محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831002928
نويسنده: ابوالقاسم يعقوبي فرهنگ نقد از نگاه امام خميني (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: ابوالقاسم يعقوبي فرهنگ نقد از نگاه امام خميني (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: اگر فرهنگ نقد كردن و نقد پذيرفتن، به درستي بيان شود و آداب نقد و ويژگيهاي ناقدان و مرزهاي روا و نارواي انتقاد به روشني ترسيم گردد، بسياري از تنشها و تشنجها و كشمكشها فروكش مي كند و بسياري از سستيها و كاستيها، زمينه ظهور نمييابند.
ناقد مبتلاي به اين درد نمي تواند نسخه شفابخش بپيچد و بايد به او گفت: يك قدم بر خويشتن نِه و آن دگر در كوي دوست.
به ديگر سخن, اگر كسي به اين انگيزه دست به قلم ببرد و لب به سخن بگشايد كه گرهي از دشواريها را براي رضاي خدا و آسايش مردم باز كند و بازدارنده اي را از جلو راه آنان بردارد, اين حركت, حركتي است خدا پسندانه و بخشي از جلوه هاي بندگي كه (قضاء حوائج مؤمنان)45 و (اهتمام به امور مسلمانان)46 نام دارد. و اگر خداي ناخواسته براي مطرح كردن (من) و خود حيواني و شيطاني باشد, هر چند ظاهري آراسته و اديبانه هم داشته باشد, انتقادي است ناسالم و زيانبار. و با همين معيار, مي توان (تشنگان قدرت) را از (شيفتگان خدمت) بازشناخت و نوشته ها و سخنرانيها را ارزيابي كرد و موضع گيريها را تشخيص داد.
در جامعه اي كه (من) ها و (منيّت)ها حكومت مي كند, ناگزير پديده هاي زشتي, مانند: چاپلوسي, تظاهر, نفاق و… زمينه رشد مي يابند, در حالي كه در حكومت الهي و ديني خشنودي خدا و اثبات حق و حقيقت ملاك و ميزان است, نه چيز ديگر. از اين روي در فضايي كه حق, محور گفتن و نوشتن و عمل كردن افراد است, فضاي فرهنگي مورد اعتمادي بين دولت و مردم و مردم با مردم به وجود مي آيد, تنشها و تشنجها كم تر ميدان ظهور مي يابند و انتقادها شفاف تر و بي غلّ وغش بيان مي شوند.
علي(ع) به مالك اشتر مي فرمايد: (ثم ليكن آثرهم عندك اقولهم بمرّ الحق لك…)47
برگزيده ترين وزيران و همكاران تو بايد از كساني باشد كه سخن [و انتقاد] تلخ حق را به روشني و با صداقت با تو در ميان مي گذارد.
امام راحل بر اساس همين بينش و روش علوي, كه حق محوري اساس همه چيز است, نه من محوري, مرز انتقاد سالم و ناسالم را مي شناساند و در يك نگاه كلي مي گويد:(نظري كه نظر حب باشد به يك جرياني يا بغض باشد به يك جرياني, اين نظر نمي تواند سالم باشد: (حب الشيء يعمي و يصم) بغض هم همين طور است, نور عقل را خاموش مي كند… اين دو نظر را انسان مبتلا به آن هست. نظر بي طرف بسيار كم است. خود آدم هيچ وقت نمي تواند بي طرف باشد, لكن در نظر دادن حق را ببيند, حق تحت تأثير حق واقع بشود… حق هر جا كه هست بايد دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذيرفت و لو بر خلاف نظر من هست.)48
كسي به ديده انكار اگر نگاه كند
نشان صورت يوسف دهد به ناخوبي
وگر به چشم ارادت نگه كني در ديو
فرشته است نمايد به چشم كروبي
اگر حق خواهي و حق طلبي بر اساس تقواي الهي محور انتقاد ناقدان قرار گيرد, درگيريها و برخورد كم تر و آثار وحدت و همسويي بيش تر مي گردد. در فضايي كه حق حاكم و محور است, همه احساس آرامش مي كنند. اگر نقدي هم نسبت به عملكرد آنان صورت بپذيرد, به جان و دل مي پذيرند. امّا اگر (من )ها و (منيّت)ها ملاك نقد و بررسي باشد و همتها در جهت حذف رقيب و قلع و قمع كساني به كار رود كه به هر دليلي با ديگر سليقه ها همخواني و همساني ندارند, در چنين فضايي نقدها نه تنها راه گشايي نخواهند داشت كه هر نقدي, پاسخي نقد گونه و انتقامي به خود خواهد گرفت و التهاب و بحران و سردرگمي را در جامعه دو چندان خواهد كرد. امام راحل, انتقاد با انگيزه حق خواهي را سالم ترين انتقاد و بزرگ ترين عامل نجات و كمال مي شمرد و گويد: (بايد اشخاصي كه مي خواهند صحبت كنند, ببينند كه آيا حق را مي خواهند براي حق, بزرگ ترين چيزي كه انسان اگر آن را داشته باشد, كمال بزرگ دارد اين است كه: حق را براي حق بخواهد. از حق خوشش بيايد براي اين كه حق است و از باطل متنفر باشد, براي اين كه باطل است.)49
اگر اين زيرساخت در انديشه و گفتار و رفتار مسلمانان شكل بگيرد و استوار گردد, انتقادها بستر مناسب خود را مي يابند و بهترين دوستان كساني به شمار مي روند كه در كنار بر شمردن زيباييها, توانها و شايستگيها و… كاستيها را هم گوشزد مي كنند و انتقادپذيري امري پسنديده مي شود و پذيرفته همگان.
(حق را اگر كسي براي حق بخواهد, اگر چنانچه در ضد خودش هم هست, آن را بايد بخواهد و دوست داشته باشد و اظهار كند و باطل را اگر از خودش هم صادر شده باشد, بايد مبغوض او باشد و فرار كند.)50
دست اندركاران اداره نظام, اگر از دريچه حق جويي و حق خواهي, به پديده ها و رخدادهاي سياسي و اجتماعي ننگرند, آفتها و آسيبهاي فراواني براي نظام و انقلاب به وجود مي آورند كه به آساني نمي شود با آنها در افتاد و از بدنه نظام زدودشان و پيامدهاي ناگوار آنها را مهار كرد. برداشتنها و گماردنهاي پي درپي, مديريت نظام را دچار چالشي بزرگ خواهد كرد و برنامه ها و سياستهاي كلي راه به جايي نخواهند برد. و اما اگر هدف ثابت كردن و استوار ساختن حق حاكميت و قانون باشد, رقابتها و اختلاف سليقه ها نيز در خدمت آفرينشها و ابتكارها قرار مي گيرد و همگان همسو با هم, به پيش خواهند رفت.
امام امت, بيم آن را داشت كه مبادا روح منيّت و خودخواهي بر روح عبوديت و خيرخواهي و پارسايي, چيره شود و ميزان همه چيز (مَن) بشود و حق در محاق فرو رود: (هر كاري از من صادر بشود, چون من ميزان هستم خوب است و هر كاري از رقيب من حاصل بشود بد است براي اين كه رقيب من است. هر چه هم خوب باشد كار خوب رقيب بد است و كار بد من خوب. اين يك مسأله و يك بيماري است در انسان كه معالجه او را با زحمت مي شود كرد… انسان يك همچون موجودي است كه حاضر است سرش را ببرد كه رقيبش از بين برود…)51
شرايط زمان و مكان
نقّادي و سره از ناسره شناسي, فنّ و هنري است كه در هر زمان و مكان شيوه و روش ويژه اي مي طلبد. چه بسا در برهه اي سخني را به عنوان انتقاد به توان گفت كه همان سخن در شرايط ديگر روا نباشد, گاه ناقدي از روي اخلاص فرد و يا گروه و يا دولت را به نقد مي كشد كه دشمن از آن, به سود خود و به زيان جامعه اسلامي بهره مي برد و از سخن حق بهره اي تبليغاتي عليه نظام مي برد.
از اين روي, توجه به زمان و شناخت زمينه ها در طرح مسائل انتقادي نقشي كليدي و سرنوشت ساز دارد.
امام راحل, اين نكته را براساس روش اجتهادي كه در همه مقوله هاي فقهي, سياسي و اجتماعي داشت, همواره گوشزد مي كرد:(ببيند كه آيا اين صحبت در سطح كشور يك تشنجي ايجاد مي كند… يا آرامش ايجاد مي كند؟ ببينيد اين روزنامه ها, اين قلم, آرامش در اين كشور (كه الآن لازم است) ايجاد مي كند, يا تشنج ايجاد مي كند؟)52
توجه به زمان در نقد, در اين فراز از سخنان امام, به روشني پيداست.
امام نقّاد چيره دست, ناآرام و پراحساس بود. سراسر زندگي سياسي او را نقدهاي ناب و آگاه كننده و هشياري آفرين فرا گرفته است به رژيم ننگين پهلوي, آمريكايي جنايتكار, هميشه و همه حال, در زير پتك انتقادهاي قوي و خردكننده او قرار داشتند. هر بي قانوني و افسارگسيختگي را, چه كوچك و چه بزرگ, بر نمي تابيد و فرياد مي زد. امّا همين امام پرشور و پراحساس و نقّاد و سره از ناسره شناس چيره دست و قوي, وقتي جمهوري اسلامي پا مي گيرد, به اقيانوس آرامي مي ماند و با ضرب آهنگ انتقاد خود, پايه هاي آن را لرزان نمي كند, بلكه شبان و روزان به تواناسازي آن همت مي گمارد او ناقدِ زمان شناس بود. برابر زمان حركت مي كرد. او با حكومت ديني, همان رفتار را نمي كرد كه با حكومت شاه مي كرد.
آقاي فلسفي, از واعظان نقّاد سرشناس كشور, او كه در رژيم گذشته گاه برفراز منبر و در مكانهاي عمومي, دولت وقت را استيضاح و انتقادهاي خود را با روشني از زبان مردم و با تأييد آنان بيان مي كرد.53 پس از پيروزي انقلاب اسلامي در پاسخ كساني كه به او خرده مي گرفته اند: چرا در زمان جمهوري اسلامي شيوه انتقادي را پيش نمي گيرد, گفته است:(من در زمان شاه انتقاد مي كردم, انتقاد من به ضرر شاه بود و به نفع رسول اكرم و خدا بود; اما الآن انتقاد نمي كنم براي اين كه انقلاب ما اسلامي است, اگر از سوء اعمال بعضي ها به نام دولت انتقاد كنم… آمريكا استفاده مي كند.)54
آقاي فلسفي, اين مسأله را با امام راحل در ميان مي گذارد, ايشان نيز بر مشي وي مُهر تأييد مي زند و مي گويد:(بعضي از روزنامه ها, مطالبي خلاف واقع مي نوشتند و بد مي گفتند و من گفتم: بد نگوييد, انتقاد كنيد; اما حالا به شما مي گويم: انتقاد نكنيد; چون حساب شما از آنها جداست. در حكومت پيغمبر(ص) هم برخي كارهاي ناشايست را افرادي مرتكب مي شدند كه تك تك بد بود, ولي دولت پيغمبر(ص) بر اساس اسلام بود. بنابراين, شروع انتقاد در منابر مصلحت نيست.)55
ويژگيهاي انتقاد سالم
آنچه در فرهنگ نقد مهم است, آداب و ويژگيهايي است كه انتقاد را به دو بخش انتقاد سازنده و يا ويرانگر تقسيم مي كند. امام خميني با آن كه نقد را در مسائل سياسي و اجتماعي امري ضروري و لازم مي شمرد و از آن به عنوان عامل رشد و پيشرفت ياد مي كرد, لكن همواره در سخنرانيها بر اين واژه تكيه و اصرار داشت كه انتقاد بايد انتقاد سالم باشد.
در اين بخش از نوشتار به ويژگيهاي انتقاد سالم از ديدگاه امام مي پردازيم به اين اميد كه اين معيارها و ميزانها, همچون دستورالعملي سياسي ـ اجتماعي در جامعه ديني مورد توجه قرار گيرد و مثل راه باشد و فضاي حاكم بر مطبوعات, سخنرانيها, اظهار نظرها و مناظره ها و براساس سخنان و سيره عملي امام شكل بگيرد.
روشن است كه پي ريزي (حيات طيّبه) و استواري (اخوّت ديني) در جامعه اسلامي, آن گاه ميسّر و ميسور است كه همه به فكر اصلاح و ساماندهي امور باشيم و با انتقاد سالم و سازنده, راههاي عملي سودمند و گره گشا را پيش رو نهيم, تا اين انقلاب و دستآوردهاي آن ماندگار بماند.
انتقاد نه انتقام
انتقادهاي برخاسته از حسدها و غرض ورزيها و تسويه حسابها, نه تنها مشكلي را نمي گشايد كه وضع را بدتر مي سازد; زيرا انسان كينه توز نمي تواند به انتقاد درست دست يابد. (النصيحة من الحاسد محال)56. از اين روي, بسياري از نقدهاي وي انتقام است.
هدف از انتقاد, بر شمردن عيبها و كاستيها نيست; بلكه پيدا كردن راههاي درمان براي دردهاي موجود و رهايي از بحران و آشفتگي و نابساماني است.
در انتقاد سالم, عالم محضر خداست و مردمان همه آفريده هاي او. كاستيها و ضعفها, با توجه به اين بينش, به گونه اي مطرح مي شوند كه ناسازگار با آن حضور نباشد. انتقام گرفتن خويي است حيواني, در برابر انتقاد سالم.
(انتقاد غير از انتقامجويي است. انتقاد صحيح, بايد باشد. هركس از هر كس مي تواند انتقاد صحيح بكند; اما اگر قلم كه دستش گرفت انتقاد كند, براي انتقامجويي, اين همان قلم شيطان است.)57
بنابراين, قلمي كه همسو با خويهاي شيطاني است و از آن فريبندگي و وسوسه58, شبهه افكني, ظاهر آرايي59, دعوت به فقر60 و فساد, فتنه گري61, تشنج آفريني و دشمن تراشي62 و مانند آن تراوش مي كند, انتقاد نيست, بلكه انتقام گرفتن از اسلام و مردم مسلمان و نظام اسلامي است.
اگر ديو كينه توزي به جاي مهرورزي و مهرباني بنشيند, پرده اي تار در پيش چشم آدمي مي كشد كه بين او و حقيقت و واقعيت فرسنگها فاصله مي اندازد. و در نتيجه نگاه او نگاهي دشمنانه و حركتهاي او هم حركتهاي براندازي خواهد شد:(يك وقت مخاصمه هست, اين طرف مي خواهد او را بكوبد آن طرف مي خواهد او را بكوبد, اين نه راه اسلام است نه مقصد اسلامي مي تواند داشته باشد… و يك وقت مباحثه است.)63
بحث و بررسي و گفت وگو, در فضاي برادري و تفاهم, نه تنها مانعي ندارد, بلكه كارساز و رهگشا نيز هست. اگر بحثها به درگيري و دشمني كشيده شود و مچ گيري و انتقامجويي رواج يابد, نه تنها مشكلي گشوده نخواهد شد, بلكه بر مشكلها افزوده خواهد شد. امام صادق(ع) مي فرمايد:(اياكم والمراء والخصومة فانّهما يمرضان القلوب علي الأخوان و ينبت عليهما النفاق.)64
از بگومگوهاي بي حاصل و دشمنيها بپرهيزيد; زيرا اين دو مايه بيماري دلها و زمينه ساز نفاق در ميان مؤمنان است.
امام خميني در شرح اين حديث نوراني مي نويسد:(بيان آن كه مراء و خصومت در مقال, قلب را مريض مي كند و انسان را به دوستان بدبين مي كند و نفاق در دل مي روياند, آن است كه پيش از اين مذكور شد كه اعمال ظاهريه را در باطن و دل آثاري است متناسب با آنها….)65
پرخاشگري و پريدن به يكديگر و به كار گرفتن عبارتها و تعبيرهاي نيش دار و كينه توزانه, بذر بدبيني و بدخواهي را درجامعه مي افشاند و نتيجه اي جز تشنج و سلب آرامش و آسايش به دنبال ندارد.
هيچ ملت و گروهي در سايه انتقام, به آقايي و سروري نمي رسد.(لا سؤدد مع الأنتقام.)66
بزرگواري و آقايي از راه انتقام به دست نمي آيد.
كسي كه به بهانه انتقاد مي خواهد انتقام شخصي و يا گروهي خود را از ديگران بگيرد, داراي روحيه خود كم بيني و حقارت نفس گرديده است, شفاي خاطر خود را در تخريب ديگران مي بيند, از اين روي, هيچ گاه نمي تواند گام اصلاحي بردارد و سخن مصلحانه و خيرخواهانه بر زبان و قلم خودجاري سازد.
اين گونه كسان, نه تنها كاستي و منكري را بر طرف نمي كنند كه خود گرفتار كاستي و منكرند: (مع الأسف بعضي از نويسندگان و گويندگان, به جاي انتقاد سالم و هدايت مفيد, با انتقاد كينه توزانه مي خواهند افراد جامعه را به جمهوري اسلامي بدبين كنند. اينان به جاي انتقاد سازنده به فحاشي پرداخته و به جاي نهي از منكر, خود مرتكب منكر مي شوند.)67
يك پارچگي جامعه در گرو انتقاد سالم و سازنده است. قلم و نوشته اي كه انتقامجوست, اين وحدت و يگانگي را شيطان گونه به (عداوت و بغضاء)68 دگر مي سازد و در عمل, قلم او قيچي را مانند است كه پيوندها را مي گسلد و جامعه و ارزشهاي حاكم بر آن را مُثله و پاره پاره مي كند. امام رضا(ع) به عبدالعظيم حسني مي فرمايد: (… ولايشغلوا انفسهم بتمزيق بعضهم بعضاً…)69
[به دوستان ما بگوييد]: مبادا به خود مشغول شوند و همديگر را پاره پاره كنند!
امام بزرگوار اين ادب را در باب انتقاد به ما آموخت كه فضاي دشمني و درگيري را كه فضاي جهنميان است, از جامعه بزدائيم: (وانّ ذلك لحق تخاصم اهل النار)70 و فضاي بهشت و بهشتيان را در پيوندها و پيوستگيها و برخوردها و انتقادها, حاكم سازيم: (اخواناً علي سرر متقابلين) 71 جالب اين است كه قرآن نيايش بهشتيان را اين گونه ترسيم مي كند: (… ولاتجعل في قلوبنا غلاّ للذين آمنوا…)72 [پروردگارا] در دل ما غل و غش و كينه نسبت به مؤمنان قرار مده.
اگر بخواهيم بهشت اخلاقي اسلام را در پيوندهاي فردي و معاشرتهاي اجتماعي پي بريزيم, بايد مواظب گفتار و نوشتار خود باشيم. در هر كجا و هر اداره اي كه هستيم و مسؤوليتي كه داريم, ديده باني باشيم كه عقبه نيروها را درست گرا بدهيم و خداي ناكرده با كينه ورزيها, روشهاي انتقامي, گلوله هاي آتشين را در جبهه خودي مصرف نكنيم. مقام معظم رهبري مي گويد: (امام مكرراً توصيه مي فرمودند كه: در مجلس از تنازعات اجتناب شود, من هم اين توصيه را مي كنم. مجلس بايد آزاد باشد هر كسي نظر و رأي خود را ابراز كند; اما اظهار رأي غير از خصومت و تنازع و درگيري است… روحيه خصومت و تنازع را از بين ببريد و آن را به روحيه محبت تبديل كنيد, اگر چنانچه محبّت باشد, كارايي به حد كمال خواهد رسيد.)73
پاسداشت حرمت ديگران
روح حاكم بر جامعه ديني, روح برادري و حرمت و آبرومندي است. همگان درحفظ و پاسداشت, آبرو و شرف يكديگر مي كوشند, آبرو و شرف فردي و اجتماعي افراد در امان است و نگهداشته شده. آنچه به شخصيت شهروندان صدمه مي زند و بي حرمتي به شمار مي رود, در جامعه ديني وجود ندارد. در پيدا و پنهان, حريمهاي قانوني و ايماني مؤمنان محترم شمرده مي شود. اين اصل اصيل مي طلبد كه انتقادها هم, در چنين فضايي به گونه اي باشد كه آبروي كسي زير سؤال نرود, موقعيت مدير و مسؤولي به ناحق دچار تزلزل نگردد. شايسته است شيوه و روش برخورد با كاستيها و كژيها, به گونه اي گزينش شود كه ناسازگاري با اين اصل اساسي, نداشته باشد.
از اين روي, در معارف ديني به اين نكته اشاره شده كه: بازگويي عيبها و نقصها تا جايي كه امكان دارد, غير مستقيم و غير علني باشد.
امام علي(ع) مي فرمايد:(النصح بين الملأ تقريع.)74
نصيحت و خيرخواهي آشكارا و علني نوعي سركوب به شمار مي رود.
اگر انسان بتواند عيب و كاستي كسي را به گونه اي مطرح كند كه جايگاه اجتماعي و حيثيت حقوقي و حقيقي او صدمه نبيند, بايد چنين كند و هرگز افشاگري و در بوق و كرنا دميدن, پسنديده نيست. گرهي كه به آرامي و نرمي و با دست گشوده مي شود, چرا با سروصدا و با دندان بگشائيم. در آموزه هاي علوي آمده است:
(من قال لمسلم قولاً يريد به انتقاص مروته حبسه الله في طينة خيال حتي يأتي مما قال لمخرج.)75
هر كه به مسلماني سخني بگويد و مقصودش بردن آبروي وي باشد, خداوند او را در لجنزار دوزخ زنداني كند, تا از آنچه گفته عذري آورد.
امام خميني با الهام از اين آموزه ها, همواره سفارش مي كرد: در انتقادها مواظب باشيم با حيثيت و آبروي كسي بازي نكنيم و كسي را از موقعيت و مسؤوليتي كه دارد, فرو نيفكنيم..
(انتقاد آزاد است, به اندازه اي كه نخواهند كسي را خفيف كنند, يا يك گروهي را خفيف كنند و از صحنه خارج كنند, انتقادات براي اصلاح امور لازم است.)76
اگر كسي خداي ناخواسته براي استوارسازي موقعيت اجتماعي خويش, به ويران گري ديگران بپردازد, و با اشاره و با بيان روشن, سبب فرو افتادن ديگران از جايگاه اجتماعي خود گردد, دچار آفت اخلاقي بزرگي شده است كه به آساني قابل گذشت و جبران نيست. درهم شكستن جايگاه اجتماعي افراد, كاري نيست كه با توبه و طلب بخشش قابل جبران باشد, كسي كه به وسيله قلم مسموم و زهرآگين نويسنده اي و يا با زبان نيش دار گوينده اي, خوار مي گردد, و در ديد جامعه و مردم جايگاه پست و گاه خيانت كار و خلافكار پيدا مي كند, به آساني نمي تواند نگاههاي سرزنش آلود و بدبين را از خود برگرداند و ذهنيتها را دگرگون سازد و جايگاه ويژه خود را بيابد. از اين روي, امام امت به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي مي گويد:
(انتقاد كنند, انتقاد سازنده, انتقاد نصيحت و انتقاد خصمانه نكنند. در نطق هاي قبل از دستور… و در صحبتهايي كه وقتي معرفي مي كنند وزرا را هتّاكي نكنند, اين از شأن آقايان به دور است… برخوردها برخوردهاي اسلامي سالم باشد, چه در مجلس و چه در خارج مجلس…)77
عيب و كاستي ديگران را فاش گفتن, مصاحبه انجام دادن, تيتر درشت برگزيدن و جوّ جنجال و غوغاسالاري آفريدن, از آداب نقد اسلامي به دور است.
امام صادق(ع) مي فرمايد:(المؤمن مرآة لأخيه, فاذا رأيتم من اخيكم هفوة فلاتكونوا عليه اِلباً وكونوا له كنفسه وارشدوه وانصحوه وترفقوا به.)78
مسلمان, آيينه مسلمان است. اگر از برادر ديني خويش لغزشي ديديد, بر او مشوريد و براي او همچون خود او باشيد و او را هدايت و نصيحت كنيد و نسبت به او مهربان و خيرخواه باشيد.
ويژگي آيينه آن است كه بي سروصدا و با كمال آرامش عيبها و كاستيها را نشان مي دهد, هدف آن, شكستن كسي نيست, بلكه نماياندن و نشان دادن نازيباييها و كاستيهاست.
رو به رو و با صداقت عيب را با صاحب عيب مطرح مي كند و او را با انتقاد سازنده, هشياري مي دهد:
اي غزالي گريزم از ياري
كه اگر بد كنم نكو گويد
مخلص آن شوم كه عيب مر
همچو آينه روبرو گويد
جامعه ديني آيينه گونه, آبرومند و با صفا و صميميت مي زيد و كينه و كدورت بردار نيست. مردمان در چنين جامعه اي آن چنان صاف و شفاف و بي غلّ و غش با يكديگر برخورد مي كنند كه نه تنها يادآوري عيب و نقد يكديگر را بد نمي دانند, بلكه آن را (هديه) و تحفه اي ارزشمند به شمار مي آورند. امام راحل در پي, پي ريزي چنين فرهنگي از نقد و انتقاد بود. آن بزرگمرد به ديگران انتقاد داشت, لكن هرگز انتقادها و اظهارات او به آبرو و موقعيت ديگران خدشه و صدمه وارد نمي ساخت, مگر در مواردي كه مصلحت نظام و مسأله مهمتري از افراد مطرح بود. و اگر اقدامي از سوي شاگردان, دوستان و يا نزديكان ايشان صورت مي گرفت كه بوي تنه زدن و سست كردن جايگاه اجتماعي ديگران را داشت, از آن با شدّت جلوگيري مي كرد.
در زماني كه در نجف مي زيست, رياست حوزه در دست آقاي خويي بود و وي به عنوان (زعيم الحوزات العلمية) شناخته مي شد. در همان روزگار, كتاب تحريرالوسيله امام را چند تن از شاگردان ايشان به زيور طبع آراستند و روي جلد آن اين لقب را براي امام نوشته بودند. امام با ديدن اين عنوان, مسؤول چاپ كتاب را خواستند و گفتند: (اگر اين جمله را از روي كتاب من برنداريد, دستور مي دهم تمام اين كتاب را بريزند در دجله!)79
در مورد ديگر از ايشان استفتايي شده بود: فلان شخص در فلان شهر ادعا مي كند كه در جمع آوري وجوهات شرعي و مصرف آن براي فلسطيني ها از ناحيه شما نمايندگي دارد, آيا درست است يا نه؟
امام در پاسخ نوشته بود: (شما كلي سؤال كنيد, بگوييد آيا كسي تا به حال شخصا از طرف شما اجازه يا دستور داشته براي جمع آوري يا نه؟ و من پاسخ خواهم داد, ولي به گونه شخصي جواب نمي دهم!)80
آنان كه سنگ امام را به سينه مي زنند و براي خط و راه امام دل مي سوزانند و نگرانند, شايسته است به اين ريزه كاريهاي راه امام نيز توجه كامل داشته باشند و خداي ناخواسته در كنار سفره امام و انقلاب كاري نكنند كه به امام و آرمانهاي او كم توجهي شود.
انتقاد خيرخواهانه
واژه (نصيحت) به معناي خيرخواهي از ريشه (نُصح) به معناي خالص شدن و خالص كردن است. در زبان عرب, به عسل صاف و خالص گويند: (نصح العسل.)81
و نيز به خياط (ناصح) گويند و به نخي كه در دوختن به كار مي برد (نصاح) گفته مي شود. از اين روي, در نصيحت افزون بر خيرخواهي, نوعي پيوند دادن نيز وجود دارد. انتقاد اگر به انگيزه خيرخواهي صورت بگيرد, مي شود انتقاد سالم و سازنده و در اين گونه انتقادها, پيوند مردم با يكديگر براساس خيرخواهي و وحدت تقويت مي شود و نيروها و استعدادها در جهت شكوفايي و بالندگي به كار مي افتد.
هرگونه انتقادي كه از روي خلوص و خيرخواهي و بدون خدعه و نيرنگ انجام بگيرد, سالم و سودمند است و در برابر آن نقدي كه براساس هدفهاي شخصي و گروهي شكل مي گيرد, انتقاد ناسالم و (غشّ) نام دارد.
به همين جهت, ارباب لغت واژه (غش) را در برابر واژه (نصيحت) دانسته اند.82 آن كه از روي دلسوزي و مهرورزي و با انگيزه بهبود بخشيدن به پيوندهاي اجتماعي لب به سخن مي گشايد و دست به قلم مي زند, ناصح و خيرخواه است. از اين روي قرآن كريم در موارد بسياري از پيامبران الهي, به عنوان (ناصح امين)83 نام برده است.
جامعه اي كه زمينه پذيرش نقد سالم و ناصحان امين در آن وجود داشته باشد, جامعه اي است عزّتمند در برابر اگر در جامعه اي زمينه پذيرش نقد وجود نداشته باشد, ناقدان و ناصحان نتوانند انتقاد سالم خود را به گوش ديگران برسانند, آن جامعه بيمار است. علي(ع) مي فرمود:(لا خير في قوم ليسوا بناصحين ولايحبون الناصحين.)84
آن مردمي كه خيرخواه يكديگر نيستند و از خيرخواهان نيز استقبال نمي كنند, از سعادت بهروزي بي بهره اند.
امام خميني در بيان ويژگيهاي انتقاد سالم به اين نكته توجه تام و تمام دارد. او, به همه كساني كه در مقام نقد و انتقاد قرار دارند و يا شغل و كارشان اقتضاي آن را دارد كه مسائل را بحث و بررسي كنند كه از آن جمله است نمايندگان مجلس مي گويد:(مجلس بايد محيطي باشد كه با كمال تفاهم و خيرخواهي براي ملت و كشور مسائل را پيش ببرند, انتقاد مي كنند. انتقاد خيرخواهانه باشد, جواب انتقاد مي دهند, آن هم خيرخواهانه باشد.)85
امام به روزنامه نگاران و اهل قلم, اين نكته را از روي خيرخواهي يادآور مي شود: تلاش و همت شما اين نباشد كه درشت بنويسيد, بلكه بكوشيد كه درست بنويسيد. تيترها با محتوا و خبرها يكسان باشد. برخلاف واقعيت, تيترها را برجسته نكنيد. در گزينش خبرها و مطلبها, خير جامعه و نظام را در نظر بگيريد و اگر چنين نكرديد; گرفتار (غشّ) و انتقاد ناسالم و ناروا شده ايد: (اخباري كه مي نويسيد, تيترهايي هست, مردم اينها را در روزنامه ها مي بينند و مي فهمند كه اين تيتر, از كجا پيدا شده است و براي چه مقصدي اين تيتر را گذاشته اند… بايد توجه كنيد كه روزنامه اي تيترش چيزي نباشد كه محتوايش آن طور نباشد… اين غشّ است, درست مثل كاسب كه روي متاعش چيز خوب مي ريزد و آخرش فاسد است و اين حرام است. و اگر تيتر با محتوا نخواند, غشّ است كه شما با قلم هايتان مي كنيد.)86
اين نگاه فقيهانه امام است به مسأله نقد و انتقاد, كه هرگونه ناخالصي در برخوردهاي زباني و قلمي را غشّ مي نامد و حكم به حرام بودن مي دهد. در فضاي جامعه ديني هرگونه غشّي با هر كسي با دوست و يا دشمن, رفيق و يا رقيب, با زبان, يا با قلم نادرست و ناپسند است.
امام علي عليه السلام مي فرمايد: (شرّ الناس من يغش الناس.)87
بدترين مردم كسي است كه با مردم غلّ و غش مي كند.
اين سخن مولي, اطلاق دارد و چشم اندازي گسترده و همه غش ها را, در همه حوزه هاي فرهنگي سياسي, اجتماعي و اقتصادي شامل مي شود. نشانه سلامت زبان و قلم انتقادگر آن است كه آن را از غشّ و خيانت خالي و خالص سازد و خير و نيكي و آرامش و آسايش شهروندان و هم كيشان خود را در نظر داشته باشد.
آن نوشته زهرآگين كه با نيش خود زندگي را بر كام همنوعان تلخ مي سازد و با تك تك واژگان, تيري بر دل آزادگان مي زند و شعله اي در بوستان عاشقان و شيفتگان ولايت بر مي افروزد, نوشته اي است ناسالم و غش دار:(ببينيد كه آيا اين صحبت در سطح كشور, يك تشنجي ايجاد مي كند… و يا آرامش ايجاد مي كند؟ ببينيد اين روزنامه ها, اين قلم ها آرامش در اين كشور ايجاد مي كنند, يا تشنج؟ اگر چنانچه تشنج ايجاد كرد, اين روزنامه چماق است و آن گفتار چماق و اگر آرامش ايجاد كرد اين رحمت است و اين مشكور است پيش خداي تبارك و تعالي.)88
ميزان و معيار انتقاد سالم از نگاه امام آن است كه ذهن و فكر و اعصاب مردم را به سوي آرامش و اطمينان بكشاند, اعتمادساز باشد, نه اعتماد سوز. و اگر چنين نبود و نشد, ويرانگر و ناسالم است. ترديدي نيست كه (غش) اجتماعي, از غش فردي ويران كننده تر و زيان بار تر است. آن كه جوّ و فضاي جامعه را با انتقاد ناسالم و غيرخيرخواهانه مي آلايد, كاري بس زشت تر و ناپسندتر انجام داده است.
علي عليه السلام مي فرمايد:(وانّ اعظم الخيانة خيانة الاُمة وافظع الغش غش الأئمة.)89
بزرگ ترين خيانت, خيانت به مسلمانان است و زشت ترين, فريبكاري, ناراستي كردن با امام ايشان.
نكته ديگر آن كه غش و خدعه و نيرنگ, با پيشواي جامعه, كه سكاندار كشتي امنيت مردم است, بسيار بدتر و زشتتر از غش و فريب با ديگران است; از اين روي, بر خورد مردم با رهبر جامعه ولايي بايد برخورد خيرخواهانه باشد (النصيحة لأئمة المسلمين)90, نه غش آلود.
امام علي(ع) مي فرمايد:(… فاعينوني بمناصحة خلّية من الغش سليمة من الريب…)91
پس مرا ياري كنيد به نصيحت به دور از دغل و ريب.
پرهيز از غش و نيرنگ, در انتقاد و حركت در مسير خيرخواهي امت و امام, همان آرماني است كه امام امت همواره آن را بر زبان مي آورد و مردم را به آن فرا مي خواند و مقام معظم رهبري نيز بر آن تأكيد و پافشاري دارد: (مبادا كساني در گوشه و كنار پيدا شوند و از كاهي كوه بسازند و اگر ديدند كاري در بلند مدت قابل اصلاح است, ولي در مدت كوتاهي اصلاح نشده, مورد انتقاد قرار دهند بايد زباني و عملي و مالي و با هر وسيله اي كه مي شود دولت و مسؤولان را كمك و حمايت بكنند.)92
مرزهاي انتقاد
هر كشور و مملكتي با هر ايده و مرام و مكتبي, براي خود مرزهايي دارد و خط قرمزهايي. اين مرزها هم در مسائل جغرافيايي وجود دارد و هم در مسايل سياسي, اجتماعي و امنيتي, كه از آن به (خطوط قرمز) كشورها تعبير مي شود.
گذر از مرزها و ناديده انگاشتن خط قرمز, در همه جاي دنيا جرم است. حتي به اصطلاح, دموكراتيك ترين كشورها هم اجازه نمي دهند كه كساني از اين خطوط قرمز بگذرند و پا را فراتر نهند. در مَثَل, ماركسيسم درنظام سرمايه داري آمريكا, خط قرمز بود و آن زماني كه سوسياليسم در دنيا مطرح بود, ماركسيستها در شرايط سختي در آن كشور مي زيستند و تنگناهاي ويژه اي براي آنان در نظر گرفته بودند.
اگر امروز هم در مثل, شماري در آمريكا سخن از تجزيه آن كشور بزنند و بگويند: سياهان و يا سرخ پوستان حق حاكميت جداگانه دارند, دولت آمريكا با آنها به شدّت برخورد مي كند و آنان را از سر راه بر مي دارد. اين حالت در ساير كشورهاي جهان هم مطرح است.
مقام معظم رهبري مي گويد:
(همه توجه داشته باشند كه يك خط قرمزي وجود دارد از اين خط قرمز هيچ كس نبايد عبور كند, نه اين كه ما اجازه نمي دهيم, در هيچ جاي دنيا اجازه نمي دهند….)93
براي آن كه به توان جامعه اي را بر سر پا نگهداشت و از گزنده ها و دست اندازيها به دورش داشت, ضرورت روشن كردن مرزهاي اصلي چاره ناپذير است. اين حدّ و حق, بايد به گونه اي روشن باشد كه تكليف وظيفه همگي با آن معلوم گردد.
اگر چنين نشود و نباشد و در جامعه مرزي و خطي وجود نداشته باشد, همه چيز به هم مي ريزد و شيرازه جامعه از هم مي گسلد. چطور مي توان درجامعه اي, حتي بدوي ترين آن, بدون مرز و خط زيست. هر واحد كوچك و بزرگ, هر قوم و قبيله, هر كشور و سرزمين براي بهروزي و ادامه زندگي, مرزهايي و خط قرمزهايي دارد. هر جامعه اي براي خود معيارهايي دارد و برابر آن معيارها, مرزهايي.
بايستگي وجود خطهاي قرمز براي روشن شدن وظيفه مردم يك كشور و وجود چهارچوب براي حركت در محدوده آن, مسأله اي است مورد تأييد همه خردمندان و خردورزان.
اگر چهار چوبها, روشن باشد, طبيعي است كه انتقادگران هم محدوده نقد خويش را خواهند شناخت و نقد سياسي و اجتماعي نيز سامان مند و اصولي خواهد شد.
ما در اين جا, براي روشن تر شدن سخن, به خطهاي قرمزي كه بايد از آنها نگذشت و پارا فراتر ننهاد, اشاره مي كنيم و از سخنان و سيره امام خميني براي آن شاهد و نمونه ارائه مي دهيم:
* قانون اساسي
* رهبري و محوريت نظام
* امنيّت ملي
* وحدت مردمي
* ارزشهاي پايدار ديني
قانون اساسي
قانون براي جامعه همان ضرورت را دارد كه هوا براي فرد زنده, قانون سند آبروي هر كشور و خميرمايه نظم و انضباط سياسي و اجتماعي آن است. هر كشوري, هر چند كوچك و دور افتاده, براي خود مرجع قانوني دارد و اين اصلي است مشترك و همگاني. روشن است كه داشتن قانون, به تنهايي كارگشا نيست. قانون بايد آن چنان در روح و جان مردم جا گير شود كه نفس وجود قانون آنان را از دست اندازي به مرزهاي اجتماعي و حقوق مردم, بازدارد. قانون اگر درست شناخته شود و درست اجرا گردد و به خوبي در روح و جان مردم جاي بگيرد, بسياري از نابسامانيها رخت برخواهند بست و همگان در سايه سار آن زندگي آرام و به دور از دغدغه اي خواهند داشت.
امام خميني مي گويد:
(قانون براي نفع ملت است, براي نفع جامعه است. براي نفع بعضي از اشخاص و بعضي گروه ها نيست. قانون توجه تام به تمام جامعه كرده است. و قانون براي تهذيب تمام جامعه است.)94
همه بايد در برابر قانون, سر فرود آورند و به هيچ روي در برابر آن نايستند. حال اگر قدرت مندان و زر اندوزان, جناحهايي با نفوذ, در برابر آن بايستند و هر جا قانون را به زيان خود ديدند, سربرتابند و گردن ننهند, جامعه دچار بيماري مي شود و از حركت به سوي كمال باز مي ماند و بي قانوني, بسان خوره به جان جامعه مي افتد و آن را از پاي در مي آورد.
براي همين پيامدهاي ناگوار است كه امام, همگان را به قانون مداري فرا مي خواند:
(قانون در رأس واقع شده است و همه افراد هر كشوري بايد خودشان را با آن قانون تطبيق بدهند. اگر قانون برخلاف خودشان هم حكمي كرد, بايد خودشان را در مقابل قانون تسليم كنند آن وقت است كه كشور كشور قانون مي شود.)95
هنگامي كه بيش ترين مردم, به قانون اساسي رأي دادند, همان ملاك و ميزان سياستها و برنامه ريزيها و تصميم گيريها مي شود. مبارزه با چنين قانوني, گذر از خط قرمز است و فساد در زمين:
(همه بايد مقيد به اين باشيد كه قانون را بپذيريد و لو برخلاف رأي شما باشد. بايد بپذيريد براي اين كه ميزان اكثريت است. بعد از اين كه چيزي قانوني شد, ديگر نق زدن در آن اگر بخواهد مردم را تحريك بكند, مفسد في الارض است.)96
تا زماني كه قانون مرجع است و قانونيت دارد, گرچه برخلاف انديشه و سليقه و نظر من باشد, بايد به آن پايبند باشم. ممكن است اشكالهايي به ذهن برسد و قانون كاستيهايي داشته باشد كه نياز به اصلاح دارد, لكن تا وقتي كه قانونيت دارد بايد آن را پذيرفت و به آن گردن نهاد:
(در مقام عمل, قبول داريم; اما رأيمان اين است كه اين جوري نيست; اما در عمل هم ملتزم هستيم. اين هيچ مانعي ندارد.)97
بنابراين, بحث درباره مواد قانوني و انتقاد به پاره اي از اصول و يا تبصره هاي آن, خط قرمز نيست. آنچه مرز است و خط قرمز, اصل قانوني بودن, قانون اساسي يك كشور است.در مجموع مي توان گفت: آناني كه با جوّسازي و غوغاسالاري, خود را اصل مي گيرند و محور و مركز همه چيز را منافع شخصي خود مي دانند و با شيوه هاي گوناگون به قانون مي تازند, به تعبير امام خميني, ديكتاتورند.
(اگر بنا باشد كه يك جائي بخواهند, دادستان بخواهد روي قوانين عمل بكند, ما بخواهيم بگوييم كه خير ما دادستان را قبول نداريم. اين معناي ديكتاتوري است. ديكتاتوري, همين است كه نه به مجلس سر فرود مي آورد, نه به قوانين مجلس و نه به شوراي نگهبان و نه به تأييد شوراي نگهبان و نه به قوه قضائيه و نه به دادستاني….)98
(نمي شود از شما پذيرفت كه ما قانون را قبول نداريم, غلط مي كني قانون را قبول نداري, قانون ترا قبول ندارد…. مردمي كه رأي دادند به قانون اساسي, منتظرند كه قانون اساسي اجرا بشود, نه هر كس از هر جا صبح بلند مي شود بگويد… من قانون اساسي را قبول ندارم.)99
نگهداري و پاسداري از مرزهاي قانوني, وظيفه همگاني است. همگان وظيفه دارند. با گردن نهادن به آن, دفاع از آن در برابر قدرت مندان و زراندوزان و افراد و جناحهاي با نفوذ, قانون را پاس دارند و بهترين پاسداشت, ايستادن اهل نفوذ, قدرت, با ديگران در يك صف در برابر قانون است:
(در اسلام همه كس حتي پيامبر عظيم الشأن(ص) در مقابل قانون بي امتياز در يك صف هستند.)100
روشن شد, از جمله مرزهاي انتقاد كه مي توان آن را خط قرمز ناميد, قانون اساسي است. حركت بر محور اين قانون, تكليف و وظيفه ملي و ديني است و مخالفت با اصل قانون و مصوبات قانوني, مخالفت با رأي اكثريت ملت و نامشروع به شمار مي رود. كساني كه اهل قلم و سخن هستند, بايد همواره اين معيار و ميزان را در نوشته ها و سخنهاي خود رعايت كنند و برخلاف دين و جريان ملي و مردمي گام برندارند.
شنبه 19 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 163]
-
گوناگون
پربازدیدترینها