تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805467145




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شهرت، تنهايي آدم‌ها را مي‌دزدد


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: مي‌‌گويند :«شهرت، تنهايي آدم‌ها را مي‌دزدد» اين جمله‌اي است كه رضا كيانيان در مقدمه كتابش، با عنوان «اين مردم نازنين» درج كرده است. «اين مردم نازنين» شامل خاطرات «رضا كيانيان» طي سال‌هاي بازيگري اش در برخورد با مردم است. كيانيان اين خاطرات را، در قالب داستان‌هاي كوتاه منتشر كرده است. او در طول چند دهه فعاليتش، طعم شهرت را به خوبي چشيده است. كيانيان در مدت بازيگري‌اش هر برخورد جالبي را كه با مردم برايش پيش آمده، يادداشت کرده و سعي داشته است خاطرات گذشته را هم به ياد آورد و در اين اثر بگنجاند.با خواندن اين كتاب مي‌توان به «دنياي شهرت» سرک كشيد و زواياي مختلف آن را بررسي كرد. پس از آن كه تمام خاطرات را مي‌خواني به اين نتيجه مي‌رسي كه داشتن شهرت آن قدر هم كه فكر مي‌كني، لذتبخش نيست و اگر هم لذتي در كار باشد، دردسرهاي شهرت آن قدر زياد است كه دوست داري قيدش را بزني. مرور خاطرات بازيگران از برخوردشان با مردم هميشه شيرين و خواندني است. خيلي‌ها فكر مي‌كنند كه بازيگران آدم‌هاي عجيب و غريبي هستند. بنابراين تا آنها را مي‌بينند، چشم‌هايشان گرد مي‌شود؛ به طرف ستاره محبوبشان مي‌دوند و سعي مي‌كنند از او عكس يا امضايي به يادگار بگيرند. مجيد مظفري بازيگر پيشكسوت مي‌گفت: مردم چهره ما را مي‌شناسند و نقش‌هاي ما را به ياد مي‌آورند. بنابراين ناخودآگاه تصور مي‌كنند كه ما هم آنها را مي‌شناسيم و به اين دليل است كه بعضي وقت‌ها مشكل پيش مي‌آيد.

مگر من جالباسي‌ام

اگر پاي صحبت اكبر عبدي بنشينيد، او هم خاطرات بامزه‌اي در اين باره دارد. اين كه برخي از مردم، از او انتظار دارند كه هميشه شاد باشد وحتي در يك مجلس ترحيم هم حرف بامزه‌اي بزند و آنها را بخنداند. چندي پيش كه اكبر عبدي براي فيلم «استخوان‌هاي بابام» به مشهد آمده بود، پسر جواني او را ديد و خواست با او عكس يادگاري بيندازد. رفت كنارش نشست و دستش را دور گردن «عبدي» حلقه كرد و فشرد. او كه عصباني شده بود، برگشت و گفت: مگر من جالباسي‌ام كه اين طور از من آويزان شده‌اي؟

در آن لحظه به ياد فيلم «هنرپيشه» افتادم. آنجا كه «عبدي» داشت با ماشينش در خيابان رانندگي مي‌كرد و هوادارانش دورش را گرفته بودند و مي‌خواستند با او عكس يادگاري بيندازند. در آن لحظه او از عصبانيت داد و فرياد راه انداخت و همه فكر كردند كه دارد، نقشش را بازي مي‌كند. اين صحنه به خوبي نشان مي‌دهد كه شهرت تا چه اندازه مي‌تواند دردسر ساز باشد.

البته اين مسئله خاص ايران نيست. هر بازيگري كه به شهرت برسد بايد خودش را براي مبارزه با دردسر‌هاي آن آماده كند.

«باربا استرايسند» بازيگر سينماي جهان مي‌گويد: وحشتناک ترين كابوسم اين است كه دارم با ماشين مي‌روم طرف خانه، حالم بد مي‌شود و مي‌روم بيمارستان. مي‌گويم : «لطفا كمكم كنيد» و آنها مي‌گويند: «هي تو شبيه...» و من دارم مي‌ميرم و آنها مانده اند كه من «باربا استرايسند» هستم يا نه!

«روي شايدر» هم جمله بامزه‌اي در اين باره دارد. او مي‌گويد: مردم به من مي‌رسند و مي‌گويند: «راننده تاكسي . درسته؟» بازيگرها را با هم قاطي مي‌كنند. ۴ دلار پول مي‌دهند، چهره‌اي را مي‌بينند و مي‌روند خانه شان؛ درست يادشان نمي‌‌ماند.

مي‌خواستي مشهور نشوي

بازگرديم به مقدمه كتاب رضا كيانيان. او نوشته است: «شهرت، تنهايي را مي‌دزدد. همه جا نگاهت مي‌كنند، همه جا با تو هستند، زيرذره‌بين هستي. فقط در خانه مي‌شود تنها بود؛ اگر تلفن‌هاي علاقه‌مندان بگذارد! در خانه هم بايد هميشه پرده‌ها كشيده باشد. من هم مثل هر آدم ديگري تنهايي مي‌خواهم. من هم به تنهايي نياز دارم. بازيگري در هر شكلش تنهايي ندارد!»

او در ادامه به وجه دوست‌داشتني بازيگري اشاره مي‌كند: بازيگر، پشت صحنه و روي صحنه هميشه با عده‌اي دمخور است. تنها نيست... من در خيلي قلب‌ها، خانه‌اي دارم هيچ وقت آواره نمي‌‌شوم، بي‌‌سرپناه نمي‌‌مانم. اين همه قلب، اين همه خون، اين همه تپش. اين همه عشق، اين همه تنهايي و اين همه مردم. اين مردم نازنين!شخصيت اصلي كتاب خود «رضا كيانيان» است.

او مي‌خواهد به بقيه ثابت كند كه زندگي يک بازيگر، مثل بقيه مردم است. او در خيابان راه مي‌رود و در صف نانوايي مي‌ايستد و مدام در معرض اين پرسش قرار مي‌گيرد كه «مگر ستاره‌ها هم خودشان خريدشان را انجام مي‌دهند؟!»كيانيان خطاب به بازيگراني كه از دردسرهاي شهرت گلايه دارند، مي‌گويد: تو اطوار ريختي که حالا مردم به سراغت مي‌آيند. مردم که اطوار نريختند تا تو بروي سراغ‌شان. مي‌خواستي بازي نکني! وقتي وارد اين حرفه شدي، از خدا مي‌خواستي که آدم مشهوري بشوي. حالا که شدي، مي‌خواهي مردم طرفت نيايند و اين نمي‌‌شود.

زماني براي تنفر از شهرت

اين كه يک بازيگر هميشه در معرض ديد است، زندگي‌اش را دشوار مي‌كند. بازيگران خاطرات زيادي دارند از اين كه حواسشان نبوده و ديده‌اند كه يك نفر دارد با گوشي تلفن همراه، از آنها فيلم و عكس مي‌‌گيرد. بنابراين آنها بايد در تاكسي، اتوبوس، خيابان و مهماني، مراقب اطرافشان باشند تا دوربيني به سمتشان نشانه‌گيري نكند.

تازه اين قسمت خوب ماجراست. قسمت بدش اين است كه تصوير جعلي است و ربطي به بازيگر مشهور ندارد. آن وقت عده‌اي اين تصاوير و فيلم‌ها را با نام بازيگر مورد نظر، بين مردم پخش مي‌كنند. هر چند وقت يک بار با اين خبر مواجه مي‌شويم كه «يک هنرپيشه معروف سينما به دليل انتشار بلوتوث‌هاي جعلي که تحت عنوان وي منتشر شده است، به مراجع قانوني شکايت کرد.» در بيشتر موارد هم تحقيقات نيروي انتظامي نشان داده است که بلوتوث‌هاي منتشر شده، جعلي بوده و ربطي به بازيگر مورد نظر نداشته است. وقتي اين خبر دوم را مي‌شنويم دلمان براي آن بازيگر مي‌سوزد. از اين كه يک عده چقدر راحت، با آبرويش بازي كرده اند. آن وقت از هر چه «شهرت» است متنفر مي‌شويم و ...

عـوارض شهـرت

عوارض شهرت، در خارج از دنياي سينما نيز خود را نشان مي‌دهد. نتيجه تحقيقات نشان مي‌دهد كه تقليد از ستاره‌ها، باعث شده است دانش آموزان فكر كنند كه براي رسيدن به موفقيت، نيازي به كار سخت و درس خواندن ندارند. در مطالعه‌اي كه توسط انجمن معلمان بريتانيا انجام گرفت، معلوم شد كه تقليد از ستاره‌ها، باعث شده است ۷۰ درصد از دانش آموزان مدارس انتظارات و خواسته‌هاي جديدي در زندگي پيدا كنند.

۳۷ درصد از معلمان بر اين باورند تنها هدفي كه دانش آموزان مدرسه، به دنبال آن هستند رسيدن به شهرت است. آنها نگران هستند كه دانش‌آموزان متوجه نشوند افراد سرشناس و ستاره‌ها هم براي ماندن در اوج شهرت، بي‌‌نهايت تلاش مي‌کنند و زحمت مي‌كشند.

بعضي وقت‌ها هم «تركش‌هاي شهرت» به مخاطبان سينما برخورد مي‌كند. يك بازيگر پس از سرشناس شدن هر كاري كه بكند، مورد توجه قرار مي‌گيرد. براي همين است كه خيلي از ستاره‌ها به دنياي شعر و ادبيات و موسيقي و.... روي مي‌آورند. البته در خيلي مواقع حاصل كارشان هم چنگي به دل نمي‌‌زند.

ارزش زير پاي شهرت

«پائولو كوئيلو» نويسنده آثار پرفروش ادبي مي‌گويد: «بزرگ‌ترين ارزش‌ها، زير پاي شهرت از بين رفته‌اند. او در رمان جديدش تلاش کرده است تا جشنواره فيلم كن را براي توجه بي‌‌حد به شهرت مورد انتقاد قرار دهد.»

«برنده تنها مي‌ماند» رماني است كه ماجراي آن درباره قتل‌هاي سريالي در عالم ستاره‌ها و مدسازان شكل گرفته است.

کوئيلو مي‌گويد: رسيدن به شهرت، امروز بدل به يک بيماري شده است وهمه در تلاش اند تا به شهرت دست يابند، فقط براي اين كه مشهور باشند، نه اين كه كار مهمي انجام داده باشند يا بخواهند چيزي را با ديگران قسمت كنند و به همين خاطر است كه عده‌اي خود را با عناوين مختلف به هنرمندان مي‌چسبانند كه البته بيشتر آنان از دوستان نزديك به آنان هستند و مي‌خواهند از اين فرصت استفاده كنند و به شهرت برسند. آدم‌هايي در قالب مدير برنامه، عكاس اختصاصي، راننده خصوصي و حتي پول هم خرج مي‌كنند تا هر روز با آن هنرمند باشند و با استفاده از شخصيت اجتماعي آن هنرمند براي خود، شهرت و معروفيتي دست و پا كنند... و اينجاست كه ارزش زير پاي شهرت قرار مي‌گيرد در اين بين هنرمندان بايد در انتخاب نزديكان خود دقت كنند تا سوءاستفاده ابزاري از آنان به عمل نيايد!؟

بازيگران چه مي‌گويند:

بازيگران، نظرهاي متفاوتي درباره «دنياي شهرت» دارند. برخي به صراحت اعتراف مي‌كنند كه دوستش دارند و برخي آن را آزاردهنده مي‌دانند. مرور گفته‌هاي چند ستاره بيانگر آن است كه همه آنها درباره شهرت يك جور فكر نمي‌كنند.

بهرام رادان: هركسي كه بگويد شهرت را دوست ندارم، دروغ مي‌گويد، همه دوست دارند پيش اطرافيانشان به يك خصلت معروف باشند، شهرت دوست‌داشتني است، اما هر امر دوست‌داشتني يك سري محدوديت هم با خود به همراه دارد. شهرت باعث مي‌شود، راحت نباشي، شهرت حصار خصوصي زندگي را كوچك و كوچك تر مي‌كند، تا مي‌رسد به ابعاد خانه‌اي كه در آن زندگي مي‌كند و چند تا دوست به تعداد انگشتان دست... اگرچه اين عوامل بستگي به سرشت و ظرفيت آدم‌ها دارد كه چه قدر بتوانند شهرت را هضم كنند. اما من دوستش دارم! اگر هم محدوديتي دارد، من راضي‌ام و با همه مشکلاتش كنار مي‌آيم.

بيژن امكانيان: آقايي به من گفت: «شما با شهرتي که داري هنوز ماشينت مال ۱۲ سال پيشه، اما من دوستي دارم که مغازه کوچکي داره، بيا و ببين چه ماشيني سوار ميشه!» (با خنده).

هميشه مردم فکر مي‌کنند شهرت مترادف با ثروت است.

مصطفي زماني: داشتن ظرفيت شهرت، كار هر كسي نيست. براي همين است كه آدم‌هاي بزرگ انگشت شمارند. شهرت براي پيشرفت خوب است اما زندگي با شهرت كار ساده‌اي نيست. نوشتن درباره زندگي خصوصي يک بازيگر که تازه پايش را به اين وادي گذاشته است چه واقعيت داشته و چه نداشته باشد، تجاوز به حريم خصوصي اوست. اگر اين اتفاق‌ها نشانه شهرت است يا شهرت مي‌آورد، من نه مي‌پسندم و نه مي‌گذارم به اين نوع شهرت برسم.

هنگامه قاضياني: آقاي عزت‌ا... انتظامي همان اوايل حضورم از من پرسيدند که عاشق بازيگري هستي يا دنبال شهرتي و دوست داري که فقط همين طور کار کني و جلو بروي. من در پاسخ ايشان گفتم: من جنون اين کار را دارم، چون سال‌هاست برايش صبر کرده‌ام. يعني خيلي سال‌ها خواستم اين کار را بکنم ولي باز صبر کردم.

فاطمه معتمدآريا: هنگامي كه پس از ۹ ماه دوري به ايران بازگشتم، مي‌خواستم با همه روح و روانم احساس كنم كه در وطن خودم هستم. هر روز در خيابان‌ها پياده راه مي‌رفتم تا باور كنم كه در ايران هستم. مردم با هيجان مرا بغل مي‌كردند، شادي مي‌كردند و فقط يك جمله به من مي‌گفتند: «خيلي ممنونيم كه برگشتي!» اين باعث شد كه من فكر رفتن از ايران را براي هميشه از ذهنم پاک كنم. هيچ جاي دنيا با من به عنوان يک هنرمند اين طور برخورد نمي‌كنند. من به عاطفه و انتقاد مردم عادت كرده‌ام. حتي بقال سر كوچه هم از من تشكر مي‌كرد و احساس مي‌كردم مسئوليت سنگيني بر عهده دارم.

اكبر عبدي: لذت‌ها و آزارهاي شهرت براي من، در شرايط كنوني يكي است. به همان اندازه خوب است كه بد است. اين شهرت مشكلاتي دارد كه نمي‌خواهم به آن اشاره كنم.

ترانه عليدوستي: من بازيگر خيلي مشهوري نيستم. شما جشنواره‌ها را نگاه نكنيد كه مردم و خبرنگاران دور من جمع مي‌شوند. اين جا همه سينمايي هستند و مرا مي‌شناسند. در مواقع ديگر اين طور نيست. من راحت در خيابان راه مي‌روم و خيلي‌ها هم مرا نمي‌شناسند. بنابراين شهرت، براي من آزار دهنده نيست.

هريسون فورد: اصلا فكر نمي‌كردم اين همه متملق و چاپلوس سر راهم سبز شود! فقط مي‌خواستم با بازي در يک مجموعه تلويزيوني، خرج زندگي‌ام را در بياورم.

رابرت رد فورد: اگر يک ماه جاي من بوديد، دو هفته‌اش مي‌كرديد!

مريل استريپ: اگر لباس‌هايت را خودت اتو كني، شهرت خرابت نمي‌كند.

جولي كريستي: اين همه تملق سازمان يافته، واقعا ويران‌كننده است.

كلينت ايستوود: ظاهرا استعداد لذت بردن از شهرت را ندارم.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 162]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن