واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: دوستای خوبم سلام
من همیشه از یه سری آداب و رسوم بدم اومده.
بذارین بیشتر توضیح بدم.من یه آدمیم که شدیدا از تعارفات زیاد بدم میاد مثلا وقتی مهمون دارم دوست ندارم چندین بار بگم بخور تورو خدا. یا اینکه وقتی تو یه جمعی هستم دوست دارم بیشتر گوش بدم تا حرف بزنم قبلنا که مجرد بودم مشکلی نداشتم و کسی کاری به کارم نداشت ولی الان که ازدواج کردم وقتی میریم مهمونی مجبوری الکی حرف بزنی که مثلا میزبان فکر کنه داره بهت خوش میگذره اگه ساکت باشی همه نگات میکنن که این چشه.
مسئله دیگه اینه که مجبوری خونه کسایی بری مهمونی که اصلا بهت خوش نمیگذره و تقریبا هیچ سنخیتی باهم ندارین ولی چون فامیلین باید برین خونشونم نری نمیشه.
من دوس دارم فقط خونه کسایی برم که میدونم باهم خیلی بهمون خوش میگذره کسایی که اگه میریم خونشون یا میان خونمون نون خشک هم که بخوریم نه ناراحت نمیشیم نه معذب.دوست دارم تو جمعها اگه کامل شنونده ام کسی پشت سرم حرف نزنه.دوس دارم به مهمونم یه بار که تعارف میکنم اونم بدون تعارف عکس العمل نشون بده.همسرم هم مثل منه دوتایی خونه دوستای دوره دانشگامون که میریم تا چند روز بعدش شارژیم ولی مهمونیای فامیلی نه
همیشه فکر میکنم چه خوب بود اگه آدم همون کاری رو بکنه که دلش میخاد.
بیاین شمام بگین دوست دارین چه رسم و رسوماتی نبود؟
آي گفتي دله من كه خيلي پره. خود من زياداهل رفت وآمد نيستم شوهرمم مثل خودمه. ولي چون اون تانصفه شب سركاره. من مجبورم كه هرجامادرشوهرميره برم. تحمل بعضي جاها برام خيلي سخته. چندبارم صراحتا بهشون گفتم كه زياداهل رفت و آمدنيستم تاوقتي عروسي كرديم زياد ازم توقع نداشته باشن. به قول شما آدم با هركسي راحت نيست. دوستم ندارم پاي هركسي توزندگيم بازبشه حتي فاميلاي خودم.
منهم دقیقا همینطور هستم و خیلی هم تا الان موفق بودم
با هر کسی که سنخیت داشته باهام رفت و آمد کرده ام و الان هم خیلی خوشحالم بنظر من این تعارفات معمول و رفت و آمد های اجباری باید کم کم بین نسل جوون از بین بره .من خارج از ایران هستم و اینجا مردم کاملا بدون تعارف و راحت هستند.با هر کس که دوست دارند رفت وآمد میکنند و برای هم تعارفات الکی تیکه پاره نمیکنند.من ایران هم که بودم همینطور بودم و الان بیشتر این کارو میکنم.
یکی از فامیلهای من در ایران زنی بود که وقتی مهمان داشت تا سرحد مرگ از مهمانش تعریف میکرد از قیافش از رفتارش از خونوادش و سر غذا هم خودشو میکشت و به حد مرگ تعارف میکرد و غذا تو ظرف طرف میریخت و آخرش هم که طرف کلی غذا به زور خورده بود بهش میگفت حتما آشپزیم خوب نیست که کم خوردی!!!! و خدا به داد برسه وقتی مهمونه می رفت اونوقت شروع میکرد به بدگویی و غیبت که دیدی چنین بود و چنان بود و وقتی من ازش میپرسیدم یعنی چی خوب چرا دعوتش کردی اگر باهاش مشکل داری و حالا هم که دعوت کردی چرا اینقدر ازش تعریف کردی؟ میگفت: خوب رسمه بهر حال نمیشه که تو روی مردم ازشون بد گفت مجبورم باهاش رفت و آمد کنم چون فامیله!!!
زشته واقعا زشته اونهم برای قشر تحصیلکرده و امروزی که البته و متاسفانه کم هم نیست این رفتار در ایران.
نميدونم چرا اين رسماورنميوفته؟ من شخصا مخالف سرسخت خيلي ازرسم رسوم دست پاگيرخودمون هستم. مثلا توبله برون خودم قرارنبودبه جزداييم كسه ديگه باشه خونواده شوهرم هم فقطخودشون بودنوداداش بزرگش ولي دوروزقبل ازمراسم همه فاميل بهمونزنگ زدن كه چراجشن نميگيريد؟ چرامارودعوت نكرديد؟ چرا اينجوري چرااونجوري؟ مامانه بيچاره منم مجبورشدهمشونودعوت كنه. حالااونا6نفر. طرفه ماهم 50نفر. انقدرخجالت كشيدم كه نگو. نتيجش اين شدكه براتعيين مهريه با اين كه ازقبل توافق شده بود يه عده ازفاميل كه بهشون ربط نداشت كلي دخالت كردندتااونجا كه نزديك بوددعوابشه.
توشهرستان ومحيطكوچيكتروضعيت بدتره. شوهرخالم براپسرش هم مراسم بله برون خيلي مفصل هم جشن عقدهم تولدعروسش خيلي مفصل توتالارهم عروسي مفصل توتالاربعدشم توخونه گرفت. با اينكه خيلي دستش تنگ شده بود چون براپسرش خونه ساخته بود . آيا واقعالازمه؟ تازه عروسش ميگه اينابرام هيچ كاري نكردن. نميدونم والا كي ميخوايم دست ازين كارا برداريم . يه كارايي ميكنن هيچ جووني نتونه سمت ازدواج بره.
به خدا منم تو این وضعیت گیر کردم تا وقتی مجرد بودم به این مسائل فکر هم نمی کردم ولی الان که ازدواج کردم اذیت میشم خودمون زیاد اهل رفت و امد نیستیم فامیلای نزدیکمون هم کمه ولی خونواده شوهرم فامیلای نزدیک مثل خاله عمه دایی و عمو زیاد دارن همشون هم اهل رفت و امد منم دوس ندارم با هر کی رفت و امد داشته باشم کلا اهل رفت و امد فامیلی نیستم الان وضعیت خوبه ولی بعد عروسی نمی دونم چی کار کنم میدونم که میان خونمون حالا من رفتنم به کنار چون تا شوهرم نره منم نمیرم اونم خدا رو شکر بدتر از منه مامانشنا هم فهمیدن که تا اون نیاد منم نیستم اوایل بهم میگفتن بیان بریم یا نمیان الان نمیگن در کل بابت این مسئله ازم شاکین
اگه راه حل دارین بگین
من هم مثل شماهستم نمی دونم کلا قشر کارمند این جوری هستن یا جوون های امروز ولی من از رفت و آمد زیاد بدم میاد به خصوص که من دوست دارم وقتی جایی می رم مهمونی از جام پا نشم کسی هم میاد خونه ام خودش رو خسته نکنه ولی فامیل شوهرم انتظار دارن من سفره بندازم کاسه بشقاب بچینم و جمع کنم که من خوشم نمیاد یعنی من تو ایه یه سال که عقد بودم و 5 ماهی هم که ازدواج کردم تا حالا خونه مادر شوهرم ظرف نشستم ... مادر شوهرمم هی می خواستن برن بیرون به من زنگ می زد که بیاین شماهم بریم ولی من هر بار یه چیزی رو بهونه می کردم و نمی رفتم می گفتم هم درس می خونم هم سر کار می رم و این برام سخته . . . که بخوام این ور اون ور زیاد برم خستگی ام در نمی ره
فامیل های خودمون هم که قربونشون برم خیلی چشم رو هم چشمی دارن و این مسائل من رو آزار میده و دوت ندارم باهاشون رفت و آمد کنم مثلا امسال عید من به دایی هام زنگ زدم و عید رو تبریک گفتم بعد هم گفتم چون می خوام برم مسافرت وقت نمی کنم بیام خونه تون یعنی نیستم که بخوام بیام
به نظرم کم کم خودشون می فهمن و می گیرن که نمی خوایم باهاشون رفت و امد کنیم
آیشن نوشته است:به خدا منم تو این وضعیت گیر کردم تا وقتی مجرد بودم به این مسائل فکر هم نمی کردم ولی الان که ازدواج کردم اذیت میشم خودمون زیاد اهل رفت و امد نیستیم فامیلای نزدیکمون هم کمه ولی خونواده شوهرم فامیلای نزدیک مثل خاله عمه دایی و عمو زیاد دارن همشون هم اهل رفت و امد منم دوس ندارم با هر کی رفت و امد داشته باشم کلا اهل رفت و امد فامیلی نیستم الان وضعیت خوبه ولی بعد عروسی نمی دونم چی کار کنم میدونم که میان خونمون حالا من رفتنم به کنار چون تا شوهرم نره منم نمیرم اونم خدا رو شکر بدتر از منه مامانشنا هم فهمیدن که تا اون نیاد منم نیستم اوایل بهم میگفتن بیان بریم یا نمیان الان نمیگن در کل بابت این مسئله ازم شاکین
اگه راه حل دارین بگین
آيشن جون خودتوناراحت نكن عزيزم كاري كه ميكني درسته. دليلي نداره آدم هركجا ميره پاشه كاركنه تازه اين عادت ميشه براشون اگه يه جا رفتيو پانشدي اونوقت كلي ازت ناراحت ميشن. حالا يه وقتي آدم ميبينه صاحبخونه دست تنهاست اشكالي نداره كمك كنه. شوهرمنم خوشش نمياد من تومهمونيا كاركنم حتي خونه فاميلاي خودم. فاميلاي شوهرم نميذارن من كاركنم ولي متاسفانه فاميلاي خودمون هميشه انتظاردارن پاشي كار كني حتي توعروسيا. عروس عموي مامانم زن خيلي خيلي زرنگيه. به خاطرهمين همه ي فاميل توعروسي كلي بهش زحمت ميدن منم تونگاهش ميفهمم كه دلش نميخواد ولي تقصير خودشه اينجوري عادتشون داده. منم همينجوري بودم ازوقتي ازدواج كردم شوهرم بهم اجازه نميده جايي ميرم پاشم كاركنم . به نظز من شما سعي كن عادتشون ندي بزار همينجوري قبولت كنن به مرورزمان براشون عادي ميشه
خوشحالم چندتا همدرد پیدا کردم. ما اولا که عروسی کرده بودیم خونه همه میرفتیم فکر میکردیم نریم خیلی بد میشه با وجود اینکه اصلا بهمون خوش نمیگذشت الان طوری شده همه ازمون توقع دارن هر هفته اونجا باشیم یه هفته که نمیریم با خودشون فکر نمیکنن اینام کارو زندگی دارن شاید نتونن بیان. از چهارشنبه شروع میکنن به زنگ زدن که کی میاین. این هفته شوهرم دیگه عصبانی شد تلفنا و smsهاشونو جواب نمیداد گفت به درک بذار ناراحت بشن.
اون اولا از بی تجربگیم با همه سعی کردم خوب باشم ولی هیچ وقت به حریم شخصی کسی وارد نشدم تا یه روز یه جاریم اومدن خونمون با پر رویی و گستاخی تمام کل دکوراسیون خونمونو عوض کرد حتی وسایل خصوصیم رو هم سرک کشید از اون روز دستمو داغ کردم دیگه به کسی رو ندم.
من که تصمیم گرفتم واسه دلم زندگی کنم دیگم برام مهم نیست کی چی میگه.
I had enough.
Saint جون منم موافقم باهات خوب کاری می کنی به نظر من این بی احترامی نیست که به کسی رو ندیم تو خونمون سرک بکشه ولی نمی دونم من چی کار کنم که بعد عروسی به مشکل برنخورم احتمال میدم که بعضیا بخوان داخل کمدام هم نگاه کنن .
یه خواهر شوهری دارم دختر خوبیه ها ولی یه خورده چون سنش پایینه به این چیزا زیاد توجه نمی کنن نمیدونم شاید هم با خودشون فکر می کنن که صمیمیت مهمه و من ناراحت نشم ( این در مورد کل بقیه خونوادش هم صدق می کنه ) همین دو هفته پیش رفته بودیم بیرون این خواهر شوهرم کیفمو باز کرد از توش گیرمو برداشت بعدش وقتی من اومدم بهم گفت یه گیره از کیفت برداشتم خودم تعجب کردم چون اصلا لااقل از این اخلاق بدون اجازه کیف رو باز کردن نداشت درضمن با لحن « هی دختر » اروم صدام کرد این بیشتر متعجبم کرد حالا نمی دونم چی کار کنم تا دوباره تکرار نکنه
وقتی مهمون دارن منم اونجا بودم این طور فکر می کنن که دیگه از خودشون شدم نه اینکه این طور نباشه ولی خوب هر رابطه ای یه حد و مرزی داره مثلا مادر شوهرم بهم میگه خوب خودت از تو کابینتا کاسه بشقابا رو بیار بیرون یاد بگیر پیش خودشون فکر می کنن من بلد نیستم ولی منم یه بار گفتم بلدم ولی نمی خوام خودم باز کنم یا نحوه چیدن شما با من فرق می کنه گفتش این چه حرفیه فرقی نمی کنه که ولی من دوس ندارم
آیشن جون سلام عزیزم...
قربونت برم...این چیزایی که نوشتی خیلی با امضات فرق داره گلم
لیمو جون خصوصیت
اخ عجب مبحثي
داغ دلم تازه شد
من وشوشو توعقديم و من شمالم اون تهران
وقتي ميرم تهران تا ميخوايم بريم يه جا دو تايي بگرديم پدر شوهرم عين بچه ها بغض ميكنه كه ماهم بيايم
به شوهرم ميگه تو محله ما خونه بگير
مطمينم اگه اين كاروكنيم هرشب يا اونا ميان يا ما بايد بريم پيششون
خودشون كه هيچي بقيه فاميلشون هم همينجوريند
من تو يه محيط اروم بزرگ شدم فقط يه خواهر دارم
اما شوشو اينا پنج تا بچه اند و خيلي با همسايه و فاميل رفت وامد دارن
با اينكه شوشو خيلي مهربون و صبوره و اخلاق بي نهايت خوبي داره اما من به خاطر اين موضوع
بعضي وقتها از انتخابم ...........
عزیزم نونوش جان دیگه به خاطر این موضوع از انتخابت ..... نشو قربونت برم اولا که این حساسیت رو قبلش بهش فکر می کردیم بعدش همیشه که اینطوری نمی مونه درکت می کنم منم خیلی اینطوریم ولی باید یه راه حل های بهتری براش پیدا کنیم
ببینید نو عروسای خوشکل ماهم یک سال نشده اومدیم تو خونه خودمون ولی یه چیزایی تجربه اندوختم اگه نظر منو میخاین از همون اول رابطتونو کنترل کنین بذار فکر کنن که فلانی زیاد اهل رفت و آمد نیست یا حتی بگن طرف معاشرتی نیست بعد یه مدت عادت میکنن و دیگه کسی بهتون گیر نمیده در عوضش یه عمر راحتین.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 386]