم، حالا او مَردم است... و چانه‌اش را جمع مي‌كند.


مي‌گويد:
الآن باهاش دعوا كردم، ‌گفتم مُردم از گرما و گرد و خاك، يك كاري كن... او
هم گذاشت و رفت. بعد توي صداي لرزيده و بي‌حالش، گريه مي‌كند: ديگر
نمي‌توانم، ديگر نمي‌كشم.

كلمه‌ها از لاي دندان‌هاي زرد و كدرش
مي‌ريزند توي باد گرمي كه در برهوت اتوبان بقايي تاب مي‌خورد، حرف‌هايش بوي
فقر و اعتياد مي‌دهند، باد بوي حرف‌هايش را مي‌برد و مي‌ريزد روي سر و روي
شهر اهواز.




جابه‌جاي دست‌ها و پاهايش زخم‌هاي كبودي است كه توي چشم مي‌زند، دست
مي‌برد و از كلمن، تكه‌ يخي در مي‌آورد و دندان مي‌زند. مي‌گويد: هر كسي
اين دندان‌ها را مي‌بيند، مي‌گويد معتادي ... و سرش را تكان مي‌دهد. باز
مي‌گويد: ‌ديگر چشم‌هايم درست و حسابي نمي‌بيند، گوش‌هايم نمي‌شنود، آفتاب
نمي‌سازد، سل داشتم، از چند تا درد بگويم؟

توي فكرهاي دور و درازي
راه مي‌رود و مي‌گويد: چند سال است كه ازدواج كرده‌ام؟ چه مي‌دانم! من توي
14 سالگي گول خوردم... و آستين پيراهن چروك و چرك را مي‌كشد روي خالكوبي
قديمي.


مي‌گويد:
زندگي توي اين دوره و زمانه پول و پارتي و خوشگلي مي‌خواهد... و شانه‌اي
به بي‌قيدي بالا مي‌اندازد. به حاشيه دامن رنگ و رو رفته‌اش دست مي‌كشد و
حرف مي‌زند: تا حالا صد نفر آمده‌اند و زندگي مرا ديده‌اند و رفته‌اند،
غذايم همين چيپس بود براي صبح و ظهر. شوهرم كارگر روزمزد كشتارگاه است، ولي
پنجشنبه و جمعه و شنبه كار ندارد، هيچي گيرمان نمي‌آيد.

گره روسري
را شل مي‌كند و مجله برگ‌برگي را تكان تكان مي‌دهد و هواي خفه و گرم را باد
مي‌زند. مي‌گويد: برويد يك مرد قوي و ورزشكار بياوريد توي اين آفتاب و باد
و خاك، ببينيد زنده مي‌ماند؟ فقط مي‌آيند و حرف مي‌زنند و مي‌روند و كاري
نمي‌كنند، شوهرم همه جا رفته، كميته امداد و كلانتري هم رفته، ولي فايده‌
نداشته... قبل از اين كه آواره اين بيابان بشويم، توي يك خانه نشسته بوديم،
ماهي 30 هزار تومان كرايه مي‌داديم، روبه‌روي كشتارگاه... يك ماه بعدش
صاحب‌خانه گفت ماهي 50 تومان بدهيد، كه نمي‌توانستيم، آمديم بيرون.


الآن
هم دو ماه است كه اينجا، توي اين بيابان چادر زده‌ايم، چادر هم مال خودمان
نيست، اهالي پرديس داده‌اند كه بايد بهشان پس بدهيم. توي همين وضع هم
شناسنامه‌ها و قباله ازدواجمان را دزد برد، حتي دزد آمد كه شلوار شوهرم را
هم بدزد كه نگذاشتم.

مجله را مي‌گذارد روي زمين و برگ مي‌زند: سواد
كه ندارم، عكس‌هايش را نگاه مي‌كنم... و به صفحه پر از عكس‌هاي كودكان
خندان و شاگرد اول خيره مي‌شود و بينشان دنبال كودكي مي‌گردد كه هيچ‌وقت
نداشته است.


سايه
چادر سفري برزنتي توي باد سر ظهر مي‌لرزد، چند متر آن طرف‌تر، ماشين‌ها با
سرعت از اتوبان پرديس مي‌گذرند و زير ظل خورشيد داغ، زن به پاي زندگي‌اي
كه بر باد مي‌رود، مي‌سوزد.


واقعا ناراحت کننده است امیدوارم اونهایی که تواناییشو دارن به داد این هموطنان برسند

کشور خوبی داریم  مردمان بدی هم نداریم ای کاش یه کمی از لحاظ برنامه ریزی تو کشورمان تعا دل بهتری بود تا از این قشر افراد نداشته باشیم  کاش یه نهاد مطمئن داشتیم که از افرادی که توانایی مالی نسبتا خوبی دارند کمکی میگرفتن و بدون کم و کاست در اختیار این گونه افراد میزاشتن افسوس که حرص و طمع آدمی پایان ناپذیر است و فقط موجود انسانی است  که به همنوع خودش رحم نمیکنه در کشورای اروپایی از بس همه چیز رو بنامریزی است حتی افراد الکلی هم میان و ماه به ماه ژتون غذا را میگرن و افراد دیگه پول تا وقتی یه کار پیدا کنند نه نفتی دارن نه چیزی ولی خوب مالیات زیادی از افرادی که کار میکنند میگیرن و جاهای دیگه  خرج  میشه جریمهای رانندگی بالاست ولی این پولها خرج کشور و مردومونشون میشه و به  کشور همسایه هم به اصولش کمک میکنند ایران که ماشاءالله افراد پولدار کمی نداریم و لی خیلیها از مالیات فرار میکنند حالا به هر حربه ای

واقعا متاسف شدم.ای کاش اونایی که تو مثلا رستوران گردان برج میلاد شام می خورن به فکر یه همچین آدم هایی هم باشن .کاش

نمیدونم چی باید بگم!!!  یعنی واقعا سهم این انسان از زندگی باید همین باشه؟؟؟؟؟!!!!  خدایا  چشممون رو بیش از پیش بروی حقایق باز کن...

ای داد بیداد!ما فکر سقف بزرگتریم این بیچاره ها حتی سقف هم ندارن.

يعني كميته امداد هيچ كاري براشون نكرده خدايا اونجام پارتي بازي ميكنن. يعني هيشكي نخواسته بهشون كمك كنه. اعصابم خورد شد. كاش ميشد يه پولي جمع كنيم بديم بهشون .

يعني كميته امداد هيچ كاري براشون نكرده خدايا اونجام پارتي بازي ميكنن. يعني هيشكي نخواسته بهشون كمك كنه. اعصابم خورد شد. كاش ميشد يه پولي جمع كنيم بديم بهشون .

mamannazi نوشته است:
واقعا متاسف شدم.ای کاش اونایی که تو مثلا رستوران گردان برج میلاد شام می خورن به فکر یه همچین آدم هایی هم باشن .کاش

اونا اگر فکر داشتن که وضع مملکت این نبود

mamannazi نوشته است:
واقعا متاسف شدم.ای کاش اونایی که تو مثلا رستوران گردان برج میلاد شام می خورن به فکر یه همچین آدم هایی هم باشن .کاش

 
من هم وقتی داشتم میخوندمش دقیقاً به همبن موضوع فکر میکردم ... یه دست غذا بین 185 تا 280 هزار تومن ... کافی شاپ 75 هزار تومن اونوقت این بیچاره ماهی 50 تومن نداره اجاره خونه بده .... الان از خودم بدم میاد ... کاش بتونیم کاری کنیم

فقط كافيست يه سرچي توي اينترنت بكنيد و ببينيد چه جمعيتي از مردم لبنان، فلسطين و عراق و افغانستان تحت پوشش كميته امداد هستند!! واقعا اين كار رو بكنيد تا ببينيد توي چه مملكتي داريم زندگي مي كنيم.


واقعا برای عجیبه این همه پولدار و بنز و بی ام دبلیو سوار هستند نمیتونن ماهی 50 تومن کمک این خونواده بکنند؟؟؟
به کجا داریم میریم؟؟؟
خداوند دست همه ما را بگیرد
 

بچه ها عید فطر نزدیکه میشه فطریه هامونو به همچین خوانواده هایی بدیم






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 284]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن