واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: اساساً فکر کردن کار خوبی است و با اینکه بعضی از مردم به اندازه کافی اینکار را نمیکنند، برخی در این زمینه واقعاً زیاده روی میکنند. از هر دو جنسیت زن و مرد در هر دو این دستهها داریم. امروز میخواهیم درمورد کسانی حرف بزنیم که خیلی فکر میکنند.
بعضیها آنقدر فکر میکنند که خود را خسته مضطرب و بیمار میکنند. این افراد گرایش دارند که هر مسئله ساده ای را پیچیده، هر چیز آسانی را سخت و هر مشکل کوچکی را بزرگ و بغرنج جلوه دهند. آنها عادت دارند وقتشان را برای آنالیز بیش از حد هر چیز و هر کس هدر دهند. آنها متخصص تفسیر غلط حرفهای همه هستند و اگر کوچکترین راهی وجود داشته باشد که احساساتشان جریحه دار شود، آن را پیدا میکنند. حتی به دنبال آن میگردند. آنها معمولاً افرادی وسواسی و ایدآلیست هستند. بیش از حد نگران میشوند. تقریباً درمورد همه چیز و همه کس. آنها سعی میکنند همیشه همه را خوشنود نگه دارند و میخواهند که تغییر ایجاد کنند اما این فرایند تغییر آنها را میترساند. برای خراب کردن امیال و آرزوهایشان به بقیه آدمها نیاز ندارند، خودشان هم خوب از پس آن برمیآیند. آنها همانهایی هستند که بیش از حد فکر میکنند.
اگر احساس میکنید خصوصیاتی که در بالا ذکر کردیم را در خود میبینید، احتمالاً شما هم به این دسته افراد تعلق دارید. در زیر نکاتی آورده ایم که به شما کمک میکند با این مشکل خود کنار بیایید.
1. از صبر کردن برای ایدآل هر چیز خودداری کنید. جاه طلب بودن خیلی خوب است اما خواستن ایدآل غیرواقعبینانه و غیرعملی است. باید به دنبال پیشرفت مداوم باشید و برای دست یافتن به تغییرات مثبت تلاش کنید.
2. فکر و خیال نکنید. روی فکر و خیال تکیه نکنید، برحسب واقعیات عمل کنید.
3. فعالتر باشید. از تئوری بیرون بیایید و وارد عمل شوید. از همین الان! هر روز حداقل یک کار انجام دهید که شما را به هدفتان نزدیکتر کند. حتی اگر از آن واهمه دارید. اجازه ندهید ترس تواناییهایتان را پایین بیاورد یا بر زندگیتان حکومت کند.
4. درستترین سوالها را از خودتان بپرسید. سوالهایی که شما را از نظر ذهنی در وضعیتی مثبت، عملی، کاربردی و متمرکز بر راه حل قرار دهد. مشکل را درک کنید اما تمرکزتان بر راه حل باشد.
5. یک مدیر داشته باشید (یک مربی، دوست، یکی از آشنایان و ...) که بازخورد مرتبط، خاص، معقول و غیراحساسی به شما بدهد. خودتان نمیتوانید درمورد خودتان بیطرف باشید. این فرد باید کسی باشد که حرفهایی به شما بزند که باید بشنوید نه حرفهایی که دوست دارید بشنوید.
6. برای اینکه از متوسط به عالی تبدیل شوید، برنامه بریزید و کاملاً به آن پایببند شوید. رفتارهای عالی خود را پیدا کنید و به آنها متعهد بمانید.
7. دست از توجیه کردن برای کارهایی که نمیکنید بردارید. صادقانه تلاش کنید که تلاش صادقانه بسیار موثر است.
8. دفترچه ثبت موفقیت داشته باشید. نوشتن افکار، تصمیمات، رفتارها و نتایجی که به دست میآورید راهی عالی برای حفظ نگرش، ایجاد تمرکز و انگیزه است. همچنین راه خوبی است که بفهمید چه چیزی برای شما موثرتر است.
9. از افکارتان بیرون بیایید. جایی آرام و زیبا فرای افکارتان پیدا کنید. جایی که آرامش، امنیت، لذت و آزادی وجود داشته باشد. دست یافتن به این نیاز به تلاش و تمرین دارد اما با تمرین میتوانید تقریباً در هر مکانی و هر زمانی اینکار را انجام دهید. تا زمانی که امتحان نکنیم نمیدانیم که دست از فکرکردن برداشتن چقدر سخت است.برای رفتن به فرای ذهنمان باید هرج و مرج ذهنمان را دور بریزیم. ذهن جای خسته کننده ای است و بعضی وقتها لازم است که از آن به تعطیلات برویم. اگر با این ایده دست و پنجه نرم میکنید، سعی کنید خودتان را در آهنگی که دوست دارید غرق کنید.
10. بعضی از افکاری که در ذهنتان میچرخد باید بیرون ریخته شود، بعضی از آنها گیر کرده اند و میترسند بیرون بیایند. به افکار ذهنتان مثل یک بلوک آپارتمان نگاه کنید. به طبقه دوم این آپارتمان نگاه کنید، همینطور که در راهرو راه میروید، از پشت در آپارتمان شماره 22 صدای پیرزن دیوانه میآید که، "اینطوری باید آنرا انجام میدادی دیوانه...!" کمی اینطرفتر، آپارتمان زن پر حرفی است که همیشه در خانه اش را باز میگذارد و یکدفعه بیرون میپرد و حواستان را پرت میکند. انتهای راهرو مردی زندگی میکند که همیشه شما را میترساند، "اگر میدیدی چقدر احمق به نظر میرسیدی دیگر هیچوقت آنکار را انجام نمیدادی." این آدمها درواقع آن افکاری هستند که میل و انگیزه شما را با احساس گناه و اضطراب از بین می برند. شناسایی این افکار خیلی ساده است، ساکنینی که خیلی وقت است اجاره خانه شان را نپرداخته اند و هیچ منفعتی برای شما ندارند و برای بقیه ساکنین خوب آپارتمان هم ایجاد مشکل میکنند و باید سریعاً آنها را بیرون بیندازید.
همین الان شروع کنید. آزاردهنده ترین ساکنین آپارتمان را شناسایی کنید و حکم تخلیه شان را تحویلشان دهید. اگر همکاری نکردند، گوششان را بگیرید و به زور بیرونشان کنید. این ساکنین خیلی وقت است که آنجا ماندهاند و میدانند که چطور میتوانند فریبتان دهند. اما شما تسلیم نشوید. یادتان باشد ساکنین عالی دیگری دارید که باید به آنها رسیدگی کنید.
بیرون انداختن این ساکنین جا را برای آوردن ساکنین بهتر باز میکند. این آپارتمان را از آنِ خودتان کنید. آن را دوباره به زندگی برگردانید. دکوراسیون آن را عوض کنید، حتی میتوانید برایش استخر هم درست کنید. این آپارتمان مال شماست—این شما هستید که تصمیم میگیرید چطور آن را بازسازی کنید.
خیلی متشکرم که به این موضوع اشاره کردین. من هم آدمی هستم که فکر می کنم، بعد به فکرم فکر می کنم، بعد به فکر فکرم فکر می کنم، و الی آخر...
خواهش میکنم . قابلی نداشت....
استرس، فشار عصبی، سوهان روح، تنش، ضربهی روحی، در منگنه قرارگرفتن و... اصطلاحات روزمرهای است که تقریباً همهی ما از آنها استفاده میکنیم. همیشه فکر میکنیم همهی اینها، عوامل بیرونی است که کسی یا چیزی آنها را به ما تحمیل میکند و باعث آزارمان میشود اما واقعیت این است که کسی تبر برنمیدارد تا به روح ما ضربه بزند و آنرا تکهتکه کند، کسی سوهانی ندارد تا روی روح و اعصاب ما بکشد و ما را ناراحت کند، واقعاً منگنهای وجود ندارد که فکر و روح ما را در آن قراردهند تا خرد شویم و زندگی برایمان جهنم شود. تمام اینها، نشأتگرفته از ذهن و فکر خود ماست.
فرضکنید با همسرتان دچار مشکل شدهاید. مدام در ذهنتان مسأله را بررسی میکنید تا راهحلی پیدا کنید. به هر کتابفروشی که میرسید، بهدنبال کتابی میگردید تا راهی جلوی پایتان بگذارد، با دوستان و همکارانتان راجع به این مشکل پیشآمده صحبت میکنید تا اگر آنان تجربهای دارند، در اختیارتان بگذارند، در حالیکه مدام خودتان را به این در و آن در میزنید تا فرجی شود. آیا متوجه هستید که مشکل را بحرانیتر از اولش میکنید و با تعریفکردن آن برای دوست و آشنا، مدام به آن پر و بال میدهید و آنان هم با صحهگذاشتن به اینکه شما واقعاً دچار مشکل هستید و باید آنرا حل کنید، این وضعیت را بغرنجتر از قبل میکنند؟
شما بهجای اینکه به حال و آینده فکر کنید (جایی که شاید امیدی باشد و راه نجاتی برای شما)، گذشته را مدام مرور میکنید؛ آن هم چه مرور بیحاصلی! سعیمیکنید اجزایی که باعث تنش در شما و روابطتان شده را کشف و حذف کنید و از آنجاییکه بهدنبال عامل خارجی هستید که منشأ مشکل شماست و هنوز به این باور نرسیدهاید که ریشهی مشکل را در ذهن و فکر خودتان جستوجو کنید، در دور باطلی قرارمیگیرید که جنگی بیپایان است با کمترین احتمال پیروزی و اگر هم نتوانستید پیروزی را نصیب خودتان کنید، بهدنبال توجیه و دلیلتراشی خواهید بود و خودتان را با این تصور واهی، فریب خواهید داد که اگر شرایط بیرونی و محیطی را تغییر میدادید، بیشک موفقیت، ازآن شما بود.
با کمی دقت میتوانید متوجه شوید که فشارهای روحی و استرسها، کاملاً درونیست. این ما هستیم که وقایع و اتفاقات را برای خودمان پرتنش کرده یا آنها را به مسألهای قابل حل تبدیل میکنیم.
بیشتر ما انسانها، برای اینکه خودمان را گرفتار افکار پرتنش و بیهوده کنیم، افراد بااستعداد و ماهری هستیم بهخصوص اینکه قبلاً در یک مورد خاص هم ذهنمان جهتگیری منفی داشته باشد.
گرفتار شدن به یک مشکل، به اندازهی کافی وضعیت ناراحتکنندهای را برای ما ایجاد میکند اما اینکه مدام مشکل را در ذهنمان تجزیه و تحلیل کنیم تا اجزای مقصر را کشف کنیم، زجرآورتر خواهد بود.
با این اوصاف، گرفتار افکارمان میشویم و بدون اینکه بدانیم و متوجه باشیم، هر لحظه بیشتر در این گردابی که خودمان درستکردهایم، فرومیرویم و اسمش را میگذاریم فشار روحی، استرس و...
باور کنیم که فشار روحی، عاملی بیرونی نیست و افکار پرتنش ما، فقط برداشتیست که ما از وضعیت موجود داریم نه خود وضعیت. فشار روحی، چیزیست که میتواند کاملاً در کنترل ما باشد؛ در اینصورت، میتوانیم نسبت به بدترین لحظات هم با اطمینان به اینکه: «ما بر آن موقعیت مسلط هستیم»، احساس مثبت داشته باشیم.
قبل از این فروم این مطلب رو جای دیگه ای خوندم .
فقط یه حرف خوشگل و قشنگه که زده می شه ، اما تا عمل خیلی راهه ...
چطور می شه بهش فکر نکرد ؟ مثلا وقتی یه رفتاری رو از کسی می بینید که انتظارش رو ندارید ، خب چند بار اول ناراحت می شید ، اما ری اکشنی نشون نمی دین ، بعد تذکر می دین ، اما مدام تکرار می شه . علت اش چی می تونه باشه ؟ این که مهم نیستی دیگه ؟
درسته یا نه ؟ پس چطور می شه این موضوع رو ف*ی*ل*ت*ر کرد ؟
رابطه ام با یکی از دوستان نزدیک ام ، که از دبیرستان با هم دوستیم ( در حدود 6 _ 7 سال ) سر همین مسائل به هم خورده ، متاسفانه ....
هر وقت که خواستید به موضوعی فکر نکنید یک دفترچه یادداشت تهیه کنید . فکرتونو تو دفترچه بنویسید و بگید بعدا بهش فکر می کنم. الان زمان فکر کردن به چینین موضوع هایی نیست. و با تلقین این موضوع سراغ کاراتون برید. من سر کنکور با این شیوه جواب گرفتم
ولي با فكر نكردن كه موضوعحل نميشه. گيريم اين دفعه نديده بگيريمش. وقتي چند بار تكرار بشه اونوقت چي كارش كنيم؟وقتي موضوعي ذهن و آدم و آزار ميده تكليف چيه؟
راه هاي زيادي براي فرار از فكر كردن هست ولي درمان نيست. مثل قرص مسكن ميمونه كه درد و كم ميكنه ولي بيماري رو درمان نميكنه
بیرون نمی ره از ذهنم . تا به حال که نتونستم از ذهنم بیرون اش کنم ، هیچ موضوعی رو نتونستم از ذهنم اخراج کنم ، حتی با این بهونه که بعدا فکر می کنم بهش ، وقتی در گیرش می شم ، تا حل و فصل نشه ، ولم نمی کنه ....
راستش منم همینم.. البته الان خیلی بیخیال تر از قبل شدمــ..
ولی میدونین چیه.. آدم همیشه راجبه کسی زیاد فک میکنه که اصلا توقع این رفتارو ازش نداشته .. یه دوست معمولی با کاراش آدمو اذیت نمیکنه...ولی یه دوست صمیمی چرا...
ولی خب اگه به این قضیه برسیم که اون مسئله ارزش فکر کردن نداره شاید آروم تر شیم.. مثلا دیروز یه حرفی زده شد که اصلا دوست نداشتم .. یعنی اصلا خوشم نیومد.. نتونستم به طرف چیزی بگم.. یعنی درواقع نخواستم .. چون نخواستم حرف ادامه دار شه.. ولی بعد به رو خودم نیاوردم .. آروم تر شدم... دیگه تا برم خونه هم همه چی یادم رفته بود.. به این فک کردم که بگه.. چه ارزشی داره.. باید به این فکر کنیم که درک اون فرد همین قده.. اگه بیشتر بود که این حرفو نمیزد.. من باید درکم بالا باشه و نشنیده بگیرم..
گرچه سخته.. ولی باید بشه..
نميشه فكر نكرد
فكر خودش مياد . به نظر من خيلي سخته آدم سعي كنه به يه چيزي فكر نكنه
من گاهي سعي مي كنم به چيزي فكر نكنم ، خود اون منو ول نمي كنه بويژه سر نماز مياد سراغم
بعضي وقتها اونقدر غرق در فكر در مورد مسائل روزمره ميشم كه يه چيزايي يادم ميره
فکر که نمیشه نکرد. اما میشه اونو کم کرد. باید اینو تلقین کنیم که با فکر و خیال چیزی درست نمیشه. مگه اینکه با فکرمون باید به نتیجه جالب جدید و کارراه اندازی بیوفتیم. باید سعی کنیم از وقتمون بیشتر از اینها استفاده کنیم.
اگه مشکلی هم هست توکل به خدا و همت خودمون. خدا کمک می کنه.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1352]