واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: فراموشي تدريجي يك سريال
زماني كه آنونس سريال مرگ تدريجي يك رويا از تلويزيون پخش مي شد بسياري بر اين باور بودند كه اين سريال از خوش ساخت ترين و ماندگارترين سريال هاي پخش شده از صداوسيما باشد. اما با آن كه هنوز اين سريال به نيمه راه هم نرسيده بسياري از منتقدان در خصوص اين سريال عكس العمل منفي نشان داده اند.
از ابتداي پخش اين سريال مشخص بود كه داستان سوژه تازه اي ندارد اما نام فريدون جيراني باعث مي شد تا بسياري بر اين گمان باشند كه سريال نگاه تازه به سوژه اي تكراري دارد. اما باگذشت چند قسمت از اين سريال براي همه مشخص شد كه نگاه تازه در كار نيست و جيراني تنها حوادث را اندكي تغيير داده است. اولين نكته كه در خصوص اين سريال به چشم مي آيد شباهت آن به سينماي كيميايي است اگرچه انتخاب برخي دكوپاژهاي متفاوت كه تاكنون در سينما هم كمتر ديده شده از نكات مثبت و متمايزكننده سريال است اما اين نكته مثبت نتوانسته تلا ش براي شبيه شدن فيلمنامه سريال را به فيلم نامه هاي كيميايي بپوشاند و تلا ش حاصل با موفقيت چنداني روبه رو نبوده چرا كه از نكات برجسته فيلمنامه هاي كيميايي ديالوگ ها و منولوگ هايي است كه در واقع ستون هاي اصلي فيلم هاي اوست وحتي در ضعيف ترين كارهاي وي مانند رئيس ديده مي شود اما در «مرگ تدريجي يك رويا» ديالوگ ها به هيچ عنوان آن قدرت و توانايي را ندارد.
روند حركت وقايع داستان به علت مشكلا تي كه در شخصيت پردازي وجود دارد بسيار طولا ني طي مي شود و نويسنده براي ايجاد حوادث ناچار دست به دامن فنوني شده كه استفاده بيش از حد آن ها به كل داستان ضربه مي زند و ريتم فيلم را مرتبا تغيير مي دهد و باعث مي شود مخاطب به كل از داستان دل زده شود. نكته قابل بحث ديگر در اين نوع اثر نوع برخورد با روشنفكران است، جيراني در اين سريال به گونه اي عمل كرده است كه شخصيت آريان كه در آن سوي آب ها زندگي مي كند نماينده جامعه روشنفكري (البته از نظر عام) معرفي مي كند و از همان ابتدا حضور اين شخصيت در سريال روشنفكرنما بودنش براي مخاطب آشكار مي شود ولي نكته اينجاست در مقابل ستاره اسكندري (ساناز) به خوبي از عهده بازي در نقش زني پريشان و فرصت طلب برآمده است و اين نكته از نفرتي كه مخاطب از شخصيت ساناز پيدا كرده، به خوبي مشخص مي شود.
به واقع جاي سوال دارد كه چرا فريدون جيراني براي نقش مارال از بازيگر مناسب تري استفاده نكرده تا بتواند مانند ستاره اسكندري ضعف هاي شخصيت پردازي را اندكي كم رنگ كند.
از نكات قابل تامل اين سريال موسيقي متن و تيتراژ اين سريال استفاده از صداي رضا يزداني براي خواندن ترانه اي از يغما گلرويي است كه اين دو هم ناآشنا با سينما نيستند و با توجه به آمار دانلود اين تيتراژ از سايت هاي مختلف اينترنت به نظر مي رسد كه از ماندگار ترين تيتراژ هاي سريال هاي تلويزيوني چند سال گذشته باشد و كارن همايون فر به عنوان سازنده موسيقي متن و تيتراژ سريال با هوشمندي و با تلفيق موسيقي ترديد و وحشت در بسياري از سكانس ها به كمك سريال از هم گسيخته جيراني مي آيد. نه موسيقي همايون فر و نه موسيقي هيچ آهنگ ساز ديگري به تنهايي قادر به نجات اين سريال نيست. البته بي انصافي است كه تمام مشكلات را به گردن فريدون جيراني بيندازيم زيرا همان طور كه گفته شد بسياري از مشكلات اين سريال از قبيل شخصيت پردازي، حقيقت مانندي، سرعت داستان و بسياري ديگر از داستان نشات مي گيرد و به نوعي عليرضا محمودي نويسنده اين داستان در خصوص ضعف هاي اين سريال شريك جيراني است. اگر جيراني در ادامه اين سريال همين روند را دنبال كند مخاطبان به تدريج تماشاي اين سريال را كه با ديدن آنونس تبليغاتي آن براي شروع آن لحظه شماري مي كردند فراموش مي كنند و قطعا چنين سريالي در يادها نمي ماند.
پنجشنبه 31 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 370]