واضح آرشیو وب فارسی:قدس: گفتگو با رضا اميرخاني/ نويسنده ؛ به مرگ رمان اعتقادي ندارم!
* زهره كهندل
رضا اميرخاني خودش را با رمان «من او» به مخاطبانش شناساند و فروش بالاي اين رمان، راه را براي چاپهاي بعدي اين كتاب و
همچنين مطرح شدن اميرخاني به عنوان يك نويسنده موفق باز كرد. تأثير اين اتفاق را حتي مي توان بر رمان تازه اميرخاني يعني «بيوتن» هم ديد. رماني كه در مدت زمان كوتاهي توانست به فروش قابل قبولي دست پيدا كند.با اميرخاني به بهانه كتاب تازه اش گفتگو كرده ايم، اما او ترجيح داد تا به جاي اين كتاب، بيشتر به مقوله كلي وضعيت ادبيات در ايران بپردازد!گفتگوي ما با او درباره وضعيت و جايگاه كنوني ادبيات و بخصوص رمان او را بخوانيد.
***
* براي شروع، در مورد فكر اصلي «بيوتن» بگوييد...
** ترجيح مي دهم در مورد كتابم صحبت نكنم!
* آقاي اميرخاني! برخي از منتقدان معتقدند با آمدن ميني ماليسم صداي نفس نفس زدنهاي رمان مي آيد!
** نه، من چنين اعتقادي ندارم!اين بحث مربوط به دهه شصت مي شود كه در آن دوران هم، ماركز اين حرف را نقض كرد و بعد از آن هم كسي جرأت نكرد اين حرف را بزند!
* پس هنوز رمان جايگاه خودش را دارد!
** بله، درست است كه ميني ماليسم آمده، اما وقتي كه عكاسي هم آمد، برخي ها گفتند نقاشي از بين رفت، ولي نه تنها از بين نرفت، بلكه افقهاي جديدي پيش روي اين هنر گشوده شد. اين حرف هم مربوط به دهه شصت و هفتاد است كه در آن دوره، مدرنيستهاي فرانسه معتقد بودند رمان حرف جديدي براي گفتن ندارد، اما از نقطه ديگري از جهان و از آمريكاي لاتين، ماركز برخاست. به اعتقاد من هيچ وقت در دنياي هنر نمي شود براي يك هنر، پاياني قايل شد.
* پس مخاطب امروزي و نيازهاي او چه مي شود؟
** مهم اين است كه بتوانيم براي مخاطب جديد، حرف جديد بزنيم و حرف جديد هم در قالب قديمي نمي گنجد.
* يعني رمان هم مي تواند قالبهاي جديدي براي خود پيدا كند؟
** بدون شك!افقهايي كه رمان در دنياي جديد پيدا مي كند، بسيار ارزشمند است.
* به صورت مصداقي به افقهاي جديد رمان در دنياي امروز اشاره مي كنيد؟
** همان گونه كه سينما آمد، فضاي رمان تصويري به هم خورد و رمان ادبي وارد شد، هر رسانه جديدي كه مي آيد، تعريف جديد و محدوديتي تازه براي رمان ايجاد مي كند كه اين محدوديت، به خلاقيت رمان كمك مي كند.
* آقاي اميرخاني، معمولاً در دوره هايي در فضاي ادبياتي كشورمان، تب نويسنده هاي خاصي در بين نويسندگان مي افتد. براي مثال، در حال حاضر تب «ريموند كارور» و «آپارتمان نويسي» داغ شده است. فراگير شدن چنين جريانهايي، چه تأثيرهاي مثبت و يا منفي در جامعه ادبيات داستاني ما دارد؟
** به نظر من اين تبها، گروهي و محفلي است. اين تبها مسري است و محافل ادبي هم، بهترين مكان براي سرايت آن.
* به ادبيات اصيل ما هم كمك مي كند؟
** قطعاً بر آن تأثير منفي دارد!زماني كه تب تقليد از يك نويسنده در ميان نويسندگان ايراني مي افتد، عملاً فرصت خلاقيت بومي از دست مي رود. به اعتقاد من، وظيفه ادبيات، رسيدن به يك فضاي بومي است تا بتواند با مردم ارتباط برقرار كند. اصل ترجمه فضاي كاروري در ايران مخاطبي ندارد، چه برسد به فضاي مقلدانه اي كه از آن ساخته مي شود و قطعاً شمارگان پاييني هم دارد.
* اين مد شدن، آفت كار نويسندگان ما نيست؟
** همين طور است، زيرا تقليد صرف جايگزين خلاقيت بومي مي شود.
* ما هميشه ادعاي نوشتن در فضاي بومي كشورمان را داشته ايم، اما در عمل با اقبال عمومي مواجه نشده ايم. براي مثال، كتاب ماركز را رانندگان تاكسي كلمبيا هم مي خواندند و او به اين مسأله افتخار مي كرد!
** شايد در مجموع موفق نبوده ايم، اما نمونه هاي نادر موفق هم داريم. كارهاي خوبي كه در ايران نوشته شده اند، هيچ كدام شمارگان كمتر از 50 هزار نسخه ندارند و در همين بازار برهم كارهاي خوبمان چنين شمارگاني دارند!مشكل صنعت نشر، گرفتاري در كارهاي ضعيف است كه اين اتفاق به دليل سياستگذاريهاي غلط دولتي در طول ادوار مختلف وزارت ارشاد است كه هنوز هم ادامه دارد.
* به نظر شما، براي رفع اين مشكل چه بايد كرد؟
** در همه جاي دنيا، نويسنده آماتور و حرفه اي وجود دارد. وضعيت اين دو بايد با هم متفاوت باشد، اما متأسفانه در ايران هيچ تفاوتي ميان اين دو گذاشته نمي شود كه بزرگترين آفت در عرصه نويسندگي ماست.
* البته، امروز هر كسي كه توانايي قلم به دست گرفتن را داشته باشد و بتواند بنويسد، نامش مي شود نويسنده !بماند كه آمار كتابهاي انتشار يافته اخير هم، با شمارگان هزار نسخه، نگران كننده است؟!
** شمارگان «يك هزار نسخه» آزمون و خطاست و اصلاً نبايد اين شمارگان وارد صنعت نشر شود !شمارگان هزار نسخه يعني هديه دادن به اقوام و آشنايان !اما بر خلاف ساير كشورهاي دنيا، اين رقم به صنعت نشر ما نفوذ كرده است.
* آيا اين تعداد شمارگان، اتفاق بدي در صنعت نشر ماست؟
** البته چاپ كتاب با شمارگان يك هزار نسخه در ذات خودش، اتفاق بدي نيست بلكه اتفاق بد، ورود كتابهاي ضعيف به صنعت نشر ماست.اتفاق بد اين است كه از اين كتاب ضعيف 700 نسخه آن براي كتابخانه هاي عمومي خريداري مي شود و براي همين، بازار رقابتي سالم شكل نمي گيرد. البته هر آماتوري براي ورود به فضاي حرفه اي، اين شمارگان يك هزار نسخه را نياز دارد، اما وقتي فضا حرفه اي شد، بايد مرزهاي اين دو از هم جدا شود.
* آقاي اميرخاني، به كارهاي موفق و نادر در كشورمان اشاره داشتيد، به نظر شما چرا تاكنون در جهاني شدن اين آثار توفيق نداشته ايم؟
** البته نبايد عطش و ولع بيش از حد براي جهاني شدن داشت. اين اتفاق بايد به طور طبيعي رخ دهد. متأسفانه برخي از حركتهاي دولتي، غير اصولي است كه از جهاني شدن آثارمان جلوگيري مي كند.اينكه كتابي را با ترجمه ضعيف و دادن به يك ناشر داخلي، منتشر كنيم كه معناي جهاني شدن ندارد. مگر امروز صاحبان آثار غربي، چه قدر براي ترجمه آثارشان در ايران تلاش مي كنند؟ !به نظر من، در حال حاضر گرفتن بورسيه دانشجوي زبان فارسي از ضرورتهاست و موجب توسعه ترجمه آثارمان در ساير كشورها مي شود.
* ادبيات نمايشي و داستاني، هنر جواني است كه وارد كشور ما شده است و قدمتي طولاني همچون شعر و نقاشي ندارد و شايد هنوز هم نسبت به آن بيگانه باشيم، اما توانسته ايم نويسندگان موفقي هم در دوران معاصر داشته باشيم كه كتابهاي آنها ترجمه هم شده است، اما متأسفانه هنوز مخاطبان غير ايراني با ادبيات امروزه ما آشنا نيستند و اگر هم آشنايند (همچون با آثار صادق هدايت) اين آشنايي چنان كه بايد و شايد نيست؟!
** البته آثار صادق هدايت، آثار «ترجمه اي» است، بدين معنا كه كتابهاي او براي ما جذابيتهاي خاصي دارد؛ اما براي خواننده خارجي اين كشش را ندارد، زيرا اكثر آثار او تحت تأثير آثار نمايشي غربي و اروپايي دوران خود بوده است. اين كتاب براي خواننده اروپايي يك اثر دست دوم شمرده مي شود و احساس خلوص را در مورد آن ندارند!
* هر چند گرايش و تمايل نويسندگان ما (بويژه آنها كه از فضاي آماتور وارد فضاي حرفه اي مي شوند) به تأثير گرفتن از آثار غربي بيشتر است؟
** البته، اين مي تواند به عنوان يك تفنن مطرح باشد، اما مهم اين است كه فضاي حرفه اي ما از اين اتفاق، روشهاي مقلدانه غربي را در پيش نگيرد.در كشور ما بسياري از افراد «ورزش عمومي» مي كنند، اما زماني كه بحث «ورزش قهرماني» به ميان مي آيد، تمرينات هم حرفه اي مي شود. شايد آن ورزش عمومي زمينه ساز ورزش قهرماني شود.
در ادبيات داستاني ما، فضاي عمومي و قهرماني تفكيك نشده است؛ يعني هنوز تيم ملي ادبيات ما مشخص نشده و معلوم نيست كه دولت و ناشران در برابر تيم ملي ادبيات چه وظايفي دارند؟ !اين گرفتاري ماست!
* اگر فرض كنيم كه تيم ملي ادبيات هم تشكيل شد، هراس از اين مي رود كه شبيه تيم ملي فوتبال، حاشيه ها و لابي ها هم در آن مطرح شود. آيا اين آفت، خطرناك تر از تشكيل نشدن آن نيست؟!
** به نظر من وجود تيم ملي بهتر از نبود آن است، هر چند لابي هم وجود داشته باشد !البته، بايد لابي آن را هم حذف كرد. صنعت نشر ما بايد تيم ملي ادبياتش را بشناسد.
* و اگر شرايط، اجازه حذف اين لابي را نداد چه؟!
** نه، اگر تيم ملي ادبيات نباشد، همه كتاب فروشيهاي ما را كتابهايي با شمارگان 500 نسخه پر مي كند و موجب دلزدگي كتابفروش، نويسنده، مخاطب و چرخه صنعت نشر و توزيع مي شود!
* از سوي ديگر، وجود لابي در تيم ملي ادبيات، موجب دلسردي ديگر نويسندگان نمي شود؟!
** آن زمان ديگر بايد نردبان رسيدن از فضاي آماتور به حرفه اي را بررسي كرد !در همه جاي دنيا اين اتفاق مي افتد، فقط كافي است سايه سنگين دولت از صنعت نشر برداشته شود. اين مورد بايد درهمه عرصه ها اتفاق بيفتد و نه فقط در سفارش دادن كار كه نتيجه آن «دولتي نويسي» مي شود، بلكه در شبكه توزيع و نشر هم بايد دولت پاي خودش را بيرون بكشد. متأسفانه دولت با پول نفت مردم كتاب چاپ مي كند و به فروش آن هم كاري ندارد و كسي هم آن را حسابرسي نمي كند.
* يعني اجرا نشدن صحيح اصل 44 قانون اساسي و يا بد فهميدن آن؟!
** بله، همين طور است. اين مهم از مشكلات جدي صنعت نشر است و اگر رفع نشود، به اين مشكلات دامن زده مي شود. اين جاست كه دولت به جاي مردم تصميم گيري مي كند.
* آقاي اميرخاني در حال حاضر مشكل ادبيات داستاني ما فقط در حوزه نشر و توزيع است؛ يعني توانسته ايم مخاطب خودمان را در بخش محتوايي آثار اغنا كنيم؟
** تا زماني كه مشكلات نشر و توزيع رفع نشود، ضعف هاي بخش محتوايي آثار هم رفع نمي شود. تا هر زمان كه كتابخانه هاي عمومي، آثار ضعيف را بخرند و جوايز دولتي هم به آنها داده شود، يك نويسنده خوب براي نوشتن يك كتاب ارزشمند تلاش نمي كند. وقتي يك كتاب وارد صنعت نشر مي شود (فارغ از محتوايش) يك كالاست. يكي از اقتضائات بازار اين است كه مخاطب كتاب را بخرد و بخواند.
* مخاطب خود نويسنده؟!
** نه مي تواند مخاطب عام باشد. آنتوني گيدنز مي گويد: «مخاطب تخصصي هر كاري يك در ده هزار است». با جمعيت 70 ميليوني ايران، اين تعداد مخاطب تخصصي 7 هزار نفر است، پس هر موضوع تخصصي 7 هزار مخاطب دارد. به نظر من، مخاطب رمان، عام تر است و يك رمان خوب بايد حداقل 70 هزار مخاطب داشته باشد. پايين تر از اين تعداد، ضعف نويسنده را نشان مي دهد و ما معمولاً، تقصير را به گردن ديگران مي اندازيم!
* جالب است كه برخي نويسندگان با ادعاي پايين بودن درك عمومي، تقصير را به گردن مردم مي اندازند؟!
** نه، مردم كمترين تقصير را دارند. نويسنده براي مردم مي نويسد و بايد به گونه اي بنويسد كه مردم بفهمند.
* آيا مشكلات، از بي توجهي به سطح فهم مردم در نوشتن آثار بر نمي گردد؟!
** ادعاي نويسندگان هم اين است كه جامعه منتقدان، آثار آنان را تحسين كرده اند !من نويسنده عدد مخاطباني را دارم و منتقدان ما هم همين طور. عدد منتقدان ما بسيار كوچك است؛ بدين معنا كه منتقد مؤثر نداريم منتقدي كه به مردم بگويد اين كتاب را بخوان و يا آن را نخوان، نداريم!
* و اين مشكل از سوي منتقدان است؟
** بله، منتقدان ما با ادبيات رشد نكردند و در حد محافل و كلاسهاي داستان نويسي مانده اند. به اعتقاد من، ادبيات داستاني نوعي از نگارش است كه بايد به صنعت نشر كمك كند. به نظر من، آثار برخي از نويسندگان زرد نويس و عامه پسند از آن جا كه پولشان را از مردم مي گيرند، كارشان شرف دارد به كار نويسندگان آثار بي خواننده اي كه پولشان را از دولت مي گيرند!
* اين مورد باعث نمي شود كه سليقه مخاطبان ما در حد آثار زرد باقي بماند؟!
** نه، بسياري از خوانندگان آثار جدي، از خواندن آثار زرد شروع كرده اند و اين نردباني است كه بايد طي شود. مشكل اصلي هم سليقه مخاطبان نيست، بلكه از سوي نويسندگان و ناشران است.
* آقاي اميرخاني! براي «بيوتن» هم اقبال عمومي «من او» را پيش بيني مي كنيد؟
** «بيوتن» سخت خوان است، البته نه به معناي سخت خواني كه بد فهم باشد؛ بلكه لايه هايش عميق تر از «من او» است و البته شايد خيلي هم خوش ذائقه نباشد!
شنبه 19 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 190]