واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: راز زنـدگـي در ادبـيـات داسـتانـي جـهان
* نوشتة محمد ارزندهنيا
* ناشر: انتشارات اطلاعات
* چاپ اول ـ 1386
* دورة سه جلدي
«راز زندگي در ادبيات داستاني جهان» عنوان كتاب پربار و ارزشمندي است كه در سه مجلد تنظيم و تأليف شده و از سوي انتشارات اطلاعات، چاپ و منتشر شده است.
اين مجموعه ضمن معرفي داستانسرايان مشهور و مهم ايران و جهان، به بررسي و بيان برخي داستانها نيز ميپردازد.
هدف اصلي اين مجموعه، همچنان كه از نامش پيداست، كشف رازهاي زندگي در ادبيات داستاني جهان ميباشد. زندگي سرشار از حادثههاست؛ حادثههاي بزرگ، حادثههاي كوچك، حادثههايي كه سرنوشت هر شخص و هر گروه و ملتي را رقم ميزنند. نويسندگان ادبيات داستاني اين حوادث را در قالب داستانهايشان به تصوير، تفسير و چالش كشاندهاند.
در اين مجموعه براي شناسايي هر نويسنده، سه بخش وجود دارد: 1ـ زندگينامه، 2ـ ويژگيهاي ادبي، 3ـ عناوين آثار ادبي. در زمينة آشنايي با هر داستان و قصه نيز سه بخش وجود دارد: 1ـ چكيدة داستان به يك يا چند روايت، 2ـ تفسيرهايي از موضوع اصلي داستان، 3ـ گلچيني از متن داستان.
در انتخاب داستانها نيز سه معيار مدنظر قرار گرفته است: 1ـ اهميت ادبي داستان، 2ـ شهرت و معروفيت داستان، 3ـ تلاش نويسنده در جهت كشف و معرفي رازهاي زندگي.
همانطور كه پيش از اين نيز گفته شد، اين مجموعه در سه مجلد تنظيم و تدوين شده است: جلد اول به ادبيات داستاني حوزه ايران اختصاص دارد و شامل معرفي سبكها و مكتبهاي ادبي ايران و جهان، راز زندگي در كتابهاي ديني و آسماني و آشنايي با ادبيات داستاني ايران ميشود. جلد دوم مجموعه «راز زندگي در ادبيات داستاني جهان» كه بتازگي توسط انتشارات موسسه اطلاعات، چاپ و منتشر شده، شامل ادبيات داستاني حوزههاي آلمان، آمريكا، اسپانيا، انگلستان، ايتاليا، ايرلند، ايسلند، پرتغال و چكسلواكي است.
جلد سوم اين مجموعه نيز كه هم اكنون از سوي انتشارات اطلاعات مراحل اوليه چاپ را طي ميكند و به زودي منتشر خواهد شد، شامل ادبيات داستاني و داستانسرايان بقيه كشورها و ديگر مناطق جهان است.آقاي محمد ارزندهنيا، نويسنده پژوهشگر مجموعه حاضر در پيشگفتار مفصل جلد نخست اين مجموعه به جنبهها و ابعاد مختلف و وسيع ادبيات داستاني و داستانسرايي، پرداخته است.وي در بخشي از اين پيشگفتار تحت عنوان موضوعي «در باب ادبيات داستاني» نوشته است: ادموند گنكور مينويسد: «تاريخ، رماني است كه واقع شده ولي رمان، تاريخي است كه ميتواند واقع شود.»
در بررسي هر كتاب داستاني، چهار عنصر را ميتوان از يكديگر تفكيك كرد. ابتدا خود متن (با مختصات زبان و ساخت) كه توسط كسي به نام مؤلف (با مختصات شرح حال، عقايد، منشها و ديدگاه اخلاقي) نوشته ميشود، و بعد كسي به نام خواننده كه آن را ميخواند. هر متني دربارة زندگي، چيزهايي به ما ميگويد كه خود يكي از عوامل مؤثر در شكلگيري ساختمان داستان است، و به آن جهان داستاني (با مختصات شخصيتها و جامعه) ميگويند.
يك آدممعمولي، رمان را براي انجام وظيفه نميخواند، براي سرگرمي ميخواند. خواننده ميخواهد خودش را فراموش كند. آمادهاست خود را بهقهرمانان علاقهمند سازد و ميخواهد ببيند كه آنها در يك اوضاع و احوال خاص، چكار ميكنند و بر سر آنها چه ميآيد.
خواننده، به طور عادي از گرفتاريهاي قهرمانان رمان، ناراحت و از شاديهاي آنها، شاد ميشود. خود را به جاي آنها ميگذارد و تا اندازهاي مثل آنها زندگي ميكند.
رمان و داستان بايد سرگرمكننده باشد. بدون اين ويژگي هيچ يك از ويژگيهاي ديگرش فايده ندارد. هيچ آدم باشعوري، رمان را براي تعليم گرفتن يا تهذيب اخلاق نميخواند.
در شرايط مشابه، آدمهاي مشابه، به پاسخهاي مشابهي رهنمون ميشوند. بنابراين ادبيات از هيچ فرد يا قوم خاصي نه شروع شده و نه خاتمه خواهد يافت.
بسياري از كتابهاي داستاني معتبر مانند سرخ و سياه، بلنديهاي بادگير و موبي ديك نخستينبار كه منتشر شدند با عدم موفقيت مواجه گشتهاند؛ و منتقداني هم كه به آنها اعتنايي كردند چيزي نداشتند در دفاع از ايشان بيان كنند. مردم آنها را نديده انگاشتند. درك و فهم اين مسأله دشوار نيست، اين كتابها بسيار بكر و بديع بودند.
بعضي از داستانهاي خوب، سبك نگارششان بد است. بعضي از داستانها، ساختمان و بافتشان بد است.
بعضي باورنكردني هستند و برخي پر از اطناب و درازگويي، و دستكم يكي از آنها احساساتي، و ديگري سرد و خشن است، اما همة داستانها يك وجه مشترك دارند؛ ماجراهايشان جالب است: آدم ميخواهد ببيند جريان به كجا خواهد انجاميد، اين هم به اين علت است كه آدم به شخصيتهايي كه نويسنده آفريده، علاقهمند شده است.
يك كتاب داستاني به طور حتم نميتواند دنيا را دگرگون كند، اما ميتواند ادراك ما را از پديدهها تغيير دهد. يك رمان هرگز همچون داروي درمان سرطان نيست، اما ميتواند در درمان مؤثر باشد.
ايدئولوژي، داوري ميكند و رمان به طرح پرسش ميپردازد. ايدئولوژي، احكام قطعي صادر ميكند و رمان در استواري هر قطعيتي به ديدة ترديد مينگرد.
* از نظر يك ايدئولوگ، تودة كثير آدمهايي كه زير سقف بلند يك كارخانه مشغول كارند، «طبقهاي» هستند با زندگي و منش مشترك. اما از منظر نگاه يك رماننويس، در وراي اين سطح مشترك و عمومي، جهانهاي مستقلي حضور دارند كه هر كدام بيكرانگي فردي و كيهان دروني خود را بنا ميكنند. رمان به كيهان فردي آدمها ميپردازد...
در باب داستانسرايان
* در طول تاريخ، هرگز شرايط به طور مطلق بر وفق مراد هنرمندان نبوده است. حتي برعكس، هنرمندان بزرگ، زادة شرايط نابسامان تاريخي بودهاند. بنابراين ميتوانيم با اين كلام هگل همآوا شويم كه :«آزادي، شناخت ضرورت است». انسان نميتواند پرواز كند. كسي كه اين ضرورت را درك نكند، چشم بسته پرواز مي كند، و با سقوط ناگزير جانش را از دست ميدهد. اما كسي كه اين ضرورت را بشناسد، وسيلة پرواز ميسازد، بنابراين حتي در مورد نويسندگاني كه قرباني شرايط ناسازگار به نظر ميرسند، مشكل آنان تا حدودي در نشناختن جامعة ادبيات، بيگانگي با ضرورتهاي نويسندگي، و عدم تطبيق خلاق با شرايط بازدارنده است....
بالزاك و ديكنز، بيهيچ احساس شرم و خجالتي، به خاطر پول مينوشتند.
كار منتقد، قضاوت دربارة كتاب است، براساس ارزشي كه دارد. محرك و نويسنده در نگارش آن ربطي به او ندارد، همچنان كه تعداد نسخي هم كه از آن به فروش ميرود ارتباطي به او ندارد.
يك كتاب ممكن است به اين علت پرفروش باشد كه موضوعي را كه برحسب تصادف در آن روزگار مورد توجه و علاقه مردم است مطرح كند و مورد بحث قرار دهد، و لذا با وجود نقايص و اشتباهات عظيمي كه ممكن است داشته باشد به طور وسيع مورد مطالعه قرار گيرد. طبيعي است وقتي رغبت و علاقة مردم به آن موضوع خاص كاهش پذيرفت، كتاب نيز فراموش ميشود...
نويسنده نميتواند به كلي وجود خود را پنهان نگاه دارد. هرچند كه افكار خود را از زبان قهرمانان ميگويد و در ساختن صحنهها مجسم ميسازد، ولي شكي نيست كه اين افكار از آن اوست. افكار و احساسات نويسنده به گونهاي در روايت داستان خود را آشكار و هويدا ميسازند.هريك از نويسندگان، به عنوان يك انسان، تركيب بسيار بغرنج و پيچيدهاي هستند. اما به عنوان يك نويسنده، فوقالعاده ساده ميباشند.
اكثر نويسندگان، بجز كساني مثل تولستوي، به طبقة متوسط اجتماع تعلق داشته و دارند. افراد طبقات خيلي ثروتمند و خيلي فقير، انگيزه و فرصتي براي نوشتن و خواندن داستان و كتاب ندارند. ثروت و فقر زياد، همواره براي انسان يا غفلت آورده است يا فساد.
همة انسانها خواب ميبينند، خوابها همچون فيلمهايي هستند كه در آن نويسنده، كارگردان، فيلمبردار، بازيگر، موسيقيدان، دكوراتور،... و تماشاچي فقط و فقط يك نفر ميباشد. بنابراين غربزة آفرينندگي در همه هست، منتهي در بعضي افراد، تعليمديدهتر و منسجمتر و قويتر است.
سه شنبه 22 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 156]