واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: "ابوترابي فرد" نماد پايداري آزادگان
خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا): گزارش: مريم دليري همپا - شب بلند اسارت، جانكاهي غم انتظار ، تلخي درد فراق، حسرت دويدن ها و نرسيدن ها و بازماندن ها، اساسي ترين واژه هايي هستند كه زندگي آزادگان را در دوران مقاومت توصيف مي كند.
26 مرداد سال 69 يك سال پس از ترك مخاصمه ميان ايران و عراق در نتيجه پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان ملل متحد توسط ايران، اسيران دوران مقاومت و ازخودگذشتگي پاي در خاك پاك ميهن نهادند و آزادگان سرافرازي شدند كه امروز پس از گذشته 18 سال، لحظه لحظه زندگي آنان الگوي نسل جوان كشور است.
آزادگان در طول جنگ تحميلي رژيم بعث عراق عليه ايران، پيام آوران انقلاب و مردان فرازمند صحنه ايثار بودند، آنان غريبانه و مظلومانه در ميان دشمني دشمنان و تلخ كامي هاي دوران اسارت، صداي آزادي و استقلال اين مرز و بوم را سر دادند و در راه استقرار و تداوم نظام جمهوري اسلامي ايران تا پاي جان ايستادند.
آنان همانگونه كه در ميدان جنگ دليرانه جنگيدند، در هنگامه اسارت نيز صبورانه مقاومت كردند.
آنچه بر اسيران سرفراز ايران در زندان ها و اردوگاه هاي رژيم بعث عراق گذشت و صبر و استقامت مظلومانه و مبتني بر آموزه هاي اسلامي آنان، جلوه عظيمي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي در تثبيت ارزش هاي متعالي ديني و ملي در ميان جوانان اين سرزمين و نمادي جاودان از درك و فهم ملتي بپا خاسته در دنياي امروز به نمايش مي گذارد.
همه دوران اسارت و لحظه لحظه آن، سرشار از خاطرات، مطالب و مسايل آموزنده و سوژه هاي جالب براي جامعه است و هر كدام سند افتخار دوران دفاع مقدس است.
اين اسوه هاي صبر و استقامت امروز در ميان ما هستند. به آنان عشق مي ورزيم و صبوري آنان را ارج مي نهيم.
سخن گفتن از انسانهايي كه شخصيت آنان ابعاد گسترده و متنوعي دارد، بسيار دشوار است. به ويژه افرادي كه بر اثر اخلاص در نيت و عمل، بخش پنهان زندگيشان بسيار گستردهتر از قسمت آشكار و ظاهر آن است. مرحوم "علي اكبر ابوترابي فرد" از خيل اين بزرگواران است كه نام وي براي آزادگان معناي خاصي دارد.
وي در سال 1318 هجري شمسي در شهر مقدس قم و در خانوادهاي كه همگي اهل علم و تقوا و از اساتيد معروف حوزه عمليه بودند، ديده به جهان گشود. در حالي كه دايياش بسيار اصرار داشت "علي اكبر" را با هزينه خود براي ادامه تحصيل به آلمان بفرستد، پس از پايان تحصيلات ابتدايي و دبيرستان و كسب ديپلم، با هدايت پدرش به تحصيل در حوزه علميه قم مشغول شد. اين اصرارها به حدي بود كه وي سرانجام مجبور شد، براي رهايي از آنها از قم به مشهد رفته، در حوزه علميه اين شهر مشغول به تحصيل شود. هرچند در آنجا هم پس از مدتي دايياش به سراغ او آمد و باز هم بر خواسته خود پاي فشرد، اما "علي اكبر" به امام رضا(ع) متوسل شد و از ايشان خواست كه به نحو مطلوب به اين ماجرا پايان دهد.
"علي اكبر" چند سالي براي تحصيل به نجف اشرف رفت و در آنجا در درس امام خميني(ره) شركت كرد و در همان ايام در امر چاپ و ارسال اعلاميههاي امام(ره) فعاليت ميكرد، تا اينكه يك بار در حالي كه همراه خود يك كيف حاوي اعلاميه داشت، در مرز خسروي دستگير و به زندان كميته مشترك منتقل شد.
پس از زندان، فعاليتهاي خود را در كنار شهيد "علي اندرزگو" پي گرفت و علاوه بر مبارزات سياسي، به سازماندهي جهاد مسلحانه همت گماشت و براي تحقق اين امر، سفرهايي هم به لبنان انجام داد. او پس از پيروزي انقلاب، مسؤوليت كميته انقلاب اسلامي قزوين را به عهده گرفت.
"علي اكبر" در نخستين روزهاي آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، با پوشيدن لباس رزم در كنار شهيد "مصطفي چمران" در ستاد جنگهاي نامنظم به فعاليت پرداخت، تا اينكه در روز 26 آذر سال 59، در حالي كه كمتر از سه ماه از آغاز جنگ ميگذشت، در تپههاي "اللهاكبر" به اسارت نيروهاي بعثي درآمد.
وي كه به همراه دو نفر از همرزمانش براي شناسايي به داخل مواضع عراق ميرفتند، در حالي كه كمتر از 200 متر با نيروهاي عراقي فاصله داشتند، بر اثر اشتباه يكي از همراهان توسط عراقيها شناسايي شده، مورد تعقيب قرار ميگيرند. در اين حين يكي از همراهان او زخمي ميشود و "علي اكبر" كه ميتوانست از مهلكه فرار كند، براي كمك به همراه زخمي خود در منطقه ماند و اسير بعثيها شد.
عراقيها پس از دستگيري "علي اكبر"، او را به بغداد منتقل، تحت شكنجههاي بسيار شديد قرار دادند. از سوي ديگر، در ايران شايع شد كه وي شهيد شد و مجالس بزرگداشت بسياري در سراسر كشور براي وي برگزار شد، در قزوين عزاي عمومي اعلام شد و حتي بسياري از مسؤولان عاليرتبه نظام براي خانواده وي پيام تسليت فرستادند.
برگزاري اين مراسمها سبب شد تا عراقيها پي به هويت او ببرند و او را 15 ماه در سلول انفرادي زير شكنجههاي توان فرسا از قبيل سوراخ كردن سر قرار دهند و حتي چندين بار او را تا پاي چوبه دار بردند. اما هر بار در نتيجه استقامت و پايداري اين شير مرد مكتب عاشورا، عراق ها تسليم شدند و وي را به جمع ديگر اسرا انتقال دادند.
"علي اكبر" در دوران اسارت با رهبري حكيمانه خود، گامهاي مؤثري در جهت احقاق حقوق اسرا برداشت. بعثيها براي اينكه از ميزان اثرگذاري او بكاهند، دايما او را از اردوگاهي به اردوگاهي ديگر منتقل ميكردند. اما حضور او در هر اردوگاه، باعث تقويت روحيه و ايمان ديگر اسراي ميشد. سرانجام وي پس از 10 سال اسارت و تحمل رنجها و سختيهاي بسيار، همراه با نخستين كاروان آزادگان وارد خاك ميهن شد.
آزادي از زندان عراق و بازگشت به كشور از حجم كار و فعاليت او نكاست، بلكه پس از موفقيت در "جهاد اصغر" پا در ميدان "جهاد اكبر" نهاد، او چند ساعت پس از آزادي و حضور در جمع خانواده خود، به منزل خانواده يكي ديگر از اسرايي رفت كه هنوز آزاد نشده بود تا به آنان خبر سلامتي اين اسير را بدهد.
پس از آزادي، با حكم رهبر فرزانه انقلاب، نمايندگي ايشان در ستاد رسيدگي به امور آزادگان را به عهده گرفت و در اين راه تلاشهاي بسياري انجام داد. در كنار آن در مجلس چهارم و پنجم با رأي بالاي مردم تهران به نمايندگي اين شهر برگزيده شد و بار مسؤوليت خود را سنگينتر كرد. در اين ايام، "ابوترابي" بيشتر وقت خود را صرف رسيدگي به وضع آزادگان، مستضعفان و فقرا كرد، به نحوي كه خانواده او بيان ميكنند كه او را پس از آزادي از زندان عراق هم، چندان در خانه نميديدند.
او براي نخستين بار در كشور با برپايي دعاي عرفه در مرز خسروي كه نزديكترين نقطه به كربلا است، همت گمارد و هر ساله جمعي از عاشقان كربلا پاي پياده به سمت خسروي براي خواندن دعاي عرفه مي رفتند.
"ابوترابي" همچنين هر سال همراه با جمعي از آزادگان با پاي پياده از حرم امام خميني(ره) به سمت مشهد مقدس و زيارت حرم امام رضا(ع) حركت ميكرد و سرانجام در همين راه، در حالي كه همراه با پدر خود و جمعي ديگر براي سركشي به وضعيت چند خانواده آزاده به سمت مشهد در حركت بود، در اثر تصادف و سقوط به دره جان به جان آفرين تسليم حق شد.
سه شنبه 22 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 236]