واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: شايد تاحالابارهاشماهم شنيده ايد ياحتي خودتان گفته ايد مثلا" صاحبان فلان شغل فلان جور رفتار مي کننديا فلان ويژگي ازافراد داراي فلان شغل بعيد نيست وصدها حدسها وپيش بينيهاي ديگر ولي به نظرتان آيا واقعا"اين حدسها درست است ؟يعني آيامي توان بر اساس شغل رفتار افراد را حدس زد ؟اگر اينطور است باچه دليل ومدرکي مي توانيم ثابت کنيم که اين حدسها مي توانند درست باشند براي اينکه يافته هاي ما ازپشتوانه علمي برخوردارگردد بايدديدگاههاي نظريه هاي علمي رادراين مورد بيان کنيم بااستفاده از نظريه هاي جامعه شناسي خرد(جامعه شناسي پديدار شناسي هوسرل وكنش متقابل نمادي گافمن )به اين موضوع خواهيم پرداخت ماابتدابايدبدانيم شخصيت چيست وچگونه شکل ميگيرد؟البته "براي روشنتر شدن مفهوم شخصيت بهتر است ريشه ي اين کلمه را در نظر بگيريم کلمه ي شخصيت ترجمه کلمه ي پرسوناليتي انگليسي يا پرسوناليته ي فرانسه است که هر دواز کلمه ي پرسوناء لاتين مشتق شده است .پرسونا ماسکي بود که در زمان قديم بازيگر تاتر به چهره ي خود ميزد وآنرا تا آخر نمايش نگه ميداشت يکي ازويزگيهاي اين ماسک ثبات ودائمي بودن آن درطول نمايش بود.به اين ترتيب ميتوان گفت که شخصيت يعني عنصر ثابت رفتار فرد شيوه بودن اوبه طور کلي آنچه همواره با اوست وموجب تمايزاو ازديگران ميشود واين ثبات زمينه اي رافراهم مي آورد تارفتار فرد در موقعيتهاي مختلف تا اندازه اي به طور عيني پيش بيني شودچنان که متوجه شديد از اين تعريفها چنين استنباط مي شود که شخصيت ثابت است وقابل تغيير نيست ولي اخيرا پزوهشگران دريافته اند که صفات شخصيتي از آنچه نخست پنداشته مي شود ناپايدارترند. صفات شخصيتي ومحيط هر دو مشترکا" موجب رفتار مي شوند ومحيط بيش از پيش مهم تشخيص داده شده است بنابراين در روان شناسي جديد نيزشخصيت راچنين تعريف کرده اند : " سازمان پوياي جنبه هاي شناختي ( يعني تواناييهاي ذهني ) عاطفي غير شناختي ( يعني ارادي وغيرارادي ) و فيزيولوزيک وشکل ظاهري هرفرد اين تعريف نشان مي دهدکه " تعامل ميان سه تعيين کننده عمده بر شکل گيري شخصيت اثر مي گذارد. اين سه تعيين کننده ها عبارتند از ميراث فيزيولوزيکي فرد گروههايي که به آنها وابسته است وفرهنگي که درآن عضويت دارد.
جامعه شناسي پديدار شناسي هوسرل
"ادموندهوسرل (1938-1859)بنيا نگذار فلسفه پديدار شناسي واستاد دانشگاههاي کوتينگن وفر يبورگ آلمان بود او گر چه تحصيلات دانشگاهي خود را در زمينه رياضيات وفيزيک دنبال کرد ولي با آشنايي با روان شناسي جديد که توسط ويلهم وونت مطرح شده بود شديدا"به تحقيقات تجربه گرايانه روانشناسي گرايانه گرايش پيدا کرد اما پس از مدتي ديدگاههاي آزمايشگاهي آزمونهاي تجربي رفتار گرايانه را مورد انتقاد قرار داد و با استفاده از معاني ومفاهيم ايده اليسم آلماني پايه هاي مکتب پديدارشناسي را بنيان نهاد. با نقد در ديدگاههاي مکتب روانشناسي گرايي معتقد مي شود که هستي آنگونه که بينش طبيعت گرايي هوسرل تصور مي کرد امر حاصل از تعيين وتا يثرات عوامل خارجي نيست بلکه بايدبه عنوان واقعيتي نهفته کشف گردد او مطالعه تجربي را تنها شناخت سطحي ووقايع مي دانست که مملو از ساختهاي مبهم و غير واقعي است.لذا درجستجوي باطن اشياءبرآمده وبا شعار برگشت به اشياءمکتب پديدار شناسي خود را بنيان نهاد.تا بتواندواقعيت نهفته يا پديدار اشياءرا در باطن آنها پيدا کند. او معتقدبودکه پديده چيزي است که بايستي آشکار و پديدار شود لذا بايد به دنبال واقعيتي بود که سبب اين پديداري گشته است پس ميان واقعيت و پديده تفاوت وجود دارد ((بود)) در پديدارشناسي هوسرل وجود طبيعي است که از سر تفکر عادتي حاصل شده است و بايستي کنار گذاشته شود تا ((نمود)) يا(( پديده ))نمايان گردد وکار يک پزوهشگر شناخت پديده يا نمود اشياءو رخداده است اين نگرش دو گانه- پديده سبب شد که هوسرل هستي رادردوشکل متفاوت موردشناسايي قراردهد : يکي شکل طبيعي آن وديگري شکل خنثي ياپديداري آن . اومعتقدبودکه هرعملي داراي نيت است همين امر بانيت است که بايدموردمطالعه قرارگيرد.اين نيست که د ر پس نمودهاي ظاهري وقالب مصنوعي وهنجاري پنهان است بايدشناخته شود تاپس ازآن عمل آگاهانه فردقابل شناخت ودستيابي قرارگيرد پس اگربخواهيم بانظريه پديدارشناسي هوسرل رفتارهاي خاص شاغلان هر شغل رابررسي کنيم بايدبدنباله علت پنهاني وواقعي اين رفتارها باشيم يعني اگرخصوصيات شخصيتي خاص يک شغل ونيزتشابه اين خصوصياتها (مخصوصا"ويزگيهاي ظاهري ) را ميان صاحبان آن شغل رابه عنوان پديده اي که آشکاروپديدار بگيريم بايد نيتي راکه اين پديده رابوجود آورده است را پيداکنيم.
كنش متقابل اجتماعي گافمن
كار ديگري كه در اين مورد انجام گرفته خود در زندگي روزانه (1959) اثر اروين گافمن است گافمن يكي از شخصيتهاي نظريه نوين كنش متقابل نمادين به شمار مي آيد به نظر وي آدمها براي نگهداشت تصوير ثابتي از خود ،براي مخاطبان اجتماعي شان اجراي نقش مي كنند گافمن در نتجه علاقه به اجراي نقش به نظريه نمايشي روي آورد .نظريه نمايشي گافمن :بنا بر اين نظريه زندگي اجتماعي يك رشته اجراي نقشهاي نمايشي همانند ايفاي نقش در صحنه نمايش است .برداشت گافمن از خود با رهيافت نمايشي او شكل گرفته بود به نظر گافمن شخصيت يك فرد را تنها خود به وجود نمي اورد بلكه آن با برخوردهاي او با ديگران و افرادي كه نزديك او هستند به وجود مي آيد (شخصيت يك اثر نمايشي است كه در صحنه نمايش بوجود مي آيد. به نظر گافمن افراد در هنگام برخورد با ديگران مي كوشند جنبه اي از خود را نمايش دهند كه مورد پذيرش ديگران باشد افراد مي خواهند خودي را كه به حضار نشان مي دهند به اندازه اي نيرومند باشد كه آنها را به همان سان كه خودشان مي خواهند نشان دهد و نيز افراد مي خواهند كه نمايش آنها حضارشان را وادارد تا داوطلبانه به دلخواه آنها عمل كنند.گافمن سپس نماي شخصي را به قيافه و منش تقسيم مي كند .قيافه شامل آن چيزهايي مي شود كه منزلت اجتماعي نمايشگر را به حضار نشان مي دهد.منش ،به ديگران يادآور مي شود كه چه نوع نقشي را بايد از يك نمايشگر در يك موقعيت معين انتظار داشته باشند.منش عجولانه و منش صبورانه ،دو نوع اجراي نقش كاملا متفاوت را نشان مي دهندوما عموما انتظار داريم كه قيافه ومنش با يكديگر همخواني داشته باشد - جمع بندي چارچوب نظري
پس در حين اينکه شخصيت در اثرعوامل مختلف تشکيل مي شودولي نقش محيط در اين ميان غير قابل انكار است كه محيط در اثر اجتماعي شدن فرد بر شخصيت وي تاثير مي گذارد ." اجتماعي شدن فرايندي است که بوسيله آن از طريق تماس باانسانها ديگر کودک ناتوان به تدريج به انساني آگاه ودانا وماهر درشيوه هاي رفتارويزه فرهنگ ومحيط معيني تبديل مي شود عوامل اجتماعي شدن نيزشامل خانواده گروه همسالان مدارس رسانه هاي همگاني وبلاخره محيط کار است . کار درهمه فرهنگها زمينه مهمي است که فرايندهاي اجتماعي شدن درآن عمل مي کنندمحيط کاراغلب تقاضاهاي جدبدي رامطرح ميکند که شايدمستلزم سازگاريهاي عمده اي در شيوه نگرش يارفتار فرد باشدزندگي گروهي وکار گروهي چه درسرگرميها وچه درانجام دادن کارهاي روزمره درموجوديت ماجايگاهي بسيار مهم دارد همه در درون گروهي متولد مي شويم که خانواده مي ناميم به تدريج که زمان رفتن به مدرسه فرامي رسد به گروههايي وارد مي شويم که از همسالان وبه شكل اختياري تشکيل مي شوند بعدها تقريبا"کل زندگي خودرا به اين ترتيب اداره مي کنيم که درسازمانهاي دولتي غيردولتي وحتي درمشاغل آزاد به صورت گروهي کارمي کنيم بنابراين اگر کار يا شغل را به عنوان يک گروه اجتماعي در نظر بگيريم براي اينکه عضو اين گروه اجتماعي شويم بايدبا اعضاي ديگر گروه کنش متقابل داشته باشيم وهدفهاي مشترکي رادنبال کنيم ورابطه ي ثابتي با آنها داشته باشيم مسلما"وابستگي بين مابوجود خواهد آمدوآگاهانه براي اينکه در اين گروه پذيرفته شويم با اعضاي آن همانندسازي خواهيم کرد يعني سعي ميکنيم با آنها هم عقيده وهمرنگ شويم علاوه بر آن همانطور که قبلا"گفتيم هر شغل وهر کار مقتضيات خاص خودرا داردوافراد داراي آن شغل بايد خودرا با آن مقتضيات وفق دهندو نقشهايي را بازي كنند وهمچنين با مرور زمان افکار واحساسات وسليقه هاي اعضا در همديگر نفوذ ميکند و تقريبا" همرنگي وبازي نقشي خاصي در گروه بوجود مي آيد ونيز کاروشغلي که فرد انجام ميدهد به مرور وبا گذشت زمان علا وه بر نگرش فرد وطرزبرخورد وصحبت اوحتي در نوع حرکات اعضاي بدن او مانندحرکات دست وطرز راه رفتن ونيز در نوع چين وچروک چهره ودستهاي او تاثير بسيار ژرفي مي گذارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 670]