تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):همان گونه كه قوام جسم، تنها به جانِ زنده است، قوام ديندارى هم تنها به نيّت پ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850256964




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

توپي كه به حياط خانه همسايه مي افتاد


واضح آرشیو وب فارسی:آفرينش: توپي كه به حياط خانه همسايه مي افتاد
سـهـيـل پـسر كوچولويي است كه مثل خيلي از پـسرهاي ديگر عاشق فوتبال است. اما او، مثل پسرهاي بزرگ تر از خودش، تماشاي فوتبال را در تلويزيون و استاديوم ورزشي دوست ندارد. او اصلا‌ كاري به كار خبرهاي ورزشي و طرفداري از تيم‌هاي فوتبال ندارد. نه طرفدار تيم هاي بزرگ و معروف است و نه درباره دوست داشتن اين بازيكن و آن بازيكن با دوستانش بحث مي كند. سهيل فقط توپ فوتبال خودش را دوست دارد و فقط هم دوست دارد توي كوچه خودشان با آن بازي كند. تنها همبازي او هم فقط سامان، پسر كوچولوي همسايه شان است. سهيل هر روز صبح بعد از اينكه از خواب بيدار مي شود و صبحانه اش را مي خورد با خودش مي گويد: الا‌ن ديگر بايد صداي زنگ در به صدا دربيايد و سامان بيايد دنبالم كه برويم توي كوچه و بازي كنيم. روزهاي اول، بازي با توپ فوتبال خيلي شاد و بي دردسر به نظر مي رسيد، اما مشكل وقتي شروع شد كه يك بار توپ آبي رنگ سهيل با شوت محكمي كه سامان به زيرش زده بود، افتاد توي حياط خانه يكي از همسايه ها . وقتي توپ داخل حياط خانه همسايه افتاد، سهيل كه فكر كرده بود ديگر هيچ وقت توپش را نخواهد ديد، خيلي ناراحت و عصباني شد و به سامان گفت: همش تقصير تو بود، تو كه بازي بلد نيستي چرا هر روز مي آيي دنبالم كه با هم بازي كنيم؟! سامان گفت: من بار اولم نيست كه دارم با تو بازي مي كنم و اگر بازي بلد نبودم بايد روزهاي قبل هم توپ تو را شوت مي‌كردم توي خانه مردم. تازه ، من كه از قصد نمي‌خواستم توپ تو داخل خانه همسايه بيفتد. اما سهيل جواب سامان را نداد و با نااميدي به طرف خانه خودشان دويد و ماجرا را براي مادرش تعريف كرد. مادرش به او گفت: عيبي ندارد، من الا‌ن مي روم و از همسايه عذرخواهي مي كنم و توپت را پس مي گيرم ولي بايد مواظب باشي كه اين اتفاق ديگر تكرار نشود، چون اين كار باعث ايجاد مزاحمت براي همسايه ها مي شود. مادر كاري را كه گفته بود انجام داد و سهيل دوباره به توپش رسيد.سهيل حرف هايي را كه ديروز به سامان گفته بود فراموش كرد و سامان هم از اينكه دوباره توپ سهيل به دستش رسيده بود آنقدر خوشحال شد كه چيزي از دعواي سهيل در يادش نماند و او و سامان دوباره همبازي همديگر شدند. هر روز صداي خنده و شادي آن دو دوست توي كوچه شنيده مي شد كه داشتند با همديگر فوتبال بازي مي كردند. اما مثل اينكه دردسرها نمي خواستند دست از سر اين دو پسر كوچولوي بازيگوش بردارند. چون يكبار ديگر موقع بازي، توپ به آسمان رفت و صاف رفت داخل حياط خانه همان همسايه قبلي. اما اين بار خود سهيل بود كه محكم زير توپ زده بود و نمي‌توانست در اين مورد با كسي دعوا كند و چون به مادرش قول داده بود كه ديگر هيچ وقت توپش را داخل حياط خانه مردم نيندازد، خيلي غمگين شد. سامان به او گفت: عيبي ندارد، خودت را ناراحت نكن، من الا‌ن مي روم و از همسايه خواهش مي‌كنم كه توپ را پس بدهد. سامان اين حرف را گفت و به طرف در خانه همسايه رفت و دگمه زنگ را فشار داد. يك نفر از داخل حياط بدون اينكه در را باز كند و جواب بدهد، توپ را از بالا‌ي ديوار به داخل كوچه انداخت. سهيل و سامان كه منتظر بودند همسايه در را باز كند و با آنها دعوا كند و يا توپشان را پس ندهد، اصلا‌ انتظار اين را نداشتند كه اينقدر بي دردسر توپشان پس داده شود و گناهشان براي بار دوم بخشيده شود. اين بود كه تصميم گرفتند فكري بكنند تا ديگر هرگز اين اتفاق تكرار نشود. سامان گفت: من فكري دارم، بيا عوض اينكه با پايمان توپ را شوت كنيم، با دست بازي كنيم، اينجوري ضربه آرام تري به توپ وارد مي شود. سهيل اين فكر را پسنديد و چند روز فقط با دست به توپ ضربه مي‌زدند. اما مدتي كه گذشت احساس كردند تمام لذت فوتبال به دويدن و شوت زدن هاي آن است و بازي كردن فوتبال با دست اصلا‌ هيجان انگيز نيست. اما مجبور بودند اين وضع را تحمل كنند چون يا بايد از خير توپ بازي و فوتبال مي گذشتند و يا اينكه همين جور به بازي ادامه مي‌دادند. بعضي وقت ها سامان به سهيل مي گفت: شايديك روزي برسد كه بازيكن هاي بزرگ فوتبال و تيم‌هاي مهم دنيا به اين نتيجه برسند كه بايد فوتبال را با دست بازي كنند. سهيل گفت: يعني آنها چه كار مي‌كنند كه هيچ وقت توپشان داخل خانه همسايه ها نمي افتد؟ سامان و سهيل با زدن اين حرف ها به بازي و شادي و خنده ادامه مي دادند و از بازي خسته نمي شدند. يك روز صبح كه سامان مثل هميشه به دنبال سهيل آمد تا بروند بازيكنند، داشت مي‌خنديد. سهيل به او گفت: چه خبر شده كه امروز اينقدر خوشحالي؟ سامان گفت بيا داخل كوچه، خودت مي فهمي. سهيل توپش را برداشت و با هم به كوچه رفتند. سهيل توپش را با دست به سمت سامان انداخت و منتظر شد تا سامان هم با دستش آن را به طرف او پرتاب كند. اما سامان توپ را گرفت و بر زمين انداخت و پايش را روي آن گذاشت. سهيل گفت: يك وقت هوس شوت زدن به سرت نزند! سامان گفت: ديگر لا‌زم نيست نگران شوت‌هاي سنگينمان باشيم. يك نگاهي به روي ديوار همسايه بينداز . سهيل سرش را بالا‌ آورد. لبخندي كه از صبح بر روي لب هاي سامان بود بر لب هاي سهيل هم نشست. سهيل ديد كه بر روي ديوار همسايه نرده هاي بلندي با تور فلزي كشيده شده است و هيچ توپي نمي توانست از بالا‌ي آن به داخل حياط خانه بيفتد. سهيل فرياد زد: متشكرم همسايه خوب و نازنينم! بعد رو به سامان كرد و گفت: ديگر لا‌زم نيست با دست فوتبال بازي كنيم. از آن روز به بعد سامان و سهيل خوشحال ترين و خوشبخت ترين بچه هاي كوچه شان بودند.
 چهارشنبه 23 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آفرينش]
[مشاهده در: www.afarineshdaily.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن