تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 25 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در كردار اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1811201847




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

او مي‌آيد


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: او مي‌آيد


اهل بيت- «امامت» تنها اصل اساسي‌اي است كه شيعيان اثني عشري را از ديگر مسلمانان متمايز مي‌كنند.

به‌نظر محمد حسين آل كاشف الغطا، در كتاب اصل الشيعه و اصول‌ها امامت از فرق‌هاي جوهري و اصلي است و ديگر تفاوت‌ها همانند اختلاف مذاهب مختلف اهل سنت، امور فرعي، عرضي و اجتهادي هستند.

آل كاشف الغطا اينگونه تمام انديشه شيعه را درباره امامت توضيح مي‌دهد: «شيعه امامت را همانند نبوت منصب الهي مي‌داند، پس هم چنان كه خداوند سبحان كس يا كساني را از ميان بندگان خود به نبوت و رسالت بر مي‌گزيند و او را با معجزاتي كه همانند نص از جانب خداوند است تأييد مي‌نمايد، همچنين براي امامت نيز آن را كه مي‌خواهد بر مي‌گزيند و به پيامبرش دستور مي‌دهد امامت او را با نص خاص تصريح نمايد و او را براي انجام وظايف رهبري مردم پس از پيامبر به امامت منصوب نمايد.

تفاوت امام با پيامبر تنها در اين است كه بر پيامبر القا و الهام مي‌شود. پس پيامبر مبلغ و پيام رساننده از طرف خدا‌ست و سلسله امامت تا دوازده امام ادامه دارد كه همواره امام بعدي تصريح و توصيه نموده‌اند و شرط و تأييد كرده‌اند كه همه آنان همچون پيامبر معصوم هستند.»

به‌طور كلي بايد گفت متفكران شيعه در توضيح انديشه خود در باب امامت، منظومه‌اي از استدلال‌هاي عقلي و نقلي را طرح كرده‌اند. استدلال‌هاي عقلاني ناظر بر انديشه امامت در تاريخ انديشه اسلامي تحت عنوان «نظريه عنايت» يا «قاعده لطف» مشهور است.
علامه حلي قاعده لطف را اينگونه تعريف مي‌كند:«بر خداوند واجب است كه از راه لطف و رحمت بر بندگان خود، پيامبران و اگر نه، اماماني را در ميان بندگان گسيل دارد تا راه و رسم صلاح و سعادت در معاد و معاش را به آنان بياموزند و آنان را به مصالح و مفاسد اعمال زشت و زيباي خود آگاه و هوشيار سازد.

خواجه‌نصير طوسي نيز مي‌گويد: ( امام لطف است و بنابراين، نصب او بر خداوند به‌منظور تحصيل غرض واجب است.) به هر حال، مفهوم قاعده لطف اين است كه مكلفان نمي‌توانند تمام تكاليف شرعي و عقلي خود را بدون امام درك كنند و انجام دهند. بنابراين، هرگاه رهبر عالم و عادل داشته باشد، بيشتر ممكن است كه به واجبات قيام‌ و از چيزهاي قبيح اجتناب نمايد و در فقدان چنين حاكم و رئيسي برعكس. به‌نظر شيعه، چنين استدلالي ضروري عقل هر عاقل است و نصب و تعريف را از آن روي كه مردمان خطاپذيرند نمي‌توان به‌عهده افراد و جامعه وانهاد‌ بلكه منحصراً بايد از جانب خداوند باشد.»

دكتر داوود فيرحي از استادان علوم سياسي و متخصص در انديشه سياسي در اسلام تحليل خوب و در عين حال عميقي از انديشه امامت در شيعه به دست مي‌دهد؛« تفكر سياسي شيعه با استناد به دلايل عقلي و نقلي، رهيافت ويژه‌اي براي تاسيس نظام سياسي ارائه كرده است كه منحصر به مذهب شيعه دوازده امامي است. اين نوع از نظام سياسي هر چند كمتر در تاريخ تحقق يافته، اكنون به لحاظ غيبت كبري صبغه آرماني دارد و آثار گسترده‌اي در تاريخ سياسي اسلام بر جاي گذاشته است.

اما ادله نقلي شيعه نيز بر وجوب امامت در جاي خود قابل تامل است و اين وجوب مبتني بر نص اعتقاد به امامت را مي‌رساند. تفسير آيات قرآني ولايت، تطهير، اطاعت اولي‌الامر و مودت ذي القربي از اهم استدلالات مبتني بر نص است. حديث انذار، منزلت، ثقلين و غدير‌نيز احاديث متقني هستند منقول از پيامبر كه بر نص بودن وجوب اين انديشه تاكيد دارند.

با اين اثبات عقلي و نقلي است كه اكنون نيز شيعه در غيبت امام حاضر خود به سر مي‌برد؛ شيعه‌اي كه در انديشه اشراقي‌اش نيز آزمايش الهي را دائم مي‌داند و به هر دوري ولي‌اي را قائم. در غيبت كبراي ولي عصر، شيعه حضور آخرين حجت حق را فرجام بنيادين جهان دانسته و راز پويايي خويش ميان تمام اديان و نحله‌هاي مذهبي را اينگونه آشكار مي‌كند. اعتقاد به اويي كه مي‌آيد؛ او كه لبخندش خلاصه خوبي‌هاست و وعده داده شده دادگري‌اش.

شناسنامه تو صبح است

پدر: امام حسن عسكري (ع ) ؛ يازدهمين امام شيعيان
كنيه : ابا محمد
ميلاد: 232هجري
محل تولد: مدينه
محل زندگي: 13 سال مدينه، 16 سال سامرا
( 3 سال از اين مدت ايشان در بند دژخيم عباسي بودند)
مدت امامت: 6 سال (از شهادت پدربزرگوارشان امام هادي (ع) در 254 هجري تا 260 هجري)
شهادت : هشتم ربيع الاول 260 هجري
مدفن : سامرا در كنار قبر امام هادي (ع)

مادر: نرجس خاتون
اسامي و القاب ديگر : سوسن، سبيكه، مريم، صقيل، حديثه، حكيمه، مليكه، ريحانه و خمط
نسب: از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراتور روم شرقي بود و از طرف مادر، نواده «شمعون»از حواريون مسيح
سال وفات : سال 261 هجري (به روايتي نيز قبل از شهادت امام حسن عسكري)
مدفن : سامّرا كنار قبر منوّر امام حسن عسكري (عليه‌السلام)

به خاك كوچه ديدار آب مي پاشند

غروب پنجشنبه، پانزدهم شعبان 255 هجري در كتب معتبر شيعه بيش از صدها حديث به گزارش تفصيلات ولادت سراسر بركت حضرت ولي عصر (عج)پرداخته، ازجمله اين اخبار روايتى است كه در ينابيع الموده، ص449 و 451 فاضل قندوزى كه از علماى اهل سنّت است و شيخ طوسى در كتاب غيبت و شيوخ ديگر روايت كرده اند و صدوق در كتاب كمال الدين به سند صحيح و معتبر از جناب موسى بن محمد بن قاسم بن حمزه بن موسى بن جعفر عليهما السلام از حضرت حكيمه خاتون دختر والامقام امام محمد تقى(ع) حديث كرده است.

حكيمه فرمود: امام حسن عسكرى عليه السلام فرستاد (فردى را) نزد من كه عمه امشب در نزد ما افطار كن كه شب نيمه شعبان است و خداوند حجت را در اين شب ظاهر فرمايد و او حجت خدا در زمين است.
من عرض كردم: مادرش كيست؟
فرمود: نرجس.
گفتم: فدايت شوم، به خدا سوگند در او اثرى نيست.
فرمود: همين است كه براى تو مى گويم.
حكيمه گفت: پس آمدم چون سلام كردم و نشستم نرجس خواست پاى افزارم را بيرون آورد، گفت: اى سيده من و سيده خاندان من، چگونه شب كردى؟
گفتم: بلكه تو سيده من و سيده خاندان منى.
گفت: اى عمه اين چه سخن است؟!
گفتم: اى دخترم، خدا امشب به تو پسرى كرامت فرمايد كه در دنيا و آخرت آقا است؛ پس او خجلت كشيد و حيا كرد، وقتى از نماز عشا فارغ شدم افطار كردم و در بستر خوابيدم چون نيمه‌شب رسيد برخاستم براى نماز شب، نماز را خواندم و فارغ شدم و نرجس همچنان در خواب و راحت بود. من نشستم براى تعقيب و سپس خوابيدم و هراسان بيدار شدم، او همچنان خواب بود، پس برخاست نماز شب را خواند و خوابيد.

حكيمه فرمود: براى فحص از صبح بيرون آمدم فجر اوّل ظاهر شده بود، هنوز نرجس در خواب بود، در شك افتادم، امام فرياد زد، عمه شتاب مكن كه مطلب نزديك گرديده. گفت: نشستم و سوره الم سجده و يس خواندم كه ناگاه نرجس هراسناك بيدار شد. من به بالينش شتافتم و گفتم:
«بسم الله عليك» آيا چيزى احساس مى كنى؟
گفت: بله، اى عمه.
گفتم: آسوده خاطر باش همان است كه به تو گفتم.
حكيمه گفت: پس مرا سستى و از خود بى خودى فرا گرفت و او نيز چنين شد، وقتى به حس آقايم بيدار شدم، جامه را از روى نرجس به يك سو زدم و آقاى خود را ديدم كه در حال سجده است و مواضع سجودش را بر زمين گذارده. او را در بر گرفتم، ديدم نظيف و پاكيزه است، حضرت امام حسن عسكرى به من صيحه زد: اى عمه پسرم را به نزد من بياور.
او را نزد امام بردم .پس فرمود: سخن بگو اى پسرم.

فرمود: «أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شريك له وان محمداً رسول الله» سپس بر اميرالمؤمنين و بر امامان تا پدرش صلوات فرستاد و سكوت فرمود. امام فرمود: او را نزد مادرش ببر تا به او سلام كند و به نزد من آور. پس او را نزد مادرش بردم، به مادرش سلام كرد، سپس او را برگرداندم در مجلس امام گذاردم. فرمود: اى عمه روز هفتم كه شد نزد ما بيا. حكيمه فرمود: بامدادان رفتم كه به امام سلام عرض كنم، پرده را بالا زدم تا از آقاى خود تفقد كنم، او را نديدم. گفتم: فدايت شوم چه شد آقاى من؟ فرمود: اى عمه او را به آن كس سپردم كه مادر موسى او را به او سپرد.

يگانه فاتح اين كوهسار آمدني است

22 شعبان 255 هجري
حكيمه گفت: روز هفتم كه شد به نزد آن حضرت رفتم و سلام كردم و نشستم.
امام فرمود: پسرم را به نزد من بياور، پس من آقايم را در حالى كه در پارچه اى بود به نزد آن حضرت بردم، با او مانند روز اول رفتار كرد، پس زبان در دهانش گذارد مثل آنكه شير و عسل به او مى دهد سپس فرمود: سخن بگو:
گفت: اشهد ان لا اله الا الله و صلوات بر محمد و اميرالمؤمنين و امامان تا پدرش ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ فرستاد و اين آيه را تلاوت كرد:

(بسم الله الرحمن الرحيم ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم أئمه ونجعلهم الوارثين ونمكن لهم في الارض ونُري فرعون وهامان وجنودهما منهم ما كانوا يحذرون)

او مي رود دامن كشان

هشتم ماه ربيع الاول260 هجري قمري
سامرا در سوگ ابن الرضا نشست. بزرگ هاشميان به شهادت رسيده و اكنون همه در حيرتند كه كيست تا بر پيكر امام معصوم بتواند نماز بگذارد.

در كيفيت شهادت آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويد روزي براي پدرم (‌كه وزير معتمد عباسي بود ) خبر آوردند كه ابن الرضا - يعني حضرت امام حسن عسكري - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد . خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه كرد . يكي از ايشان نحرير خادم بود كه از محرمان خاص خليفه بود ، امر كرد ايشان را كه پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند و بر احوال آن حضرت مطلع گردند و طبيبي را مقرر كرد كه هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود و از احوال او آگاه شود.

بعد از دو روز براي پدرم خبر آوردند كه مرض آن حضرت سخت شده است و ضعف بر او مستولي گرديده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - كه عموما اطباي مسيحي و يهودي در آن زمان بودند - امر كرد كه از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضي القضات (‌داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از علماي مشهور را حاضر گردان كه پيوسته نزد آن حضرت باشند و اين كارها را براي آن مي كردند كه آن زهري كه به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند كه آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنكه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگي از دار فاني به سراي باقي رحلت نمود.

حضرت ولي عصر كه طبق نص فرمايش پدر بلكه همه اجداد طاهر خود امام بعد از پدر بودند پيش آمده و بر پدر نماز گزارد و آن پيكر پاك را كنار امام هادي عليه السلام دفن كرد. و اين گونه چون حضرت عيسي بن مريم و يحياي پيامبر كه در كودكي به نبوت برگزيده شدند اين آخرين حجت الهي نيز در 5سالگي به امامت رسيد.

آغاز غيبت

غيبت صغري ربيع الاول 260هجري
درباره آغاز غيبت صغري از نظر علماي شيعه چند نظر وجود دارد: گروهي از علما آغاز «غيبت صغري» را از جريان سرداب مى دانند؛ يعنى آن گاه كه مأموران «معتمد»، خليفه عباسى منزل آن حضرت را در «سامرا»مورد تاخت و تاز قرار دادند تا آن حضرت را دستگير كنند آنان معتقدند: حضرت «حجت» از اين تاريخ به بعد از ديده‌ها پنهان و غيبت صغري آغاز شد.

برخى همانند شيخ مفيد در الارشاد آغاز غيبت صغري را از هنگام ولادت آن حضرت مى دانندكه اين نظر برخلاف نظر مشهور علماى اماميه است. ديدگاه مورد اتفاق علماي اماميه اين است كه آغاز غيبت صغري از هنگام شهادت ابو محمد، امام حسن عسكرى(ع) و آغاز سفارت اولين سفير امام مهدى(ع)، «عثمان بن سعيد عمرى» از تاريخ هشتم ربيع‌الاول سال 260. ق آغاز شد و اين دوره تا تاريخ پانزدهم شعبان سال 329 . ق هنگام درگذشت آخرين نايب خاص حضرت، «على بن محمد سمرى» به مدت 69 سال و اندى ادامه داشت.

11 قرن تنهايي انسان

آغاز غيبت كبري پانزدهم شعبان329 هجري ابوالحسن علي بن محمد سمري در گذشت . 6 روز قبل از اين تاريخ توقيعى از ناحيه مقدسه امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف آمد كه گفته بودند: -1 شش روز ديگر از دنيا خواهى رفت. 2 - حسابات خود را مرتب كن. 3 - پس از خود كسي را به جانشينى خود معرفى نكن كه غيبت كبرى آغاز شده است و اين امر آنقدر به طول خواهد انجاميد كه دنيا را ظلم و ستم پر خواهد كرد و دل‌ها را قساوت فرا خواهد گرفت و مرا ظهور نخواهد بود مگر به امر خداوند تبارك و تعالي. درست 6 روز پس از اين توضيح، على بن محمد سمرى ( رضوان الله عليه ) در سال 329 هجرى قمرى ديده از جهان فرو بست و ازآن روز شيعيان نه بلكه همه منتظران منجي موعود از آدم تا خاتم درست 1100 سال است كه چشم به راهند.

نواب اربعه

و آنگاه كه ارده الهي بر اين تعلق گرفت تا آخرين حجتش در سراپرده عالم امكان در غيبت صغرا قرار بگيرد، به سال 260 هجري قمري چهارتن از بزرگان شيعه اين امانت خدايي را برعهده گرفتند تا وكيل و سفير و نايب خاص امام زمان خويش باشند. وه كه چه سعادتي مي‌توان براي انسان متصور شد. اين وكيلان سعادت شيعه خدمت حضرت مى‏رسيدند و وكالتشان به‌خصوص مورد تاييد بود و پاسخ هاى امام در حاشيه نامه‌هايي كه حاوي پرسش هاي مردم بود توسط آنان به دست مردم مى‏رسيد. اين وكيلان را امروز در تاريخ با عنوان نواب اربعه مي‌شناسيم.عثمان بن سعيد عمرى، محمد بن عثمان، حسين بن روح نوبختى و على بن محمد سمري نواب خاصه حضرتند.البته غيراز اين چهار بزرگوار وكلاى ديگرى هم از طرف امام عليه السلام در بلاد مختلف بودند كه به وسيله همين چهار نفر امور مردم را به عرض امام زمان عليه السلام مى‏رساندند و از سوى امام در مورد آنان توقيع‌هايى صادر شده بود.

نواب اربعه از نزديكان و ياران صديق ائمه و همواره مورد تشويق و ستايش آنان بودند. براي مثال وقتي احمدبن‌اسحاق از امام حسن عسكري(ع) پرسيد كه با چه كسي رفت و آمد كنم؟ احكام دينم را از جانب كه به دست آورم و سخن چه كسي را بپذيرم؟ حضرت در پاسخ فرمودند:«عثمان‌بن‌سعيد عمري و فرزندش مورد تاييد ما هستند و آنچه به تو گفتند از جانب ما مي‌گويند، از آنها بشنو و تبعيت كن و بدان كه آنها امين و مورد اعتماد ما هستند.» چهارمين نايب امام نيز علي‌بن محمد سمري بود كه 4سال در شغل نيابت بود و به سال 329 درگذشت. به اين ترتيب بود كه دفتر نيابت بسته شد، اما اين به معناي دوري و محروميت از خورشيد وجود امام نيست، بلكه طبق روايات در دوران غيبت كبري وجود امام بسان خورشيد پشت ابر مي‌ماند و همواره نقش هدايتگري خود را ايفا مي‌كند.

قال الامام المهدي، صاحب العصر و الزمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)

«سَيَأْتي‌ إلي‌ شيعَتي‌ مَنْ يَدَّعِي‌ المُشاهَدَهَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَي‌ المُشاهَدَهَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْياني‌ وَ الصَّيْحَهِ فَهُوَ كَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِي‌ الْعَظيم.»:
آگاه باشيد به زودي‌ كساني‌ ادّعاي‌ مشاهده (نيابت خاصّه) مرا خواهند كرد. آگاه باشيد هر كس قبل از «خروج سفياني‌» و شنيدن صداي‌ آسماني‌، ادّعاي‌ مشاهده مرا كند دروغگو و افترا زننده است؛ حركت و نيرويي‌ جز به خداي‌ بزرگ نيست.

«وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَي‌‌الله عَزَّوَجَلَّ، كَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنَ(عليه السلام) لَمْ يُقْتَلْ، فَكُفْرٌ وَ تَكْذيبٌ وَ ضَلالٌ‌»:
امّا ظهور فرج، موكول به اراده خداوند متعال است و هر كس براي‌ ظهور ما وقت تعيين كند دروغگوست. و امّا گفته كساني‌ كه پنداشته‌اند امام حسين(عليه السلام) كشته نشده، كفر و دروغ و گمراهي‌ است.

«إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فينا، لا يَقُولُ ذلِكَ سِوانا إِلاّ كَذّابٌ مُفْتَر.»:
حقّ با ما و در ميان ماست، كسي‌ جز ما چنين نگويد، مگر آنكه دروغگو و
افترا زننده باشد.

«إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَ لَوْ لا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا‌الله جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا.»:
ما در رعايت حال شما كوتاهي‌ نمي‌كنيم و ياد شما را از خاطر نبرده‌ايم، كه اگر جز ‌اين بود گرفتاري‌‌ها به شما روي‌ مي‌آورد و دشمنان، شما را ريشه كن مي‌كردند. از خدا بترسيد و ما را پشتيباني‌ كنيد.

«فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِء مِنْكُمْ بِما يُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهِيَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً يَبْغَتُهُ فُجْأَهً حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَهٌ، وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلي‌ حَوْبَه.»:
هر يك از شما بايد به آنچه او را به دوستي‌ ما نزديك مي‌سازد، ‌عمل كند و از آنچه خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دوري‌ گزيند، زيرا خداوند به‌طور ناگهاني‌ انسان را مي‌گيرد، در وقتي‌ كه توبه برايش سودي‌ ندارد و پشيماني‌ او را از كيفر ما به خاطر گناهش نجات نمي‌دهد.

«فَاتَّقُوا‌الله، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَيْنا، فَعَلَيْنَا الاِْصْدارُ، كَما كانَ مِنَّا الاِْيرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّي‌ عَنْكُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنا بِالْمَوَدَّهِ عَلَي‌ السُّنَّهِ الْواضِحَهِ.»:
از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنان كه بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پي‌ كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستي‌ ما بر اساس راهي‌ كه روشن است به طرف ما قرار دهيد.

«إِنَّ‌الله تَعالي‌ لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا اَهْمَلَهُمْ سُدًي‌ بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيّينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دينِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلائِكَهً يَأْتينَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذي‌ جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ.»:
خداوند متعال، خلق را بيهوده نيافريده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلكه آنان را به قدرتش آفريده و براي‌ آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آنگاه پيامبران را كه مژده دهنده و ترساننده هستند به سويشان برانگيخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرماني‌اش جلوگيري‌ فرمايند و آنچه را از امر خداوند و دينشان نمي‌دانند به آنها بفهمانند و بر آنان كتاب فرستاد و به سويشان فرشتگان برانگيخت تا آنها ميان خدا و پيامبران ـ به واسطه تفضّلي‌ كه بر‌ايشان روا داشته ـ واسطه باشند.

«فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ‌الله تَعالي‌ ذِكْرُهُ وَ ذلِكَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَهِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا.»:
ظهوري‌نيست، مگر به اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولاني‌ و قساوت دل‌ها و فراگير شدن زمين از جور و ستم.

«لا يَحِلُّ لاَِحَد أَنْ يَتَصَرَّفَ في‌ مالِ غَيْرِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ.»:
تصرّف در مال هيچ كس بدون اجازه او جايز نيست.

«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمي‌ بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدي‌ وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِياتِ الْفِتَنِ.»:
پناه به خدا مي‌برم از نابينايي‌ بعد از بينايي‌ و از گمراهي‌ بعد از راهيابي‌ و از اعمال ناشايسته و فرو افتادن در فتنه‌ها.

«أَرْخِصْ نَفْسَكَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَكَ فِي‌ الدِّهْليزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ.»:
خودت را [براي‌ خدمت] در اختيار مردم بگذار و محلّ نشستن خويش را درِ ورودي‌ خانه قرار بده و حوائج مردم را برآور.

راز دلبرانه، در روايات اهل سنت

عزّالدّين ابن اثير (متوفّاى 630): «ابو محمّد عسكرى (امام حسن عسكرى) در سال 232 متولّد شد و در سال 260 وفات يافت و او پدر محمّد است كه شيعه او را «منتَظَر» نامند.»

عماد الدّين ابوالفداء اسماعيل بن نورالدّين شافعى (متوفّاى 732): «على هادى (امام دهم) در سال 254 هجرى در سامرّا وفات يافت. او پدر حسن عسكرى است و حسن عسكرى يازدهمين امام از ائمّه دوازده‌گانه است و او پدر محمّد منتظَر صاحب‌سرداب است و در سال 255 متولّد شده است.»

ابن حجر هيثمى مكّى شافعى (متوفّاى 974) در «الصّواق المحرقه»: «حسن عسكرى در سامرّا وفات يافت، عمرش 28 سال بود و به قولى او را مسموم كردند و از خود فرزندى جز ابوالقاسم محمّد حجّت باقى نگذاشت.عمر او به وقت وفات پدرش پنج سال بود، ليكن خدا در آن كمى سنّ، به وى حكمتِ امامت را عطا كرده بود و «قائم منتظَر» ناميده مىشود.»

نورالدّين على بن محمّد بن صبّاغ مالكى (متوفّاى 855) : «مدّت امامت امام حسن عسكرى شش سال بود. او بعد از خودش فرزندش «حجّت قائم» را باقى گذاشت كه براى حكومتِ حقّ، انتظارش كشيده مىشود. پدرش او را مخفى نگهداشته و پنهانش كرده بود و آن به علّت سختى كار و خوف از سلطان وقت بود.»

ابوالعبّاس احمدبن يوسف دمشقى قرمانى (متوفّاى 1019) در «اخبار الدُّوَل و آثار الأُوَل» :«فصل يازدهم كتاب در بيان حال خلف صالح امام ابى القاسم محمّد فرزند حسن عسكرى است كه عمرش به وقت وفات پدرش پنج سال بود، ليكن خدا به وى حكمت عطا فرمود، چنان كه به يحيى(عليه السلام) داده شد. او متوسّط القامه، زيباموى، زيبابينى و گشاده پيشانى بود.»معلوم مىشود كه تولّد حضرت مهدى براى اين نويسنده و مورّخ اهل سنت به قدرى واضح و يقينى بوده كه حتّى به بيانِ قيافه و شمائل آن حضرت نيز پرداخته و از او به نام «الخلف الصّالح» ياد كرده است.

حافظ ابوعبدالله محمّد بن يوسف كنجى شافعى (متوفّاى 658) در «كفايه‌ الطّالب» :«امام عسكرى روز جمعه هشتم ربيع الاوّل در سال 260 در سامرّا از دنيا رفت و در خانه اى كه پدرش در آن دفن شده بود، دفن گرديد، پسرش را بعد از خود گذاشت و اوست امام منتظَر.كتاب كفايه‌الطّالب را در اينجا تمام كرده و حالات او را در كتابى مخصوص مىنگاريم.»ناگفته نماند كه كتاب ويژه اين عالمِ اهل سنت درباره حضرت مهدى(عليه السلام)، البيان فى اخبار صاحب الزّمان نام دارد.

خواجه پارسا از بزرگان مذهب حنفى در كتاب «فضل الخطاب» : «ابومحمّد حسن عسكرى بعد از خودش جز فرزندى به نام ابوالقاسم محمّد منتظَر كه موسوم به قائم و حجّت و مهدى و صاحب الزّمان است بر جاى نگذاشت. شب ميلاد او نيمه شعبان سال 255 هجرى و مادرش امّ ولد بوده كه نرجس ناميده شده است.»

ابن طلحه كمال الدّين شافعى (متوفّاى 654) در «مطالب السَّئُول فى مناقب آلالرّسول» :«امّا در مناقب ابو محمّد حسن عسكرى همين بس كه بزرگترين منقبت و مزيّتى كه خدا به او داده آن است كه مهدى موعود از صلب اوست... مادرش كنِيزى است به نام صيقل و نام خودش محمّد، كنيه اش ابوالقاسم، لقبش «حجّت» و «خلف صالح» و به قولى «منتظَر» است.»

شمس الدّين ابوالمظفّر سبط بن جوزى حنفى (متوفّاى 654) در كتاب معروفش «تذكره الخواصّ»:«محمّد بن حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى الرّضا بن جعفر بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب، كنيه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم است و او خلف حجّت، صاحب الزّمان، قائم منتظَر و آخرين ائمّه است. خبر داد ما را عبدالعزيز بن محمود بن بزّاز از ابن عمر گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «خارج مىشود در آخر الزّمان مردى از فرزندانم كه اسم او مثل اسم من و كنيه او مثل كنيه من است. زمين را پر از عدل مىكند، همان طور كه پر از ظلم شده باشد. اين همان مهدى است.»

عبدالوّهاب شعرانى شافعى مصرى (متوفّاى 973) در كتابش به نام «اليواقيت والجواهر» :«... او از اولاد امام حسن عسكرى و تولدّش در نيمه شعبان ‌سال 255 واقع است و او باقى مىماند تا با عيسى بن مريم(عليه السلام) اجتماع كند‌ و عمر شريفش تا زمانِ ما كه اكنون سال 958 است، 706 سال مى باشد.»

تاريخ درج: 26 مرداد 1387 ساعت 09:13 تاريخ تاييد: 26 مرداد 1387 ساعت 10:31 تاريخ به روز رساني: 26 مرداد 1387 ساعت 10:31
 شنبه 26 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 256]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن