تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):هر که خشنودی خدا را بطلبد هر چند به قیمت خشم مردم، خداوند او را از مردم بی نیاز م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835114618




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

[کودکی کورش]


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک:

دختر زاده ایشتوویگو در دهکده ای کوچک ، دور از پدر و مادر اصلی اش بزرگ شد و مانند شبان زاده ای پرورش یافت و به ده سالگی رسید . روزی که در کوچه دهکده با همسالان خود بازی میکرد از سوی کودکان دیگر به شاهی برگزیده گشت وی با شایستگی و برازندگی فراوان با انجام وظایف پادشاهی پرداخت و هریک از کودکان را مقامی داد و بکاری گماشت ، یکی را پایه چشم شاه داد و دیگری را مقام پیک شاهی بخشید و گروهی را به ساختن خانه و به کارهای دیگر واداشت یکی از کودکان که پسربزرگزاده ای مادی به نام اَرتَمبریس بود از پذیرفتن فرمان شبان زاده سرپیچید . به فرمنا وی کودک والاتبار ولی نا فرمان را گرفتند و تازیانه زدند . او هم نالان و مویان پدرش را از آنچه رفته بود آگاه ساخت . جهان پیش چشم ارتمبریس تیره گشت و براید داد خواهی نزد ایشتوویگو شتافت

پادشاه ماد شبانزاده را فرا خواند و پر خاش کنان از او پرسید چگونه دل آن را داشته ای که یکی از نژادگان را تازیانه زنی ، کودک از فرمانروای ماد و شکوه دربار او نهراسید و بی باکانه پاسخ داد

شاهها من ان کردم مه در خور وی بود کودکان همداستان شدند و مرا در بازی به شاهی برداشتند و همه به فرمانهایم گردن نهادند بجزوی که خیره سری و نافرمانی کرد . این بود که او را بسزایش رساندم اگر آنچه کرده ام ناروا بوده ایت اینک برای دیدن سزای خود آماده ام

استواگس خیره خیره بر کودک می نگریست و همانندی فراوان میان شکل وا و سیمای خودش می یافت از پاسخ شبانزاده نیز یک گونه آزادگی و مهتری آشکار بود از اینها گذشته می اندیشید که این کودک میبایست در همان روزگاری به دنیا آمده باشد که نوه خود او به چنگال درندگان سپرده شده بود پس گمانی در دلش راه یافت که نکند این شبانزاده همان پسر ماندانه باشد و خواست که در این باره هر چه هست از پرده بیرون کشد بنابراین ارتمبریس را با نوید آن که کینش را باز خواهد جست از درگاه روانه کرد ، سپس پسرک را به تنهایی نزد خود خواند و از نام و نژادش پرسید . وی پاسخ داد که پدر و مادرش زنده اند و در فلان جا زندگی می کنند .

پادشاه ماد چوپان را بخواست و تهدید کرد .. وی نیز بناچار پرده ار رازهای کهن برگرفت و آنچه رفته بود باز گفت . استواگس در پی هارپاگوس فرستاد و چون آمد ار وا پرسید که با کودک ماندانه چه کرده است . وی چون شبان را نزد پادشاه دید دانست که راز از پرده بیرون افتاده است گفت

چون نمیخواستم به خون نوه خداوند و پسر شاهدخت ماندانه دست بیالایم و نا فرمانی نیز نمی توانستم کرد این مرد را گماشتم تا آنچه را که فرمان بود انجام دهد . کسانم رفتند و دیدند و باز آمده گواهی دادند که کودک به چنگال درندگان افتاده بود و مرده . پس دستور دادم به خاکش بسپارند . چنین بود داستان آن نوزاد

آستواگس از اینکه هارپاگس از دستورش سرپیچیده بود در خم شد لیکن در آن دم تلخی و تندی ننمود و بر آن شد که هارپاگوس را به هنگام خود سخت گوشمالی دهد . پس داستان زنده ماندن فرزند ماندانه را برایش بازگفت و افزود که این خواست سرنوشت می بوده است و بر رفته ها دریغ نباید خورد . ایدون به سرای خود رو و پسرت را برای همدمی این کودک به در گاه فرست و خود نیز برای شام به میهمانی ما آی هارپاگوس شادمان گشت و پادشاه را نماز برد و به خانه خود شتافت و یگانه پسرش را که سیزده سال داشت به دربار فرستاد و خود نیز شبانگاه به میهمانی پادشاه رفت





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 231]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن