واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: اسیر آزاده
نگاهی به فیلم "نفوذی"
ایمان آینه دار
خیلی تعریف "نفوذی"را شنیده بودم خصوصا اینکه درجشنواره فیلم فجر پارسال، سیمرغ بلورین بهترین فیلم بخش نگاه نو را ازآن خود کرد.حتی یکی از دوستانم که خیلی با سینمای ایران میانه ی خوبی ندارد، از این فیلم خوشش آمده و تحت تاثیر آن قرار گرفته بود ولی راستش من خیلی با فیلم ارتباط برقرار نکردم و آن را فیلمی متوسط می دانم؛ فیلمی که علیرغم داشتن فیلمنامه ای قوی و قصه ای جذاب، از کارگردانی منسجمی برخوردار نیست و می توان گفت که قصه خوب "نفوذی"هدر رفته است. حتی روایت رفت و برگشتی فیلم که در نوع خود نوآوری محسوب می شود خیلی جاها به بدنه اصلی فیلم آسیب زده و همراهی مخاطب را سلب می کند.
فیلم "نفوذی" از دو بخش اصلی شکل گرفته که در بسیاری از نماها و سکانس ها، انسجام این دو بخش از بین رفته و فیلم وارد وادی غریبی می شود: یکی سینمای دفاع مقدس و نمایش اسرای ایرانی در اردوگاه عراق که در فلاش بک های متعدد فیلم مشاهده می کنیم و دیگری سینمای ملودرام و تعلیق.
دقیقا مشکل فیلم از همین جا ناشی می شود که تصاویری که در فلاش بک می بینیم آنقدر عمیق و تاثیرگذار است که وقتی وارد فضای حال می شویم توی ذوق مخاطب می خورد و از عطش درگیری اوکاسته می شود. گویی کارگردانان از وادی آشنا و موردعلاقه خود پا در عرصه ای گنگ و بیگانه می گذارند. محور داستان مردی میانسال به نام فریدون کیانفر معروف به فری کافر (امیر جعفری) ست که پس از سالها اسارت به ایران برگشته و حالا به اتهام جاسوسی و وطن فروشی به زندان می افتد و زیر نظر وزارت اطلاعات قرار می گیرد.
به نوعی فریدون قرار است قهرمان قصه باشد؛ اما متاسفانه عدم پرداخت صحیح این شخصیت از سوی فیلمسازان و تغییرات مداوم لحن وی از دوران اسارت تا به امروز بر پیکر این شخصیت خدشه وارد کرده است. کما اینکه اغلب شخصیت های فیلم همین حال را دارند؛ از دختر و پسر فریدون گرفته تا شخصیت های اسرا همچون حاج صادق جورابچی (قاسم زارع)، ماشاالله (امیررضا دلاوری) و یحیوی (رامین راستاد) هیچ کدام عمق و تاثیر لازم را ندارند و اندک بازی های خوب آنها به دلیل عدم پرداخت مناسب به چشم نمی آید. قوی ترین شخصیت بی شک همسر فریدون است که الحق والانصاف نسرین مقانلو به زیبایی و باظرافت توانسته رنج های یک مادر و همسر زخم خورده را به تصویر بکشد. خصوصا مونولوگ او در زندان در مقابل فریدون به شدت دیدنی و تاثیرگذار است و حتی بر نگاههای عمیق و درون گرای فریدون می چربد.
الان همه از فریدن بیزارند جز همسرش؛ حتی پسرش هم از او شاکی ست چرا که وی را عامل همه بدبختی ها و تحقیر خود و خواهر و مادرش می داند خصوصا اینکه به خاطر نام پدرش در شناسنامه، مجلس عروسی اش به هم می خورد. اما ای کاش نقش این پسر را سیاوش خیرابی بازی نمی کرد؛ متاسفانه وی هم راه پوریاپورسرخ را می پیماید و به شدت متکی به قیافه و اداست. این همان نکته ای ست که بخش حساس و ملودرام فیلم را زیر سوال برده و اجازه نمی دهد فیلم عمق لازم را پیدا کند. دختر فریدون هم که صرفا جلوی دوربین ظاهر است و حضور معنایی ندارد.
وقتی دوربین از پشت سرفریدون به او نزدیک می شود و مخاطب در قاب تصویر هیبت وی را مشاهده می کند، منتظر دیدن قهرمان است؛ شاید فریدون قهرمان باشد اما این قهرمان در طول داستان بازپروری نمی شود و گرچه در بسیاری از جاهای فیلم بحث و جدل برسر اوست اما در معنا حضور او محسوس نیست و به نوعی لابلای شخصیت های متعدد فیلم گم میشود و انگار نه انگار که قصه حول وی می چرخد.
بحث حضور شد اجازه دهید اشاره کنم به فیلم شریف "بیداری رویاها" ساخته محمدعلی باشه آهنگر؛ در آنجا فیلمساز اصلا رزمنده ای را که قرار است به ایران برگردد نشان نمی دهد و با پنهان کردن جسم او، به حضورش عمق می بخشد و مخاطب به شدت تحت تاثیر این حضور سنگین قرار می گیرد؛ یعنی حضور بر ظهور غلبه می کند اما در "نفوذی"، مخاطب فقط ظاهر فریدون را می بیند:
اسیری که از شدت شکنجه ها، تارهای صوتی اش آسیب دیده و نمی تواند حرف بزند، بغضی بزرگ در گلو دارد، ظاهرا مسبب شهادت چندتن از اسیران در اردوگاه عراق شده، در اردوگاه اشرف همدست منافقان شده و کردهای عراق را ازبین برده و.....همه ی اینها درست ولی وقتی وی پشت میز محاکمه وزارت اطلاعات می نشیند و مخاطب باتصاویر پس ذهن او مواجه می شود گرچه دردش می گیرد و آه و فغان سر می دهد ولی با او همراه نمی شود چرا که فیلمساز نمی کوشد از روایت به مضمون برسد.
گفتم قصه فوق العاده جذاب، سرگرم کننده و تا حدودی معمایی است و همین عامل باعث می شود که وقتی فیلم تمام می شود، مخاطب همچنان روی صندلی خود بنشیند و تا آخر تیتراژ را مشاهده کند و این بسیار ستودنی است و موهبتی تلقی می شود در این بازار سرد فیلمنامه های سینمای ایران. اما در لابلای قصه، مضمون فدای روایت می شود و از عمق و لایه ی لازم برخوردار نیست. در اردوگاه عراق چند شخصیت داریم که با مانور روی این شخصیت ها قرار است پازل فریدون شکل گیرد.
یکی از نکات مثبت فیلم، خشونت عریانی ست که از جانب عراقی ها به تصویر کشیده می شود: میله ی داغ در چشم اسرا کردن، آب داغ روی آنها گرفتن ، آویزان کردن آنها بطور معکوس ، سرب داغ در دهان ریختن و ... خوب این تصاویر مستندی ست که از رفتار عراقی ها نسبت به اسرا می بینیم. شاید تنها چیزی هم که باعث جریحه دار شدن احساسات مخاطب می شود همین خشونت های آشکار ست که آنقدر واقعی به تصویرکشیده می شود که گویی فیلمی از "کوئینتین تارانتینو" می بینیم . وقتی فریدون در اردوگاه تغییر عقیده می دهد و خود را معاند نظام می خواند و به مسئولین و سمت داران دولتی فحش و فضیحت می دهد، فیلم در هاله ای از ابهام فرو می رود خصوصاٌ اینکه در ادامه وی جذب گروه منافقان اردوگاه اشرف می شود و یحیوی هم که مرید او شده ، با وی همراه می گردد. عامل دیگری که به کلیت کار ضربه وارد کرده، سرگردانی کارگردان در انتخاب لحن خود است؛ از یک طرف خیلی غیرمستقیم و باورپذیر روی کلاهی آمریکایی(باپرچم آمریکا)زوم می کند که زیر دست و پای اسرا له می شود و این به شدت زبان سینماست و ازطرفی دیگر لحن انتقادی پیدا می کند و بانمایش شخصیت حاج صادق در تیپ و قالب یک منافق و خرابکار و پرده برداری از ماهیت ماهیت واقعی وی ، عناصر ومسئولین نظام را به چالش می کشد.از این منظر فیلم به نوعی حال و هوای سیاسی به خود می گیرد؛ به ویژه جایی که در روز روشن میان مردم ، تک تیراندازی قصد ترور فریدون را دارد و فضای شهر را رعب آور می کند.اینجاست که نگارنده معتقد است که "نفوذی"مضمون وتم اصلی خود را گم می کند و در ارتباط با مخاطب خصوصا مخاطب خاص فلج می گردد.حتی تصویری که از مافوق اطلاعات(محمد کاسبی)و نحوه برخوردش با مامور اطلاعات(جمشید هاشم پور)مشاهده می کنیم به شدت غیرقابل باور و تصنعی جلوه می کند؛ اشاره می کنم به سکانسی که جمشید هاشم پور در اتاق رییس بی خبر از همه جا مثل اسفند روی آتش بال و پر می زند و رییس با خونسردی و زیرکی محض، نان و پنیر و خیار وگوجه می خورد؛ متاسفانه از این صحنه های سبک در چنین فیلم جدی کم وجود ندارد.
فیلم "نفوذی" فیلمی رئال، جدی و خشن است و تصاویری که از اسرا نمایش می دهد الحق والانصاف مستندگونه و باور پذیرست و ای کاش صرفا در ژانر سینمای دفاع مقدس روایت می شد؛ این ازشاخه به شاخه پریدن فیلمسازی که اولین کار بلندش است به پیکر اثر لطمه وارد کرده و الا به راحتی می توانست این اندیشه ها و عقایدش را در قالب دو و حتی سه فیلم دیگر بگنجاند.باید اذعان کرد که قرار دادن ایده های بیشمار دریک فیلم، کار هرکس نیست به وبژه فیلمی که کل زمانش به 90 دقیقه نمی رسد و این یکی از آسیب های جدی سینمای ایران محسوب می شود که فیلمسازان در ساخت فیلم خود محدودیت زمانی دارند درحالی که مدت زمان ضعیف ترین فیلم های هندی(بالیوود) به حدودا سه ساعت میرسند .بد نیست به موسیقی فیلم هم اشاره ای کنم که آریا عظیمی نژاد چقدر دلنشین مثل همیشه به احساسی شدن فیلم کمک بسزائی کرده و مخاطب تلفیقی از موسیقی سریالهای روزحسرت و زیر هشت را می شنود و اصلا بار اصلی لحن ملودرام فیلم روی پاشنه موسیقی می چرخد.
اما مهمترین مضمونی که از فیلم می توان استنباط کرد و اتفاقا خیلی خوب پرداخته شده، این است که گرچه فریدون هم در دست عراقی ها و هم در دست ایرانی ها اسیرست ولی در معنا وی آزاده واقعی ست؛ چرا که آزاده کسی ست که به فکر دیگران باشد، از خود بگذرد، در مقابل ظلم و ناعدالتی بایستد، جلوی حرف زور قد علم کند، در منافقان رخنه کند و ماهیت درونی آنها را افشا کند،نسبت به خانواده وفادار بماند و....همه این ویژگی ها در فریدون بود.من فریدون را قهرمان نمی بینم بلکه وی آزاده است و برای رسیدن به حقیقت از آزادگی ظاهری خود گذشته ؛ اسیر میشود و متهم می گردد تا حقیقت هم بر خود و هم بر همسر و فرزندان و هم برماموران وزارت اطلاعات هویدا گردد .اگرچه در اسارتگاه در دل عراقی ها و منافقان نفوذ می کند ولی از طرفی به فکر همرزمان خود است و با اشاره به همان آرمان خویش، به نبرد زور و تزویر می رود و در دل هراسی راه نمی دهد.
فریدون معتقدست و هدف خود را می شناسد؛ وقتی کلیه منافقان در اردوگاه اشرف را به رگبار می بندد، در واقع تیراندازی فیلمساز است برپیکر منافقان و فتنه انگیزان. هشدار فیلمساز در نوع خود قابل تحسین است؛ شخصیت اصلی فیلم خود را در دام نااهلان می اندازد و خشونت های آنان را بی پرده به نمایش می گذارد تا مخاطب خود آگاه تر و پخته تر از قبل گردد.حل شدن معمای قصه دردی از فریدون دوا نکرد چرا که آرمانهای او بالاتر از جواب این معما بود به همین دلیل است که رمز گشایی پایانی فیلم را خیلی دوست ندارم و آن را تنها وسیله ای برای راضی خارج کردن مخاطب از سالن سینما می دانم. جمله کلیشه ای و هندی وار پسر فریدون در نمای پایانی فیلم که "چگونه در چشمان پدرم نگاه کنم" هم به دل نمی نشیند چرا که تقابل وی با پدرش خوب از کار در نیامده و پرخاش های او نسبت به پدر جلوی چشمان مادرش هم خیلی رو و سطحی بود.
در واقع فیلمساز بیان می کند که اسیر کسی ست که از عقاید خود عدول نکند. مثلا حاج صادق هم ظاهرا اسیری بود با ظاهری مذهبی و موجه و همواره تسبیح دست می گرفت و ته ریش داشت اما منافق بود . در واقع وی ضداسیری ست که حتی به عقایدش هم معتقد نیست و برای رسیدن به قدرت حاضر است اسیران واقعی و خالصی چون فریدون را قربانی کند.به راستی که تقابل فریدون و حاج صادق در صحنه های پایانی فیلم، برترین تقابل معنایی فیلم است؛ تقابل اسیر و ضداسیر،تقابل خلوص و نفاق ،تقابل بسیجی و منافق، تقابل همبستگی و تفرقه. واین همان پیام سیاسی فیلمسازست که سیاست، پدر و مادر نمی شناسد.
در کلام آخر نفوذی می تواند خودی یا بیگانه باشد؛ نفوذی کسی است که آرمانها و عقاید خود را زیر پا می گذارد تا به مقاصد شوم و پلید خود برسد. نفوذی پنهان است و در سایه قرار دارد. با نفوذی باید مثل خودش رفتار کرد و به قول معروف باید برایش زیر و رو کشید.نفوذی دین و ایمان ندارد و در خود خشونتی انکارناپذیردارد. جلوی نفوذی را باید گرفت حتی اگر به قیمت جان و آبرو باشد. بعضی مواقع باید تحقیر شد تا حقیقت آشکار گردد.
به قول حضرت حافظ:
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
در پایان دلم نمی آید اشاره ای به برنامه سینمایی "هفت" نکنم که این هفته ظاهرا به نقد و بررسی فیلم"نفوذی" اختصاص داشت ولی در باطن به سان شوئی(show) بود که در آن مسعود فراستی شمایل عروسک خیمه شب بازی را پیدا کرده بود که اجازه نداشت ذره ای از فیلم انتقاد کند؛ یا فریدون جیرانی به شوخی و خنده نوک او را می چید یا جمال شورجه، تهیه کننده "نفوذی" با لحنی متین و با طمانینه حرمت او را می ریخت و به عبارتی ابتکار عمل را از او می گرفت. در برنامه هم مدام بر نظر موافق مردم تاکید می شد و حتی مصاحبه با مردم در سینما هم جنبه نمایشی و عروسکی داشت.
درست است که جمال شورجه یکی از ارکان دولت است ولی این دلیلی نمی شود که فیلم پرضعفش نقد نگردد و به چالش کشیده نشود. مگر خون وی رنگین تر از سایر تهیه کننده هاست ؛ فیلمهای قوی تر و مهمتر از "نفوذی" در همین برنامه توسط آقای فراستی مورد نقد و بررسی قرار گرفت که به نظر من خیلی از این انتقادها وارد نبود.
من به ویژه از آقای جیرانی در عجبم که خیلی سطحی با قضیه برخورد می کند و به آقای فراستی می گوید دیگر آخرش را خراب نکن؛ مگر نقد فیلم آقای شورجه به منزله خراب کردن اوست!؟ این چه موضع مسخره و احمقانه ای ست که مجری کارگردان و منتقدی چون فریدون جیرانی به خود می گیرد و اذعان دارد که فیلمهای شاخص را در برنامه هفت آنالیز می کنیم!!!! وااسفا مگر فیلم بی مایه افراطی ها نقد نشد؟!! این چه توهین آشکاری ست که آقای جیرانی به فیلمسازان مطرح سینما می کند برای اینکه دل مهمان برنامه را به دست آورد. واقعا شرم آور است. ایشان در انتهای برنامه می گوید چون فیلم قابل بحثی پیدا نکردیم، هفته آینده جلسه نفد فیلم نداریم. در صورتی که وی غافل است که هنوز فیلمهای متفاوت و بحث برانگیز طبقه سوم(بیژن میرباقری)و عصرجمعه(مونا زندی) که در حال حاضر روی پرده سینماهاست، در برنامه هفت مورد نقد و تحلیل قرار نگرفته است.
خلاصه اینکه از فیلمی پرضعف و متوسط ، سرسری و سطحی گذشتن خیانت و کم فروشی به مخاطب و سینما محسوب می شود و متاسفانه این رفتار خود بر آسیب های بعضا حل نشدنی سینمای ایران خواهد افزود.
منبع: سی نت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 413]