تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 دی 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851302472




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حکایاتی از کشکول


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: شیخ بهایی را که حتماً می‌شناسید. مردی که در کودکی از جبل عامل لبنان به ایران آمد و در دربار شاه عباس صفوی شیخ‌الاسلام شد. او به دستور شاه عباس، بنای امروزی شهر اصفهان را طراحی کرد و به معماری بناهای آن همت گماشت. زبان مادری شیخ بهایی عربی است؛ اما او پس از آشنایی به زبان فارسی، به ادبیات آن بسیار علاقه‌مند شد و کتاب‌های زیادی به فارسی نوشت از جمله: دیوان اشعار، نان و حلوا، نان و پنیر، شیر و شکر و کشکول. حکایت‌های زیر از کتاب "کشکول" است.

شهادت کبک‌ها

یکی از رؤسای کرد بر سفره شاهزاده‌ای نشسته‌ بود. قضا را دو کبک بریان بر سفره نهاده‌ بودند. همین که چشم مرد کرد بدان‌ها افتاد، خندید.

شاهزاده سبب پرسید. مرد گفت: «در آغاز جوانی روزی بر تاجری راه بریدم. زمانی که خواستم به قتلش برسانم، لابه و زاری کرد، سودی نبخشید و هنگامی که دانست ناگزیر خواهمش کشت، رو به دو کبکی کرد که بر کوه نشسته‌ بود و گفت: «ای کبک‌ها، شاهد باشید که این مرد قاتل من است.»

این شد که هنگامی که این دو کبک را دیدم، حماقت آن مرد به خاطرم آمد.»

شاهزاده گفت: «آن دو کبک شهادتشان را دادند.»

سپس دستور داد گردنش را بزنند که زدند.

خشم و رحم کسری

در محضر کسری خوان گستردند. هنگامی که کاسه‌های طعام چیده‌ شد، اندکی طعام از ظرفی بر سفره ریخت. کسری بدان سبب نگاهی خشمناک به خوان‌گستر افکند. وی دانست که بدان سبب کشته خواهد ‌شد.

این شد که آن ظرف را واژگون کرد و تمام بر سفره ریخت. کسری پرسیدش: «این چه کاری بود که کردی؟» پاسخ داد: «پادشاها! چون دانستم که به سبب آن اتفاق کوچک خواهی‌ام کشت و این معنی باعث سرزنش تو شود که به کاری کوچک وی را کشت، از این رو خواستم کاری کنم که اگرم کشتی، سرزنشت نکنند.»

کسری وی را بخشود و به خود نزدیک کرد.

مربع اجل

عبدالله گفت: پیامبر خدا(ص) روزی برای ما مربعی کشید و از وسطش خطی دیگر رسم کرد که تا خارج آن می‌آمد و در دو طرف خط وسط، خطوط کوچک دیگری کشید و گفت: «آیا می‌دانید این چیست؟» گفتیم: «خدا و پیامبرش نیک‌تر آگاهند.» گفت: «خط وسط آدمیزاده است و مربع، اجلی است که بر روی محیط است و این خطوط کوچک دیگر عرضی که در اطراف اوست، پیشامدهایی است که وی را همی گزند و آزارند و اگر یکی موفق نشود، دیگری به آزارش می‌پردازد. اما آن خط که بیرون مربع است، امیدهای آدمی است.»

توانگر و تهی‌دست

از ابوعبدالله جعفر بن محمدالصادق(ع) نقل است که: درویشی به نزد پیامبر(ص) آمد. توانگری نزد آن حضرت بود و جامه خویش از درویش درکشید.

پیامبر فرمود: «چه چیزی تو را بدین کار واداشت؟ آیا ترسیدی تهی‌دستی او به تو رسد یا توانگری تو به وی؟» توانگر گفت: «ای پیامبر خدا! اکنون که چنین فرمودی، نیم دارایی من از آن او باشد.»

پیامبر(ص) از تهی‌دست پرسید: «آیا می‌پذیری؟» گفت: «نه.» پرسید: «چرا؟» گفت: «ترسم از آن است که من نیز به همان دچار شوم که او دچار آن است.»

روزی

گفته‌اند که زاهدی در یکی از کوه‌های لبنان، در غاری انزوا گزیده‌، می‌زیست. روزها را روزه می‌داشت و شب هنگام، گرده نانی بهرش می‌رسید که با نیمی از آن افطار می‌کرد. و نیمه دیگرش را به سحر می‌خورد.

روزگاری دراز چنین بود و از آن کوه فرو نمی‌آمد. تا اینکه قضا را شبی گرده نانش نرسید. سخت گرسنه و بی‌تاب شد. نماز بگزارد و آن شب را چشم انتظار چیزی که گرسنگی‌اش را فرو نشاند، گذراند و چیزی به دستش نرسید. در دامنه آن کوه، روستایی بود که ساکنانش غیرمسلمان بودند. زاهد، صبح هنگام بدانجا فرود آمد و از پیری طعام خواست. پیر، وی را دو گرده جوین داد. زاهد آن دو را بگرفت و آهنگ کوه کرد.

قضا را در خانه آن پیر، سگی گر و لاغر بود. به دنبال زاهد افتاد و عوعوکنان دامن جامه‌اش بگرفت. زاهد، یکی از آن دو گرده را برایش افکند تا دست از او بدارد، اما سگ، گرده را خورد و بار دیگر خود را به زاهد رساند و به عوعو کردن پرداخت. زاهد، نان دوم را نیز بدو انداخت. سگ آن را نیز خورد و بار دیگر به دنبال زاهد رفت و به عوعو پرداخت. و دامن جامه‌اش بدرید.

زاهد گفت: «سبحان‌الله! هیچ سگی را بی‌حیاتر از تو ندیده‌ام. صاحب تو دو گرده نان به من داد که هر دو را از من گرفتی. پس این زوزه و جامه دریدنت چیست؟»

خدای تعالی سگ را به زبان آورد که: «من بی‌حیا نیستم چه در خانه این غیرمسلمان پرورده ‌شده‌ام. گله و خانه‌اش را حراست می‌کنم و به استخوان پاره یا تکه نانی که مرا می‌دهد، خرسندم. گاهی نیز مرا فراموش می‌کند و چند روزی را بدون اینکه چیزی بخورم می‌گذرانم. گاهی هم او حتی برای خود چیزی نمی‌یابد و برای من نیز. با این همه، از زمانی که خود را شناخته‌ام، خانه‌اش را ترک نگفته‌ام و به در خانه غیر او نرفته‌ام. بل عادتم این بوده که اگر چیزی بیابم، سپاس بگزارم و اگر نه، به در خانه این غیرمسلمان آمدی. روی از معشوق بتافتی و با دشمن ریاکارش بساختی. برگو کدام یک از ما بی‌حیاست، تو یا من؟»

زاهد با شنیدن این سخنان دست بر سر کوفت و بی‌هوش بر زمین افتاد.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 115]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن