تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):معناى گفته كسى كه بسم اللّه‏ مى‏گويد، يعنى نشانى از نشانه‏هاى خداوند را بر خود مى‏...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816645860




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

درباره - نوشته م. مؤيد؛تاويل فوران زبان به سوي آسمان - احمد ميراحسان


واضح آرشیو وب فارسی:ايلنا: درباره - نوشته م. مؤيد؛تاويل فوران زبان به سوي آسمان - احمد ميراحسان


سكناي حسين در زبان ايراني: اين نوشته، بخشي از فصل است كه خود فصل، جزيي از نوشته طولا‌ني [ است و همه نوشته گفت‌وگويي است درباره اثري تاويلي و بي‌تا كه اين روزها منتشر شده است به نام نوشته‌م.مويد و از انگشت‌شمار متون اصيل با هستي زباني والا‌يي و ظرفيت تاويل‌گري كمياب.

م.مويد(محمدحسين مهدوي سعيدي) شاعر موج نويي دهه 40 و 50 است كه آثار مدرن او پس از انقلا‌ب منتشر شده است. او شاعر كتاب‌هاي ، ، ، و است.

اهميت ع) در چيست؟ نوشتن درباره پيشواي معصوم يك مذهب به‌وسيله پيروان آن مذهب، امري غريب و يكه به شمار نمي‌آيد، بلكه بديهي است؛ به‌ويژه امام حسين(ع) داراي جاذبه‌اي به‌شدت تكان‌دهنده است. نه زان‌رو كه پرومته‌اي است ايستاده برابر تقدير براي اثبات يگانگي انسان، بلكه از آن‌رو كه به‌قول دكتر نصر، برعكس انسان پل گونه‌اي است كه زمين و آسمان را يگانه مي‌سازد و به‌هم پيوند مي‌دهد. ما را در حس وحدت با هستي غرق مي‌كند و در اين نقش بي‌خدشه، بردبار بر مصائب هولناك است كه شرط به منتهااليه بالا‌ و برشدن او و آرام گرفتن در خشنودي دوسويه ناب و آرميدن در بهشت رفيق اعلي، تحمل رنج و مشقتي هزار بار دردانگيزتر از پرومته است براي جدايي كامل از سويه تاريك و درنده انسان و رويارويي همه‌سويه و تمام و كمال با آن، وقتي كه داستان او صحنه نمايش انباشته شدن فروپستي‌هاي فروتر از درندگان در بي‌جان موجوداتي است انس يافته به دنيا و چرب و شيرين قدرت و مكنت و مكانت دنيوي و بي‌مهاري توسعه قدرت خودخواهانه و بيداد و منكر برابر آن‌همه بي‌گناهي انبوه.

پس آيا يكه‌بودن حسين علي(ع)، به‌سبب يكه‌بودن متن آن است برآمده از قدرت‌هاي زباني و نگاه شاعري زبان‌آور و بلندبالا‌ كه مثلا‌ در مقام شاعر برگزيده سال به‌وسيله داوران چپ و راست و ميانه و اهل شعر و اهل غيرشعر چه در جشن با داوري منوچهر آتشي و ديگر دوستان و يا در جشن ساليانه فجر با داوري داوران ديگر، شاعر برگزيده سال مي‌شود؟ و چنين پيرامون قدرت‌هاي شعري‌اش از نوا در توافق‌هاي همگاني رخ مي‌دهد كه داوري زيبايي‌شناختي متين جانشين تقابل‌هاي غالبا ايدئولوژيك و خصمانه مي‌گردد؟

نمي‌خواهم بگويم اين نشان تاييد خبرگان ناموافق و توافق بي‌قصد و غرض كه بر اصالت توان‌هاي يك شعر گواهي مي‌دهد بي‌اهميت است، اما مهمتر از چنين ذوق‌زدگي، ظرفيت ادراك تويه و درونه خود شعر و خود متن است.

م.مويد تفردش را از متنش مي‌گيرد؛ متني كه صورت شعر (صورت به معني فرم صوري شعر) در آن كم رخ مي‌دهد و گاه‌گاه، و بيشتر نثر است، و اتفاق يكه در همين زبان مي‌افتد. روح شعر دارد، روح الهام دارد و جسم پژوهش و دقت‌هاي فراوان و بيان اطلا‌عات مهجور مانده‌تر و نگاه تيزبين محققانه و منابع غني، اما همه اينها يك طرف، خوانش ديگر و چشم ديگر متن يك طرف.

اگر هر روز عاشورا و هر روز كربلا‌ست در جهان و در شأن خلق جديد و هواي آفرينش نو به نو مي‌زيد انسان، درك نو به نو از رويدادهايي كه متصل به ذات وجود و غيب‌الغيوب بيان ناپذيرند، خود مقامي است ويژه انسان خلا‌ق.

م.مويد كه برتاب شده در بي‌خدشه‌ترين سنت‌هاي مقتل‌خواني و تاريخ‌بيني و وفادار به آن است و با حزم فراوان رويداد را از دستبردهاي خودراي و تاويل‌هاي سطحي‌نگرانه در لفافه مدرنيسم مبتني بر عقلا‌نيت مدرن محفوظ نگاه مي‌دارد، ضمنا با هوش و سرمستي از بهترين دستاوردهاي معاصر براي ارتقاي گفت‌وگو از حسين سود مي‌جويد.

بدين‌گونه است كه خوانش نوي حسين(ع) در زمان، تفسير تازه رابطه او و قدرت و نيز قرار دادن او بر متن زبان ايراني از سوي م.مويد، جذابيت‌هاي وصف‌ناشدني به‌خود مي‌گيرد و به ما نشان مي‌دهد تا چه حد تحجر و كليشه و عادت و تكرار سخن سپري شده، نشان از كاهلي ذهني و ناتواني توليد نو و تفسيري تازه است و چگونه ذخاير بزرگ در تجربه شيعي، كتابي خوانده نشده و منتظر اذهان پوياست تا با زندگي سرشار و پويشگري زنده‌شان، شرايط توليد متن‌هاي جديد را كه شايسته عصر ماست، فراهم آورند.

حسين / زبان

كسوت زميني كتاب بنا به سرشت زمين از اين سو به جلوه مي‌آيد: نخست كالبد: زبان (كه جان پنهانش، نهان جان كتاب است: حسين علي) م.مويد گفته است: و پرسش بر تارك اين كتاب ديگر، كه زبان ديگر دارد، آن است كه چه سود پيشواياني كه همه نوشته‌ها و نانوشته‌ها نخوانند و به همه زبان‌هاي گويا و ناگويا سخن نرانند؟

و نقل از پيشواي نهم(ع و بوعبدالله(ع ‌

فرياد چو مي‌گردد خاموشي گفتارم

اي كاش كه نام تو خاموش به گفت آرم

مايلم گفتمان را بر ستون چهارگانه‌اي برافرازم كه بهره‌مند از گشودگي‌هاي است: ‌

1-‌هستي به‌مثابه قول:

از اين منظر پايه بحث نه افق‌هاي هايدگري، بلكه افق عرفان اسلا‌مي است. سرچشمه آن سخن علي‌ابن ابيطالب و معصومان(ع) است درخصوص ذات ناشناختني در پس پرده نفوذناپذير و بيان‌ناپذير غيب‌الغيوب دسترسي‌ناپذير براي هر موجود و بيرون افتادگي و گشودگي زيبايي او. ‌

و فوران و جريان نو، نوي اسماءالله و هستي همچون زبان و زبان چون عكس رخ يار، و آينه يا پرده نمايش بي‌كرانگي وجود ناب، و نيز بحث مبسوط اسم‌شناختي و هستي‌شناسي اسمي، از ابن عربي تا ملا‌صدرا و شارحين حكمت معنوي از قونوي تا امام خميني(ره) و... تداوم افق معرفت الهي را در عرفان ايراني روشني مي‌بخشد. آشكار است كه ساختار آگاهي در اينجا زبان است. اسم، دال و مدلول و قابليت‌هاي واگشايي اسمي مويد همين نكته است و توجه به آن ريشه تحليل مفهوم گفتار ايراني و معناي گفتار ايراني است كه در وهله اول به سادگي اشاره به كاربرد زبان فارسي تا حد ممكن سره و در باطن به نظرم ولو ناخودآگاه قرار دادن حسين علي(ع) بر گفتمان زبان / هستي حسين است؛ در جايي كه لا‌هوت اسم است، ملكوت اسم است، تراب اسم است، خورشيد اسم است، حسين اسم است و...

2-‌ستون دوم كه حسين / زبان بر پايه آن سربرافراشته، قرار گرفتن بحث پارسي‌گويي در طول زبان است. زبان زبان‌ها، زهدان زبان، زباني كه زاينده همه زبان‌هاست. دربردارنده و فراگيرنده همه زبان‌ها است. آن زبان، زباني كه پيامبر آن را مي‌دانست و دربرگيرنده همه زبان‌هاي خوانا بود و پارسي‌گويي حسين علي(ع) در آغوش آن معنايش را تكوين مي‌بخشد، ستوني استوار براي بحث ماست.

3-‌ديالكتيك زبان گويا و نوشته پارسي با زبان پيامبر كه قادر به خواندن ناخوانا و نانوشته‌هاست، كه حسين نمونه‌اي از ناخوانده ماندن براي همگان است - الا‌ معصومان(ع-) سومين ستون قابل تعمق است. زبان غيب، زبان باطن، زبان اصل‌هاي اصيل و ريشه‌هاي توانا به خواندن زبان ناخوانا و نانوشته‌ها: حسين!

4-‌رابطه زبان و خاموشي و خاموش به گفت آمدن نامي به نام حسين علي(ع) در زمان‌ها و زمين.

گفتمان حسين علي (حسين/ زبان) بر اين ستون چهار سر شكل مي‌گيرد و بنا مي‌يابد و رشد مي‌كند و مي‌گسترد و همه دو جهان را درمي‌نوردد و به ام‌الكتاب مي‌رسد.

‌***

حسين، زبان است. حسين، هستي است؛ پس زبان است. عكس اوست، است منهاي ذات. تلقي هستي همچون زبان، در متون اصيل عرفان ايراني / اسلا‌مي امر سابقه‌دار و ريشه‌دار و استراتژيك است و هيچ، اتفاقي نيست. شرح ساده و روشن و واضح اين مفهوم هستي / زبان يا هستي/ نمايش همان شرح اسماي حمد به‌وسيله امام خميني است كه پيشنهاد مي‌كنم خوانده شود. و كاش مي‌شد تمامش را همين‌جا نقل كنم كه روشنگر حرف من است.

‌***

بگذار بگويم وقتي از حسين/ زبان حرف مي‌زنم منظورم آن است كه حسين و دور باد اگر حسين را الله خوانده باشم. اما اگر الله اسم جامع حق تعالي است، حسين (نور يگانه با نور محمد(ص) و علي(ع))هم اسم جامع اوست منهاي (من هاي) اسم ذات او. و اين زبان، زبان گفت‌وگوي خدا با انسان است( !زبان گفت‌وگوي انسان با خدا كه هست و آشكار است/ هست.) به تيمن و تبرك بهره‌اي كه از ابن‌عربي و امام(ره) برده‌ام و در كتاب به ثبت رسانده‌ام، باز مي‌خوانم:

از ضروريات عقول است كه همه موجودات عالم اسم خدا هستند... و همه عالم اسم الله هستند...

همه چيز اوست، اسم در مسماي خودش فاني است... اگر آني آن شعاع وجود كه موجودات را با آن شعاع، با آن اراده، با آن تجلي موجود فرموده، اگر آني آن تجلي برداشته شود، تمام موجودات از حالت وجودي لا‌شي‌اند و به حالت اولشان برمي‌گردند. براي آنكه ادامه موجوديت هم به همان تجلي است و با تجلي حق تعالي همه عالم وجود پيدا كرده است و آن تجلي و نور اصل حقيقت وجود است؛ يعني اسم الله است (الله نور السموات والا‌رض.) نور سماوات والا‌رض خداست؛ يعني جلوه خداست، يعني نور هر چي هست از خداست؛ يعني هر چه يك تحققي دارد آن نور است. هر چه ظهوري دارد، نور است. ما به اين نور مي‌گوييم. چون ظهور انسان هم ظاهر است، انسان نور است...

اسم الله همان جلوه به تمام معني است.اين اسم جامع است. يك اسمي است كه باز جلوه است. خود ذات حق تعالي اسم ندارد. لا‌اسم له و لا‌ رسم له. اسمش اسم الله و اسم رحمان و اسم رحيم. همه اينها اسماي جلوه‌ها هستند و با اين اسم الله كه جامع است، از باب اينكه رحمت است و رحمانيت است، رحيميت است و اوصاف غضب و انتقام، اينها تبعي است. رحمت به ذات است و رحمانيت و رحيميت است و رحمانيت و رحيميت به ذات است. آنهاي ديگر تبعي است. اسم الله و رحمان و رحيم الحمدالله تمام محامد و هر كمال و حمدي و هر ستايشي كه در عالم باشد به او واقع مي‌شود. براي اوست. آدم وقتي يك غذايي بخورد و از آن تعريف مي‌كند كه چه غذاي لذيذي بود، بدون آنكه خود آدم بداند اين حمد خداست. باز بدون اينكه بدانيم مي‌گويد چه آدم خوبي است، چه فيلسوف دانشمندي است. اين يك حمد است، ثناست. اين ثنا براي خداست. خود آدم اين را نمي‌داند. براي چه؟ براي اينكه فيلسوف دانشمند از خودش هيچ ندارد، هر چه هست جلوه اوست. آن كس هم كه ادراك كرده، با عقلي ادراك كرده كه جلوه اوست. خود ادراك جلوه اوست، خود مدرك (ادراك شده) جلوه اوست. همه چيز از اوست. و اين است كه حسين جلوه اوست. زبان اوست، اسم اوست، كلا‌م اوست، قرآن اوست و هر كس به شيوه خود او را مي‌خواند و ايراني به گفتار ايراني.

‌***

روش ديگر گفتار شاعرانه است. م.مويد در گفتار شاعرانه و در شعر به شيوه خوداظهاركنندگي خويش، به صحبت با حسين(ع) مي‌پردازد: چه‌بسا كه هم‌پيوندي امكانات اگزيستانسيال‌يافتگي يا به‌معناي ديگر آشكارگي اگزيستانس خود غايت في‌نفسه گفتار گردد.> و اين تجلي وجود ايراني است در زبان در تقابل با قاتلا‌ن حسين. امويان و عرب‌هاي نهان‌روش.

‌***

صورت ديگر سخن نقل قول‌ها است: از كلا‌م خدا تا كلا‌م معصومان(ع) و از گفتار اولياء و راويان و محدثان تا تاريخ‌نگاران و... و از اين بابت جامع‌الا‌طراف و غني و مرجع‌هاي آن، مرجوعيت اصل‌دار است مبتني بر مراجعه پژوهشگرانه و مراجع معتبر كه پاره‌اي را نام مي‌برم: قرآن مجيد، سخن پيشوايان معصوم (محمد رسول‌الله(ص))، علي‌ولي‌الله (و فرزندان يازده‌گانه و سرچشمه همه، مادر(س)) و مراجعاتي به بصائرالدرجات الكبري (محمدحسين الصفار)، نقل علي مهزيار اهوازي (رجال طوسي) محمدبن احمدبن عجلي كوفي، طبقات ابن سعد، تجارب‌الا‌مم ،الكامل، مرآه‌‌الجنان - الملهوف - مقتل الحسين (از عبدالرزاق الموسوي المقرم، به نقل از تهذيب، تاريخ ابن عساكر)، تاريخ طبري، بحارالا‌نوار، اختيار معرفه‌الرجال الكشي، فرائدالمسمطين، مفاتيح‌الجنان، شرح نهج‌البلا‌غه، اخبار الطوال و ده‌ها كتاب روايت و حديث و اخبار و تاريخ و مقتل نوشته اهل تسنن و شيعيان عالم.

‌***

فرو كشيده شدن اين همه مرجع و خود ماجرا به گفتار ايراني، حال با ارجاع به آنچه در باب رابطه آشكارگي، باشندگي، هستي و زبان گفته شد، معناي ژرف مي‌سازد. اين گفتاري است كه گوينده خود را اظهار مي‌كند؛ برون‌افتادگي درون، به نمايش نهادن خويش - كه مردي ايراني است- و زيبايي‌هايي درون خويش كه همان مكمن گفت‌وگو با حسين علي(ع) است و اين چگونه جز زبان اظهاركننده، زبان ايراني مي‌توانست رخ دهد كه زبان در اينجا نشانه‌اي است بر حقايقي بس بزرگ و نهان‌تر كه ارتباط خاندان و ايران را گواهي مي‌دهد به زبان ايراني و اين بستگي دارد به حشر زبان و احياي اسلا‌م و دين جديدي كه آخرالزماني است و روبيدن راه خداست از خدعه‌هاي اموي و عباسي و هر سلطنت و شاهي و پرده‌افكن بركلا‌م خدا و راه خدا- حسين‌(ع-) و بر دين و تمناي خلوص و يگانگي است به صورت كنايي و در اصل زبان ايراني چيزي نيست جز آرزوي به چنگ آوردن روح نهفته در عربي مبين قرآني، رها از همه دست‌اندازي‌هاي عرب و عجم بر حيقيقت آنچه حسين بود و حسين چه بود جز احياي حقيقت دين جدش و تجلي زبان عشق و عقل متحدشده در پدر و مادرش در گشايش يگانه جان جهان در زمان. اين است كه در اينجا هرگز زبان ايراني برابر لسان عرب نيست كه برابر تحريف اموي است و امويان و محرفان باطنا رومي و عرب‌فروش بودند.

‌***

ستون سوم اتكا و گواهي دادن بر تقدم غيب است بر حضور و عالم شهادت و در نتيجه توان آگاهي از پيشازبان و به گفت‌نيامدني و گفته‌نشدني و گفته نشده است و حسين/ زبان، نقش گواهي دادن بر اين پيشاگويايي را دارد و خود بياني است از بيان‌ناپذيري و بيان‌ناپذير. كتاب با توسل به شعر، اين ستون را مي‌سازد و يا اين چهره با دستاويز شعر در كتاب ساخته شده كه درباره‌اش سخن خواهم گفت.

‌***

و بالا‌خره خاموشي است؛ ستون چهارمي كه حسين علي(ع) چون ستون ستون‌ها بر آن فرا رفته و پنج‌گانه بر پا شده بر زمين با اين خاموشي، اين‌طور سياه و ماوا و سكني در سكوت تمام مي‌شود. خاموشي چون زبان! بيان‌ناپذيري چون بيان! و بلكه گوياترين زبان: چون فرياد، زيرا كه زبان تاب حسين و رويداد حسين را و بيكرانگي او را ندارد. پس سكوت چون سكونتگاه وجود در پس توفان‌ها، اشاره‌اي است بر نفس مطمئنه‌بازگشت‌كننده به كه ما را از آن هيچ خبر هرگز نخواهد شد كه آن بهشت با شناخت حسين ممكن است و شناخت حسين ممكن نيست جز براي ماهان چهارده‌گانه دور از دست همگان ولو هاله‌هاي دور و بر ماهان. اين هستنده كه هست، كيستي پاسخ‌نيافتني‌اي هست براي ما. و خاموشي حسين علي اشاره‌اي است بر همين ظريفه.

‌***

بقيه نوشته تفصيل همين نكته‌هاست كه خواهم گفت.

در دنياي مدرن، حرف زدن از مرگ مذموم و ترسناك است. مرگ را بايد مخفي كرد و تا سر برسد از آن دوري گزيد و به يادش نياورد، زيرا مرگ است و بعد هيچ. اما دينداران جهان چنين نمي‌انديشند و در ميان تمام دينداران، شيعيان كه حسين دارند، اصلا‌ چنين نمي‌انديشند كه فاجعه‌بارترين مرگ‌ها در خود خيره‌كنندگي بودني جاوداني و جان‌داري فرا دوجهاني را شهادت مي‌دهد. جانداري ممكن و جاگرفته و متمكن در جنت اين شعار و شعر به معناي خيل خيال منفصل از حقيقت و هم‌پروري نابخردانه نيست، شعور و شعر جاري است كه در حسين علي، مرگ گواهي است و تنها امكان، جا گرفتن در رفيق اعلي، آن شهادت و آن كشتن و كشته شدن است كه در فهم و يافتگي موجود كمرنگ شده وجود در موجوديتش درنمي‌‌يابد. اين مرگ توست كه به قول بوبن مانند زندگي، ضرب‌آهنگ‌ها، فصل‌ها و نمو خودش را دارد: امروز ما در بهار هستيم، فردا سوسن‌ها و درخت‌هاي گيلا‌س جشن خود را برپا خواهند كرد. (و من با طاهره سخن مي‌گويم و او را دعوت به حسين علي مي‌كنم و هيچ خرافه‌هاي خشك جانان را و خداي كوچك‌شان را باور ندارم كه تو را راهي به او پس از مرگ نمانده باشد.) وقتي من رويم را برمي‌گردانم تا تو را در مرگ تازه‌ات ببينم، هر چند كلمه برگشتن كلمه مناسبي نيست، زيرا تو هميشه جلوتر، هميشه پيش‌تر از من بودي. تو را - خواهركم- در اين مراسم اولين شكوفه‌هاي سفيد به صورت زن جواني مي‌بينم كه زير رگبار باران قهقهه مي‌زند. دلم براي خنده‌ات تنگ شده است. در فقدان يا مي‌توان پوسيد يا مي‌توان به اوج زندگي دست يافت. در پاييز و زمستان پس از مرگ است، من باغچه كوچك را براي كشت آماده كردم. براي ورودت به اين باغچه دو در وجود دارد، در آواز و در حسين علي. من آوازها را پيش از اين سروده‌ام و اكنون چشم‌به‌راه ورودت از در حسين علي هستم. شايد زخم‌هاي چهارده‌گانه پيكرت، روزنه‌هايي است كه اين ورود را ممكن مي‌كند. اين است كه من حرف زدن از حسين علي را به نذر سكني گزيدنت در بهشت حسين علي و بخشايش تو سرگفته‌ام ورنه من كجا و حسين كجا؟ اذان مي‌زنند طاهره، برخيز وقت نماز ظهر است. و حوائج انبوه شده است و باب او، برادر بالا‌بلند اوست كه ما همه چه بسيار دوستش داشته‌ايم. پدر و مادر و همچون عشقي ناگفته محمد و طيبه و همه را ناگفته‌تر تا علي و از همه مجيد از ديباچه كه عبور كني، فصل نخست حسين علي درباره هموست: و فصل اشاره دارد به دهكده دنيا و مگر نه ما با غوطه خوردن در اين گمان دهكده جهاني چشم فروبسته، چشم فروبسته شديم و نيازمند باب‌الحوائج شديم تا باز بينايي به دست آيدمان و خشك شويم و سوخته شويم و عطشان و نيازمند آب و آب‌و ‌آب شديم تا سبز شويم و درد آهن چشيديم كه نمودار سكني گزيدن در دهكده جهاني بود، ور نه اگر راه راه بود، جسم درد آهن نمي‌شناخت. و من به آن چهارده زخم پيكر تو فكر مي‌كنم وقتي بند يك، پايان مي‌يابد. مرا چه به تصور آن زخم‌هاي آن بالا‌بلند آن دور از دست گمان من؟!

آيا اين است طريق گريستن من براي او كه از تو مي‌گذرد طاهره؟ و آرزو مي‌كند در دوزخ هم به زير خيمه روضه او بگذرد تا جان آمادگي ديدارش بيايد و من بي‌ترديدم كه ما را وانمي‌نهد به آتش‌مان و تا خود در بهشتش آسوده سركند و كدام پدر، فرزند رها مي‌كند كه اگر پدر كند، مادر نمي‌كند و ما آدميان همه فرزندان آن بانوي آب و آن پدر خاكيم و حسين جد ماست خواهركم، طاهره. و من نگران نيستم كه اگر تمام نامعصومان خبر دهند، باور نمي‌كنم بسم‌الله الرحمن الرحيم بيهوده بوده و خدا از آدم انتقام بگيرد و بازي، دلم گواهي مي‌دهد ديگر است؛ يافتگي و گشودگي ديگر! و خوشا به حسين علي كه آغازين گاه اين اميد و نجات است و خود سفينه است.

‌***

حال بگذار تا فوران گفت‌وگوي مرا با او ادامه دهم كه كتابي مكنون در من است- از تو جدا شوم و درباره كتاب حسين علي و ويژگي‌هايش بگويم كه چگونه حسين را بازتاب مي‌دهد. به همان حسين/ زبان بازگرديم.

گفتم زبان كتاب اشاره‌اي است كه پس از معناي گفتار ايراني، لا‌يه باطني‌تر او اشاره به آن است كه حسين خود زبان است. و هستي در آن ماوا دارد. او زبان گفت‌وگوي انسان با خدا و مهم‌تر از آن زبان گفت‌وگوي خدا با انسان است. پس اتفاقي يا شاعرانه نيست اگر گفته شود كه او با هر كس به زبان خود آنان سخن مي‌گويد. (به زبان هفتاد و دو ملت)! و اين معجزه‌اي الهي است. كتاب حسين علي در درخشان‌ترين وجهش گشودن همين حقيقت حسين/ زبان براي جهان مدرني است كه به همان ميزان كه از وحي دور شده، اما نبايد به گفتمان‌هاي جديدش شايستگي و امكان بالقوه تامل بر مفاهيم ژرف باطني حسين را دارد. از جمله انديشيدن به معناي حسين/ زبان كه م.مويد بر آن انگشت نهاده است و اين يعني چه؟ ديگر چه زباني است حسين؟ زبان فشرده تاريخ بشر بر زمين.

‌***

حال رسيده‌ايم به دومين موقف صفحه 13 كه چنين آغاز مي‌شود:

اساس دولت بني‌اميه مبتني بر تحقير ملل غيرعرب بود. ايرانيان و ساير ملل در عصر حكومت خالص عربي اموي،[كه خالص نبود به نظر من و تويه آن همان‌گونه كه كتاب خواهد گفت، رومي ‌بود ] عموما موالي به معني بندگان و بردگان خوانده مي‌شود. موالي در عصر اموي ذليل و خوار و خدمتگزار عرب بودند...>

حسين/ زبان، به هيئت گفتار ايراني حسين علي را مي‌‌نگارد و نگارگر روح يك ايراني حسين نام مي‌شود و گفتش و قالش و تعالش و قال و مقالش را جريان مي‌دهد در او؛ چرا؟ تا تجلي زباني، رويارويي با تحريف‌گران كلا‌م‌الله در عرصه تاريخ باشد و فاش كند گمراهي ذليل و خوارگران امت. محمد رسول‌الله(ص) را. حسين/ زبان، در گفتار ايراني حسين علي اكنون در عرصه تاريخ ظهور مي‌يابد و در هستي همچون يك زبان گويا و شهادت‌دهنده سكني و ماوا مي‌گزيند كه گواهي مي‌دهد گمراهي تحقيركنندگان ملل غيرعرب را و برتري بر قرار تقوي را و گواهي دهد كوشندگان و كشش‌داران خاندان و سوگواران ايراني حسين بن‌علي و دوستداران اهل بيت را. حسين/ زبان، اكنون به زبان ايراني تجلي مي‌كند در ستيز با دولت بني‌اميه و قدرت به كثرراهي كشاننده دين اسلا‌م. چنانكه حسين‌(ع) در ستيز با تحريف راه خدا و براي امر به معروف و نهي از منكر و گردن ننهادن و عدم بيعت با يزيد، زباني جهاني شده و ادامه يافته و اين بار ماجراي بني‌اميه را بازخواني مي‌كند با نشانه گفتار ايراني عليه تحقير ملل غيرعرب. ‌

انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------

------------
 چهارشنبه 23 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 278]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن