واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: كارنــــامــه اســــلام
* اگوست كنت كه چندان علاقهاي به آنچه مربوط به اسلام است نشان نميدهد باز وقتي از مراحل سهگانه مدنيت صحبت ميكند اسلام را به عنوان مترقيترين ادوار مرحله رباني تلقي ميكند و مقدمهاي براي نيل به مرحلهيي كه وي آن را مابعد طبيعي ميخواند.1
* در قرن سيزدهم ترجمه كتب اسلامي و مشروح آنها در مدارس عالي آكسفورد، با شوق و علاقه دنبال ميشد مايكل سكات بعضي آثار ابنسينا، ابنرشد و ابن البطرجي را به لاتيني ترجمه كرد، روبرت گروس تسته، به ترجمه كتب حكماء اسلامي اشتغال داشت و راجر بيكن كه جادوگر علم و فلسفه اروپا بود نيز با فلسفه و حكمت اسلامي مربوط بود.
در طي قرن 12 و 13 ميلادي فلسفه اسلامي در فرهنگ غربي رويهمرفته چنان غلبه داشت كه يك عكسالعمل نتيجه قهري آن بود. اين عكسالعمل عبارت بود از آنچه در قرن پانزدهم به نام رنسانس ظاهر شد: گرايش به يوناني مآبي براي فرار از اسلاممآبي، همين عكسالعمل بود كه حتي اذهان روشنان اعصار بعد را نسبت به اسلام خشمگين ميداشت و واميداشت به تعريض و حمله.
آنچه اروپا در قرون وسطي و بعد از آن، در رياضي، طب، و شيمي، به مسلمين مديون است بيشك رقم قابل ملاحظهاي است اما در فلسفه و عرفان اروپا نيز اين نفوذ اسلام كم اهميت نيست.2
* آشنايي با زبان عربي و فرهنگ اسلامي در ايتاليا و فرانسه تا حدي محرك و انگيزه آن نهضت عظيم علمي و فكري شد كه بعدها رنسانس خوانده شد و همه اروپا را به جنب و جوش آورد.3
* ادب عربي كه زبان آن پشتوانه اي مثل قرآن داشت منبع الهامي شد براي ادب فارسي.
ابو نواس شاعر مسلمان دربار هارون الرشيد از اخطل، شاعر مسيحي دربار امويها در خمريات سبق برد و بعضي آثار او به رودكي، بشار مرغزي و منوچهري نيز الهام داد. ابو الطيب متبني در قصيده سرايي شهرت بحتري و ابو تمام را تقريباً در سايه افكند و مثل آنها منشأ الهام شد براي بعضي شاعران ايران ـ عنصري، منوچهري و حتي سعدي.
در نثر مقامه نويسي كه بديعالزمان و حريري آن را به اوج رسانيدند در فارسي هم در پيدايش مقامات حميدي تاثير داشت هم در ايجاد گلستان سعدي. بسياري ازشاعران فارسي ـ نه عرب ـ ذو اللسانين بودند: فارسي و عربي. مسعود سعد و امير خسرو دهلوي به هندي نيز شعر داشتهاند چنانكه نوايي و فضولي شاعران ترك نيز فيالمثل شعر فارسي دارند.
اين جهان وطني اسلام شعر و ادب آن را از حيث فكر، از حيث سبك و از حيث قالب چنان جهاني كرد كه حتي در شعر و ادب اروپا نيز ـ در قرون وسطي و بعد از آن ـ توانست تاثير و نفوذ كند.
در قصهپردازي شايد به خيالپردازي و انتريگسازي چندان توجه نشده باشد اما واقع بيني صفت بارز اسلوب اين قصههاست. كتب جاحظ لطف بيان دارد، اما غالباً فاقد تخيل است و در مقامات بديعالزمان و حريري نيز اهميت كار در لطافت بيان و قدرت توصيف است نه در تخيل و ابداع. حتي رساله الغفران معزي كه يك طلايه باشكوه از كمدي الهي دانته است غالباً در امواج الفاظ و عبارات مصنوع غوطهور است.
الف ليل يك قصه مشهور ايراني است كه به عربي نقل شده و تدريجاً از مآخذ هندي، يوناني، عربي و مصري هم بعضي عناصر در آن وارد گشت و دربار خيالانگيز هارون الرشيد نيز قصههاي عاشقانه و لطيف بسيار بدان افزود... و اين مجموعه عظيم قصههاي لطيف در اروپا نيز راه خود را پيدا [كرد]. داستان سند باد... در زبانهاي فرانسوي و انگليسي نقل شد و شهرت و آوازه بسيار يافت.
حكايت «بوذاسف و بلوهر» كه نوعي سرگذشت «بودا» است و انعكاس آن در اروپا به جايي رسيد كه ميتوان گفت «يك قسمت از نمايشنامه تاجر ونيزي اثر معروف شكسپير (صحبت از سه صندوق فلزي) انعكاسي ازاين حكايت قديم شرقي ميتوان يافت
نقل قصههاي بيدپاي ـ كليله و دمنه ـ به زبان اسپانيايي شهرت و رواج اين كتاب را در سراسر اروپا سبب شد. بدينگو ادعاي آنكه شعر اروپايي در قرون وسطي از ادب عربي ـ اسلامي ـ تاثير پذيرفته است گزاف نيست.
رمان فلسفي شيرين ابن طفيل كه حي بن يقظان نام دارد و مولف در آن فلسفه را بمنزله حاصل اجتناب ناپذير عقل طبيعي نشان ميدهد بسبب اسلوب بديعش انتشار و قبول فوقالعاده يافت چنانكه اصل آن داستان فاضل بن ناطق را به ابن النفيس الهام كرد و ترجمهاش داستان مشهور رابينسون كروزو را به دانيل دفو انگليسي. حتي مكتب رمانتيسم اروپا نيز به ادب شرقي و اسلامي مديون شد و بدينگونه ادب اسلامي اگر چيزي از يونان و روم اخذ كرده بود، چندين برابر آن را به عنوان سود خالص به اروپا برگرداند.
دامنه بسط فرهنگ و تمدن مسلمين را ميتوان از كثرت و تنوع لغتهايي كه از السنه اسلامي ـ خاصه عربي و فارسي ـ وارد زبانهاي اروپايي شده است قياس كرد. در كشتيراني، فنون جنگ، كشورداري، شكار و اسلحه، لغتهايي در السنه اروپائي هست كه اصل آنها بيشك اسلامي است.4
عرفان اسلامي
* عرفان اسلامي كمال خويش را در تصوف يافت. با اين همه، تصوف كه از زهد و پشمينهپوشي شروع شد سبب پيوند با دعوي و رياي بعضي صوفيه (تن زدن از فرمان شريعت و دم زدن از اتحاد و حلول)... نزد فقها و متشرعه منفور شد.
با ابراهيم ادهم تاثير بودايي وارد تصوف شد، با ذوالنون تاثير مسيحي و نو افلاطوني. حارث محاسبي محاسبه نفس را مدار كار خويش كرد و بايزيد دم از حلول يا اتحاد زد. وقتي نوبت به حلاج رسيد تصوف مبلغي از حدود شريعت خارج شده بود و محافظهكاري امثال جنيد هم نتوانست باز حيثيت آن را اعاده كند. چنانكه مساعي امام قشيري، ابونصر سراج، غزالي و شيخ شهابالدين سهروردي اگر چه آن را با شريعت تا حدي دوباره سازش داد ليكن مخالفت فقها و متشرعه را از بين نبرد. محيالدين بن عربي و صدرالدين قونوي تصوف را از مسير عملي خويش وارد قلمرو مباحث نظري كردند ـ و با آثار آنها تصوف اسلامي نوعي متافيزيك اشراقي شد. ابن فارض، عطار، مولوي و شيخ شبستري شعر را جلوهگاه اين فلسفه تازه كردند و مخصوصاً در كلام مولوي بود كه تصوف اسلامي به اوج بيان رسيد. ابن سبعين به آن تمايلات فلسفي داد و عبدالكريم جيلي تمايلات گنوسي.
نزد صوفي قلبي كه با توبه و ذكر تصفيه يافته باشد در حكم آن ديوار افسانهيي است كه ميگويند چيني ها آن را صيقل دادند تا بمدد روشني و درخشندگي خويش تمام نقوش زيبايي را كه روميها به ديوار مقابل طرح كرده بودند تصوير كنند. در اينصورت همان معرفت را كه حكيم از راه تفكر و استدلال بدست ميآورد صوفي ميكوشيد تا از طريق عزلت و زهد و مراقبت حاصل كند.
نزاع بين صوفيه و متشرعه مكرر منجر به رد و طرد و حتي قتل صوفيه گشت و امثال حلاج و عينالقضاهًْ درين منازعات قرباني شدند.
عرفان اسلامي با وجود عناصر غيراسلامي كه دارد همچنان اسلامي است: نه زهد و فقر آن رنگ رهبانيت نصارا دارد نه فناي آن با نيرواناي هندوان كه بعضي بخطا آن را اصل فناشمردهاند، هيچ مناسبت ندارد اگر از فيض و اشراق و كشف و شهود هم صحبت ميكند آن را از قرآن و خبر نيز بيگانه نمييابد و به هر حال صوفي در قرآن و سنت براي طرز فكر و كار خويش تكيهگاه بسيار ميتواند يافت و خطاست كه بخواهند منشأ تصوف را خارج از قلمرو شريعت اسلامي و تنها در آيين مسيح، مانويت، مذاهب هندوان يا حكمت نوافلاطوني بجويند.
دو فرقه هوسپيتالي، و تمپلر در دنباله جنگهاي صليبي بيشك از برخورد با صوفيه شام و مصر بعضي عقايد و رسوم آموختهاند.
شباهت بين پارهيي افكار و حتي تعبيرات محيالدين بن عربي باريمون لول عارف و حكيم اسپانيايي نكتهيي است كه خيلي محققان بدان توجه يافتهاند و حكايت دارد از وسعت تاثير عرفان اسلامي. چنانكه بين محيالدين و دانته هم از پارهيي جهات شباهتها هست.
احوال سن فرانسوا راسيز از بعضي جهات: احوال شيخ شبلي و معروف كرخي را بياد ميآورد و سادگي زاهدانه و ذوق محبت سانتاترزا يادآور فقر پارسايانه و محبت الهي رابعه عدويه است كه... گفته: دل وي از محبت خداجائي نه براي دوستي ديگري دارد نه براي دشمني ديگر؛ حتي در عشق به حق فرصت به پيغمبر را ندارد و نه مجال نفرت و دشمني نسبت به شيطان را.5
هنرهاي زيبا
* يك نظر به بعضي مساجد كهن نشان ميدهد كه اين بناهاي باشكوه والا كه به پيشگاه خداوند اهداء شدهاند صرفنظر از قدس و نزهت معنوي كه دارند از لحاظ يك مورخ نيز در خور آنند كه گالريهاي هنر اسلامي تلقي شوند.
معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زيبايي را كه در اطراف خويش ميديد اگر آن را در خور عظمت و جلال خدا مييافت سعي ميكرد تا بهنگام فرصت براي آن در مسجد جائي باز كند. بدينگونه، ستون را از آنچه در معابد بابل بود گرفت، مناره و محراب را از كليسا اقتباس كرد و ايوان و طاق آن را از قصرهاي سلطنتي ساسانيان تقليد نمود.
مسجد درعهد خلفا تنها جاي عبادت مسلمين بشمار نميآمد هم ميدان خطابه بود هم محكمه عدالت آنها هم محل درس و تعليم آنها بود هم حتي آكادمي آنها... مسجد به اصطلاح امروز هم پارلمان شهر بود و هم تا حدي كلوب عالي آن... تازه واردان آنجا را مثل مهمانخانه شهر تلقي ميكردند. اين فوايد گونه گون كه از مسجد مورد انتظار بود سبب ميشد كه بناي مسجد، هم راحت باشد و هم سودمند.
تنوع و اختلاف نژاد اقوامي كه سرزمين آنها بوسيله اسلام فتح ميشد از اسباب تنوع شيوه معماري در بين مسلمين بود.
سبك معماري بيزانس كه در مساجد دوره اموي رواج و نفوذ عمده داشت از همان وقتي كه معماران سامرا ـ در عهد معتصم خليفه ـ سبك روزگار ساسانيان را احياء كردند جاي خود را به شيوه معماري ساساني داد و اين شيوه... بزودي (بقول هرتسفلد) در همه جا ـ فيالمثل در خراسان، بحرين و حتي مصر ـ انتشار و رواج تمام يافت.
در آغاز كار بسياري از مساجد كهن برجاي معابد كهنهتر يا حتي بر بقاياي قصرهاي ديرينه ساخته ميشد. در مدائن قسمتي از ايوان كسري را سعدبن ابي وقاص تبديل به مسجد كرد. مسعودي ميگويد بسياري از آتشكدههاي ايران هم تبديل به مسجد شد. در شام و فلسطين نيز مكرر كليساها را مسجد كردند... كليساي يوضا كه در دمشق تبديل به مسجد اموي شد در ادوار قديمتر معبدي بود كه براي ژوپيتر بنا شده بود. مساجد كهنسال اصطخر و قزوين بر روي بقاياي آپادانههاي ساساني بنا شد. در حمص. صعاهًْ، اورشليم، استنبول و آناطولي بسياري كليساها را مسجد كردند، در كابل و سند و دهلي هم مكرر معابد بتپرستان تبديل به مسجد شد.
وقتي كليساي ابوصوفيه تبديل به مسجد يافت بعضي تغييرات در آن ضرورت داشت. اما جامع سلطان محمد فاتح بنائي بود تازه، منطبق با نيازهاي جديد كه در ساختن آن هم ذوق فطري و مكتب فاتحان ترك جلوه داشت هم بقايائي از سنتهاي معماري بيزانس.
مسجد جمعه اصفهان در عهد منصور عباسي بوجود آمد آنهم ظاهراً در جاي يك آتشكده قديم. اما تغييرات متوالي و مستمري كه پادشاه ايران از ملكشاه سلجوقي تا شاه طهماسب اول و شاه عباس اول صفوي در آن پديد آوردند تدريجاً از آن بناي كهن، تيپ مسجد ايراني را بوجود آورد. اين تيپ خاص در بناي مسجد شاه اصفهان به كمال رسيد كه آن را بيشك بايد شاهكار معماري مذهبي در تمام تاريخ ايران خواند.
سنتهاي محلي هم بيشك در تحول اسلوب معماري اسلامي موثر بود. در يك دوره خاص نفوذ سبك ايران تقريباً در تمام خاور نزديك منتشر شد. بعد از سقوط خلافت بغداد، در قسمت عمدهاي از دنياي اسلام شيوه گنبد دار ايراني جاي اسلوب معماري سابق را گرفت.
ميتوان گفت خاصيت معماري شام ثروت و غناي آنست، خاصيت معماري شبه قاره و پاكستان وفور آن، خاصيت شيوه ترك و عثماني قوت آنست و خاصيت شيوه ايراني لطف و ظرافت آن. در بناي بسياري از مساجد هنرهاي مختلف بهم درآميخته است. معماري در توازن اجرا كوشيده است، نقاشي به نقوش و الوان كاشيها توجه كرده است، خوشنويسي الواح و كتيبهها را جلوه بخشيده است. شعر موعظهها و ماده تاريخها عرضه داشته است و موسيقي هم براي آنكه از ديگر هنرها باز نماند در صداي موذن و بانگ قاري و واعظ مجال جلوهگري يافته است حتي صنعتهاي دستي هم براي تكميل و تزيين اين مجموعه به ميدان آمدهاند: فرشهاي عالي، پردههاي گرانبها، قنديلهاي عظيم و درخشان، منبتكاريها و مليله دوزيها نيز در تكميل زيبايي و عظمت مسجد نقش خود را ادا كردهاند. بدينگونه مظاهر گونهگون فرهنگ و هنر اسلامي در طي قرنهاي دراز چنان در بناي مسجد مجال ظهور يافته است.
بدينگونه در معماري نيز ـ مثل علوم و فنون ـ مسلمين از ايرانيها و روميها اقتباس كردند. تنوع بارزي كه از حيث مواد و از حيث تكنيك در آثار هنر اسلامي هست جالب است. انواع مواد از گچ، كاشي، مرمر، جواهر، خزف، بلور، و عاج در ابنيه و آثار گونه گون از برج، قصر، مسجد، مناره و ايوان هست و رشتههاي مختلف هنر از معماري، خط، مينياتور، تذهيب و صنايع دستي.6
منبع: كارنامة اسلام، عبدالحسين زرينكوب، اميركبير 1355 به ترتيب صفحات:
165 الي 160/4-174/3 - 9و168/2 -167/1
152 الي 144/6 -158 الي153/5 ـ
يکشنبه 13 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 900]