واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام بچه ها.
اینجا میخوام بیاین و از اتفاقایی بگین که تا حالا واستون اتفاق افتاد ه با اینکه خودتون با خواست خودتون انجامش دادین اما بعدش پشیمون شدین یا کلی حرص خوردین....
(البته امیدوارم واسه همه مون کمتر از ایندست اتفاقا بیفته اما خوب یه جورایی تجربه س دیگه..)
اول خودم شروع میکنم:
من چند شب پیش خواب یکی از دوستامو میدیدم که خیلی وقته ندیدمش.میدیدم کلی بغلم کرده و بوسش میکردم(دختر ه هاااا)
فرداش بهش زنگ زدم که صداشو بشنوم.بهش گفتم تو خواب یه عالمه بوست کردم..
خداییش بعد اینکه تلفن و قطع کردم از خودم حرصم گرفت که اونجوری گفتم .بیچاره دختر خوبیه ها کلی ام خوشحال شد اما یه وقتایی حس میکنم میخواد الکی خودشو بگیره ..
خلاصه که اینجوریا.
من چند بار ضامن يكي از همكارا شدم هر بار دير به دير قسطهاشو ميداد تا اين كه اين بار دوسال تمام قسط نداد و خلاصه جلوي حقوق منو گرفتن و به اندازه كل اقساط و سود و ديركردش از حقوقم برداشت كردن . تازه خانم طلبكار هم بود كه چرا هي به من زنگ ميزني و مي گي قسط بده . خوب ندارم كه بدم .
اين ماجرا منو نقره داغ كرد كه ديگه هر كي از راه رسيد و گريه زاري راه انداخت دلم نسوزه و ضامنش نشم.
چرا بعضیها کاری میکنند که آدم از انجام کار خیر منصرف بشه؟!!!!!
منم يه بار ضامن شوهر دوستم شدم كه بيكار بود و قرار بود وام خوردو بگيره تا باهاش كار كنه. بعد از 5 سال كلا هيچكدوم قسطهاشو نداده بود و 7 ميليون شد 12 ميليون و با هزار بدبختي تونستم مجبور كنم ببره پول بانك رو بده!!!!!!!
واقعا بعضی آدم ها کاری می کنن که دیگه به هیچ کس اعتماد نکنیم.
چندسال پيش وقتي دانشجوبودم 1سال ونيم خونه گرفتم چون خوابگامون ديگه خيلي شلوغ شده بود با هم
اتاقيامم خيلي صميمي بودم با يكي ازدوستام خونه گرفتيم واون چون هرهفته ميرفت خونه من زيادتنها
ميشدم وبه دوستاي هم اتاقيه خوابگام زنگ ميزدم بيان پيشم يا وقت امتحانا دلم ميسوخت بهشون ميگفتم اونجا شلوغه بيان پيش من بمونن. خلاصه كلي ازشون پذيرايي و اينكه اونا ازاين سادگي من سوءاستفاده
ميكردن وبه دوست پسراشون مي زنگيدن كه آخرماه پول تلفن ما شد 390 هزارتومن. پرينت گرفتم ديدم بله شماره مال اوناست حالا هرچي بهشون زنگ ميزنم كه بابا بيان پول تلفنتونوبديد هيچ كدوم نيومدن كه نيومدن.
راستي يادم رفت اينم بگم كه چندماه قبل ترهم ازم پول خواسته بودن منم يه انگشترشكسته داشتم رفتم فروختم پولشو دادم به اونا كه مشكلشون حل شه. الان كه ياد اين سادگيام ميوفتم اعصابم خورد ميشه كه
چراكسايي كه من انقدرباهاشون صادق بودم اينجوري قالم گذاشتن. مسئله اصلا پول نيست اينه كه اونا ديگه هيچ سراغي ازم نگرفتن. انگارنه انگار4سال باهم هم اتاقي بوديم نونونمك هموخورده بوديم.
واقعا از آدمایی که از محبت بقیه سو استفاده میکنن بیزارم.جالب اینجاست که اکثرا طلبکارم هستن و هییییچ وجدان دردیم که نمیگیرن هییچ یه لیوان آبم روش میخورن!
این تجربه ی خونه دانشجویی رو منم با هم خونه ایم داشتم اما از یه نوع دیگه.همخونه ایم واقعا خوب بود با هم مشکلیم نداشتیم اما مشکل من این بود که چون رشته ی من ایجاب میکرد که من تو اینترنت همش دنبال مقاله و اینا باشم و خودش از اینتر نت استفاده ای نداشت من تو دلم ازش دلخور بشم.
چرا؟
چون همونطور که میدونین هزینه ی اینترنت dial up تو قبض تلفن هزینه تلفن شهری حساب میشه و هر موقع واسه ما قبض میومد پرینت میگرفتیم تا تلفن های غیر شهری رو حساب کنیم نوبت شهری که میشد همش میفتاد پای من.
از این میسوختم که خودش روزی چند بار تلفن های بین شهری میکرد به دوستاش و با هر کدوم یکی دو سااااعت حرف میزد و آخر ماه من باید حسابشو میدادم.1بار بهش گفتم : تو ام کم تلفن شهری نداریاا..؟؟
همچین جبهه گرفت و بهش بر خورد که انگار ارث باباش و خوردم.... تا اینکه من دیگه بعد اون اصلا حرفی نمیزدم و هر دفع من اضافی و حساب میکردم.جالبه که بعد اینکه به روش آوردم هر از گاهی وقتی منم خونه بودم زنگ نمیزد یا اگه میزد سر 10دقیقه تموم میکر.چند بار وقتی از دانشگاه برگشتم خونه و میدیدم اون متوجه اومدن من نشده میرفتم تو اتاق زودی حرفشو تموم میکرد و وقتی تایمر تلفن رو میدیدم میفهمیدم که بععله این تلفن خیلی وقته مشغوله....
بازم هیچی نمیگفتم....
البته خدا راضی باشه منم یه بارشو جبران کردم!بعد دو سال همخونه بودن و هر 2ماه که قبض میومد و هر سری 10 تومن خرج اضافی تلفن شهری خانوم رو دادن سری آخر که من از خونه اسباب کشی کردم و اون موند اونجا یه قبض 20 تومن اومد که بعدش منم به رو خودم نیاوردم!!
اقلا یه کم جبران شد و گوشه ی دلم خنک شد
والا !!
بچه ها به نظرتون من کار بدی کردم؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه آره پس چیکار باید میکردم؟؟
خوب 1بار بهش تذکر داده بودم دیگه.. اونم 2سال اینکارو با من کرد..
تازه کاری که من کردم نصف هزینه ی اضافی 2سالم نمیشد با اینکه خیلی پول گنده ای هم نبود اما خوب حقم بود.از اینکه فکر میکردم داره ازم سو استفاده
میشه حرصم گرفته بود و لحظه آخر 1کوچولو تلافی کردم..
نه فكر نميكنم كاربدي كرده باشي دقيقا همين مشكلو من با هم خونه ايم داشتم وقتي پرينت ميگرفتيم همه
داخليارومن بايد ميدادم. به قول شما اونم شاكي ميشد وقتي ميگفتم بيا پول داخليوتقسيم كنيم. آخرش منم يه كاري كردم اونم اينه كه چون اون زودتراز من تخليه كرده بود چندماه بعداومدپيشم كه 3روزبمونه منم وسيله هاموجمع
كردم ورفتم . چون خيلي ازش دلخوربودم باورت نميشه وقتي اون ميخواست تخليه كنه حتي فرش زيرپامونم جمع
كرد تلويزيون . يخچال . همه چيو/.فكركن توچله تابستون من يخچال نداشتم . تلويزيون نداشتم فرش نداشتم . تنها
مونده بودم خيلي روزاي بدي برام گذشت. خونه اون با اون شهري كه درس ميخونديم 40دقيقه فاصله داشت خونه ما
هم 4ساعت. اگه من جاي اون بودم وسيله هاروجمع نميكردم تادوستام استفاده كنن تا وقتي خواستن تخليه كنن برام وسيله هامو بفرستن اون كه نياز به اونا نداشت توخونشون . دلم گرفت دوباره يادم افتاد.
الهی غصه نخور..
من که نزدیک 2سال از فارق التحصیلیم میگذره اوونقدر دلتنگ اون روزاام که نگو..حتی روزای سختش یه جور خاطره ست..
البته تو حق داری.اما اینجور مواقع به خودت بگو قرار نیست که همه ی آدما مثل هم باشن.
مگه نه؟
آره عزيزم راست ميگي. اتفاقا ما بايدخداروشكركنيم كه مثل بعضي آدما دل سنگ نيستيم. اين خيلي اخلاق خوبيه كه دل رحم باشيمو وبديهاي بقيه روبه دل نگيريم من فكر نميكنم خدا به هركسي داده باشه. خداي عزيزم مرسي.
سلام بچه ها من تومحل کارم 20دقیقه کارندارم داشتم مطالب سایت رومیخوندم یاد یک خاطره ای افتادم که تعریف کنم
چندسال پیش یکی ازهمکارانمان که خانمی بود که درقسمت کتابخانه وآرشیوشرکتمان کارمیکرد پیش من اومدوگفت خانمی مادرم هفته دیگه عمل قلب داره اگه میتونی 200-300 تومن بهم قرض بده 3-4ماهه پس میدم .بعدگفت به تو روانداختم چون میدونم حرف پیشت میمونه .منم خداییش اونقدر نداشتم ولی هرجوری شده تهیه کردم وبهش دادم .گذشت وبعداز دوهفته یکی از همکاران اومدو گفت بهتره بریم به مادر آذر سری بزنیم وعیادت کنیم .وگفت آذرحتاروز عمل مادرش هم فقط چندساعت مرخصی گرفت ورفت وآمد . گفت من بابچه های دیگه هماهنگ میکنم روزش روبهت خبرمیدم هیچی یک ساعت بعد همکارم شاکی اومد وگفت میدونی آذرازده دوازده نفرپول قرض گرفته ورفته سکه خریده چون اون روزا سکه خیلی ارزون شده بودوهمکار بی انصاف ما نزدیک ده ملیون پول ازبچه ها گرفته وسکه خریده بود که بعداز چندماه (یکسال) بعد البته پول همه راداد . ولی لج همه رادراورد چون گفته بود هرکی زرنگ باشه میبره که اتفاقا سکه بعداز مدتی یه دفعه کشیدبالا که بیشتر همه ازاین کلکی که خورده بودنند ناراحت شدنند.
منم سالهايي كه دانشجو بودم و خونه گرفته بوديم يه سالي همين مشكلات رو داشتم . البته مشكل ما سراين بود كه ما غذاي دانشگاه نمي خورديم و از اول توافق كرده بوديم نوبتي غذا بپزيم. روزهاي امتحان من مثل آدم غذا مي پختم ولي اين بشر هم اتاقي يه چيزاي آشغالي سرهم مي كرد كه وقت بيشتري براي درس خوندن داشته باشه آخه ما شديدا رقابت داشتيم . جالبه كه من نمره هام هميشه بيشتر بود .بعضي وقتها ناچار بودم هر روز خودم غذا بپزم چون معدم ناراحت بود و هر چيزي رو نمي تونستم بخورم . خلاصه ... گذشت. ولي سال بعد رفتم به يه سري ديگه از بچه ها هم اتاق شدم كه خيلي عالي بودن و اهل سوء استفاده از موقعيت نبودن.
يه بار هم چون توي اون شهر غير از ماه رمضان در مواقع ديگه باميه نبود بچه ها از من باميه خواسته بودن و منم برده بودم گذاشته بودم يخچال كه بعد ببرم دانشگاه . خانوم نصف شبي ترتيب همشو داده بود.
واااااای جدا آدم یه وقتایی از دست بعضیا بدجور شاکی میشه هاا....
یکی منو باد بزنه!داغ کردم..
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 491]