محبوبترینها
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854132705
به تماشاي طلوع تو، جهان چشم به راه
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: به تماشاي طلوع تو، جهان چشم به راه
دين- در نظرگاه شيعي، امامت جوهره سياست و تاريخ است و اصلاً هويت سياسي و اجتماعي جامعه با حضور امام تعين پيدا ميكند.
براين پايه، انديشه شيعي همواره حضور امام را در معناي آشكارگي بطن تاريخ و حقيقت نهان آن تفسير كرده است، اما هنگامهاي فرا ميرسد كه اين حقيقت ديرزماني مجال حضور و ظهور نمييابد. در اين وضعيت، حقيقت در حجاب فرو ميافتد و چشم آدمي از ديدن انوار حق ناتوان ميشود. اينجاست كه انسان با غروب حقيقت چنان مواجه ميگردد كه پنداري كل تاريخ بشري از آغاز تا انجام در تيرگي فرومرده است.
آدمي كورمالانه در اين تاريكي ميپيمايد و آسيمهوار به هر كورسويي دوان ميشود؛ اما آويزي نمييابد تا قباي معرفت خود را بر آن آويزد. اينجاست كه تفكر شيعي مژده ظهور منجي جهانياي را به همگان خوشامد ميگويد كه خود عين تاريخ و عين زمان است. او موعودي است كه با آمدنش كل حقيقت تاريخ به ناگاه از نهان به درميآيد و روزگار به بركت حضور وي تمامي رازها و شگفتيهايش را براي جهانيان در طبق اخلاص مينهد. او مهدي موعود(عج) است كه اين روزها نفحه تولدش در كوچهپسكوچههاي انتظار و پستوهاي ذهن منتظران وزيدن گرفته است. در اين مناسبت فرخنده، اقتراحي تدارك ديديم و از نويسندگان و انديشمندان خواستيم كه ما را در شناسايي اين گوهر يگانه تاريخ ياري دهند.
خاتم اولياء
براي ورود به مباحث مربوط به حضرت صاحبالامروالعصر و الزمان بايد به مباحث مربوط به ولايت و اطلاقات و اقسام آن در نظر عرفا و مشايخ صوفيه نظر افكنيم و به اصطلاحاتي از قبيل ولايت كليه، ولايت عامه، ولايت مطلقه و ولايت مطلقه محمديه، ولايت كليه محمديه علويه و نظاير آن دقت كنيم. در اين ميان، يكي از كساني كه مباحث مربوط به ولايت را طرح كرده، «حكيم ترمذي» است كه 3-2 قرننسبتبه شيخ اكبر تقدمزماني دارد. او در كتاب ختمالاوليا اين مباحث را به خوبي طرح كرده است. ابنعربي هم در طرح مباحث مشابه به وي نظر داشته است. نيز از جمله كساني كه به موضوع ولايت و نسبت آن با حضرت قائم عنايت داشته، شيخ محمود شبستري به ويژه در كتاب «گلشن راز» است. او در اين كتاب چنين گفته:
ولايت شد به خاتم جمله آخر
به اول نقطه هم ختم آمد آخر
از او عالم شود پر امن و ايمان
جماد و جانور يابد از او جان
نماند در جهان يك نفس كافر
شود عدل حقيقي جمله ظاهر
بود از سر وحدت واقف حق
در او پيدا نمايد وجه مطلق
شيخ محمد لاهيجي در شرح ابيات فوق از جمله عبارت «ولايت شد به خاتم جمله آخر» گويد: تعبير «جمله» يعني به تمامت، كمال به خاتمالاولياءكه مهدي (عج) است، ظاهر شود و نيز در اين باره ميتوان به قول شيخ عبدالرزاق كاشاني رجوع كرد. او در كتاب «اصطلاحات الصوفيه» مينويسد: خاتم ولايت كسي است كه آنچه به صلاح دنيا و آخرت است، يعني به نهايت كمال رسيده باشد و با مرگش نظام وجود از هم گسيخته و نابود گردد و آن حضرت مهدي موعود(عج) در آخرالزمان است.
باز اگر بخواهيم به قول يكي ديگر از بزرگان عرفان توجه كنيم، بايد قول شيخسعدالدين حمويه و مريد وي شيخ عزيزالدين نسفي را بشنويم: خداي تعالي 12 كس را از امت محمد(ص) برگزيد و مقرب حضرت خود گردانيد و به ولايت خود مخصوص كرد و ايشان را نايبان حضرت محمد(ص) گردانيد كه «العلماء ورثه الانبياء». او آنگاه در ادامه ميافزايد: آخرين كه «ولي» دوازدهم باشد، خاتم الاولياءاست و مهدي(عج) و صاحب زمان نام اوست. در پايان، مطلب را با بيان شعر به انجام ميرسانم.
عمري است كه از حضور او جامانديم
در غربت سرد خويش تنها مانديم
او منتظر ماست كه ما برگرديم
ماييم كه در غيبت كبري مانديم
بايد تنها اميد داشت
مسئله ظهور امام عصر(عج)، نجاتبخش، نجاتدهنده، مجد و يا كسي كه در حقيقت اميد ملتها و امتهاست، مسئلهاي است كه در فرهنگ و ميراث انبياي الهي و به ويژه انبياي ابراهيمي مشهود است.
حتي در اديان غيرابراهيمي هم، اين مسئله به گونهاي وجود دارد. در يك نگاه كلي، اديان اميددهنده هستند و اصلا براساس همين اميد مومنان را نگه ميدارند. از اينرو همه نسلها، در پي تحقق آن اميد و ظهور نجاتبخش برميآيند.
در اسلام و به ويژه مذهب شيعه، تمام اوصاف و مشخصات اين نجاتبخش براي ما معين است. تنها چيزي كه روشن نيست، زمان ظهور وي است و هيچكس حق ندارد كلمهاي در باب آن بگويد. حتي رسول اكرم(ص) و ائمه چنين نكردهاند. بنابراين اگر كسي مدعي شد كه زمان ظهور حضرت را ميداند، بايد به اين ادعاي وي با چشم ترديد نگريست و او را در زمره شيادان جاي داد. اگر بنا به تعيين تاريخ ظهور حضرتوليعصر(عج) بود، خداوند، رسول او و ائمه طاهرين به اين كار اولي بودند. بنابراين، وظيفه ما تنها اين است كه اميد بداريم كه روزي نجاتدهنده خواهد آمد. از اينرو، بايد زمينه ظهور وي را فراهم كنيم. اين نشان ميدهد كه بخشي از آن به دست ماست. با اين حال، يكي از مسائل عمده اين است كه چون اين نجاتبخش و موعود منتظر در طول تاريخ بسيار مورد توجه بوده، همواره هالهاي از خرافات و شيادي هم دور آن حلقه زده است.
بايد به پالايش و تنقيح خرافات از اين ايده بزرگ دست زد. بنابراين ضمن اين كه بايد اميد داشته باشيم كه اگر يكروز از عمر دنيا باقي مانده باشد، آن حضرت ظهور خواهد كرد، نبايد به هيچ روي به خرافهگرايان و فرصتطلباني كه خود را مقرب آن حضرت ميدانند، ميدان داد. نيز نبايد به تفسيرهاي انحرافي از اين مسئله توجه كرد؛ يعني تفسيرهايي كه زمينه خاصي را براي ظهور حضرت در نظر ميگيرند و يا تفسيرهايي كه مبتنيبر انجام هر چه بيشتر فساد جهت ظهور حضرت هستند. بايد توجه داشت كه چنين برداشتها و تفسيرهايي در ميراث و تاريخ ما سابقه نداشته است. تنها بايد اميد داشت و اميد نجاتدهنده است. انسانيت به اميد زنده است. اين نجاتدهنده بايد بيايد تا رسالت همه انبيا، اوليا و اوصيا تكميل شود. البته اين به آن معنا نيست كه نبياكرم(ص) و ائمه طاهرين، نتوانستهاند رسالتشان را به خوبي انجام دهند.
مقصود اين است كه در طول تاريخ و با توجه به اقتضاي هر عصر و نسلي اين رسالت بايد صورت گيرد. لذا حضرت مهدي(عج) ظهور ميكنند تا كار ناتمام انبيا و اوليا را انجام دهند. حضرت ظهور ميكند تا عدالتي را كه حجت خداوند بر همه انسانهاست، تمام كند. اين نگاه شيعه به حضرت مهدي است. منتها بايد مواظب بود تا همانگونه كه براي اوليا و انبيا ربوبيت قائل نيستيم، براي آن بزرگوار هم قائل نشويم. اين نكته مهمي است. او يكي از معصومين، نجاتدهنده و ادامهدهنده راه انبيا و اوليا و تكميلكننده رسالت الهي در زمين است.
ملاكهاي مهدويت اصيل
مهدويت از انديشههاي بنيادين اسلام، خصوصا تشيع است، البته به شكل ويژهاي كه در تشيع مطرح بوده. اين مسئله ابعاد مختلفي در اسلام دارد. از سويي به اعتقادات اسلامي مربوط ميشود و از سويي ديگر نوعي فلسفه تاريخ را تداعي ميكند. همچنين اين ايده به بعد اجتماعي اسلام نظر دارد.
از لحاظ اعتقادي، چون جهانبيني اسلامي اقتضا دارد كه در نهايت جامعه بشري ازآن مستضعفان باشد،لذا اين ايده در آخرالزمان تحقق مييابد. از لحاظ اجتماعي، چون مهندسي اجتماعي بشر، گام به گام و جزء به جزء است، لذا هيچ بشر عادياي نميتواند اصلاحات فراگيري را كه مطلوب جامعه بشري است به وجود آورد و از اين رهگذر جامعه آرماني ايجاد كند، لذا نياز به يك مصلح اجتماعي است كه جامعه بشري را به واسطه تاييدات الهي اصلاح كند. از لحاظ فلسفه تاريخ اسلام،جامعه انساني در نهايت به خير ختم خواهد شد كه همان حكومت صالحان در روي زمين است از اينرو، ايده مهدويت پيامد سياسي هم دارد. آن پيامد اين است كه حكومت ديني مطلوب خداونددر دوره آخرالزمان به دست مصلحي آسماني تحقق خواهد يافت.
طبيعي است كه اين ايده مثل بسياري از اعتقادات ديني به دست عدهاي دستخوش تحريف واقع شده است. در طول تاريخ ديدهايم كه افراد بسياري ادعاي ارتباط با امامعصر(عج) را مطرح كردهاند و از اين طريق، بساطي به هم زدهاند. در مقابل، از لحاظ اعتقادي هم، برخي برداشتهاي نادرستي از ايده مهدويت داشتهاند؛ گاهي آن را به عنوان احياي تجربه ديني در بشر تفسير كردهاند و گاهي هم تكليف بشر آخرالزمان را افساد بيشتر بر روي زمين دانستهاند تا از اين طريق، زمان ظهور فرارسد در صورتي كه مهدويت يك ايده اصيل اسلامي است كه با هيچ يك از اين برداشتها قابل تطبيق نيست. مهدويت يك ايده قرآني – روايي است و براي بررسي همه جانبه آن بايد آيات و روايات مربوط را تحليل كرد. از تحليل آيات و روايات چنين به دست ميآيد:
1 - مهدويت، جزء بنيادين دين اسلام و سنت اجتنابناپذير الهي است 2 - اين ايده به پايان تاريخ بشري مربوط ميشود 3 - پايان تاريخ بشري از نگاه قرآن خوش بينانه است و در پايان انسانهاي الهي بر روي زمين حكومت خواهند كرد 4 - اين حكومت به واسطه منجي آسماني شكل خواهد گرفت. خصوصيات اين منجي در روايات تعيين شده است.
و اما تحريفاتي كه نسبت به ايده مهدويت صورت گرفته، بيش از هر چيز جاي تأمل دارد، چون در زمان غيبت كبري هيچكس نميتواند ادعاي نيابت رسمي و علني از سوي امام داشته باشد، غير از نواب عامي كه متخصصان دين هستند و تازه آنها هم نميتوانند ادعاي ارتباط خاصي با ايشان داشته باشند بنابراين كساني كه ادعا ميكنند ارتباط ويژهاي با حضرت در دوران غيبت كبري دارند، از لحاظ روايات مطرودند. در دوره غيبت كبري تنها به ملاكهاي ديني كه از آيات و روايات به دست آمده در ارزيابي ادعاي ديگران استناد ميكنيم.
انتظار و نقد نظامهاي سياسي
مفهوم مهدويت از مفاهيم بنيادين انديشه شيعي است كه مفهومي چند جانبه بوده و آثار متعددي دارد؛ مثلا يكي از آثارش نگاهي است كه به تاريخ در اين انديشه وجود دارد يا نگاهي كه مربوط به اخلاق اجتماعي(مفهوم انتظار) انسان شيعه است.
از سويي ديگر، اين انديشه پيامدهاي سياسي خاصي دارد. در واقع ميتوان گفت در هر نظام اعتقادي يك دسته مفاهيم كانوني داريم كه آنها عالم و آدم را تفسير ميكنند. انديشه شيعي، مفهومي به نام امامت و غيبت امام معصوم دارد كه عالم و آدم را تفسير ميكند. من در اينجا تنها به يكي از وجوه اين مهم در حوزه سياسي اشاره ميكنم. انديشه سياسي شيعه تابعي از 2متغير؛ «امامت» و «غيبت امام معصوم» است؛ يعني فردي وجود دارد كه مفروض انديشه سياسي شيعه است و نظام سياسي به امام معصوم گره خورده است.
فرض ديگر اين است كه واقعيت تاريخي ميگويد كه از سال 265 ه.ق يعني سال ولادت امام عصر(عج)، با آخرين امام معصومي مواجهايم كه در غيبت به سر ميبرد. به اين ترتيب، تفكر شيعي آرمان سياسي خود را به آيندهاي كه چنين امامي ظهور خواهد كرد، معطوف كرده است. معناي اين اصل بنيادين اين است كه تمام نظامهاي دوران غيبت كمابيش ناقصاند و باز معني اين انديشه، آن است كه بايد به انتظار نظام كاملي نشست؛ نظامي كه برخلاف فلسفه سياسي يوناني امكان تحقق در زمين دارد. به اين سان، تفكر شيعي دو معيار در دست دارد: يكي معيار ارزيابي درجه مشروعيت نظامهاي موجود و دوم،امكان نقد نظامهاي موجود به اعتبار نظام آرماني شيعه.
تفكر شيعي پس از غيبت، جريانهاي متعددي را توليد كرده است. يكي از اين جريانها كه سلبي ترين آنهاست نفي هر نوع همكاري با نظامهاي دوره غيبت را سرلوحه كار خود قرار داده كه معروف به نظريه «تعطيل است». معناي اين انديشه آن است كه در دوره غيبت بايد با نظامهاي موجود به صورت سلبي يا از باب تقيه رفتار كرد و در انتظار ظهور بود.
نيز نوع دومي از جريانهاي فكري معتقد به همكاري مشروط و انتقادي با دولتهاي موجود وجود دارد. اين نظريهها معتقدند كه تفكر شيعي نوعي ولايت را به فقها در حوزه قضاوت و امور حسبه داده است. اين انديشه، در حوزه سياسي با حكام موجود همكاري مشروط دارد؛ يعني همكاري دو جانبه. در واقع مطابق با اين ايده حكام موجود امنيت شيعه را در دوران غيبت حفظ ميكنند و در مقابل، آنها (طرفداران اين ايده) تقيه در پيش ميگيرند.
در نهايت اينكه، نظريه سومي هم شكل گرفته كه موسوم به نظريههاي حكومت اسلامي در دوران غيبت است. اين نظريهها،طيف وسيعي را از نظريه ولايت سياسي فقيه تا ولايت شيعيان بر خودشان در برميگيرند. اين نوع نظريهها معتقد به تشكيل حكومت در دوران غيبت بوده و بر اين نظرند كه فقدان امام، نقصان بزرگي به شمار ميرود؛ ولي اصل ديانت پيوندي گسست ناپذير با حكومت دارد. بنابراين، نبايد حكومت را رها كرد.
ميبينيم كه اين 3جريان بزرگ فكري در دوران غيبت امام معصوم، همه در يك نگاه سياسي اشتراك دارند. بر اين مبنا كه همه آنها اين نگاه را به مفهوم عصمت و غيبت معصوم ارجاع ميدهند. در هر صورت تفكر سياسي شيعه، تفكري آيندهنگر است و نظام مطلوب خود را در آيندهاي كه تحققاش براي انسان شيعي چندان قابل تشخيص نيست،ميجويد. درست به همين دليل، مفهوم انتظار در انديشه شيعي، بهشدت سياسي شده است؛ يعني يك انسان شيعه همواره نسبت به هر نظام سياسي، موضعي كمابيش انتقادي دارد و به اعتبار غيبت امام معصوم گرايش به نقد نظامهاي موجود دارد.
انسان ، جود منتظر
انتظار، تجربهاي بهغايت بشري است؛ تجربه بشر تاريخي شده و تاريخمند؛ بشري كه در تاريخ در افق زمان انتظار بهسر ميبرد. زمان تاريخي ماهيتاً زمان انتظار است. در انتظار گشوده ميشود. در تجربه و افق زمان انتظار است كه بشر سعي ميورزد از تاريخ و زمان تاريخي عبور كرده و فرا بگذرد. رگههايي از انتظار را در همه تجربههاي مرزي، وجودي و بنيادين بشر اعم از تجربه آدمي از مرگ، عشق، عدالت، آزادي، رستگاري، روح آخرتنگري و معاد انديشي ميتوان رديابي و لايه نگاري كرد و يافت.
همانگونه كه ميتوان گفت، انسان وجودي است مرگ آگاه - نه به آن دليل كه ميميرد، بلكه به اين دليل كه رجوع به ابديت دارد و گناه آگاه است، نه به آن دليل كه گناه ميكند، بلكه به اين دليل كه روي به سوي عصمت دارد و شرط گناه را بر عمل خويش ميپذيرد- درباره تجربههاي عميق اميدورزانه انسان نيز ميتوان گفت انسان وجودي است منتظر نه به آن دليل كه در معرض يأس قرارگرفته و ميتواند يأس بورزد بلكه به اين دليل كه روي به سوي رستگاري و كمال دارد. انتظار ريشه در جان آدمي داشته و در زير لايههاي درونيتر وجود، آشيانه دارد. در همين زمان و تجربه زمان تاريخي است كه نشانههاي ابديت را احساس كرده و آفريدهايم. تجربه انتظار،كانون چنين احساس و كنشهاي خلاق آدمي است.
در فرهنگها، آيينها، سنتهاي فكري و ملتهايي كه از تجربه تاريخي غني و ميراث ديني و معنوي ژرف و پر مايهتري برخوردار بودهاند، زمان و تجربه انتظار و همچنين تفكر و تعقل و تفقه درباره چنين تجربهاي را فعال و غني و زنده و بالندهتر يافتهايم. گمان ميبرم گوش ما ايرانيان شيعه كم و بيش با اين عبارت سنگين و گران معناي دعاي كميل آشناست: «ارحم من راس ماله الرجاءو سلاحه البكاء»عبارتي به غايت سوگناك و سر ريز از آبشار اشكهاي انتظار جاني پاك و مشحون از جلالت و عظمت و اقتدار، روحي اميدوار و وجداني گناه آگاه در مقام عصمت و قلبي خاضع و خاشع و خوفآگاه در پيشگاه يگانه مطلق و متعال. دوران جديد بيبهره و بيگانه به چنين تجربههايي از مفهوم انتظار است. البته اين تنها چهره انتظار و تجربه انسان منتظر تاريخي شده و تاريخمند در ارض هبوط به تعبير ديني نيست.
انتظار تجربهاياست بهغايت پيچيده و تودرتو و فوقالعاده تاثيرگذار و تعيينكننده بر ديگر تجربههاي بشري ما. چونان همه تجربههاي بشري هيچگاه مصون از تحريف و تخدير و آفت و آسيب مكر دهر و ايمن از توهمات و تصورات ناراست و خرافهباوريهاي موهوم نبوده است. يأس كه ازجمله تجربههاي بنيادين و پيچيده ديگر عالم بشري است بيش از هر تجربه ديگري از انتظار بهعنوان ابزار استفاده برده است. اتفاقي نيست كه در تاريخ شانه به شانه سنت و ميراث و ايده و آرمان تجربه انتظار آماده و احياگر و رهاييبخش و انسانساز و چهره ديگري از انتظار را نيز كه اصطلاحاً ميتوان انتظار مأيوس و مرعوب و مردود و فلجكننده اطلاق كرد، در تاريخ فرهنگها و ملتها شاهد بودهايم. درميان فرهنگها و اديان منتظر موعود و منجي، پهلو به پهلوي انتظار رهايي بخش و آمادهگر تجربههاي انتظار منفعل و موهوم و فلجكننده را بيش از تجربههاي ديگر جامعهها درباره انتظار ميتوان مشاهده كرد.
وقتي فرهنگها، جامعهها، ملتها و دورههاي بزرگ تاريخي دچار رخوت روحي و فطرت معنوي و بحران وجودي و ركود فكري و قبض و انحطاط دروني ميشدهاند، وقتي رشتههاي اتصال معنوي و حلقههاي پيوند باطني آنها با حق گسسته ميشده، جانها و وجدانها و فكرها و دلهاي منتظري كه هرچند هميشه در تاريخ به شمار اندك بودهاند همچنان به رهايي و رستگاري و عبور از ورطههاي مهلك انحطاط معنوي وفادار مانده و شعله ايمان و انتظار آماده و احياگر به موعود منجي مؤيد به روحالقدس و نفخه و نفس رحماني حياتبخش او در دلها و فكرها را فروزان و زنده نگاه داشتهاند تا زمان قيامت ظهور فرارسيده و تاريخي نو افتتاح و گشوده شود. رسالت ولي منجي موعود مؤيد بهروحالقدس يا انسان نوراني احياگر، دميدن نفخه و نفس رحماني در تنهاي مرده و وجدانهاي خفته و جانهاي افسرده است.
انتظار فرج
«انتظار فرج» چيست؟ اين تعبير راهبردي، هم ابعاد و جوانب گوناگون و هم معاني لايهبهلايه و درهمتنيده دارد. اين تعبير، واجد معنايي دوسويه است؛ يك سوي آن وضعيت امروزين انسان را نشان ميدهد و نظر به اكنون دارد و سوي ديگرش براي فردا افقگشايي ميكند و نظر به آينده دارد. اما سويه نخست: «فرج» به معناي انكشاف غم و رفع درماندگي است و در نتيجه «انتظار فرج» اين معنا را متذكر ميشود كه «فرج» موجود نيست و در اين دوران، آدمي، مغموم و درمانده و گرفتار قفلشدگي و انسداد است و بايد چشم بهراه خروج از وضعيت درماندگي و منتظر انكشاف غم باشد. مفهوم فوق، زمينه اين تفكر را فراهم ميآورد كه آدمي بر رعنايي و فريبايي زندگي مدرن و بهظاهر پيشرفته امروز وقوف يابد و بداند كه در غفلت دلدادگي به زرق و برق ابزار و ادوات زندگي فعلي فرورفته و راه بازگشت به خانه را از ياد برده است و حياتش به مرتبه حيات جانوري هوشمند و پيشرفته تنزل يافته و زندگياش فاقد معنا و قرار و راحت و رامش شده است.
انتظار فرج، غبار راه را مينشاند و چشمها را ميگشايد تا آدمي بهوضوح ببيند كه در كويري تفتيده و سوخته، مفقود شده و راه خانه را گم كرده است. طبعاً در وضعيت گمشدگي و درماندگي، افق روشني در برابر آدمي وجود ندارد و آيندهاي اميدبخش پيش روي او نيست اما صرف وقوف و آگاهي بر وضعيت گمشدگي و انسداد و بحران هويت زندگي امروز انسان- كه برخي متفكران غيرشيعي نيز متذكر آن شدهاند- گرچه براي پيدا كردن راه حيات انساني لازم است، اما كافي نيست و نميتواند اميدبخش و رهگشا باشد. از همين جاست كه سويه ديگر انتظار فرج قابل رؤيت ميشود. و اما سويه ديگر: در حاليكه همه تلاشهاي عقل بشري و همه راهكارهاي آن براي تأمين حيات انساني- و نه صرفاً جانوري- به بنبست رسيده و سر از ويراني كيان اخلاق و اركان خانواده و شيوع انواع بيماريهاي روحي- رواني و تضييع حقوق انسانها و تخريب محيطزيست و گسترش جنگ و ستيز و فقر و فساد درآورده، صرف وقوف بر انسداد و درماندگي، حتي ممكن است به نااميدي و يأس از راهيابي به آيندهاي مطمئن مؤدي شود.
انتظار فرج اين چشمانداز را ميگشايد كه خدا انسان را به حال خود واننهاده و حجت خود را براي آينده بشريت، ذخيره كرده تا آدمي را از دستاوردهاي ويرانگرش، نجات دهد. بقيهالله خواهد آمد و اين همه ستم و بيداد و جفا را از ميان خواهد برد و عدل و داد و دوستي و پاكي را به آدميان هديه خواهد كرد. با حذف مفهوم «انتظار فرج» از ذهن و انديشه و ادبيات و فرهنگ انسانها، همه راهها و راهكارها در بنبست قرار ميگيرد؛ همه تلاشهاي فكري براي حل مسائل آدميان، نوعي فريب و اغوا ميشود، همه پاسخهايي كه به سؤالات اساسي حيات انسان داده ميشود، مكر و دروغ از آب درميآيد. با انتظار فرج و اميد به وجود حقيقت و ظهور آن است كه آدمي به كمتر از حقيقت راضي نميشود. در ذيل مفهوم انتظار است كه پاسخها ميتوانند قابل قبول شوند والا همه چارهانديشيها، سر از فريب درميآورد و گامي در جهت توغل در غفلت و بالتبع، انسداد بيشتر زندگي آدمي خواهد بود. هزار مرتبه درس وفا مرور كنيم / كه يادمان نرود عهد يار ميآيد
دين و دنيا در حكومت جهاني
نظريه سكولاريسم و جداانگارى دين از نيازهاى دنيا، با هيچيك از ساحتهاى اسلام سازگارى ندارد. تاريخ اسلام و سيره عملى پيامبر اكرم(ص) و پيشوايان معصوم به شدت با سكولاريسم در تضاد است. قوانين اسلامى در عرصههاى اقتصاد، حقوق، سياست، مديريت، اخلاق، تربيت و غيره نيز نافى اين ادعاست.
بر همين اساس، حكومت جهانى مصلح نيز، ماهيتى ضدسكولاريستى دارد؛ زيرا قيام امام(ع) همراه با تشكيل حكومت دينى و دولت اسلامى است. امام، نه تنها براى رسيدن به حكومت، جنگهاى بسيارى را پشت سر مىگذارد و با قاطعيت تمام روياروى دشمنان قرار مىگيرد، در استمرار حكومت نيز اصلاحاتى عميق از نظر اجتماعى، امنيت و رفاه عمومى، شكوفايى اقتصادى، عدالت قضايى، بهداشت و درمان همگانى و گسترش فرهنگ طبق اسلام نبوى انجام مىدهد: «خداوند، زمين مرده و پر از ستم را با ظهور مهدى، زنده و پر از عدل و داد مىكند.» (كمال الدين، ص 698)، «عدالت حضرت در عرصه كشاورزى، اقتصادى، قضايى و... فراگير است.» (اثباة الهدا ، ج 3، ص 496، احقاق الحق، ج 13، ص 186)، «انُه يَبِلّغُ سلطانُه المشرقَ والمغربَ وتُظهر له الكنوز و لايبقى فى الارض خرابٌ الايعمّره (اسعاف الراغبين، باب دوم، ص 140؛ منتخب الاثر، ص 482؛ نور الابصار فى مناقب آلبيت النبى المختار، ص 156): حكومت او شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و گنجينههاى زمين براى او ظاهر مىگردد و در سراسر جهان جاى ويرانى باقى نخواهد ماند مگر اينكه آن را آباد خواهد ساخت.
همچنين پيامبر گرامى اسلام(ص) در همين رابطه مىفرمايند: «شما را به ظهور مهدى(ع) بشارت مىدهم؛ زمين را پر از عدالت مىكند همانگونه كه از جور و ستم پر شده است؛ ساكنان آسمانها و ساكنان زمين از او راضى مىشوند و اموال و ثروتها را بهطور صحيح تقسيم مىكند. كسى پرسيد: معنى تقسيم صحيح ثروت چيست، فرمود: بهطور مساوى در ميان مردم (سپس فرمود) و دلهاى پيروان محمد(ص) را پر از بىنيازى مىكند و عدالتش همه را فرامىگيرد تا آن جا كه دستور مىدهد كه منادى با صداى بلند صدا زند هركسى نيازهايى دارد، برخيزد و هيچكس جز يك نفر بر نمىخيزد. امام دستور مىدهد مال قابل ملاحظهاى به او بدهند، اما او مىگيرد و بر مىگردد و پشيمان مىشود.» تمام اين احاديث بر حضور حضرت حجت(عج) در حيات اجتماعى انسانها اعم از امور اقتصادى، سياسى، مديريتى و... دلالت دارد؛ به همين دليل، حكومت مصلح جهانى نافى سكولاريسم است.
كانون آرمانهاي گذشته و اكنون
مسئله انتظار و فرج نوعي نگاه به آينده را دردل خودش ميپروراند. سؤال اين است كه نفس بحث انتظار و فرج چه نسبتي با آينده و نگاه بشر به آن چيزي كه در حال حاضر موجود نيست و تحقق نيافته دارد؟ به لحاظ تاريخي اولين نشانههاي اين نگاه به آينده در ميان نوشتههاي فلسفي و احتمالا عرفاني، انديشههاي موسوم به ناكجا آباد و يا به تعبير يوناني انديشه «يوتوپياپي» است. لفظ يوتوپيا، يعني آنچه كه فرا زماني است و زمان مشخصي ندارد.
ما در فكر و فرهنگ تمدنهاي كهن نوشتهها و اخباري از انديشههاي يوتوپيايي (حتي قبل از يونانيان) در دست داريم. در واقع بشر از اين منظر آرمانشهري را متصور ميشد كه در آن آرزوها و خواستههاي تحقق نيافتهاش به ترسيم كشيده ميشد. بسته به معيارها و ديدگاهها، آرزوها و خواستههاي وي، آرمانشهرها توصيف ميشدند؛ يعني آنها يا بر محور رفاه يا برمحور امنيت و يا برمحور دوستي، تعاون و محبت به همنوع و يا بر محور آزادي و برابري سامان يافتهاند.
ما در نوشتههاي يونانيان از اين سنخ انديشهها بيشتر در دست داريم. مهمترين و مدونترين آن جمهوري افلاطون و به طور كلي فلسفه سياسي افلاطون است. مدار تفكر افلاطون در جامعه آرماني تحقق عدالتي است مبتني بر فهم فلسفي و دريافت حكمي، از اين جهت با آرمانهاي ديني در سنت ابراهيمي و به ويژه عالم اسلام قرابتهاي قابل توجهي دارد، با اين تفاوت كه در انديشه ديني اسلام به خصوص شيعي، تمام جوانب مربوط به جامعه عدالتمحور، مورد دغدغه خاطر و التفات شيعيان قرار گرفته است؛ بنابراين، اولين نكته اين است كه نگاه بشر به آينده همواره با نوعي انتظار و گشايش فضاي آرماني (به تعبير ديني؛ فرج) همراه بوده است. فرج يعني گشايش و رسيدن به موقعيتي كه انسان در تنگناي فكري و معنوي نباشد.
در تفكر شيعي و برمدار انديشه مهدويت ذخيره الهي يعني صاحب زمان، آن انديشه آرماني بشر را به شكل جامع و در قالب يك جامعه عدالت محور و البته بر مبناي حكم الهي تاسيس ميكند. نكته قابل توجه در اين انديشه (مهدويت) 1- جامعيت و كمال و 2- فراگيري و شمول آن است؛ يعني هم كانون آرمانهاي گذشته و اكنون بشر و هم تمامي اقوام و ملل و طوايف ميتوانند در سايه اين جامعه آرماني اهداف خود را پيگيرند. نفس مطلوبيت و برتري انديشه مهدويت در همين نكات نهفته است.
پادزهر «عرفي شدن»
مسئله مهدويت بهلحاظ فلسفه و عرفان اسلامي و بهطور كلي معنويت اسلامي از دو منظر قابل بحث است: يكي از منظر فردي و ديگري از منظر اجتماعي. از منظر فردي وجود امام غايب، امام منتظر و امام حي و حاضر (كه البته امام غايب در مقابل امام حاضر نيست، زيرا غايب در اينجا به معناي پوشيده از انظار است، نه بهمعناي نبودن و حضور نداشتن) با مفهوم انسان كامل مرتبط است.
در موضوع انسان كامل اين پرسش مطرح است كه آيا چنين مفهومي يك مفهوم انتزاعي صرف است يا واقعيتي انضمامي نيز هست؟ به اين معنا كه آيا انسان كامل صرفا يك آرمان ذهني است كه فقط پايان كمال انسان را تعيين ميكند ولي تحقق خارجي ندارد يا نه، فراتر از صرف يك مفهوم است، وجودي عيني و انضمامي است، تحقق خارجي دارد و در عالم خارج منشأ آثار است؟ در تشيع امام بهعنوان يك شخصيت خارجي از چنين واقعيت و عينيتي برخوردار است. امام حقيقتي است كه نهفقط در گذشته و در صدر اسلام تحقق داشته است، بلكه امروز نيز تحقق دارد. حال مزيت اعتقاد به وجود امام غايب، ولي زنده، براي انسان امروز اين است كه آرمان عيني و زندهاي را كه در همين زمانه محقق است و تا پايان تاريخ حضور دارد و حتي دسترسي به او و استفاضه از محضر او (لااقل براي خواص) امكانپذير است، به بشر معرفي ميكند.
در پرتو اين اعتقاد، انسان ميتواند زندگي خويش را معنادار سازد زيرا آرماني اينگونه غني كه در عين حال مفهوم صرف هم نيست براي او موجود است و اين بهترين راهحل براي خروج از بحران «معنا»ست كه بيرحمانه به جان انسان امروز افتاده است. بهلحاظ اجتماعي نيز اعتقاد به امام منتظر اعتقادي اميدبخش و حركتآفرين است. چنين اعتقادي آيندهاي اميدبخش براي بشريت ترسيم ميكند، آيندهاي عاري از ستم و سرشار از عدل و داد. در اين خصوص فراوان بحث شده است ولي در سطحي ژرفتر از اين يا لااقل متفاوت با اين ميتوان گفت كه زندگي اجتماعي فقط با معضل بيعدالتي مواجه نيست.
از منظر فلسفه معنوي در اثر فرآيند «عرفي شدن» همان بيمعنايي زندگي فردي به اجتماع و تاريخ نيز سرايت يافته است. در اين فرآيند اينگونه مينمايد كه تاريخ سير بيسرانجامي دارد يا در بهترين حالت اگر هم سرانجامي داشته باشد، آن سرانجام از سنخ همين واقعيت محسوس و مادي است. اعتقاد به امام منتظر پادزهري براي اين عرفي شدن و رهايي از يأس و سرخوردگي نسبت به آينده عالم است. درحقيقت نقش امام منتظر اين است كه سويه مادي عالم را به سويه روحاني آن پيوند ميزند.
تاريخ درج: 26 مرداد 1387 ساعت 08:50 تاريخ تاييد: 26 مرداد 1387 ساعت 12:16 تاريخ به روز رساني: 26 مرداد 1387 ساعت 12:06
شنبه 26 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 276]
-
گوناگون
پربازدیدترینها